پس از نماز صبح، با زبان روزه وصیتنامهاش را نوشت
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید تقی عبدی قویدل دوازدهم اسفند ۱۳۳۹، در شهرستان تبریز به دنیا آمد. پدرش اسماعیل روحانی بود و مادرش خدیجه نام داشت. به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستودوم بهمن ۱۳۶۴، با سمت مبلغ در اروند رود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او را در گلزار شهدای وادی رحمت زادگاهش به خاک سپردند.
در قسمتی از گزیده وصیتنامه این شهید گرانقدر میخوانیم:
بسم الله ربِّ الشهداء و الصدیقین
اِنّی ذاهِب اِلی رَبّی سَیَهدینی
الحمدلله رب العالمین و غیاث المستغیثینَ، وَالصلوه والسلامُ عَلی سَیِدنا وَ مَولانا اَبی القاسِم محمد (ص) وَ علی اَهل بیت الطَیِّبین الطّاهِرین المَعصومینَ المُکرمین سیما مَولانا وَ مقتدانا الحجه بن الحَسن العسکری (عج) روحی وَ ارواح العالمین لتراب مقدمه القَداء وَ عَلی نائِبه القائد الاعظم روح الله المُوسوی الخُمینی روحی لَهُ الفداء وَ عَلی جَمیع المُومنین وَالشُهداء وَ الصدیقین.
خدایا تو شاهدی که هم اکنون بعد از نماز صبح با زبان روزه، رو به قبله نشسته و آماده نوشتن وصیت نامهام هستم. ولی چگونه وصیتنامه بنویسم؟ با این دستهایی که آلوده به گناه است، با این نفس و قلبی که در اثر گناههای شبانه روزی سیاه گشته، با این نفس و قلبی که در اثر معصیتهای بی شمار و در اثر نیسان تو، مختوم شده، با این نفس و قلبی که با کمی محاسبهی نفس معلوم میشود پر از صفات رذیله است و اصلاً از صفات فضیله خبری نیست، با این نفس و قلبی که در اثر عملکرد ناپسند و گناهان زیاد از تو غافل شده و تابع هوی و هوس گشته، با این نفس و قلبی که مدتها اسیر و در بند خواستههای پست و شیطان است، آیا وصیتنامه بنویسم؟ و راستی شهادت، این والاترین مقام در نزد خدا، نصیب این بندهی گنهکار خواهد گشت؟ نمیدانم؛ مگر این که خداوند رحمن و رحیم اراده کند، با شهادتم قلم عفوی به گناهان و معصیتهای بیشمارم بکشد و در روز قیامت مرا در مقابل انبیاء، امامان، حضرت فاطمه زهرا(س)، شهدا، صدیقین و... روسفید گرداند. آن روز وحشتناک و خوفناکی که صورتهای گنهکاران سیاه میگردد.
ای امام زمان (عج)! وای مهدی زهرا (ع)! تو میدانی که این بندهی ذلیل، چقدر دنبال تو گشته و چقدر صدای مهدی بیا سر داده، در شبهای جمعه چقدر تو را در صحرای تاریک جمکران صدا کرده، چقدر در دعای ندبه صدای یابنالحسناش را بلند کرده تا شاید لحظهای به دیدار جمال دلربایت نائل گردد ولی افسوس که توفیق نداشته است. چون لیاقت نداشت و سر تا پا گناه و معصیت و نافرمانی به خدا بود.
ای قلب عالم امکان! اینک به این امید، قدم بر جبهه گذاشتهام که شاید در آخرین لحظات عمرم، چشم به جمال دلربای تو منور گردد و به آرزوی دیرینهام رسیده، چشم از این دنیا ببندم.
ای مهدی عزیز! تو را قَسَمَت میدهم به مادرت زهرا که خیلی دوست داری، مرا مأیوس مکن. آخر با این که گنهکارم ولی یکی از عاشقان تو هستم.
ای امام امت!ای فریادگر میلیاردها مستضعف جهان!ای قلب تپندهی امت!ای موسای زمان! که برای مبارزه با فرعونها قیام نمودهای و توای ابراهیم زمان! که در قربانگاه تاریخ ایستادهای و برای استقرار حکومت الله که همان حکومت مستضعفین است، اسماعیلها را قربانی میکنی، من را هم یک اسماعیل فرض کرده و در قربانگاه عشق الهی به خون آغشتهام ببین.ای کاش هزاران جان داشتم و همه اش را در راه تو که همان راه خدا، انبیاء، امامان و راه رهائی میلیاردها مسلمین و مستضعفین جهان است، فدا میکردم.
ای دوستان بزرگوارم! حالا که وصیتنامهام در دست شماست، مرا دعا کنید، در دعای کمیل، شب جمعه حرم حضرت معصومه (ع)، در دعای ندبه، در نمازهای شب، در مسجد جمکران، در نمازهای جمعه و در همه جایی که حال پیدا کردید و قطرات اشک از چشمانتان سرازیر گشت، این بندهی عاصی، ذلیل، حقیر و مسکین را دعا کنید تا خدا از گناهانم بگذرد. ۱۳۶۱/۰۸/۲۵
انتهای پیام/