خاطره‌ای به مناسبت سالروز شهادت شهید «عبداله جمال لیوانی»

شهادت را دوست دارم

مادر شهید «عبداله جمال لیوانی» نقل می کند: پسرم عبداله گل بود، در هنگام نماز خواندن چشمانش از اشک لبریز می‌شد، به او گفتم: تو چرا در هنگام نماز آنقدر کریه می کنی، تو چه مشکلی داری؟ پدر، مادر همسر و دو فرزند به این خوبی و قشنگی داری، در جوابم گفت: مادر! شهادت را دوست دارم.

به گزارش نوید شاهد گلستان، شهید «عبداله جمال لیوانی» دهم فروردین ماه ۱۳۳۷، در روستای لیوان شرقی از توابع شهرستان بندرگز به دنیا آمد. پدرش مسلم، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته طبیعی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۵۵ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی ام بهمن ماه ۱۳۶۴، در بمباران هوایی پل مارو آبادان به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده حبیب اله روستای نوکنده تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.

شهادت را دوست دارم

عبداله بعد از اتمام تحصیلاتش در مقطع دبیرستان خود را برای امتحان ورودی دانشگاه آماده می‌کرد. پدر به دلیل علاقه‌ای که او به درس خواندن داشت، به او پیشنهاد داد که حاضر است تمام ملک و املاکش را بفروشد و او برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود. عبداله به شدت با این پیشنهاد مخالف بود، زیرا اعتقاد داشت وقتی در جامعه برای پیشرفت و ترقی، نیاز به جوانان جویای علم است، چرا او به خارج از کشور برود و وقت خود را به جای خدمت به کشور در آنجا تلف کند. بنابراین برای قانع کردن پدرش به زبان او حرف می زد و می گفت: پدر اگر من به خارج از کشور بروم، شما فقیر می شوید.

مادر شهید «عبداله جمال لیوانی» نقل می‌کند: پسرم عبداله گل بود، در هنگام نماز خواندن چشمانش از اشک لبریز می‌شد، به او گفتم: تو چرا در هنگام نماز گریه می کنی، تو چه مشکلی داری؟ پدر، مادر، همسر و دو فرزند به این خوبی داری، در جوابم گفت: مادر! شهادت را دوست دارم. گریه ام برای شهید شدنم است. مادر ! تو هم دعا کن من شهید شوم. من ناراحت شدم و به او گفتم: کدام مادر دل دارد، چنین آرزویی برای فرزندش کند.

انتهای پیام/

استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده