سه‌شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۲۳
اولین شهیدی که پیکرش در خاک خونین و مقدس میدان رزم جا ماند و بعنوان «مفقودالاثر» در تاریخ دفاع مقدسمان ثبت شد، یک وزارت فرهنگ و ارشاد و یک دانشگاه بزرگ و یک کارخانه انسان‌سازی تمام و کمال بود در قالب یک شخص. به او «بمب اتم فرهنگی» لقب داده بودند. شهیدی که یک محله غرق در فحشا و قمار را با تربیت معنوی خود غرق نور کرد و اهل کتاب و مطالعه و اهل نماز و عبادت. شهیدی که در 22 بهمن به دنیا آمد و در آستانه 22 بهمن به جوار ربش شتافت! او فرزند «بهمن خمینی» بود...

 

شهید «حسن عرب عامری»؛ اولین شهید جاویدالاثر دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و یکم بهمن 1364 در عملیات «والفجر 8» و در منطقه عملیاتی اروند رود، شهیدی پرواز تا بی نهایت نور قرب خداوندی را آغاز کرد که همه وجودش وقف هدایت و تربیت انسانها بود و همه دغدغه او فرهنگ و بینش و رشد و تکامل فکری و معنوی نسل جوان. فرمانده گردان «کربلا»، سردار شهید «حسن عرب عامری»، شهیدی است شاخص در عرصه کار فرهنگی که مصداق حقیقی شیران روز و زاهدان شب بود. شهیدی که محله ای آلوده در فساد و عقب ماندگی فرهنگی را با کتاب و با تفکر و با نماز و عبادت، آشنا کرد و انس داد و همه را از محله تا جبهه، مجذوب خلوص و صفای عارفانه خود می‌ساخت. شهیدی که الگوی کار جهادی در عرصه فرهنگ و تبیین و ارشاد و اصلاح است. شهیدی که در 22 بهمن به دنیا آمد و در آستانه 22 بهمن به شهادت رسید و این آیتی است شگفت از اعجاز بهمن بر فرزندان روح الله.

 

شهیدی که راهش را از منافقین جدا کرد

 

حسن در ۲۲ بهمن سال ۱۳۳۹ در محله شبدری به دنیا آمد.دوران ابتدایی در مدرسه ملی جعفری و دوران راهنمایی در مدرسه فردوسی و همچنین در دبیرستان امام مشغول به تحصیل شد؛ قبل از انقلاب فعالیت سیاسی انجام می‌داد و سه بار دستگیر شده بود. «محمدمهدی عرب‌عامری» برادر شهید با بیان اینکه سردار شهید حسن عرب‌عامری، کتاب‌های شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه می‌کرد، می‌گوید: «شهید آن سالهای قبل از انقلاب، با منافقین کوهنوردی می‌رفت و وقتی متوجه شد که چه رویه‌ای دارند، از آن‌ها جدا شد.»

 

مثل خورشیدی از هدایت، در «مسجد جوادالائمه»

 

بعد انقلاب در مسجد زینبیه و مسجد جوادالائمه (ع) فعالیت برنامه‌های فرهنگی و افتتاح کتابخانه در مسجد زینبیه و راه‌آهن و پایگاه بسیج در مسجد جوادالائمه داشتند.
حسن قبل از انقلاب هم امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و در این راه، کتک هم خورده بود. عملکرد او همیشه جذاب و مجذوب‌کننده بود. فعالیتهای ورزشی و کوهپیمایی هم زیاد انجام می‌داد.

به نقل از یکی از نوجوانان شاگرد شهید: «دوران نوجوانی و جوانی ما با حسن سپری شد. قبل از انقلاب نوجوان بودیم. رقابت‌های دوی استقامت 12 کیلومتری شرکت و مقام دوم را با هم کسب کردیم و برای بازی‌های استانی انتخاب شدیم.
منزل او پایگاه فرهنگی بود و بچه‌های محل را جذب می‌کرد. همه در مسجد دور حسن بودند و با حسن ارتباط داشتند.

 

محله‌ای با خانه فساد و قمارخانه را کتابخوان کرد!

 

و ادامه روایت: «وضع فرهنگی آن زمان خیلی خراب بود و حسن بر جذب جوانان تأکید داشت و نوجوانان ۱۳ و ۱۴ ساله محل را جذب و برنامه‌های فرهنگی اجرا می‌کرد. در محله ما خانه فساد و قمارخانه هم وجود داشت و مادران ما دنبال ما می‌آمدند که درگیر این‌ها نشویم. وضع وخیمی بود و راحت بچه‌های مردم را به فساد می‌کشیدند. حسن با کار فرهنگی، بچه‌ها را جذب می‌کرد و هوای آن‌ها را داشت. در سن ۱۴ سالگی ما کتاب‌های جلال آل‌احمد و دکتر علی شریعتی را می‌خواندیم که با اسم مستعار در دسترس ما قرار می‌گرفت.»

شهید «حسن عرب عامری»؛ اولین شهید جاویدالاثر دفاع مقدس

شهیدی که «بمب اتم فرهنگی» لقب گرفت!

 

به روایت «علی اصغر بازوی» از نوجوانان شاگرد این شهید در محل و مسجد: «بعد از انقلاب، حسن راهش را با شدت بیشتر ادامه داد. گروه مقاومت ما 80 نفر عضو داشت. در محله و حتی مسجد زینبیه می‌خواستیم پایگاه بسیج بزنیم که چون مسجد جوادالائمه وجود داشت، به ما مجوز ندادند پایگاه بزنیم. بچه‌های کوچک را جذب می‌کردند که خیلی‌ها مثل هوشنگ طاهری و علی رحیمی بعداً شهید شدند. بعد از شهادت شهید بازوی، کتابخانه مسجد زینبیه را راه‌اندازی کرد و دنبال تهیه کتاب بود. مثل عاشقان دنبال کتاب می‌گشت و برای گرفتن یک جلد کتاب الغدیر کلی زحمت کشید. نوارخانه را هم راه‌اندازی کرد. انگیزه اصلی را حسن به همه می‌داد و عاشقانه کار می‌کرد. جلسه قرآن برای بچه‌های محله را در منزل خود راه‌اندازی کرد.
وی بیان کرد: ما آن‌قدر که منزل حسن می‌رفتیم، شاید منزل اقواممان نمی‌رفتیم. تا آن‌وقت که در خدمت حسن بودیم، فکر و ذکرش جوانان بود تا به نحوی آن‌ها را در مسیر انقلاب اسلامی نگه دارد.

 

«محمد سعیدی»، هم‌رزم و معاون سردار شهید حسن عرب عامری می گوید: «شهید عرب‌عامری عکس فرزندش همیشه دنبالش بود و چند بار به من نشان می‌داد و در جیبش می‌گذاشت، بیان کرد: یک قرآن داشت که هر جا بیکار می‌شد، قرآن را مطالعه می‌کرد و نماز شبش ترک نمی‌شد.
البته بودند افرادی که این‌گونه عمل می‌کردند و هیچ عملیاتی به معنویت والفجر 8 نمی‌رسید؛ شهید حتی برای اذان تلنگری می‌زد.
وی بیان کرد: در عملیات به من گفت شما به سرستون بروید تا بقیه هم بیایند. روی پل رفتم و سه متر کار داشت که رد بشوم و روی خاک‌ریز عراقی‌ها قرار بگیرم که پل به سمت آب برگشت و از جایش رها شد.
شهید فردی بود که تمام چیزش را گذاشت و می‌خواست کاری کند که فردای قیامت مدیون امام و شهدا نباشد. ما این حسرت را می‌خوریم و دستمان به جایی بند نبود.»

 

یک وزارت فرهنگ و ارشاد تمام عیار در قالب یک شخص!

 

شهید حسن عرب‌عامری را می‌توان شهیدی نمونه در تمام جهات دانست؛ شهیدی که هم در ورزش و هم در امور فرهنگی و هنری و هم در رزم و نبرد حضوری فعالانه داشت یا شاید حتی به همه این موارد عشق می‌ورزید.
مدیریت فرهنگی و جذب جوانان به انقلاب از شاخص‌های ممتاز شهید حسن عرب‌عامری است که دوستان و هم‌رزمانش بر آن اذعان دارند. بسیاری از هم‌محلی‌هایش هم می‌گویند خیلی از افرادی که در سپاه و بسیج، رشادت‌ها انجام دادند، مدیون ارشادها، راهنمایی‌ها و کار فکری شهید حسن عرب‌عامری هستند. «مرتضی احمدیان» همرزم شهید هم می گوید: «در والفجر 3 تعداد زیادی از گروه قرآنی شهید تهرانی بودند و دوره چند ماهه باصفایی بود. شهید حسن بسیار فرهنگی و اهل مطالعه بود و کتابخانه‌هایی که درست می‌کرد، قطعاً کتاب‌هایش را مطالعه کرد.
امروز باید بدانیم که این شهید چقدر نیرو جذب انقلاب کرد و خود من به‌واسطه فعالیت ایشان جذب شدم و منزل ایشان رفت‌وآمد داشتیم و به جهت رعایت حال خانواده، اتاق ورودی در را تجهیز کرده بود و ما صبح به خانه شهید حسن می‌رفتیم و در جذب بنده هم اثرگذار بود.»

 

گفتم نرو، خندید و رفت!...

 

این شهید والامقام در روز بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ با مسوولیت فرمانده گردان کربلا در منطقه عملیاتی اروندرود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش خیج به خاک سپرده شد. برادر سردار شهید حسن عرب‌عامری می‌گوید: «شهید، موقع اعزام بیمار شد. گفتم تو بمان و ما برویم که گفت این‌ها گذراست،‌ اسم نوشتیم و باید برویم. حسن، فرزند شش ماهه داشت و حالش که بهتر شد، رفت. با هم خداحافظی هم نکردیم تا اینکه عملیات نزدیک بود. به حمیدیه رفتیم و حسرت آن روزها در دل من هنوز هم مانده است. به او گفتم حسن نرو اما لبخند می‌زد و چهره بشاشی داشت.
او ادامه می‌دهد: شب را گذراندیم؛ اما دیدیم حسن رفتنی است. خداحافظی کردیم و احساس کردم برگشتنی در کار نیست. عملیات هم حساس بود و بعد از عملیات گفتند که عده‌ای مفقود شده‌اند که حسن جزو آن‌ها بود.»

شهید «حسن عرب عامری»؛ اولین شهید جاویدالاثر دفاع مقدس

روایت اولین شهید مفقودالاثر تاریخ دفاع مقدس

 

و بازهم از زبان برادر بشنویم روایت مفقودالجسد شدن اولین شهید جاویدالاثر جنگ:

« یک شب مانده بود که بچه‌ها بیایند. گفتند به خانواده بگویید که حسن مفقود است و باید شما بگویید. ما ترسیدیم و همه جلوی سپاه جمع شدیم. دیدیم همه شهدا دارند می‌آیند و من که می‌دانستم نمی‌آید، هم منتظر بودم. ورود شهدا تمام شد. خانواده جمع شده بودند و سؤال می‌کردند که جریان چیست. با هزار زحمت گفتیم که حسن جزو مفقودان است.
تا آن زمان مفقود نداشتیم. پدر ما 10 سال چشم انتظار بود و هر روز به سپاه می‌رفت و سؤال می‌کرد.
۲۴ مرداد سال 1374 پیکرش را آوردند. پدر هر روز نگاه می‌کرد و منتظر بود و وقتی جنازه‌اش را آوردند، آرام شد و چهار ماه بعد هم به رحمت خدا رفت.»

 

به خدا قسم، راه رهایی، همین «جمهوری اسلامی» است

 

و مروری بر بخشهایی از وصیتنامه شهید، گویای باور عمیق و خالصانه او به حقانیت این راه نورانی و خدایی است:

«حضور در جبهه فقط برای جنگیدن نیست بلکه فراگیری درس در این دانشگاه است که در آن برادر ۱۳ ساله نارنجک به کمر می‌بندد و خود را زیر تانک دشمن می‌اندازد. آمده‌ایم که در این دانشگاه خود را بسازیم و از زشتی‌ها دوری کنیم و به ندای (هل من ناصر ینصرنی) حسین زمان لبیک گفته باشیم. رهبری که همچون شیر در مقابل تمامی ابرقدرت‌های شرق و غرب جهان ایستاده و آنها را به زانو درآورده است. ما به ندای او لبیک گفته‌ایم و جزو سپاهیان او هستیم و هر گوشه‌ای از ایران اسلامی را به کربلا و هر روز را به عاشورا مبدل می‌سازیم و با شهادت خود افشاگر چهره یزیدیان زمان خود می‌شویم تا با ویرانی کاخ ستم و ظلم یزیدیان زمان برای نسل‌های آینده سرمشق و الگو دهیم و با مظلومیت خود طبل رسوایی ستمکاران و متجاوزان را به صدا درآورده تا چراغی فرا راه آیندگان شود.

ای امام! اگر من هزاران جان داشتم در راه تو فدا می‌کردم. در این مرحله از زمان انسان متعهد باید سرنوشت خود با رسیدن به درجه والای شهادت یا ذلت و خواری انتخاب کند. من راه اول را انتخاب می‌کنم. به عنوان مقلد امام افتخار می‌کنم که خدا من را از سربازان ایشان قرار داد.

پدر، مادر، برادر، خواهر، خویشان و آشنایان اگر می‌خواهید روح من ناچیز، از شما شاد باشد از این جمهوری اسلامی که ثمره خون شهیدان است حمایت صادقانه کنید که به خدا قسم راه خودکفایی و از رهایی طوق استعمار همین جمهوری اسلامی است.

ای مردم! بدانید دنیا سرای رفتن است نه ماندن، همه باید بمیرند. از خدا می‌خواهم که خون این بنده ناچیز را در راه پیروزی اسلام بر کفر جهانی و حکومت عدل اسلام که به وسیله امام زمان(عج) ایجاد می‌شود، قرار دهد.

خواهرانم! در این مصیبت ظاهری به مانند حضرت زینب(س) صابر و مقاوم باشید و برای عزاداری شهادت من لباس سیاه نپوشید، گریه و زاری نکنید اگر آبرومند بودم همه شما را شفاعت می‌کنم و اما برادران گرامی، امید آن دارم که سنگر مبارزه را ترک نکنید و اسلحه به زمین افتاده برادرتان را بردارید و یورش به دشمنان خدا ببرید و خود را تزکیه نفس نمایید.

همسرم! زمانی که خبر شهادتم را دادند، خدا را شکر کن که شوهری داشته‌اید که خونش در مبارزه با دشمنان ریخته شد. خوشحال باش و به صبر و استقامت دعوتت می‌کنم من از شما راضی هستم خداوند از شما راضی باشد.»

 انتهای گزارش/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده