زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید «احمد منتهایی»
شهید «احمد منتهایی» هفدهمین روز از اردیبهشت 1344 در تهران دیده به جهان گشود. متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد می‌خوانیم.

نوید شاهد: شهید احمد منتهایی، در تاریخ 17 اردیبهشت 1344 در روستای کچو مثقال از توابع اردستان به دنیا آمد. او دوران کودکی خود را در همین روستا گذراند و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند. احمد از همان کودکی در کنار تحصیل به پدر و مادرش در امور کشاورزی و دامداری کمک می‌کرد. تابستان‌ها علاوه بر کار در زمین‌های کشاورزی، برای دیدار اقوام به تهران سفر می‌کرد و پس از پایان تابستان، مجدداً به زادگاهش بازمی‌گشت.

نوجوانی پر از عشق و ایثار که در اوج جوانی به آرزویش رسید

با توجه به نبود دبیرستان در روستا، احمد برای ادامه تحصیل به شهرستان اردستان (12 کیلومتری روستا) رفت و به دلیل برگزاری دو شیفته کلاس‌ها، به همراه دوستانش اتاقی در شهر اجاره کرد. در این دوران، علاوه بر تحصیل، در فعالیت‌های مسجد سلمان مشارکت فعالی داشت و در ایام محرم و رمضان خدمات و فعالیت‌های بیشتری ارائه می‌کرد. او با روحیه‌ای سرشار از ایمان، به مادرش گفته بود: «اگر امسال درسم را تمام کنم، حتماً به جبهه خواهم رفت.»

شوق جبهه رفتن و آمادگی برای شهادت

احمد از زمانی که داستان‌های جبهه را از زبان برادر پاسدارش، حسن منتهایی، شنید، شوق رفتن به جبهه در دلش شعله‌ور شد. او بیشتر اوقات در اردستان می‌ماند و در بسیج فعالیت می‌کرد، اما به خانواده‌اش می‌گفت به دلیل درس زیاد نمی‌تواند به روستا بازگردد. در ماه محرم، هنگام پذیرایی از مردم با شربت، با لبخندی معنادار گفت: «امسال من شما را با شربت پذیرایی می‌کنم، اما ان‌شاءالله سال آینده شما شربت شهادت مرا خواهید نوشید.»

شهید احمد با تلاش خود هزینه‌های تحصیلش را تأمین می‌کرد تا فشار کمتری به خانواده‌اش وارد شود. او یک سال بیشتر در دبیرستان اردستان درس نخوانده بود که تصمیم گرفت به جبهه برود. مبلغ 20 هزار ریالی که پس‌انداز کرده بود را نزد مادرش گذاشت و گفت: «مادر، خمس این پول را بده. دیگر من از جبهه باز نمی‌گردم.»

نوجوانی پر از عشق و ایثار که در اوج جوانی به آرزویش رسید

شب‌های آماده‌سازی برای سفر آخرت

در سه ماه پایانی عمرش، احمد شب‌ها به‌جای خوابیدن روی رختخواب، روی زمین می‌خوابید و به مادرش می‌گفت: «این بدن باید به سختی‌های جبهه عادت کند.»

حتی شب‌های آخر با کفش کتانی روی زمین می‌خوابید و می‌گفت: «این پاها باید آماده عملیات‌ها باشد.»

هنگامی که مادرش از احتمال اسارت او پرسید، با قاطعیت پاسخ داد: «اگر به جبهه بروم، مطمئن باش جنازه‌ام را برایتان می‌آورند. اسیر نمی‌شوم.»

روز قبل از اعزام، با برگه رضایت‌نامه‌ای نزد خانواده آمد و با گرفتن رضایت پدر و مادرش، عازم جبهه شد. او به مادرش گفت: «در جبهه نقل و نبات پخش نمی‌کنند. آنجا تیر و ترکش است.»

در ماه مبارک رمضان، شب‌های قدر تا اذان صبح در مسجد سلمان به راز و نیاز با خدا می‌پرداخت و پس از اذان نیز دعای جوشن کبیر می‌خواند. به مادرش گفت: «مادر، بیا کنارم بنشین تا اگر کلمه‌ای از دعای جوشن کبیر از قلم افتاده، آن را بخوانیم و از ثواب آن بی‌نصیب نمانیم.»

نوجوانی پر از عشق و ایثار که در اوج جوانی به آرزویش رسید

عروج آسمانی

شهید احمد منتهایی در روز 24 ماه رمضان سال 1361 عازم جبهه شد. او به خانواده‌اش گفت: «امروز که می‌روم، هفته آینده جنازه‌ام را برای شما می‌آورند.»

پس از استقرار در منطقه عملیاتی شلمچه، اولین نامه خود را به خانواده فرستاد و از سلامتی‌اش خبر داد. او در این نامه نوشت که در تیپ نجف اشرف به‌عنوان کمک‌آرپیجی فعالیت می‌کند. اما همان روز غروب، خبر شهادتش به اهالی روستا رسید. یک روز بعد، پیکر مطهر او که در تاریخ 2 مرداد 1361 به شهادت رسیده بود، به زادگاهش بازگردانده شد و در گلزار شهدای روستا به خاک سپرده شد.

شهید احمد منتهایی، نوجوانی پر از ایمان، عشق و ایثار، در اوج جوانی به آرزویش رسید و یادش تا ابد در قلب‌ها زنده خواهد ماند. روحش شاد و راهش پررهرو باد.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده