یادمان سردار دلها(2)/ زندگی‌نامه شهید سردار حاج قاسم سلیمانی

شهید سردار قاسم سلیمانی از ولادت تا شهادت

دشت باشد مأمن و مأوای او

زندگی در طبیعت  انسان را مانند فولاد، آبدیده می‌کند که در فراز و نشیب روزگار نه تنها کم نیاورد بلکه ضمن درس گرفتن از آن‌ها، از این کجراه‌ِها عبور کند. گاهی در میانه شهر هم به چنین افرادی برمی‌خوریم وقتی درون آن‌ها کنکاش می‌کنیم به سر رشته‌هایی می‌رسیم که نشان‌دهنده آن ویژگی‌ها است. امروزه جمعیت زیادی از عشایر کشور نمانده است، اما خصلت‌های آنان در بسیاری از فرزندان این سرزمین باقی است. قاسم سلیمانی یکی از همین فرزندان است که ویژگی‌های اجداد عشایر خود را ظهور و بروز داد.

 تبارِ یک مرد 

به روایت تاریخ، جد سلیمانی‌ها امیر محبت فرزند امیر کمال از عشایر خمسه فارس است. این ایل عشایر محل آباء و اجدادی فرزندی از این سرزمین است که سال‌ها بعد شاهد رشادت‌های او بود. تولد: 25 اسفند 1335، زادگاه: روستای قنات ملک شهرستان ملک در استان کرمان. این‌ها مشخصات قاسم سلیمانی است. آب و هوای روستا و خصلت‌های عشایری اجداد او در شکل‌گیری روحیه سلحشورانه‌اش بی‌تأثیر نبوده است.

در روستا کسی با بیکاری گذر عمر نمی‌کند. پس از پایان تحصیلات ابتدایی مشغول کارهایی شد که عموم بچه‌های روستا در زمان فراغت انجام میدهند. از همان دوران نوجوانی دستانش را به کار عادت داد و همین دستان کار کرده، سال‌ها بعد چه گره‌هایی از بسیاری مردم خاورمیانه که نگشود. از دبیرستان سعادت (مفتح امروزی) دیپلم گرفت و 18 ساله بود که مأمور اداره آب کرمان شد؛ دقیقاً میانه دهه 50. دهه‌ای که در تاریخ معاصر ایران با واژه‌های هیجان، تلاطم، مبارزه و البته انقلاب شناخته می‌شود.

 نوجوانی انقلابی

قاسم که به گفته برادرش از ساماندهان تظاهرات در آن دوران بود. در سال 1355 با شخصی آشنا می‌شود که او را با نهضت امام خمینی (ره) و مبارزات انقلابی بیشتر آشنا می‌کند. رضا کامیاب، روحانی که برای وظیفه روحانیت و تبلیغ، به کرمان سفر کرده بود در شکل‌گیری تفکر مبارزاتی قاسم نقش بسزایی داشت.

1335 تا 1357: 22 سال از عمر قاسم گذشته، اما هنوز استعدادهای مادی و معنوی این روستازاده کرمانی شکوفا نشده است. گویی که نسلی از این سرزمین منتظرند تا اتفاقی بیفتد و از انفجار آن رویداد گدازه‌های شور و هیجان خود را متبلور کنند. ظرف‌ها لبریز از صبر می‌شود و آن انفجار رخ می‌دهد. انقلاب پیروز میشود...

 سه‌گاه سپاه

قاسم که بعدها نامش با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عجین می‌شود در سال 1358 برای استخدام به این سازمان مراجعه می‌کند. او که در آن سال‌ها در اَوان جوانی بود با هیبتی برای جذب در سپاه ظاهر شد که موردپسند مسئولان وقت گزینش نبود. جوانی «ورزشکار» با «بازوهایی ستبر و سینهای جلو آمده» که «پیراهنی آستین کوتاه و چسبان» به تن کرده و «موهای وزوزی و کمربند پهنش» به چشم می‌آمد. قاسم استخدام نشد اما داستان او و سپاه پاسداران تازه آغاز شد.

خرداد 1359 به صورت افتخاری در سپاه پذیرفته می‌شود. به دلیل سابقه ورزشی که داشت به عضویت پادگان آموزشی قدس کرمان در می‌آید. با تجربیاتی که از دوران ورزشی دارد به آموزش نیروها میپردازد. تحولات بعد از انقلاب آنقدر سریع رخ می‌دهد که جوانان آن دوران از همه حیث رشد می‌کردند. آنان هم شاگردی می‌کردند و آموزش می‌دیدند و هم معلمی می‌کردند و تعلیم می‌دادند.

روزگار بعد از پیروزی انقلاب بود و بسیاری از مردم در شادی و سرور غرق، که از قضا جنگ آغاز شد. خیلی‌ها خمار این پیروزی بودند که پیر مراد جمع امام خمینی (ع) پیام داد که تازه‌نفس‌ها خود را برای مبارزه آماده کنند. قاسم و دیگر جوانان این میهن معطل نکردند و خود را برای یک دوران تازه آماده و بند پوتین‌های خود را محکم بستند. او که مربی آموزشی بود به همراه تعداد دیگری از دوستان کرمانی‌اش عازم جبهه‌ها شد؛ فرمانده دسته در جبهه سوسنگرد و سپس جانشین مسئول خط جبهه شوش.

شهید سردار قاسم سلیمانی از ولادت تا شهادت

 آغاز راهِ قدس

آذر ماه 1360، حالا دیگر قاسم در جبهه‌ها شناخته شده است و روی او و هم‌رزمانش حساب ویژه‌ای می‌کنند. گردانی از سپاه کرمان به فرماندهی او به جنوب اعزام می‌شود. بُستان باید آزاد شود و عراق به عقب رانده شود. قاسم روی تعدادی از بچه‌‌ها حساب ویژه‌ای کرده یکی از آنان «حمید ایرانمنش» معروف به «حمید چریک» است. درگیری سختی پیش می‌آید آتش توپخانه‌های عراق سنگین است اما عزم بچه‌ها برای بازپس‌گیری مناطق اشغالشده جزم است. در میانه این بحبوحه قاسم زخمی می‌شود، خون زیادی از او می‌رود و دیگر نمی‌تواند حرکت کند. نیروها به سرعت جلو می‌رفتند و فریاد الله‌اکبر در فضای خط پیچیده بود. قاسم دیگر نای در بدن نداشت که کم‌کم از حال می‌رود. عملیات طریق القدس با موفقیت به پایان می‌رسد و قاسم پس از بهبودی و ترخیص از بیمارستان قرار شد که «تیپ ثارالله» را تشکیل دهد تا راهِ قدس را هموار سازد.

 تیپ ثارالله

حجم بالای شهادت‌ها در جبهه شوش نام این خط را به «ثارالله» معروف کرده بود. فرماندهان بالادستی، قاسم را فرا می‌خوانند. مأموریتی جدید با ابعادی وسیع‌تر در انتظار است. جبهه دشت عباس، ارتفاعات چاه نفت. حالا دیگر قاسم باید به فکر سازماندهی نیروهای کرمانی برای گرفتن قسمتی از جبهه‌های جنگ باشد. سعی می‌کند بچه‌هایی را که می‌شناسد و می‌توانند به او کمک کنند پیدا کند. در همین مرحله بود که «منصور همایون‌فر» را که تا قبل از آن نمی‌شناخت پیدا کرد. منصور بعدها معاون حاج قاسم در لشگر می‌شود. یک جیپ شهباز و یک پیکان استیشن تمام دارایی اولیه تیپ بود. بدین ترتیب، تیپ 41 ثارالله متشکل از سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان تشکیل شد.

ایام نوروز 1361 بود. ایران مهیای عملیاتی جدید بود. قاسم سلیمانی که حالا تیپ 41 ثارالله را تشکیل داده باید نیروهایش را برای اولین عملیات تشکیلاتی آماده می‌کرد عملیاتی با وسعت چند هزارکیلومتر که حدود 10 روز به طول انجامید. چند روز از شروع عملیات گذشته و منطقه کمرسرخ به دست نیروهای ایرانی افتاده بود و در کنار امامزاده عباس خاکریز زده بودند. قاسم روی ارتفاعات ۲۰۲ در کنار نیروهایش از شدت خستگی توان تکان خوردن نداشت اما هنوز تمام اهداف عملیات محقق نشده بود. ساعت از نیمه شب گذشته بود، پیام آمد که حسن باقری کنار جاده دشت عباس منتظر است. به همراه یکی دو نفر دیگر نقشه‌ای از تنگه ابوغریب را باز می‌کنند تا سلیمانی را برای بستن تنگه توجیه کنند. نقش شهید حسن باقری در عملیات‌های مختلف جنگ بی‌بدیل بود؛ شاید مشابه همان نقشی که مرحوم شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در نظام جمهوری اسلامی داشت و به تعبیر سردار سلیمانی «حسن، بهشتی جنگ بود.»

حال با گردانی که تنها صد نفر از آن‌ها باقی مانده بود و دویست نفر آن‌ها یا شهید یا زخمی و یا به هر طریقی از صحنه خارج شده بودند باید ادامه می‌دادند. بعد از چند روز درگیری خستگی در تن و جان او و همرزمانش تنیده شده بود اما آنان توانستند در روز آخر عملیات با بستن تنگه ابوغریب پیروزی مهمی را کسب کنند.

 همراه صبور برای مسیری سخت

وقتی از جنگ صحبت می‌کنیم هر آنچه در ذهن می‌آید رنگ و بوی غمناکی به خود می‌گیرد. احتمالاً روزی نبوده است که خبر شهادت یکی از فرزندان این سرزمین نیامده باشد. بیمارستان‌ها تمام شب و روز پر از مجروحان جنگی بوده و همه مردم به نوعی درگیر آن، اما یک اصل فراموش نشده بود و آن «زندگی» بود. مردم زندگی می‌کردند و هر روز را به امید روز بهتری آغاز می‌کردند و پیوندهای عاطفی با همین امید بود که در بحبوحه خبرهای نه‌چندان خوشایند، رخ می‌داد. سال 61 قاسم تصمیم گرفت برای آرامش در این مسیر دشوار همراه و همیاری داشته باشد. او ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه دختر و دو پسر شد.

 جرعه‌جرعه جامِ زهر

جنگ آدابی داشت و بچه‌های جبهه از جمله او هر روز بیشتر به این آداب خو می‌گرفتند. روزها سپری می‌شد و قاسم که دیگر در جبهه‌ها به برادر سلیمانی معروف بود در عملیات‌ها سعی می‌کرد نقش خود را به بهترین شکل اجرا کند. در والفجر8، کربلای4، کربلای5 و تکِ شلمچه حضور داشت و روزهای تلخ و شیرین زیادی را تجربه کرد. از فتوحات مختلف در عملیات‌ها تا شهادت همرزمانش همه و همه از پیش چشمان قاسم می‌گذشت و او با این خاطرات که توشه گران‌بهایی برای او بود جنگ را به پایان رسانید.

شهید سردار قاسم سلیمانی از ولادت تا شهادت

 سردار سر به داران

دفاع مقدس به پایان رسیده بود اما قاسم سلیمانی خدمت را در جایی دیگر دید. او که همچنان فرمانده 41 لشگر ثارالله بود مأموریت داشت تا امنیت شرق کشور را تأمین کند. مبارزه با گروه‌های قاچاق مواد مخدر در مرز ایران و افغانستان و مقابله با اشرار در صدر وظایف او و نیروهایش قرار داشت. او سعی ‌کرد تجربیاتی را که در دوران دفاع مقدس کسب کرده بود در وظیفه جدید خود به کار گیرد. گاهی با خشونت نظامی و گاهی با دادن امان‌نامه باعث شد امنیت نسبی را به بسیاری از معابر شرق کشور که جولان‌گاه اشرار بود برقرار کند.

 فرمانده‌ای برای مظلومان

سال‌ها فرماندهی در دوران دفاع مقدس و مبارزه علیه اشرار و قاچاقچیان در شرق کشور او را مستعد فرماندهی در حوزه‌ای جدید کرده بود. زمستان 76 سردار قاسم سلیمانی در حکمی به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. او حالا باید از تمام توشه‌ای که در این سال‌ها جمع کرده برای پیشبرد سیاست‌های جمهوری اسلامی و ایجاد امنیت در خارج از مرزهای کشور بهره جوید. او که دیگر پا را فراتر از فلات ایران گذاشته بود در تلاش بود تا بتواند منطقه خاورمیانه را از مرتجعین و عوامل پشتیبانی آن‌ها پاک سازد. سردار سلیمانی که فرمانده‌ای با خصوصیاتی منحصر به فرد بود لحظه‌ای آرام و قرار نداشت و سعی می‌کرد حوزه نفوذ ایران را در خارج از مرزها تقویت کند. شرایط خاص منطقه از جمله حضور آمریکا در افغانستان و عراق و به طبع آن سقوط طالبان و رژیم صدام و همچنین حضور تعداد زیادی از معاودین عراقی در ایران باعث تکاپوی بیشتر سردار شد. او و همکارانش کمیته پشتیبانی مردم مظلوم عراق را تشکیل دادند و بیشتر فعالیتشان ساماندهی شیعیان اخراجی از عراق بود و با این اقدام تلاش کردند ضمن اثبات حسن نیت جمهوری اسلامی برای حضور بیشتر در عراق از مردمی که تحت ستم رژیم بعث صدام قرار داشتند حمایت کنند.

 سربازی برای امامان

ارادت به ائمه اطهار(ع)، محرومیت حرم‌های ایشان در شهرهای متبرکه نجف، کربلا، کاظمین و سامرا و البته نفوذ استراتژیک ایران در عراق و بهره جستن از اشتراکات فرهنگی و مذهبی دو ملت ایران و عراق باعث شد، ایده ستاد بازسازی عتبات و عالیات در ذهن سردار سلیمانی شکل بگیرد. او تلاش کرد از ظرفیت‌های موجود به خصوص پتانسیل‌های مردمی که بیشتر ناشی از باورهای مذهبی بود بهره گیرد و ضمن خدمت به امامان بزرگوار شیعه که غبار مظلومیت و محرومیت سال‌ها بر روی گنبدهای آنان نشسته خدمتی به مردم دلداده این دیار کرده باشد. سال 83 ستاد بازسازی عتبات عالیات تشکیل شد و ساختاری شد تا علاوه بر ایجاد امنیت برای حرم ائمه معصومین(ع)، توسعه این اماکن متبرکه نیز صورت گیرد. کم‌کم سردار سلیمانی که بسیاری او را به نام حاج قاسم می‌شناسند نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به یکی از اثرگذارترین عوامل در معادلات منطقه خاورمیانه تبدیل می‌کند.

 پیروزی ماندگار

صبح دوازدهم جولای ۲۰۰۶ برابر با ۲۱ تیرماه ۱۳۸۵ نبردی میان حزب‌الله لبنان و رژیم صهیونیستی رخ می‌دهد که به جنگ سی‌وسه روزه معروف می‌شود. این جنگ بسیاری از باورهای قبل در مورد قدرت نظامی رژیم اشغالگر قدس را به چالش کشید و حزب‌الله لبنان که از پشتیبانی نیروی قدس سپاه و شخص سردار سلیمانی برخوردار بود توانست دفاع جانانه‌ای در این جنگ از خود نشان دهد. حال کم‌‌کم نام قاسم سلیمانی به عنوان یکی از مهمترین چهره‌های محور مقاومت شناخته می‌شود.

همان جوان بیست و چندساله‌ای که وارد کار نظامی شد و عرصه‌های جنگ او را با فنون نظامی آشنا کرد و بعد از دوران دفاع مقدس این راه را ادامه داد و بعد از گذشت 13 سال از فرماندهی نیروی قدس سپاه در سال 89 به درجه سرلشگری درآمدند.

 منجی یک ملت

تحولات منطقه به سرعت رخ می‌داد و سرلشگر سلیمانی به عنوان فرمانده‌ای که عادت داشت همیشه در میدان نبرد حضور داشته باشد سعی می‌کرد از نزدیک تحولات را زیر نظر داشته باشد. خیزش مردمی تعدادی از کشورهای عربی موسوم به «بهار عربی» باعث کنار رفتن برخی حکام مرتجع منطقه شده بود و البته این تغییر و تحولات باعث ایجاد جنگ داخلی در سوریه شد و گروه‌های تکفیری با پشتیبانی عوامل استکباری خودشان از این فرصت استفاده کردند تا خباثت خود را نسبت به فرهنگ، تاریخ و البته انسانیت این خطه از جهان نشان دهند. حاج قاسم که نمیتوانست هتک حرمت به مردم و البته اماکن متبرکه ائمه اطهار (ع) را ببیند نیروهایش را برای دفاع از این هدف مقدس بسیج کرد. داعش این شجره خبیثه که هر روز نفوذ خود را بیشتر و بیشتر می‌کرد و شهر به شهر جلو میآمد و قساوت را در جنایت به نهایت رسانده بود بخش عظیمی از سوریه و عراق را گرفته بود و هر روز به مرزهای ایران نزدیک‌تر می‌شد. امنیت که بزرگترین نعمت ایرانیان در این منطقه پرآشوب بود مسأله‌ای نبود که سردار سلیمانی به راحتی از آن عبور کند. او با درایت در به کارگیری نیروهای نظامی و شبه نظامی و البته جانفشانی فراوان توانست از سقوط بسیاری از شهرها و روستاها جلوگیری کند و مناطق زیادی را از دست این گروه تکفیری بازپس گیرد و مردمانی را که از خانه و کاشانه خود رانده شده بودند به دیار خود بازگرداند. نقش مستشاری سردار در آزادسازی موصل یک اتفاق ویژه برای عراقی‌ها بود اما میتوان اوج کار این سردار بزرگ اسلام را در شکستن محاصره اربیل مشاهده کرد. جایی که داعش این شهر را در آستانه سقوط قرار داده بود و مسعود بارزانی، رئیس وقت اقلیم کردستان عراق، پس از رد درخواست‌هایش مبنی بر دفاع از این شهر از سوی آمریکا، عربستان و دیگر کشورهای تأثیرگذار منطقه دست یاری به سوی ایران و سردار سلیمانی دراز کرد و حاج قاسم به همراه حدود هفتاد نفر از نیروهایش به دفاع از این شهر و منطقه می‌پردازد و موفق می‌شوند محاصره این شهر را بشکنند و داعشیان را از آن منطقه دور سازند. چند سال مبارزه با گروهی که منحط‌ترین رفتارهای اخلاقی را با پیروان ادیان مختلف انجام می‌داد و همچنین جلوگیری از تجزیه کشورهای منطقه به صورت مشخص عراق و سوریه از سردار سلیمانی چهره‌ای بین‌المللی ساخته بود و برای بسیاری از مردم منطقه او ناجی شهر و زندگیشان بود. پس از شش سال  مجاهدت و رشادت‌های فراوان در نامه‌ای به تاریخ 30 آبان 1396 به رهبر جمهوری اسلامی پایان این «شجره خبیثه» را اعلام کرد و برگ زرینی در تاریخ زندگی خود و البته تمام ایرانیان ثبت کرد. در بخشی از این نامه او این چنین می‌نویسد: «به نمایندگی از کلیۀ فرماندهان و مجاهدین گمنام این صحنه و هزاران شهید و جانباز مدافع حرم ایرانی، عراقی، سوریه‌ای، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی که برای دفاع از جان و نوامیس مسلمانان و مقدسات آنان جان خود را فدا کردند، این پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشت‌ساز را به حضرت‌عالی و ملت بزرگوار ایران اسلامی و ملت‌های مظلوم عراق و سوریه و دیگر مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم و پیشانی شکر را در مقابل پیشگاه خداوند قادر متعال به شکرانۀ این پیروزی بزرگ بر زمین می‌سایم.»

 خادمی امام رضا (ع)

حب اهل بیت (علیهم‌السلام) در دل و جان حاج قاسم ریشه داشت. او که از خانوادهای مذهبی متولد شده بود در تمام دوران زندگی و در بزنگاه‌های مختلف ارادت خودش را به ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) نشان داده بود. خدمت به خاندان عصمت و طهارت بالاترین افتخار برای او بود و در همه این سال‌ها او خود را از ارادتمندان این بزرگواران می‌دانست و در تیر 1397 مفتخر به خادمی امام رضا(ع) شد.

شهید سردار قاسم سلیمانی از ولادت تا شهادت

 نشانی از ذوالفقار

برای نظامیان ارتقاء درجه نظامی و کسب نشان‌های مختلف از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است اما برای حاج قاسم سلیمانی که دفاع مقدس برای او و همرزمانش مدرسه‌ای با ویژگی‌های متفاوت از تمامی مدارس نظامی دیگر بود شاید این درجات و نشان‌ها چندان اهمیتی نداشت. با این وجود به پاس زحمات و از جان گذشتگی‌های بی‌بدیل او در تمام دوران خدمت به خصوص از بین بردن داعش و حفظ امنیت ایران بالاترین نشان نظامی یعنی «نشان عالی ذوالفقار» به دستان فرمانده کل قوا به وی اهدا شد.

 تحقق یک رؤیا

کسی چه می‌داند که آن وقت‌هایی که قاسم جسم پاک همرزمانش را به دوش می‌کشید و به عقب می‌آورد چه در دل داشت. کسی چه می‌داند او هنگامی که با اشکی از مادر شهیدی مواجه می‌شد چه آتشی در دلش زبانه می‌کشید. کسی چه می‌داند زمانی که فرزند شهیدی در آغوش او مأمن می‌گرفت ذهنش به کجا پرواز می‌کرد. او بی‌قرار بود، بی‌قرار رفقایش که روزی در سنگرهای محقر و خاکی سوسنگرد، دهلاویه، شلمچه و... با دستان خالی برای آرمان‌هایشان می‌جنگیدند. او دلتنگ بود، دلتنگ بچه‌هایی که جان دادند ولی خاک ندادند. خبر در نیمه‌های شب آمد؛ بهت‌آور و غیرقابل باور. دستان آلوده به خون آمریکایی‌ها، سردار سلیمانی را به همراه چند تن از همکاران و همرزمانش در ساعت 1:20 دقیقه صبح جمعه 13 دی 1398 در حالی که از فرودگاه بغداد با اتومبیل خارج می‌شدند با یک پهباد هدف راکت قرار می‌گیرد و بدین ترتیب «سردار بزرگ اسلام آسمانی می‌شود.»

 وداع یک امت

کودک، جوان، کهنسال، زن و مرد، همه و همه با هر فکر و عقیده آمده بودند برای تکریم و ادای احترام به همان سرداری که دیگر در دل‌ها جا گرفته بود. بغداد، کاظمین، کربلا و نجف. شهر به شهر در عراق، مردم آن کشور روی دستان خود شخصی را تشییع می‌کردند که روزی با او می‌جنگیدند. حاج قاسم چه اکسیری را در فضای آن دیار گسترانیده بود تا آنان را مدهوش خود و راه خویش کرد. پیکر تکه‌تکه شده او به همراه یاران شهیدش را به ایران می‌آورند. ابتدا به اهواز، یکی از شهرهایی که شاهد جانفشانی‌های شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در هشت سال دفاع مقدس بود و سپس به مشهد و بعد از آن به تهران، قم و در نهایت کرمان. برای بسیاری شهادت او غیرقابل باور بود وچهره‌ها با حسرت به تابوت او می‌نگریست. تخمین جمعیت تشییع در این شهرها به میلیون‌ها نفر می‌ر‌سد. جمعیتی کم‌نظیر که با چشمانی اشک‌بار به بدرقه او آمده بودند. قاسم که سال‌ها دلتنگ رفقایش بود در گلزار شهدای کرمان در کنار مزار شهید حسین یوسف الهی آرام گرفت و به آرزوی خود رسید.

 

انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده