رهبر شهید حزب الله از کودکی تا اوج شهرت
خانواده و تولد
سید حسن نصرالله در ۳۱ اوت سال ۱۹۶۰ در محله فقیر نشین کرنتینا در بخش شرقی بیروت متولد شد. پدر او سید عبد الکریم نصرالله ۹ فرزند (۴) پسر و (۵) دختر دارد که حسن بزرگترین آنهاست. سید حسن نصرالله در این باره میگوید که چهار تن از خواهرانش به نامهای زینب، زکیه، امینه، سعاد متأهل هستند و فاطمه با پدر و مادر زندگی میکند.
برادرانش حسین و محمد شغل آزاد دارند اما برادر چهارم او جعفر کارمند رسمی دولت است. چهار خواهر دبیرکل حزب الله در بخشهای خدماتی و اجتماعی حزب فعالیت دارند. سید حسن تحصیلات ابتدایی را در مدرسه خصوصی النجاح در شرق بیروت و بخشی از تحصیلات متوسطه را در دبیرستان التربویه در محله مسیحی نشین سن الفیل گذراند. در ۱۳ آوریل سال ۱۹۷۵ و با آغاز جنگهای داخلی، لبنان، سید حسن همراه خانوادهاش به روستای بازوریه، زادگاه پدرش در جنوب لبنان منتقل شد و تحصیلات دبیرستانی را در شهر صور ادامه داد. پیش از آغاز جنگهای داخلی لبنان، بافت جمعیتی برخی از محلههای شهر بیروت آمیخته از مسلمانان و مسیحیان بود.
بر دیوار مغازه پدر، عکس امام موسی صدر رهبر پیشین شیعیان لبنان آویزان بود. سید حسن در دوران نوجوانی رو به روی عکس مینشست و به آن خیره میشد و تا آنجا به یاد دارد بیشتر وقتها در رؤیاهای شیرین فرو میرفت و به افقهای دور خیره میشد. هر چه بیشتر به عکس مینگریست، بیشتر شیفته امام موسی صدر میشد و آرزو داشت که روزی همانند او شود.
این جنگ به خروج اقلیتهای مسلمان و یکنواخت شدن جمعیت برخی از محلههای مسیحی نشین شرق بیروت کمک کرد. محلههای کرنتینا، برج حمود و النبعه در شرق بیروت، این گونه بودند. پدرش عبدالکریم در محله کرنتینا مغازه بقالی داشت و فرزندان پسرش از جمله سید حسن به او کمک میکردند. سید حسن برای کمک به پدر به آنجا رفت و آمد داشت.
ویژگیهای اخلاقی
سید حسن مثل سایر بچههای محله نبود که فوتبال بازی میکردند و برای شنا به دریا میرفتند. او به مسجد میرفت و در نماز جماعت مسجد کرنتینا شرکت میکرد. اگرچه مسجد النبعه آن روزها پایگاه علامه سید محمد حسین فضل الله بود، اما سید حسن نصرالله نوجوان با هیچ یک از علمای دینی آن روز ارتباط نداشت. او همواره احساس میکرد که الهام عرفانی در درونش جوانه زده است. هر چند هیچ یک از افراد خانوادهاش روحانی نبودند ولی سید حسن به رعایت مسائل دینی بسیار علاقمند بود و این علاقه از محدوده انجام فرایض معمول دینی مانند نماز و روزه فراتر میرفت.
سید حسن به علت حجب و حیا و نه به دلیل انزوا و گوشه گیری هنوز برای شیعیان ساکن محلههای کرنتینا و النبعه شناخته شده نبود. صداقت او نشان میداد که در سنین جوانی تحت تأثیر رفتار و سخنان امام موسی صدر قرار گرفته است. سید حسن، بنا به قول نزدیکانش، در سن ۹ سالگی به محله البرج در مرکز شهر بیروت و میدان شهدای کنونی میرفت تا از دستفروشها کتاب دست دوم خریداری کند.
دستفروشان کتابهایشان را روی سنگفرش خیابانها و پیاده روها پهن میکردند و یا روی گاری دستیشان در کنار خیابان منتظر خریدار مینشستند و از سود ناچیز آن امرار معاش میکردند. سید حسن کتابهای اسلامی و سیاسی را میخرید و اگر گاهی کتاب علمی و فکری خاصی را به دست میآورد و نمیتوانست محتوای آن را درک کند آن را میخرید و کنار میگذاشت تا وقتی بزرگ شد آن را بخواند.
عضویت در جنبش امل
وقتی سید حسن در محله کرنتینا در شرق بیروت سکونت داشت، با آن که چندین سازمان و تشکیلات لبنانی و فلسطینی در آن منطقه فعالیت داشتند نه خودش و نه هیچ یک از اعضای خانوادهاش به حزب یا گروه سیاسی وابسته نبودند اما هنگامی که به روستای بازوریه بازگشت به صفوف جنبش امل پیوست. این پیوستن میل قلبی او بود چون مانند همه مردم جنوب لبنان به امام موسی صدر بنیانگزار جنبش امل علاقه فراوان داشت. در حقیقت واژه «امل» مخفف افواج المقاومة اللبنانيه يا گردانهای مقاومت لبنان است. این گردانها شاخه نظامی جنبش محرومان لبنان هستند. سید حسن پانزده ساله بود که از محله کرنتینای بیروت به روستای بازوریه بازگشت. این روستا در آن روزها همچون سایر مناطق محروم لبنان جولانگاه روشنفکران چپگرا به ویژه هواداران حزب کمونیست لبنان یا گروههای فلسطینی بود. به هر حال دیری نپایید که سید حسن و برادرش سید حسین با آن که جوان بودند، مسئولیت جنبش امل در روستای بازوریه را به عهده گرفتند.
نصرالله در نجف اشرف
چند سالی نگذشته بود که سید تصمیم راسخ گرفت به حوزه نجف اشرف در عراق برود و به فراگیری علوم دینی بپردازد. علاوه بر حوزه علمیه قم حوزه علمیه نجف از نظر شیعیان جهان جایگاهی رفیع و برجسته دارد و برای فراگیری علوم دینی بهترین جا شمرده میشود.
سید در آن هنگام شانزده ساله بود و برای عزیمت به نجف به امکانات مالی و راهنمایی بزرگان دین در لبنان نیاز داشت. از آنجا که خدا یار او بود در مسجد شهر صور با حجت الاسلام والمسلمین سید محمد غروی که از طرف امام موسی صدر در مساجد شهر صور به تدریس اشتغال داشت، آشنا شد. سید محمد غروی از دوستان صمیمی و نزدیکان مورد علاقه شهید آیت الله العظمی سید محمد باقر صدر بود. آقای غروی به محض این که از علاقمندی سید حسن نوجوان برای عزیمت به نجف و تحصیل علوم دینی آگاه شد نامهای برای آیت الله العظمی شهید سید محمد باقر صدر در شهر نجف نوشت و سید حسن را به ایشان معرفی کرد.
تصویر سید عباس موسوی در دوران جوانی
سید حسن نصرالله با کمک پدر و برخی از دوستان توشه سفر و کمی پول فراهم کرد و چند روز بعد به سوی بغداد روانه شد و از آنجا با اتوبوس به شهر نجف رفت. سید حسن پس از ورود به حوزه علمیه نجف، سراغ برخی از طلاب لبنانی را گرفت و آنان او را به سید عباس موسوی که در حوزه آیت الله العظمی سید محمد باقر صدر درس میخواند، راهنمایی کردند.
سید حسن نصرالله در ملاقات با سید عباس موسوی ابتدا گمان کرد که او یک طلبه عراقی است زیرا چهره مرحوم سید عباس بسیار گندمگون بود و به چهره طلاب عراقی شباهت داشت. سید عباس به میهمان خود گفت: «نگران نباش من هم یک طلبه لبنانی از روستای نبی شیت در بقاع هستم.» این دیدار سرآغاز روابط دوستانه و صمیمانه میان سید حسن نصرالله و سید عباس موسوی بود. در حقیقت سید عباس نه فقط دوست و برادر بزرگتری برای سید حسن بود بلکه استاد و رفیق راه او نیز بود.
آیت الله سید محمد باقر صدر پس از دریافت نامه آقای غروی به سید عباس توصیه کرد تا نیازهای سید حسن را تأمین کند و مسئولیت آموزش و تعلیم او را به عهده گیرد. شهید صدر هنگام دریافت نامه غروی از سید حسن پرسید آیا پولی همراهتان هست؟ سید حسن در پاسخ گفت: خیر پولی باقی نمانده است. سید محمد باقر صدر از سید عباس موسوی خواست ضمن رسیدگی به میهمان خود پول، اتاق، مدرسه، لباس، کتاب و حقوق ماهیانهای را برای او تأمین نماید و مسئولیت او را به عهده بگیرد.
شهید سید عباس موسوی پس از دریافت رهنمودهای شهید صدر، در حق دوست جدیدش، سید حسن نصرالله از هیچ چیز کوتاهی نکرد. برای او در یکی از خوابگاههای حوزه علمیه در نزدیکی خانه مسکونی خود اتاقی تهیه کرد؛ زیرا او متأهل بود و طلاب متأهل بر خلاف طلاب مجرد، در خانههای شخصی زندگی میکردند. در اتاق خوابگاهها دو یا سه طلبه زندگی و از مراجع بزرگ تقلید در حوزه آن روز، همچون آیات عظام امام خمینی، صدر، خویی حکیم و شاهرودی (ره) حقوق ماهانه دریافت میکردند.
سید عباس موسوی که چند سال پیش از سید حسن نصرالله به حوزه علمیه نجف آمده بود توانسته بود مرحله سطح و بحث خارج را با موفقیت به پایان برساند و این مراحل را برای طلاب جدید که سید حسن نصرالله یکی از آنان بود، تدریس کند. موسوی در تدریس معلمی قاطع و جدی بود. شاگردانش با شیوه تدریس او توانستند مرحله پنج ساله تحصیلات مقدماتی را طی دو سال به پایان برسانند. شاگردان او خود را از تعطیلات ماه مبارک رمضان و سفر حج و تعطیلات آخر هفته محروم میکردند و درس میخواندند.
سید حسن نصرالله در سال ۱۹۷۸ مقدمات را با موفقیت به پایان رساند. او نمیخواست استادش سید عباس موسوی را که دوست صمیمی او شده بود از دست بدهد. در این سال فشار رژیم حزب بعث عراق بر طلاب حوزه علمیه نجف اشرف شدت یافت و بسیاری از طلاب خارجی از عراق اخراج شدند. حضور طلاب لبنانی رژیم عراق را به شدت وحشتزده کرده بود؛ زیرا بسیاری از طلاب لبنانی از جمله فرزندان روحانیون از محافل دینی متدین سنتی به نجف نیامده بودند. حوزه علمیه نجف در دهه هفتم قرن بیستم شاهد حضور چشمگیر جوانان فرهیخته و تحصیلکردهای بود که به طلاب سنتی شباهتی نداشتند. با توجه به این که لبنان گرفتار جنگهای داخلی بود و رژیم عراق نیز به برخی از گروههای جنگجو کمک میرساند، از حضور طلاب لبنانی در حوزه نجف بسیار واهمه داشت. حزب بعث عراق آنان را به وابستگی به جنبش امل وحزب الدعوه يا طرفداری از حزب بعث سوریه متهم میکرد. بدتر از همه کار به جایی رسیده بود که عراقیها برخی از طلاب لبنانی را به همکاری با سازمان امنیت سوریه متهم میکردند. بنابراین برخی از طلاب لبنانی که چند ماه زندانی شده بودند در سال ۱۹۷۸ همراه صدها طلبه خارجی از عراق اخراج شدند.
بازگشت سید حسن به لبنان
در یکی از روزهای همان سال مأموران صدام به حوزه علمیه نجف و خانه مسکونی شهید سید عباس موسوی یورش بردند. سید عباس به لبنان رفته بود و تنها افراد خانوادهاش در خانه بودند. شاگردانش به او خبر دادند که مأموران عراقی در تعقیب و جست وجوی او هستند و آنها از او خواستند که از بازگشت به نجف خودداری کند چند روزی نگذشته بود که همه طلاب لبنانی دستگیر و از عراق اخراج شدند.
آن روز، شانس سید حسن نصرالله را یاری کرد، زیرا هنگام یورش مأموران عراقی خارج از حوزه نجف به سر میبرد. او با شنیدن خبر بازداشت اساتید و همکلاسیهای خود، متواری و مخفیانه از مرز خارج شد و به لبنان بازگشت. زیرا حکم بازداشت او هنوز به نقاط مرزی عراق مخابره نشده بود. سید حسن نصرالله پس از بازگشت به لبنان قبل از هر چیز علاقه داشت که تحصیلات حوزوی خود را ادامه دهد. مدتی نگذشته بود که سید عباس موسوی با همکاری تعدادی از علمای دینی لبنان، حوزهای را در شهر بعلبک دایر کرد که تاکنون فعال است. سید حسن نصرالله در این حوزه هم در سطوح بالاتر درس میخواند و هم به طلاب جدید درس میداد و در عین حال فعالیت سیاسی در صفوف جنبش امل را دنبال میکرد. سید حسن در سال ۱۹۸۲ به عضویت کمیته سیاسی جنبش امل برگزیده شد و در پی آن مسئولیت سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع را به عهده گرفت.
جدایی از جنبش امل
در سال ۱۹۸۲ و در پی یورش ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان اختلافات سیاسی در جنبش امل بالا گرفت. این اختلافات بر سر موضوع جنبش امل در برخورد با تحولات سیاسی و لبنان و پیامدهای تهاجم و یورش اسرائیل به لبنان و اشغال شهر بیروت به عنوان دومین پایتخت عربی که پس از بیت المقدس به اشغال نظامیان صهیونیست در آمده است، پیش آمدند و نقطه عطفی برای سید حسن نصرالله و دوستان متدین و متعهد در پی سقوط بیروت، پنج تن از سیاستمداران لبنانی به دستور الياس سرکیس رئیس جمهور وقت لبنان که ماههای آخر دوره ریاست جمهوری خود را میگذراند، جبهه نجات ملی را تشکیل دادند تا با فیلیپ حبیب و رژیم صهیونیستی مذاکره کنند.
اعضای این کمیته عبارت از: شفیق الوزان نخست وزیر، فواد بطرس، وزیر امور خارجه، بشیر جمیل، رهبر شبه نظامیان فالانژ و همپیمان اسرائیل، وليد جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست دروزی و نبیه بری، رئیس جنبش امل بودند.
این کمیته مذاکره با فیلیپ حبیب فرستاده لبنانی تبار آمریکا را آغاز کرد. در نتیجه این مذاکرات، طرح صلح حبیب پذیرفته شد و به موجب آن مقرر گردید که میان رژیم صهیونیستی و لبنان، صلح برقرار شود و مبارزان فلسطینی در سیزده مرحله از تاریخ ۳۰ مرداد تا ۱۲ شهریور ۱۳۶۱ از لبنان خارج شوند.
حبیب با اعتراضات گسترده میان مسلمانان به ویژه شیعیان لبنان همراه بود. رشید کرامی نخست وزیر پیشین و از چهرههای سرشناس سنی لبنان این توافق را محکوم کرد و آن را تلاشی سرنوشت ساز بر ضد منافع لبنان و فلسطین دانست. مشارکت نبیه بری در کمیته نجات ملی و توافق با طرح فیلیپ حبیب، انعکاس وسیعی میان شیعیان و جنبش امل داشت و باعث نارضایتی شدید آنان گردید به گونهای که برخی از کادرهای جنبش امل به ویژه سیدحسن نصرالله به مخالفت با نبیه بری برخاستند و هواداران جنبش به صورت خودجوش مقاومت علیه ارتش رژیم صهیونیستی را ادامه دادند.
مخالفان شیعی رئیس جنبش امل مشارکت او در کمیته نجات ملی و موافقت با طرح فیلیپ حبیب را مغایر با خط مشی جنبش و تصمیمات چهارمین کنگره داخلی آن و مخالف با اسلام دانستند. به این ترتیب، مقدمات انشعاب در جنبش امل فراهم گردید و سید حسین موسوی (ابوهشام) نایب رئیس جنبش امل همراه با تعدادی از کادرهای اصولگرای این جنبش با صدور بیانیههایی مواضع سازشکارانه کمیته نجات ملی را محکوم کردند و ضمن استعفا از سمتهای خود نبیه بری را به انحراف از خط مشی جنبش که همانا مبارزه با اسرائیل و تحریم همکاری با آن بر اساس افکار امام موسی صدر بود، متهم کردند.
حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور، سفیر وقت ایران در دمشق داوری میان کادرهای جنبش امل را بنا به تقاضای آنان بر عهده گرفت و سرانجام از ابوهشام اعلام حمایت کرد. هنگامی که نبیه بری قضاوت آقای محتشمی را رد کرد، ابوهشام نیز به طور رسمی از جنبش امل جدا شد و موجودیت جنبش امل اسلامی را در شهر بعلبک اعلام کرد.
سید ابراهیم الامین، نماینده وقت جنبش امل در تهران نیز از دیگر مخالفان مشارکت نبیه بری در کمیته نجات ملی بود. همزمان با اعلام تأسیس جنبش امل اسلامی، سید ابراهیم الامین با برپایی کنفرانس مطبوعاتی در تهران جدایی خود را از جنبش امل اعلام نمود.
ابوهشام دلایل خود برای ترک جنبش امل و تأسیس امل اسلامی را این گونه بیان کرده است: «روشی که نبیه بری در پیش گرفت و در کمیته نجات ملی که با نظارت امریکا و اسرائیل شکل گرفته بود، شرکت کرد، احساسات اعضای کمیته سیاسی جنبش امل را جریحه دار کرد.» ابوهشام با صراحت اعلام کرد که انقلاب اسلامی ایران و رهنمودهای امام خمینی (ره) ملاک حرکت آنان است، زیرا رهبری ایران کمیته نجات ملی را غیر اسلامی توصیف کرده است.
از کناره گیری سید از جنبش امل تا تأسيس حزب الله
در سال ۱۹۸۲، در پی این اختلافات، سید حسن نصرالله همراه با تعداد بسیاری از کادرهای درجه اول جنبش امل همچون سید عباس موسوی، سید حسین موسوی ابوهشام، شیخ صبحی طفیلی و سید ابراهیم الامین از این جنبش کناره گیری کردند و هسته اولیه حزب الله را به وجود آوردند. این تشکیلات حزب الله در سال ۱۹۸۴ با انتشار بیانیه سرگشادهای به نام «پیام به مستضعفین جهان» موجودیت خود را به طور رسمی اعلام کرد.
حزب الله با شناختی که از تحولات لبنان و توطئههای آمریکا و اسرائیل داشت، بر این باور بود که کمیته نجات ملی در صدد است پس از پایان دوره ریاست جمهوری الیاس سرکیس، بشیر جمیل فرمانده نیروهای مسیحی لبنان (نیروهای فالانژ) را به ریاست جمهوری برساند. روابط جمیل با رژیم صهیونیستی برای همه لبنانیها آشکار بود. او به روشنی مواضع خود را اعلام کرده و گفته بود که پس از راهیابی به کاخ ریاست جمهوری موافقتنامه صلح را امضا خواهد کرد.
این برنامه بشیر جمیل برای سازمان نوپای حزب الله بسیار سنگین بود. جوانان حزب الله که از جنبش امل بریده بودند، تماسهای خود را با نمایندگان، احزاب و سازمانهایی چون حزب الدعوه، روحانیون مستقل، مساجد و انجمنهای فعال اجتماعی فرهنگی و سیاسی لبنان آغاز و شاخه حزب الدعوه در لبنان را متقاعد کردند که خود را منحل کند و به حزب الله بپیوندد. شعار حزب الله از ابتدای تأسیس دگرگونی وضع موجود، محرومیت زدایی از شیعیان لبنان مبارزه با اسرائیل و تلاش برای آزادی فلسطین بود.
حزب الله همچنان این شعارها را در اولویت اهداف و برنامه های خود قرار داده است. قابل توجه این است که سید حسن نصرالله برادری به نام سید حسین دارد که همچنان وابستگی تشکیلاتی خود را به جنبش امل حفظ کرده است. سید حسین مدتی مسئول ناحیه شیاح در جنبش امل بود و هم اکنون از این مسئولیت کناره گیری کرده است. محله شیاح میان حومه جنوبی بیروت و محله مسیحی نشین عین الرمانه واقع شده است. جرقه جنگهای داخلی ۱۵ ساله لبنان در خیابان حد فاصل محله شیاح و عین الرمانه زده شد.
ادامه دارد...