خصلتهایی که پل رسیدن «عباس نورایی» به شهادت شد
به گزارش نوید شاهد به نقل از دفاعپرس، برای آنها که خانواده نورایی را میشناسند، منصور نورایی شناستر است. مداحی که صدای گرمش سالهاست در محافل و منابر بر گوش دل مستمعین مینشیند و آنان را به فیض در اعیاد و عزاداریها میرساند، اما همین مداح معروف خودش را در سیمای برادری میبیند که به عنوان «شهید دوران دفاع مقدس» مدال افتخاری بر گردن خانواده نورایی است.
«عباس بیشتر از اینکه حافظ قرآن باشد، عامل به قرآن بود» جملهای است که برادر شهید عباس نورایی در جمع گروهی از اعضای جامعه قرآنی میگوید. جامعه قرآنی سالهاست به نیابت از قاریان، حافظان، اساتید و فعالان قرآنی هر هفته به دیدار خانواده شهدای قرآنی میروند و این هفته مهمان خانه نورایی برادر شهید نورایی شدهاند تا از زبان این مداح اهل بیت (ع) خاطرات و ویژگیهای شهید را بشنوند.
همه شهدا سیرت زیبا داشتند. همین حاج آقا حاج رحیمی از رفقای ما از بچههای خوب جنگ بود. از مظلومیتش اینکه کسی او را نشناخت و از اول انقلاب در سپاه بود و از نیروهای بسیار باتقوا باهوش متواضع مدیر و با اقتداری که جایگاه ویژهای در نیروی قدس داشت. به بچهها میگفتم حاج رحیمی اگر شهید نمیشد حیف بود.
حساب ظالم را کف دستش میگذاشت
من و عباس خیلی باهم رفیق بودیم، اما او حواس جمعتر بود. از بچگی یک لقمه حرام در دهانش نرفت، روی پاکی لقمه دقت نظر داشت، میخواست نان بخرد اول نانوا و شاگردهایش را خوب نگاه میکرد بعد نان میخرید. از هر لبنیاتی ماست نمیخرید. یکی دیگر از ویژگیهای خوبش دفاع از مظلوم بود که با وجود قدرت بدنی خوبی که داشت محال بود در خیابان ظلمی ببیند و کمک نکند. اگر کسی ظلم میکرد تا حسابش را کف دستش نمیگذاش ولش نمیکرد.
اجاره عقب افتاده به خاطر کمک به مردم
شغل معلمی حقوق کمی برای او داشت، با این حال بیشتر حقوقش را برای بچههای مدرسه خرج میکرد. بعد شهادتش متوجه شدم چند ماه اجاره عقب افتاده دارد که خودم تسویه کردم، چون پولی نگه نمیداشت و هر فقیری میدید مبلغی به او میداد. به بچههایی که در درس ضعیف بودند مجانی درس میداد و حتی برای تدریس به خانهشان میرفت. در عبادت اهل تدبر بود و به جز قرآن که زیاد تلاوت میکرد مطالعه هم زیاد داشت. تا روی چیزی تحقیق نمیکرد بر آن صحه نمیگذاشت و وقتی هم که به باور و یقین میرسید دیگر رها نمیکرد.
عباس سالهای آخر پرواز میکرد!
سالهای آخر زندگی اش دیگر مثل قبل نبود، یک روز که در حال رفتن به مسجد بود به دقت راه رفتنش را نگاه کردم، انگار دیگر روی زمین نبود. چندباری هم به همسرم گفتم عباس انگار پرواز میکند. هرکسی را هم میدید میگفت دعا کنید شهید شوم. از سال ۴۷ که مدرسه حاج آقا مجتهدی میرفتیم همش میگفت دعا کن شهید شوم. پایین وصیتنامه اش نوشته بود شهید جاماندهی گمنام عباس نورایی. جنازه اش ۲۸ سال ماند و وقتی هم که آمد باز همه نتوانستند در تشییع جنازه اش شرکت کنند، چون خودش دوست نداشت خیلی شلوغ شود. اصلا دنبال اینکه مطرح بشود نبود و چیزی جز خدا را نمیدید. ایشان حافظ قران نبود، اما به آیه آیه قرآن عمل میکرد. به مسائل شرعی مقید بود و همه چیز را مو به مو انجام میداد.
پدرم اهل قرآن بود و ماه رمضان ۱۰ دور ختم قرآن داشت، مادرم نیز همینطور. مادرم انقدر به قرآن مسلط بود که وقتی قرآن میخواندم و غلط بود ایشان اصلاحش میکرد و میگفت تکرارش کن. معمولا یک ساعت و نیم قبل از نماز صبح مشغول خواندن یا نماز یا دعا میشد، از این جهت عباس هم خیلی به مادرم شبیه بود.
امام با یک جمله پاسخ نویسنده کتاب موهن به مقدسات را داد
شهدا حقیقتا نظر به وجهه الله کردند. سال ۶۵ تازه از جبهه به تهران رسیده بودم که خواستم بروم خانه، اما دیدم اگر بروم به نماز جمعه نمیرسیم، یک راست رفتم نماز جمعه. سه ربعی به نماز مانده بود گفتم یک کتابی هم بخرم که میخواهم برگردم جبهه کتابی داشته باشم. کتابی به چشمم خورد به نام آداب زیارت، عنوان کتاب نشان میداد کتاب خوب و پر محتوایی است، اما همین که باز کردم متوجه شدم همه مقدسات شیعه را به سخره گرفته است. این کتاب در شرایطی به چاپ رسیده بود در که بچهها به جبهه میرفتند. خیلی دلم سوخت و با خودم گفتم این بچهها میروند جبهه که بعضیها چنین چیزی بنویسند.
برگشتم جبهه و چند روز بعدش از رادیو صدای امام را شنیدم که در جمع خانواده شهدا میگفت «تو چه میفهمی که شهید در لحظه شهادت چه میبیند، شهید نظر میکند به چهره خدا» به حدی خوشحال شدم انگار میخواستم بال دراورم، احتمال دادم امام کتاب را خوانده و جواب کتاب را با این یک جمله داده.»
انتهای پیام/ر