خاطرات شهید «قدرت اله عبدیان» به نقل از همسر شهید:
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۲۸
همسر شهید «قدرت اله عبدیان» می گوید: یک روز داخل ماشین بودیم که آقا قدرت با شنیدن صدای رادیو گفت: بابای محمد مهدی قشنگ ترین بابای دنیاست، حتی اگه تو آسمون هاست. بعد شروع کرد یه سری مسائل رو به من گفتن که شبیه وصیت کردن بود.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید قدرت اله عبدیان نخستین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت است که در سی‌ام فروردین سال 1357 دیده به جهان گشود و در چهاردهم خرداد ۹۵ در درگیری با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به شهادت رسید.

در ادامه چند خاطره کوتاه به نقل از همسر شهید را می خوانید: 

جامانده

دو تا از برادرهای من تو ایام دفاع مقدس شهید شدن. یک سال عید از سپاه کوهدشت اومده بودند خونه ی مادری ما تو کوهدشت برای دیدار خانواده شهداء، من و آقا قدرت هم اون سال عید اونجا بودیم و آقا قدرت زحمت پذیرایی رو می‌کشید. یادمه فرمانده وقت سپاه کوهدشت، از آقا قدرت پرسید: نسبت شما با خانواده شهید چیه؟ و شغلش رو هم پرسید. آقا قدرت گفت: داماد این خانواده هستم و پاسدارم. فرمانده سپاه به آقا قدرت گفت: شما خیلی شبیه رزمنده‌های دوران دفاع مقدس هستید، شبیه جامونده‌های از شهدائید.

قشنگ‌ترین بابای دنیا

قشنگ ترین بابای دنیا 

یه روز داخل ماشین بودیم و ضبط ماشین داشت مداحی پخش می کرد، شعری در وصف حضرت رقیه بود که می گفت: بابای من قشنگ ترین بابای دنیاست…  بعد آقا قدرت سریع گفت: بابای محمد مهدی قشنگ ترین بابای دنیاست، حتی اگه تو آسمون هاست… بعد شروع کرد یه سری مسائل رو به من گفتن که شبیه وصیت کردن بود.

می گفت: خانوم اگه یه روزی من شهید شدم یه وقت پیراهن مشکی نپوشید. پیراهن مشکی فقط برای امام حسین است. صدای گریه شما رو کسی نشنوه، مبادا ناشکری کنید.

آخرین ماموریت!

آخرین ماموریتی که می خواست بره، محمد مهدی مدرسه بود. با اینکه دیرش شده بود ولی منتظر موند تا محمد مهدی از مدرسه بیاد و باهاش خداحافظی کنه. حال وهوای آقا قدرت تغییر کرده بود. یه حسی بهم می گفت که دیگه بازگشتی تو این سفر نیست. وقتی گریه‌ها و بی‌تابی‌های من رو می دید به من می‌گفت: خانم به خدا شما داری ناشکری می‌کنی، نگاه کن حضرت زینب من رو از کوهدشت لرستان انتخابم بکنه و این توفیق نصیبم بشه برم مدافع حرم اهل بیت بشم، به خدا من هم دلم برای شما تنگ می شه ولی این یه وظیفه است و توفیقی هست که نصیب من شده.

 

چراغ آشپزخانه

شب‌ها برای نماز شب بیدار می شد، چراغ آشپزخونه رو روشن می کرد و به نماز می ایستاد. من به شوخی بهش گفتم: فکر می کنی نماز شبت قبوله؟ چراغ‌ها رو روشن میکنی ما رو از خواب بیدار می‌کنی. بعد از اون حرف دیدم دیگه شب‌ها چراغ آشپزخونه روشن نمیشه. یه شب با صدای گریه هاش از خواب بیدار شدم، دیدم تو تاریکی داره مناجات می کنه. گفتم: حاجی من شوخی کردم، چرا چراغ روشن نمی کنی؟

 

همراهان حضرت زینب(س) در مراسم تشییع شهدای مدافع حرم

اولین باری که خواب آقا قدرت رو بعد از شهادتش دیدم، می دونستم که شهید شده، ولی ازش چیزی نپرسیدم که چی شد و الان چیکار می‌کنی. بعد خود آقا قدرت تو خواب بهم گفت: میدونی وقتی شهدای مدافع حرم شهید میشن، فقط حضرت زینب نمیاد به استقبال‌شون. پرسیدم، پس دیگه چه کسانی میان؟ گفت: حضرت ام‌البنین هم تشریف میارن. پرسیدم برای چی؟ گفت: خانم ام البنین میان از شهدای مدافع حرم تشکر می‌کنن و میگن شما سربازهای عباس من هستید.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده