زندگی‌نامه شهید «صفر رجبی» که در عملیات والفجر یک، شهید شده و بقایای پیکر تازه تفحص شده‌اش در اردبیل به خاک سپرده خواهد شد.

زندگی‌نامه شهید تازه تفحص شده اردبیلی

به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید والامقام صفر رجبی 9دی ماه 1308 در روستای سلطان آباد اردبیل به دنیا آمد. وی از همان ابتدای آغاز جنگ تحمیلی به ندای امام خمینی(ره) لبیک گفت و عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و سرانجام در ۲۳ فروردین سال 1362 در سن ۵۳ سالگی، در عملیات والفجر یک در منطقه شرهانی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تقريباً 50 ساله بود که انقلاب اسلامی به وقوع پيوست. اما گويی انقلاب اسلامی برای او تولدی دوباره به ارمغان آورده بود چراکه در بيشتر تظاهرات انقلابی با اشتياق شرکت می‌کرد. او فردی مبارز و علاقه‌مند به روحانيت و در کل، فردی انقلابی و مذهبی بود. با خويشان و همسايه‌ها خيلی مهربان و خوش برخورد بود. به همه کمک می‌کرد. با والدين و اهل خانواده خوش برخورد بود و هيچگاه اجازه نمی‌داد بار مشکلات بر دوش خانواده‌اش قرار گيرد. 

تمام جوانان روستا را دور خود جمع می‌کرد و آنها را به طرفداری از انقلاب اسلامی فرا می‌خواند. بيشتر از همه به معلمان قرآن احترام می‌گذاشت. پيرو علما و روحانيون بود و با رژيم شاه و طرفداران شاه به شدت به مخالفت می‌كرد. صبور و تلاشگر بود و هيچ وقت نا اميد نمی‌شد و با تلاش فراوان در فکر دفاع از انقلاب اسلامی بود.

 می‌گفت حال که جوانان وطن در راه دفاع از ايران به شهادت می‌رسند و دشمن قصد دست‌ درازی به نواميس و خاک ما را دارد، بايد من هم در جبهه‌ها حاضر باشم. به همين خاطر به محض شروع جنگ به جبهه رفت. او به خانواده‌اش توصيه کرد که در دخل و خرج خانه اسراف نکنند و بعد از شهادتش، از بنياد شهيد بابت شهادت او چيزی دريافت نکنند. 

حاصل زندگی مشترک صفر رجبی و سمانه خاكپور هشت فرزند شامل چهار فرزند دختر و چهار فرزند پسر بود. او اصلاً نمی‌توانست تحمل کند که با وجود جنگ، در خانه بنشيند و در جبهه حاضر نشود. به همين خاطر عليرغم اين که هشت فرزند داشت به جبهه رفت و وقتي که از جبهه برگشت به همسرش گفت که همسرم تو هم در اجر و پاداش حضور من در جبهه سهيم و شريک هستی‌. تو از من هم غيرتمندتری.» آرزويش شهادت در راه خدا بود و البته در زمان جبهه رفتن 52 ساله بود اما با شجاعت و قدرت در جبهه‌ها حماسه می‌آفريد.

این شهیدوالامقام همه را به ادامه راه شهدا و پيروي از امام خميني (ره) دعوت می‌کرد. خانواده و دوستانش را به رعايت حال مردم دعوت و حق‌الناس را هميشه به آنها گوشزد می‌کرد. وقتي می‌خواست به جبهه برود او را براي طی دوره آموزش نظامي به اردبيل فرستادند. در طول دوره آموزشي خيلی ناراحت بود. می‌گفت احتمال دارد به دليل کهولت سن در دوره آموزش نظامي موفق به کسب مدرک و قبولی در آموزش‌ها نشود. به همين خاطر به محض قبول شدن در آموزش‌های نظامي، شيرينی پخش کرد و اعزام شدنش به جبهه را جشن گرفت.

 محب‌علی شفايی از دوستان شهيد رجبي می‌گويد: « در اوايل انقلاب، صفر با عده‌ای از بچه‌های روستا هميشه در راهپيمايی‌ها شرکت می‌كرد و کفن می‌پوشيد و به نماز جمعه می‌ر‌فت. هرچند کشاورزی می‌كرد اما هر جا که انقلاب بود با اشتياق حاضر می‌شد. 

در پايگاه بسيج روستا فعاليت می‌کرد. واقعاً اسلام را درک کرده بود و عاشق آن بود و بارها به جبهه رفت و هرچه داشت خرج جبهه کرد و هيچ حقوقي دريافت نکرد. همه تعجب مي‌کردند که او چرا اينقدر عاشق جبهه است. رفتارهاي او براي همه تعجب‌آور بود. خيلي انقلابي، مؤمن و باتقوا بود. عاقبت، اين مرد دلير و رزمنده لشکر اسلام که يک بسيجي عضو لشکر 31 عاشورا بود، بعد از مدت‌ها حضور در جبهه‌هاي حق عليه باطل در تاريخ 62/1/23 در منطقه «شرهانی» شهر موسيان استان ايلام و در درگيری با نيروهاي عراقی به شهادت رسيد.

پیکر مطهر این شهید والامقام پس از 40 سال در اردیبهشت سال 1402 شناسایی و به آغوش خانواده بازگشت.

 

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده