دوشنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۳۳
شهید "محمدجعفر عاشوری" در وصیتنامه اش از شوق وصال به معبودش می نویسد :«ای حجابها کنار روید و ای پرده ها به کنار روید که با خدای خود پیمان دوستی بسته ام، پیمان وفای به عهد ، پیمان به نیکی و پیمان به عمل صالح و پیمان به مبارزه ، مبارزه با رب النوع ها، با « بتها » بتهای خارجی همچون صدّامیان زشت و پلید و بتهای داخلی همچون نفس سرکش، مبارزه ایی بی امان و تا آخر که به لقاء الله پیوند خورم و به عالم اعلی بپیوندم و تا سرچشمه وجودم را سیراب کنم که تشنه ام ، تشنه دوست.»

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید محمد جعفر عاشوری سی ام شهریور سال 1348 در یک خانواده مذهبی و متدیّن در روستای کودزر چشم به جهان گشود ، تحصیلات خود را تا پایان دورۀ راهنمائی ادامه داد.

با فرا رسیدن جنگ تحمیلی، به طور مکرّر به جبهه های غرب و جنوب رفت تا از مرزهای جمهوری اسلامی دفاع کند. او به عنوان بسیجی، سه ماه به کردستان رفت و در آن دیار به نگهبانــی پرداخت .

حدود سه ماه دیگر در جبهه های جنوب شرکت کرد و در عملیات والفجر 8 دچار جراحات شیمیایی شد. در آخرین حضورش در جبهه به مدت 4 ماه در منطقه جنگی جنوب به عنوان پاسدار گردان امام حسن(ع) از لشکر 17 خدمت کرد و سرانجام در بیست و هفتم دی ماه سال 1365در عملیات کربلای 5 شربت شهادت را نوشید، پیکرش پس از تشیع با شکوه در روستای کودزر به خاک سپرده شد.

شوق وصال به معبود در وصیته شهید «عاشوری»

وصیت نامه:

»وَلا تَحسَبَنَ اّلذیِنَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اَللهِ اَمواتاً بَل اَحیاءُ عِندَ رَبَهِم یُرزَقُونَ «

«هرگز گمان مبرید کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خدایشان روزی میخورند. »

با نام خالق درهم کوبنده ستمگران و یار مستضعفان و ذلیل کننده مستکبران، سخن را آغاز می کنم چراکه بی او کلماتم معنی نمی دهد و مفهومی ندارد ، بدانیم و بیندیشیم درباره معشوقی که در دلهایمان جای دارد.

مگر ممکن است عاشق باشیم ولی معشوق را به فراموشی بسپاریم ؟

مگر ممکن است عشق در تمام ابعاد وجودمان رخنه کرده باشد و آنگاه او را فراموش کنیم ؟

ای حجابها کنار روید و ای پرده ها به کنار روید که با خدای خود پیمان دوستی بسته ام، پیمان وفای به عهد ، پیمان به نیکی ، پیمان به عمل صالح و پیمان به مبارزه ، مبارزه با رب النوع ها، با « بتها » بتهای خارجی همچون صدّامیان زشت و پلید و بتهای داخلی همچون نفس سرکش، مبارزه ایی بی امان و تا آخر که به لقاء الله پیوند خورم و به عالم اعلی بپیوندم و تا سرچشمه وجودم را سیراب کنم که تشنه ام ، تشنه دوست.

ما باید برویم از این دنیای فانی ، چه خوب است که فانی در بقاء بشویم ، من نیز این کار را کردم ، انشاء الله اگر او قبول کند، اگر با کشته شدن من و امثال من دین اسلام تداوم پیدا می کند و گسترش می یابد، ای مسلسلها ما را دربر گیرید که این رگبار مسلسلها برای ما باران رحمت است، چون با شهید شدن یکی از ماها چندین نفر بیدار میشوند و رو به جبهه می آیند.

از عزیزانی که در تشییع جنازه ام شرکت دارند می خواهم گریه نکنند ، خصوصاً مادر و پدرم و بستگانم و اگر گریه کردید به یاد صحرای کربلا که امام حسین(ع) تشنه بود بیفتید ، و بخاطر او گریه کنید.

وَاَلسَلامُ عَلَیکُم وَ رَحمهُ اللهِ وَ بَرَکاتُه. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار .

جنازه مرا در کنار مرقد شهید غلامعلی عاشوری به خاک بسپارید ، پدرو مادرم در غم من گریه نکنید مگر من کی هستم؟ امانتی بیش نبوده و خدا امانتش را از شما گرفت و شما باید در مشکلات صبر کنید.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده