شهید هوشنگ ترقی در وصیت نامه اش نوشته است: شاید این آخرین نامه من باشد.

آخرین نامه

به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید هوشنگ ترقی یکم فروردین 1343، در روستای سامانلو از توابع اردبیل به دنبا آمد و نوزدهم آذر 1363 با سمت فرمانده گروهان در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. خاطرات این شهید سرافراز را در ادامه می خوانیم.

خاطرات تولد


   سال 1343 در خانواده اي مذهبی، متدين و زحمتکش در روستاي سامانلو از توابع شهرستان اردبيل، خانواده بیرام مترقی و ستاره جودت، در انتظار تولد اولين فرزند بودند و براي آمدن او لحظه شماري مي کردند تا اينکه اول فروردين ماه سال 1342 همزمان با آغاز سال نو و زنده شدن طبيعت، عيدانه خود را از خداوند متعال گرفتند. نوزاد به دنیا آمد. بیرام، نامش را هوشنگ نامید و با اذان و اقامه در گوشش خواند. هوشنگ با تولد خود به کانون خانواده صميميت و گرمي بسیاری بخشيد. مادرش، علاقه شديدي به کودک داشت و مشتاقانه برای در آغوش کشیدن فرزندش لحظه شماری می کرد. پدر هوشنگ به شغل کشاورزي و دامداري مشغول بود و از اين راه امرارمعاش مي کرد و مادر نيز در خانه به خانه داري مي پرداخت.


خاطرات دوران ابتدایی 

روزها و گذشت و سال 1350 فرا رسید. هوشنگ هفت ساله شده بود. بايد براي کسب علم و دانش به مدرسه می رفت. در آن سال ها چون در روستاي سامان لو، مدرسه نبود بچه هاي روستا از تحصيل باز مي ماندند ولي به علت اهميتي که خانواده ترقي براي تحصيل قائل بودند او را در مدرسه ابتدائي روستاي همجوار يعني روستاي آتشگاه ثبت نام کردند.  البته رفت و آمد، آن هم با پاي پياده براي کودک بسيار سخت بود ولي شوق دانايي و لذّت دانستن، مانع از تضعيف روحيه هوشنگ مي شد. بدين سان به تحصيل خود در مقطع ابتدائي ادامه و در سال 1354 تحصيل خود را با موفقيت و نمرات عالي به اتمام رساند.
  پدرش در خصوص خاطرات تحصيل او مي گويد: هوشنگ مقطع چهارم ابتدائي را تمام کرده بود و بايد به کلاس پنجم مي رفت. من به علت مشکلاتي که پيش آمد با اندکي تاخير و در زماني که کلاسهاي درس شروع شده بود او را براي ثبت نام به همان مدرسه ابتدائي روستاي آتشگاه بردم و در آنجا مدير به من گفت: شما دير آمده ايد و ظريفيت ما تکميل شده است و نمي توانيم هوشنگ را ثبت نام کنيم. من و هوشنگ به ناچار از اتاق مدير بيرون رفتيم. در سالن مدرسه بوديم و معلم براي دانش آموزان داخل کلاس ديکته مي گفت. ناگهان ديدم هوشنگ شروع به نوشتن ديکته نمود. اتفاقاً معلم نيز متوجه اين موضوع شد و وقتي از اشتياق هوشنگ براي تحصيل آگاهي يافت از مدير مدرسه خواست تا او را ثبت نام کند مدير هم به سبب اصرار معلم پذيرفت و بدين ترتيب توانستيم هوشنگ را به کلاس پنجم ابتدائي بفرستيم.

فوت مادر 

  زندگي هوشنگ، همراه با ناملايمتی هاي فراواني بود. مادر هوشنگ بعلت بيماري زماني که او درکلاس سوم ابتدائي درس می خواند به رحمت خدا رفت. هوشنگ ده ساله به غير از خودش، يک برادر و دو خواهر کوچکتر از خودش هم داشت. خواهر کوچک هوشنگ در زمان فوت مادر 6 ماهه بود و مادر بزرگ مادري، سرپرستي کودک را به عهده گرفت.

 مهاجرت از روستا به شهر و ادامه تحصیل  و کارگری


  زماني که هوشنگ 12 ساله بود خانواده اش از روستاي سامانلو به محله معجز اردبيل مهاجرت کردند. سال 1354 هوشنگ در مدرسه راهنمايي ديباج(شهید چهره برقی) ثبت نام کرد. سال اول راهنمايي را در همان سال به اتمام رساند و بعلت مشکلات مالي و وضعيت نامطلوب مادي خانواده، مجبور به ترک تحصیل شد. سه سال به کارگري مشغول شد و در تامين معاش خانواده به پدرش کمک کرد. تا اينکه سال 1357 دوباره به علت اصرار پدر در مقطع دوم راهنمايي در مدرسه دیباج ثبت نام کرد و سال دوم رابا موفقيت به اتمام رساند. دوباره با يک سال ترک تحصيل و تاخير در سال 1359 مقطع سوم راهنمايي را از مدرسه ديباج و با موفقيت به پايان رساند.

خاطرات دوران دبیرستان و استخدام در ارتش


  سال تحصيلي 1360 در دبيرستان آيت الله طالقاني ثبت نام کرد و تا اسفند ماه سال 1360 به تحصيل ادامه داد و در تاریخ هفدهم اسفند 1360 به استخدام ارتش در آمد. هوشنگ يک دوره آموزشي نظامي را در آموزشگاه گروهباني لشکر ارتش به مدت 6 ماه مي گذراند و درجه گروهباني دومي را اخذ کرد. سپس به اهواز منتقل و در تيپ 3 گردان 145 به عنوان مسئول مخابرات و در منطقه جنگي کوشک مشغول به خدمت شد. از دوستان هوشنگ در اين دوران مي توان به فراهيم اسماعيلي، بيوک روحي و اسد ترقي نام برد که همگي او را بسيار دوست داشتند و به او احترام فراوان مي گذاشتند.

آخرین نامه

  هوشنگ در آخرین نامه اش نوشته بود: سلام و پس از سلام شادي و خوشحالي همگي شما را ازخداوند پاک يزدان خواهان و خواستارم .
انشاءالله که حال همگي شما خوب است. و از بنده هم هيچ نگراني نداشته باشيد. ما همین امشب به منطقه رسيديم و هيچ جای نگراني دربين نيست.
به همه دوستان سلام برسانيد. بخصوص به عموي بزرگوارم عبدالله، اروج، گل اوغلان، صدي، جعفر، خاني، فرصت، اسد، منوچهر و قنبر و همه و همه .
اين حمله هم که از پريروز شروع شده انشاءالله کار صدام را يکسره مي کند و پیروزی با رزمندگان اسلام است. ديگرعرضي دارم و همه شما را به خدا مي سپارم.

شاید این آخرین نامه من باشد. اگر اجل مهلت دهد در عيد حتما به مرخصي مي آيم. به اميد ديدار.

 شهادت 

همراه دوستانش عازم منطقه جنگی شدند و هوشنگ، نوزدهم دی 1363 در جزيره مجنون مشغول نبردي سخت شد و بر اثر اصابت مستقيم گلوله دشمن بعثي از ناحيه قفسه سينه، شهید شد. پيکر مطهر شهيد هوشنگ ترقي به اردبيل انتقال و در گلزار شهداي غريبان اردبيل و در جايگاه ابدي اش آرام گرفت.

 

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده