شهید «خدارحم ازنایی»:
در وصیت نامه شهید «خدارحم ازنایی» آمده است: من عاشقی بودم که هر لحظه برای رسیدن به فیض شهادت لحظه شماری میکنم، شهادتی که فقط برای رضای خدا و در راه خدا می بود.

به گزارش نوید شاهد کرمان؛ شهید «خدارحم ازنایی» دهم فروردين 1346، در روستای اليگودرز از توابع شهرستان‌ اصفهان ديده به‌جهان گشود. وی تا پايان ‌مقطع راهنمايي تحصيل ‌كرد. ازدواج ‌كرد و صاحب يك‌ دختر شد، به عنوان پاسدار وظيفه ‌به جبهه ‌اعزام شد. سرانجام بيست ‌‌و پنجم ‌اسفند 1362، در بيمارستان شهيد مطهری تهران بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی به شهادت ‌رسيد.

برای رسیدن به فیض شهادت لحظه شماری می کنم

بخش هایی از وصیت نامه شهید «خدارحم ازنایی» را در ادامه می خوانیم:

بسم الله الرحمن الرحیم
اگر قسمتم شده باشد شهادت، وصیتنامه ام به شرح ذیل است. “خدایا! من شمعم، می سوزم تا راه را روشن کنم، فقط از تو می خواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند.”

“خدایا! به میدان مبارزه آمدم، با دشمنانی قوی که دولت های بزرگ پشتیبانشان است پنجه در افکنم درحالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم اما به اسلحۀ شهادت مجهز شدم و با قدرت و ایمان و عشق به خدا به میدان آمده ام عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خودگذشتم تا از قید و بندهای مادی آزاد گردم و بتوانم با عظمت روح سخن بگویم، با سرزندگی عشق روشنی بخشم با برندگی حقیقت به پیش بتازم با غرش رعد، کلمه حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم.

با تازیانه برق ظلمت این شب یلدا را بدرم و شب پره های شب را برای همیشه کورکنم. با اسلحه شهادت به میدان بیایم تا با ابدیت و ازلیت به درجه وحدت برسم جز خدا چیزی نبینم و جز خدا چیزی نجویم و جز خدا چیزی نگویم و جز خدا تسلیم چیزی نشوم.

“خدایا! من دلسوخته ام، از دنیا وارسته ام از همه چیز خود دست شسته ام و دیگر ازکسی و چیزی بیم ندارم و دلیلی ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم من می سوزم تا راه حق را روشن کنم و همه قید و بندها را بریده ام که آزادانه در معرکه حیات جولان کنم.”
“خدایا! تنها و بی کس، فقیر در کویر سوزان زندگی محبوس در زندان آهنین حیات [با] دل غمزده و دردمندم آرزوی آزادی می کنم و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از این غربتکده سیاه ردای خود را به ردای عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عدم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد.

ای خدای بزرگ تو را شکر می کنم که راه شهادت را بر من گشودی، دریچه ای پرافتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمانها باز کردی و لذت بخشترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص تحمل همه دردها و غمها و شکنجه ها را میسرکردی .

“خدایا!، آنروزی که تصمیم به شهادت گرفتم و از همه چیز خود گذشتم و برای اولین بار وصیت نامه نوشتم از همه دردها و غمها آزاد شدم. خدایا!، همه روزه به دریای مرگ فرو م یروم در گردابی از خوف و وحشت غوطه می خورم همه روزه اخباری دردناک میشنوم و به انتظار فجایعی عظیمتر لحظه شماری میکنم همه روزه طوفان حوادث مرا هرچه بیشتر با خود میبرد و جز یأس وبیم و شکست و تاریکی و خوف و ظلم و کفر چیزی در افق نمی یابم.


اما ای خدای بزرگ با اتکاء به ایمان به تو و توکل بر رضای کامل به فرمان [او] تقدیرت و به خاطر رسالت بزرگی که بر دوش ما گذاشته ای و به یاد علی(ع) بی همتای انسانیت و به راه حسین(ع) ، بزرگ شهید عالم خلقت، من گستاخانه و عاشقانه در دریاهای مرگ شنا می کنم و در طوفان های حوادث غرق می شوم. با اژدهای مرگ پنجه در می افکنم و با شمشیر شهادت سینه کفر و ظلم را می درم و با اتکاء به ایمان به تو در مقابل همه عالم می ایستم. با اراده آهنین جبر زمان را [به] خاک می سایم.

خدایا!، تو را شکر می کنم که آرزوها را در دلم خشک کردی، خوف مرگ را از من گرفتی، لذت شهادت را به من نمودی، در مقابل ظلم و کفر مرا رویین تن کردی.

خدایا! تو را شکر می کنم که در این معرکه حق و باطل ما را بندگان برگزیده خود انتخاب کردی و کلمه حق را بر زبان ما گذاشتی و ما را مقیاس سنجش حق و باطل قرار دادی و جوانان ما را به ایمان و فداکاری و ایستادگی و شهادت مفتخر کردی.

ای حسین جان اگر درآن زمان نبودم که به صدای “هل من ناصر ینصرنی” تو پاسخ دهم حال به ندای هل من ناصر ینصرنی تو پاسخ دهم حال به ندای هل من ناصر ینصرنی نایب برحقت خمینی کبیر پاسخ می گویم و به سوی او می روم.

پیامی به پدر و مادرم، پدر و مادرم مبادا در مرگ و شهادت من گریه کنید و از خود ضعف روحی نشان دهید، زیرا با ناراحتی شما دشمنان اسلام و انسان و بشریّت خوشحال خواهند شد و باری پدر و مادرم امیدوارم در همه جا و همه وقت دعا به جان رهبر کبیر انقلاب اسلامی را فراموش نکنید.


مادرم، پدرم و همسرم مبادا فکر کنید که رفیقان باعث شهادت من شدند، به آنها بدبین نباشید من عاشقی بودم که هر لحظه برای رسیدن به فیض شهادت لحظه شماری می کنم، شهادتی که فقط برای رضای خدا و در راه خدا می بود.

خدایا! به آسمان بلندت سوگند، به زیبایی سوگند، به عشق سوگند، به شهادت سوگند، به علی سوگند، به روح سوگند، به نور سوگند، به دریاهای وسیع و امواج روح افزا سوگند، به کوه های سربه فلک ، به سوز دل عاشقان سوگند، به درد دل زجر دیدگان سوگند، به اشک دیدة یتیمان سوگند، به شیپور جنگ سوگند، به جانبازی فداییان از جان گذشته تنهایی زندانیان زنجیری بی گناه سوگند، به تنهایی مردان بلند سوگند “، ما متجاوز را به جهنم میفرستیم، ما یزیدیان را به درک واصل می کنیم

ما با خون خود این لکۀ ننگ و ذلت را از زمین می شوییم که یک خونخوار کثیف، یک بازیچه استعمار و صهیونیسم به وطن ما چپ نگاه کند. از او انتقام می گیریم و درسی فراموش ناشدنی به او که ملوک نفرین شده زمینند، میدهیم.

پایان پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده