شهید «علی‌اکبر تیموری» بیست و پنجم دی‌ماه ۱۳۴۶ در امیرآباد دامغان چشم به جهان گشود. با جهاد سازندگی همکاری می‌کرد و در مدرسه هم برای کمک به رزمنده‌های جبهه، تلاش می‌کرد. دوم بهمن ۱۳۶۷ در جاده بیستون - باختران در حادثه‌ای حین مأموریت به همراه یکی از همرزمانش شهید شد. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه زندگی این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

علی‌اکبر خبر رحلت امام را به من داد/ او لباس مشکی بر تن داشت

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ بیست و پنجم دی‌ماه ۱۳۴۶ پسر مریم و محمدتقی به دنیا آمد. پدرش اسمش را علی‌اکبر گذاشت. به گفته خانواده، شهید علی‌اکبر تیموری تولدش عید نوروز است ولی در شناسنامه تاریخ تولد او دی‌ماه ثبت شده است و محل تولد، امیرآباد (امیریه) دامغان.

تحصیل و ورزش

ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه فارابی روستای امیرآباد خواند. علی‌اکبر مدرسه را دوست داشت و به گفته خودش باید به مدرسه برویم و سواد یاد بگیریم. وقت‌های بیکاری ورزش می‌کرد و یا با پدر و مادرش به مسجد می‌رفت. او در مسابقات ورزشی تیم استقلال امیرآباد شرکت می‌کرد و پینگ‌پنگ هم بازی می‌کرد. هنر دیگری هم به غیر ورزش داشت؛ کوبلن‌دوز خوبی بود و برای بیشتر فامیل یادگاری می‌دوخت. 

فرزند دوم و از بقیه بزرگتر بود و در بیشتر کارها، حتی در کشاورزی به پدر کمک می‌کرد. با اینکه علاقه‌ای به کشاورزی نداشت، برای کمک به پدر می‌رفت تا پدرش دلگیر نشود. با سن کمش در تظاهرات ضدشاهی مردم شهر دامغان در کنار دوستان دیگرش شرکت می‌کرد.

جهادگری نوجوان

با شروع جنگ، او هم قصد رفتن کرد. ولی به سن قانونی نرسیده بود. با جهاد سازندگی همکاری می‌کرد و در مدرسه هم برای کمک به رزمنده‌های جبهه، تلاش می‌کرد. به گفته خواهرش، آرام بود و ساکت. اگر غذایی را دوست نداشت، نمی‌خورد. خواهر او را می‌برد و برایش غذای مورد علاقه‌اش را می‌آورد تا بخورد. می‌دانست علی‌اکبر حرفی نمی‌زند. دیپلم گرفت و هجده سالش که شد برای دوره آموزشی سربازی به زنجان رفت. بعد از دوره، تقسیم شد و در نوزدهم آبان ۱۳۶۵ از طرف لشگر ۱۶ زرهی قزوین به منطقه رفت.

نکنه به یاد پسرشان بیفتند

علی‌اکبر در منطقه، دیده‌بر تانک بود. برای خنثی کردن مین هم می‌رفت. چندبار برای دیدن خانواده از سربازی به مرخصی آمد. در تشییع جنازه شهدای امیریه یا حتی روستاهای اطراف شرکت می‌کرد ولی با لباس سربازی بیرون نمی‌رفت تا خانواده شهدا یا اسرا او را نبینند. به گفته خودش، «نکند به یاد پسرشان بیفتند.»

در هر مرخصی به فامیل سر می‌زد و حال و احوالی می‌پرسید. دوم بهمن ۱۳۶۷ در جاده بیستون - باختران در حادثه‌ای حین مأموریت به همراه یکی از همرزمانش شهید شد. خبر در یکی از مطبوعات مازندران توسط دوست علی‌اکبر خوانده شد و بعد خانواده‌اش را مطلع کرد. پیکرش را تا شانزدهم بهمن از کنگاور باختران به دامغان انتقال دادند. روز هفدهم بهمن او را تشییع کردند و در گلزار شهدای امیریه دامغان به خاک سپردند.

عزاداری برای امام

مادر علی‌اکبر نقل می‌کند: «لباس سفید تنش بود. یک دفعه لباس‌های تن بچه‌ام مشکی شد. گفتم: «مامان‌جان! تو چرا لباس مشکی تنت کردی؟ کی برات آورده؟ باید بدونم!»

- «ننه! این لباس من از غیب اومد!»

بیدار شدم. از حرف‌های علی‌اکبر چیز زیادی نفهمیدم. ولی به دلم افتاد خبری می‌‌شود.

ساعت هشت یا نه صبح فهمیدم امام (ره) از دنیا رفت.»

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده