گفتگو با آزاده کوهدشتی دوران دفاع مقدس؛
يکشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۷:۰۳
نوید شاهد - آزاده سرافراز «جعفری زیدی» گفت: جوانان عزیز قدر نعمت امنیت را بدانند. واقعا بهترین نعمت، نعمت امنیت و آسایش است. درست است گرانی هست مشکلات اقتصادی هست اما جوانان بایستی بسیار هوشمندانه عمل کنند و رهنمودهای مقام معظم رهبری را سرلوحه کار خود قرار دهند. اکنون که جنگ در خاکریز و جبهه تمام شده، نسل جوان باید با آگاهی و بصیرت در مقابل تهاجم فرهنگی توطئه ها و جنگ نرم دشمنان ایستادگی و مقاومت کنند.

به گزارش نوید شاهد لرستان، همواره در طول تاریخ انسان هایی بوده اند که با رشادت ها و پایمردی های خود توانسته اند در یاد و اذهان مردم باقی مانده و هیچگاه گرد و غبار گذشت زمان موجب فراموشی آنها نشده و به یک اسطوره تبدیل شده اند.
آزادگان سرافراز از جمله این مردان تاریخی هستند که با شجاعت و دلاورمردی های خود، برگ زرینی بر تاریخ حماسه ایرانیان افزودند. دلیرمردانی که با صبرومقاومت برای همیشه نام خود را در دفتر مجاهدت و ایثار ۸ سال دفاع مقدس با افتخار ثبت نموده و سهم عظیمی از فتح قله پیروزی را همراه شهدای گلگون کفن به خود اختصاص دادند.
به بهانه 26 مرداد (سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی) گفتگویی با آقای جعفری زیدی از آزادگان شهرستان کوهدشت انجام گرفته که در ادامه آن را می خوانید:

جوانان با بصیرت مقابل توطئه دشمنان مقاومت کنند

نوید شاهد: لطفا خودتان را معرفی نمایید.

زیدی: گرامی باد یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس. زیدی هستم، سال ۱۳۴۶ در کوهدشت به دنیا آمدم. تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان طالقانی سپری نمودم. درحالیکه سال اول راهنمایی در حال تحصیل بودم و حدود ۱۵ سال سن داشتم، تصمیم گرفتم برای دفاع از ناموس و کشورم راهی جبهه های حق علیه باطل شوم .

نوید شاهد: در چه سالی اعزام شدید و در چه عملیات هایی شرکت داشتید؟

زیدی: در تاریخ بیستم آبان 1361 از کوهدشت به جبهه اعزام شدم. نمیدانم بگویم خوشبختانه یا متاسفانه اما مدت اندکی در جبهه حضور داشتم و خیلی زود به اسارت دشمن بعثی درآمدم و بر خلاف میل قلبی نتوانستم به کشورم کمکی بکنم و در عملیات ها شرکت کنم.

نوید شاهد: در کدام عملیات و چگونه اسیر شدید؟

زیدی: در تاریخ هجدهم بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی اسیر شدم. عملیات لو رفته بود و دشمن از نقشه ما باخبر شده بود. من هم بر اثر برخورد تیر و ترکش از نواحی سر، صورت و کتف مجروح شده بودم دشمن توانست ما را اسیر کند. درست سه ماه بعد از اعزام به جبهه به اسارت دشمن درآمدم و تا تاریخ اول شهریور 1369 در اسارت به سر بردم. یعنی حدودا هشت سال اسیر بودم.

نوید شاهد: از دوران اسارت برایمان بگویید؟

زیدی: به محض اینکه به اسارت دشمن درآمدیم ما را به شهر الرمادیه بردند عراقی ها بدترین برخورد را با ما داشتند و سوت زنان و شادی کنان به استقبال ما آمدند و گوجه گندیده و بادمجان به سمتمان پرتاب می کردند. بعثی ها برای افزایش روحیه سربازانشان هر چهار نفر را سوار یک اتومبیل کرده بودند در صورتی که هر اتومبیل ظرفیت حمل ۲۰ نفر را داشت. می خواستند اینطور جلوه دهند که افراد زیادی را اسیر کرده اند در صورتی که واقعا چنین نبود. به محض اینکه وارد اردوگاه شدیم با اینکه در اثر خونریزی ضعف و خستگی بر من غلبه کرده بود عراقی ها ما را از تونل مرگ عبور دادند. تونل مرگ به نحوی بود که عراقی ها به صورت دو ردیفی قرار می گرفتند و اسرا بایستی از این تونل می گذشتند و عراقی با کابل های برق ما را کتک می زدند. فیلم تونل مرگ را اگر تماشا کرده باشید براساس همین واقعیت های دوران جنگ ساخته شده است. اگر بخواهیم از نحوه پوشاک و غذا نیز بگویم اصلا وضعیت مناسبی نداشتیم. سالانه به ما یک دست لباس می دادند و خیلی اوقات لباس های همدیگر را می پوشیدیم تا بتوانیم لباس های خود را بشوییم. از نظر غذایی نیز در طول ۲۴ ساعت به ما یک وعده غذا می دادند.

نوید شاهد: رفتار عراقی ها با شما چطور بود؟

زیدی: عراقی ها و بهتر است بگویم بعثی ها برخورد خوبی با ما نداشتند. تنها زمانی که بازرسان صلیب سرخ می آمدند جلوی آنها می گفتند ما مسلمانیم و شما هم مسلمان. ما با شما مانند اسرای جنگی رفتار می کنیم. قبل از اینکه صلیب سرخ بیاید ما را تهدید می کردند و می گفتند اگر قرار باشد اذیت کنید ما هم شما را اذیت خواهیم کرد و ما را به تونل مرگ تهدید می کردند. شدت برخورد کابل برق طوری بود که احساس می کردیم پوست بدنمان کنده شده و به کابل چسبیده است. عراقی ها برای هر اسیر به اندازه ۶۰ سانتیمتر در ۱۲۰ سانتیمر جا می دادند و آسایشگاه ما بسیار شلوغ بود. در زمان اسارت من کمتر از ۱۶ سال سن داشتم. عراقی ها ما را جزء اطفال دسته بندی کرده بودند و طی فواصل زمانی ما را به اردوگاه های مختلف جابه جا می کردند به طوریکه بعد از شهر الرمادیه به شهر موصل و از آنجا به الانبار منتقل شدم.

صورتم هنوز مو نداشت و به قول خودمان ریش درنیاورده بودم عراقی صورت ما را تیغ می زدند تا صورتمان مو در بیاورد. اگر ایران در عملیات هایش پیروز می شد ما را کتک می زدند اگر هم بعثی ها پیروز می شدند باز هم ما را کتک می زدند.

نوید شاهد: چگونه آن شرایط را تحمل می کردید؟

زیدی: مجبور بودیم که تحمل کنیم راه دیگری نداشتیم. سعی می کردیم با همکاری سایر دوستان شرایطی را فراهم کنیم که قدری از مشکلات بکاهیم. اردوگاه ما ۱۴۰۰ نفر اسیر داشت. نحوه استراحتمان به صورت ۱:۳۰ استراحت و ۱:۳۰ آسایشگاه بود. امکانات بسیار نادر بود و اصلا امکاناتی نداشتیم، تااینکه صلیب سرخ سال ۶۵ برای یک جمعیت ۱۴۰۰ نفری، دو توپ فوتبال و والیبال آورد و به ما اجازه دادند که فوتبال بازی کنیم. صلیب سرخ، نامه هایی را به ما می داد که ۱۲ خطی بود. ۶ خطش را ما برای خانواده می نوشتیم و در جواب نامه ما خانواده ۶ خط بعدی را می نوشت. این نحوه ارتباط اسرای ایرانی با خانواده هایشان بود.

نوید شاهد: آیا در اعیاد و مناسبت ها مراسم خاصی داشتید؟

زیدی: بله. به صورت محرمانه و دور از چشم سربازان عراقی مراسماتی را برگزار می کردیم. معمولا همیشه نماز را به صورت جماعت می خواندیم البته برای خواندن نماز به صورت دوره ای نگهبان داشتیم که اگر سرباز عراقی نزدیک شد زودتر نماز را تمام کنیم. معمولا دعای کمیل و توسل را نیز می خواندیم. دوستان نحوه قرآن خواندن را روی خاک به ما آموزش می دادند. یعنی روی خاک حروف و کلمات را می نوشتیم و تمرین می کردیم، زیراکه اصلا کاغذ و قلمی در دسترس نبود. البته جاسوس ایرانی نیز در اردوگاه داشتیم. عراقی ها از نماز جماعت ایرانی ها خیلی ترس داشتند . خاطرم هست که می گفتند امام حسین (ع) را ما کشتیم، حسین عرب بود به شما ایرانی ها چه ربطی داره، شما چرا برای حسین سینه می زنید.

نوید شاهد: چگونه از اخبار ایران مطلع می شدید؟

زیدی: قبل از اینکه به جبهه اعزام شوم خواهر زاده ای برایم به دنیا آمد که نامش را روح الله نهادند. هر دو ماه یکبار برای خانواده نامه می نوشتیم در نامه هایم جویای حال روح الله می شدم اما منظورم پسر خواهرم نبود بلکه منظورم حضرت امام (ره) بود. خوشبختانه خانواده نیز منظور مرا فهمیده بودند و خبر سلامتی آقا را برایم می فرستادند.

نوید شاهد: تلخ ترین خاطره دوران اسارت شما چه بود؟

زیدی: زمانی که اسیر شدم زمستان بود و مجروح بودم. دستهایمان را از پشت بسته بودند و روی چشمهایمان را هم پوشانده بودند . هزار متری ما را پیاده بردند که سوار اتومبیل کنند خیلی تشنه بودم و خون زیادی از بدنم رفته بود، نزد سرباز عراقی رفتم و تقاضای آب کردم .سرباز عراقی با قنداق اسلحه ضربه ای به من زد و روی زمین افتادم. همان جا در اثر بارندگی مقداری آب جمع شده بود که آن آب را نوشیدم. به محض اینکه وارد اردوگاه شدیم لباس های بسیجی که تنمان بود را تکه تکه کردند.

نوید شاهد: چطور از زمان بازگشتتان به کشور مطلع شدید؟ آن لحظه چه حسی داشتید؟

زیدی: هیئت عراقی به همراه هیئتی از صلیب سرخ به اردوگاه آمدند و گفتند جنگ تمام شده و شما آزادید، تا الان هر چه که بوده شرایط و قوانین جنگی بوده است. شما مسلمان و ما هم مسلمانیم. سپس ما را شبانه دست و چشم بسته به زیارت کربلا بردند و دوباره شبانه به اردوگاه باز گرداندند. زمانی که می خواستند ما را به مرز ایران بیاوردند به ما سه پیشنهاد دادند:

پیشنهاد اول اینکه پناهده کشورهای خارجی شویم، دوم اینکه عضو سازمان مجاهدین خلق شویم و پیشنهاد سوم اینکه به کشورمان ایران برگردیم. در تاریخ اول شهریور 1369 از مرز قصر شیرین وارد کشور شدیم، زمانی که وارد خاک ایران شدیم اصلا باورمان نمی شد که بتوانیم دوباره وارد کشورمان شویم، همگی سجده شکر به جا آوردیم و بر خاک پاک وطنمان بوسه زدیم .

نوید شاهد: توصیه شما به جوانان به عنوان یک آزاده چیست؟

زیدی: جوانان عزیز قدر نعمت امنیت را بدانند. واقعا بهترین نعمت، نعمت امنیت و آسایش است. درست است گرانی هست مشکلات اقتصادی هست اما جوانان بایستی بسیار هوشمندانه عمل کند و رهنمودهای مقام معظم رهبری را سرلوحه کار خود قرار دهند. اکنون که جنگ در خاکریز و جبهه تمام شده، نسل جوان باید با آگاهی و بصیرت در مقابل تهاجم فرهنگی، توطئه ها و جنگ نرم دشمنان ایستادگی و مقاومت کنند. با استناد به بیانات رهبر معظم انقلاب که فرمودند: باید بصیرت داشته باشیم، اگر مردم و در راس خواص بصیرت لازم داشته باشند دشمنان هیچ خدشه ای را نمی توانند به کشورمان وارد کنند.

گفتگو از: جهانگیری

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده