شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۷
نوید شاهد - «یارمحمد بی درنگ اعلام آمادگی کرد. فرمانده به او گفت: «تو تازه از مرخصی آمده ای و خسته هستی، بهتر است کمی استراحت کنی و در ماموریت بعد اعزام شوی» اما ایشان اصرار کرد که خسته نیست و دوست دارد به همراه همین گروه به خط مقدم برود. فرمانده که شوق او را دید پذیرفت...» در ادامه خاطره ای از برادر شهید «یار محمد موسوي گورابي» را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید یار محمد موسوي گورابي، سوم فروردين 1341 ، در روستاي گوراب از توابع شهرستان ايذه به دنيا آمد. پدرش محمد و مادرش طوطي نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. سال 1364 ازدواج كرد و صاحب يك پسر شد. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. بيستم شهريور 1365 ، با سمت راننده در جاده دارخوين دچار سانحه رانندگي شد و بر اثر ضربه مغزي به شهادت رسيد. مزار او در شهرستان زادگاهش واقع است.

متن خاطره:

همیشه در دعای ملکوتی توسل، وقتی به فراز حضرت امیرالمومنین علی‌بن‌ابیطالب (ع) می‌رسیدیم، به شدت گریه می‌کرد و از خود بیخود می شد و این موضوع برای همه دوستان مشخص بود.

یک روز شهید یار محمد از مرخصی برگشته و بسیار خسته بود، بعد از چند دقیقه فرمانده اعلام کرد که باید چند نفر به خط مقدم بروند تا وضعیت نیروهای دشمن در فاو را بررسی کنند.

 یارمحمد بی درنگ اعلام آمادگی کرد. فرمانده به او گفت:«که تو تازه از مرخصی آمده ای  و خسته هستی،  بهتر است کمی استراحت کنی و در ماموریت بعد اعزام شوی»

 اما ایشان اصرار کرد که خسته نیست و دوست دارد به همراه همین گروه به خط مقدم برود.

 فرمانده که شوق او را دید پذیرفت و بلافاصله با هم بلند شدیم و به سوی خط حرکت کردیم اما قبل از رسیدن به محل مجروح شدیم و هر دو با یک آمبولانس به سوی اهواز حرکت کردیم که دیدم ذکر « یا امیرالمومنین » لحظه‌ای از لب او نمی افتد .

بعد از چند دقیقه پرسید:پاهایم قطع شده‌اند ؟»

 گفتم:«نه...»

 و سپس با دست هایم پاهایش را فشار دادم و پرسیدم:«آیا چیزی حس می کنی؟»

جواب منفی داد و من نگران شدم. چند ساعت بعد او با بال های خونین به آسمان شهادت پرواز کرد، در حالی که ذکر یا امیرالمومنین از لب هایش می تراوید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده