گفت‌وگو با پدر فرمانده شهید ابراهیم خلج؛
نوید شاهد - پدر فرمانده شهید ابراهیم خلج در گفت‌وگو با نوید شاهد البرز بیان می کند: ابراهیم در بندخانه شهید شد؛ ترکش به بغلش خورده بود. وقتی پیکرش را آوردند من لب ابراهیم را بوسیدم. هنوز بوی ابراهیم از لبم می‌آید.

هنوز بوی ابراهیم از لبم می‌آید

نوید شاهد البرز: شهدا مرغ عشق هایی بودند که در آسمان عاشقی پر زدند و در آستان جانان آرام گرفتند.
نوید شاهد البرز در سی‌و سومین سالگرد شهادت فرمانده شهید "ابراهیم خلج" مصاحبه با پدر این شهید بزرگوار را تقدیم مخاطبان می‌کند.
_ نوید شاهد البرز: حاج‌آقا لطفا خودتان را برای مخاطبان نوید شاهد بیشتر معرفی نمایید.
پدر شهید خلج: ذکریا خلج پدر شهید دوران دفاع مقدس، ابراهیم خلج، اهل آوج در استان قزوین و ساکن کرج هستم.

هنوز بوی ابراهیم از لبم می‌آید


_نوید شاهد: در مورد تحصیلات فرزندتان ابراهیم و انگیزه او برای رفتن به جبهه بفرمایید.
پدر شهید خلج: سال 55 ابراهیم دوازده ساله بود که برای ادامه تحصیل فرزندانم از روستا به کرج آمدیم اما آنها به تحصیل علاقه‌ای نشان ندادند و دنبال کار رفتند. اولین کاری که انجام دادن کیک‌پزی بود و بعد از آن خیاطی را انجام می‌داد که جنگ شروع شد. جنگ که شد عشق جبهه به سرش زد. 2 بار بسیجی به جبهه رفت و بعد از آن کادر سپاه شد تا اینکه مجروح شد.


هنوز بوی ابراهیم از لبم می‌آید
_نوید شاهد البرز: پدر، ابراهیم هدف اصلی‌اش از رفتن به جبهه چه بود ؟
پدر شهید خلج: هدف اصلی از رفتن به جبهه اسلام، قرآن، ناموس، عشق به امام بود.

_نوید شاهد البرز: روز آخر رفتنش خاطرتان است که چه جوری رضایت شما را گرفت؟
- پدر شهید خلج: من و مادرش از خدا خواسته بودیم که او و برادرش در راه راست قدم بگذارند نیازی به رضایت ما نبود. هر کدام از بچه‌های ما که قدم به چهارچوب مسجد گذاشتند ما قربانی دادیم.

_نوید شاهد البرز؛ از مجروح شدن پسرتان ابراهیم چگونه باخبر شدید؟
پدر شهید خلج: به ما خبر دادند که مجروح شده و در کاشان است. با برادرزاده‌ام به کاشان رفتیم. گفتند: یک بسیجی آوردند که صورتش مجروح شده ‌است. رفتیم دیدیم از ناحیه پا مجروح شده است. او را از کاشان به بیمارستان الوند آوردیم.
بعد از سه چهار ماه که حالش بهتر شد، گفت: می‌خوام به جبهه بروم. من زودتر از او به جبهه رفتم. وقتی ابراهیم به جبهه آمد. می‌گفتند: فرمانده آمده‌است. رفتم دیدم ابراهیم است.

ابراهیم گفت: "بابا نمی گی برای چی اومدم؟ گفتم: "بابا این راه، راهی هست که کسی نمی تونه بگه که چرا اومدی."
 
هنوز بوی ابراهیم از لبم می‌آید


_نوید‌‎ شاهد البرز: از شهادت پسر اولتان چگونه با خبر شدید؟
پدر شهید خلج: یک روز که از سرکار به خانه آمدم ابراهیم به من گفت: برادرم مجروح شده است. همه بیمارستان ها را گشتیم، پیدایش نکردیم. به معراج الشهدا رفتیم. آنجا هم نبود. با پسر عمویش به جبهه رفتیم اثری از او نبود. یک روز حاج سیف‌الله، پدر حاج احمد آمد و گفت: ابراهیم آمده و پیکرش پیدا شده اما متلاشی است. با ابراهیم پیکر برادرش را به کرج آوردیم و مراسم تشییع و تدفین را برگزار کردیم. بعد هم ابراهیم به جبهه رفت.
 
_نوید شاهد البرز: ابراهیم در کدام منطقه عملیاتی و کدام عملیات به شهادت رسید؟ نحوه شهادتش چگونه بود؟
پدر شهید خلج: ابراهیم در بندخانه شهید شد. ترکش به بغلش می‌خورد. وقتی پیکرش را آوردند من لب ابراهیم را بوسیدم. هنوز بوی ابراهیم از لبم می‌آید.

_نوید شاهد البرز: پیام و سفارش شهید ابراهیم چه بود؟
پدر شهید خلج: بسیار تاکید می‌کرد پشتبان رهبر باشد. می‌گفت: خواهرم مثل زینب زندگی کن. باباجان، پشتیبان رهبر باش و ما الان پشتیبان رهبر هستیم. هر کسی با رهبر در افتاد از چشم های ما می افتد.

_نوید شاهد البرز؛ پدر جان ابراهیم رفتار و اخلاقش با شما، با مادر و دیگران با دوستان با برادرهایش چگونه بود؟
پدر شهید خلج:  یحیی که شهید شد 22 سال و ابراهیم 20 سال داشت.
ما درگیری و دلخوری بین این دو جوان ندیدیم. ما هر وقت چیزی می گفتیم، می گفتند: "چشم"، اینطور نبود که به ما زبون درازی کنند. زمانی که در روستا زندگی می‌کردیم کار در روستا زیاد بود وقتی به او می‌گفتیم که خسته شده‌ای استراحت کن باز هم برای کمک می‌آمد.

فرمانده شهید ابراهیم خلج ، پانزدهم اسفند 1345، در شهرستان آوج به دنيا آمد. پدرش ذكريا، كارگر بود و مادرش بتول نام داشت. تا دوم ابتدایی در نهضت سواد آموزي درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. هفتم فروردين 1367 ، با سمت فرمانده گروهان در شلمچه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وي در امامزاده محمد شهرستان كرج قرار دارد. برادرش يحيي نيز شهيد شده است.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده