آخرین اخبار:
کد خبر : ۴۹۰۷۵۸
۱۹:۴۷

۱۳۹۹/۰۷/۲۹

خاطره/نگهبان گمنام

نوید شاهد - همرزم شهید"جمعه (اکبر) دهدار"خاطره ای را از ایشان نقل می کند که حاکی از روزهای جبهه و جنگ است. نوید شاهد خوزستان شما را به مطالعه بخشی از خاطرات دعوت می‌کند.
نویسنده :
مریم شیرعلی



به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید جمعه (اکبر) دهدار بيست ودوم تير 1341 ،درشهرستان بهبهان به دنيا آمد. پدرش اسدالله و مادرش بلور نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته مكانیك درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364 ،با سمت فرمانده گروهان در فاو عراق به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد. او را اكبر نيز مي ناميدند.

متن خاطره:
اکبر همیشه پست های نیمه شب را تقبل می کرد ولی تا صبح  سر پست  می ماند  هر صبح  هم با حالت  طلبکارانه می گفت:«چرا نگهبانها دیشب  خواب می مانده اند؟» و هر روز و هر شب این مسئله تکرار می شد.
من و چند تا از بچه های دیگر به او خیلی  حساس شده بودیم. یعنی وقتی به چشمهایش نگاه می کردم، می دیدم با حرفهایش نمی خواند  یک روز به او گفتم:«احمد چطور می شود که بچه ها  همیشه خواب می مانند و تو همیشه بیدار؟»
او نگاهی به من کرد و گفت:«چون تنبل هستند هر چه آنان را صدا  می زنم تکان نمی خورند»
غرق در نگاهش شده بودم ولی او با زیرکی چشمهایش را من دزدید. من و مهدی به او حساس شدیم و تصمیم گرفتیم این راز را کشف کنیم یکی از شبها  من به نگهبان ها قبل از او گفتم:«قبل از اینکه او را بیدار کنید مرا بیدار کنید».
نیمه های شب بود که نگهبان بیدارم کرد. مخفیانه او را زیر نظر گرفتم تا سر از کارش در بیاورم و متوجه شدم اکبر به سراغ نگهبانهای بعد از خودش گرفت و خود به نگهبانی مشغول بود، قدم می زد نماز می خواند راز و نیاز می کرد. 
بعضی  وقت ها چشمهایم روی هم می رفت و دقایقی می خوابیدم. اما او مرتب مشغول بود در آن لحظات با تمام وجود او را تحسین می کردم و به حالش غبطه می خوردم کم کم خورشید طلوع می کرد که دیدم  او سریعا" در کنار بچه ها دراز کشید و گویی مثل بقیه خوابیده است به سمتش رفتم و گفتم:«اکبر پاشو و او از جا پرید»
و گفت:«ساعت چنده؟»
و من با خنده به او گفتم:«دوباره خواب ماندی.»
آری او کسی نبود جز شهید جاوید الاثر اکبر دهدار.


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه