سرباز امام زمان (عج) از مشکلات نمی ترسد
نوید شاهد: محمود پايدار، فرزند عباس و سكينه، در سوم اسفندماه 1341 ، در روستاي شاه آباد به دنيا آمد. دومين فرزند خانواده بود و پدرش از طريق كارگري و كشاورزي، نياز خانواده را برطرف مي ساخت. در دو سالگي مادر خود را از دست داد و بعد از فوت مادر در كنار مادربزرگش، بزرگ شد.
دوره ابتدايي را در دبستان ابن سينا سپري كرد و به خاطر اينكه دو ماه از سن قانوني كم بود او را نمي پذيرفتند ولي با اصرار پدرش، وارد مدرسه شد. پس از اتمام دوره ابتدايي، در سال تحصيلي 1354- 1353 وارد مدرسه ي راهنمايي گيلاني پور شد.
در بیشتر فعالیت های ورزشی شرکت می کرد و خیلی حلال و حرام برایش مهم بود
وي در بسياري از فعاليت هاي اجتماعي مدرسه شركت داشت از جمله روزنامه نگاري، فعاليت هاي ورزشي و سياسي. همچنين در حين تحصيل، به عضويت كميته ديني و مذهبي مدرسه درآمد.
جلال سالاري، پسر خاله اش، مي گويد: « يادم مي آيد در دوران مدرسه هر روز به عنوان تغذيه دو دانه خرما، رايگان مي دادند . ما به واسطه ي آشنايي با مدير مدرسه، به ما پنج دانه خرما مي دادند، اما محمود فقط دو دانه ي آن را مي خورد و مي گفت: حق من همين است و بقيه خرماها حق ديگران است، پس حلال نيست.»
تحصيلات متوسطه را در دبيرستان اميركبير، در رشته ي علوم تجربي آغاز كرد.
خانم پايدار، نامادري اش، مي گويد: « روزي پدرش به او گفت: بيا برويم از سنگ هاي كنار رودخانه بياوريم، و ديوار خانه را بلند تر كنيم، او قبول نكرد و گفت: سنگي كه قيمتش را نپردازي، و در ديوار خانه بگذاري، حرام است و اين خانه ديگر نماز ندارد.»
با شروع حركت اسلامي مردم مسلمان، وي حضوري مستمر در فعاليت هاي انقلابي داشت.
اعلاميه ها و عكس هاي امام خميني را پخش مي كرد و در راهپيمايي ها و تظاهرات شركت داشت.
به مسايل ديني اهميت بسيار مي داد و سعي مي كرد نمازهاي يوميه خود را با جماعت و در اول وقت بخواند. در نماز جمعه شركت مي كرد و با قران و دعا انس عجيبي داشت و هميشه قرآن را تلاوت مي نمود.
همیشه می گفت روزهای جمعه باید نماز جمعه را بجا بیاوریم، نمازش هیچ وقت قضا نمی شد
عباس پايدار، پدرش، مي گويد: « روزهاي جمعه كه سركار مي رفتيم، مي گفت: پدر سركار نرو، بيا به مسجد برويم. پيامبر(ص) روز جمعه را براي كار كردن نهي كرده، و بايد نماز جمعه را بجا بياوريم. ايشان هيچ وقت نماز و روزه اش قضا نمي شد.»
با پيروزي انقلاب، از جمله فعاليت هايي كه انجام داد عبارتند از: تشكيل انجمن اسلامي دبيرستان اميركبير، عضويت در تشكل هاي مذهبي از جمله مكتب امام علي(ع) و حزب جمهوري اسلامي، مخالفت و مبارزه با گروهك هاي الحادي و التقاطي، عضويت در نهاد جهاد سازندگي و فعاليت هايي به منظور رفع فقر روستاييان. پس از تشكيل بسيج و سپاه، جزو اولين كساني بود كه دوره ي آموزش نظامي اين دو نهاد را گذراند. علي گرجي، دوست و همرزمش، مي گويد: « در دوران دبيرستان، به او لقب سلمان، داده بودند، در سال 1359 ، زماني كه جنگ ايران و عراق شروع شد مي بايست افراد آموزش هاي لازم را مي ديدند، محمود و به قولي سلمان، به عنوان مربي آموزشي در دبيرستان اميركبير، انتخاب شد.»
با لبخند دلداری و روحیه می داد
حسين دريني، دوست و همرزمش، مي گويد: « خاطره اي كه به ياد دارم اين است كه من سال دوم راهنمايي بودم و ايشان در حال آموزش سلاح ام-يك بود كه دست يكي از بچه ها در سلاح گير كرد و زخمي شد او با لبخندي كه بر لب داشت، به فردي كه از دستش خون مي چكيد گفت : سرباز امام زمان (عج) از خون نمي ترسد و گريه نمي كند به اين طريق به او روحيه مي داد.
ايشان مي گفت: « ما بايد با سلاح ايمان بجنگيم ولي آموزش نظامي مهارتي است كه انسان مي تواند خودش را در مقابل دشمن حفظ كند و مهمترين آموزش، آموزش ايماني و قرآني است.»
در تمام جلسات مذهبی شرکت داشت، ساده میپوشید و نماز شبش ترک نمی شد
خيلي مظلوم بود و ساده لباس مي پوشيد . ارادت خاصي به اهل بيت(عليهم السلام) داشت و در تمام جلسات و مراسم مذهبي از جمله دعاي كميل و توسل شركت مي كرد وهيچ وقت نماز شب را ترك نمي كرد.
از طريق سپاه پاسداران، با هدف دفاع از اسلام و مملكت و نظام جمهوري اسلامي، به فرمان امام به جبهه هاي حق عليه باطل، اعزام گرديد.
ميثم تارم، دوست و همرزمش، مي گويد: « محمود هميشه مي گفت: اميدوارم كه اين انقلاب به انقلاب امام زمان(عج) متصل گردد و روزي باشد كه همه ي دشمنان انقلاب و اسلام از بين بروند و در سراسر دنيا احكام اسلام اجرا شود.»
ايشان در عمليات طريق القدس، به عنوان يك نيروي رزمي حضور داشت ولي در عمليات بيت المقدس، مسئوليت پادگان را عهده دار بود. در عمليات رمضان خوش درخشيد و در عمليات والفجر مقدماتي، والفجر 3، و والفجر 4، به عنوان فرمانده گردان محرم ( 419 ) صادقانه خدمت كرد.
محمود پايدار در عمليات والفجر 3، از ناحيه شكم به شدت مجروح شد و پس از انتقال به بيمارستان و بهبودي نسبي، دوباره به جبهه بازگشت. كرامت سالاري، دوست و همرزمش، مي گويد: « در عمليات والفجر 4 كه در منطقه ي كردستان بود، مجروح شد. چون راننده ي آمبولانس نبود، او را به محل استقرار هلي كوپتر رساندم و گفتم: ايشان فرمانده گردان هستند. از محمود خواستم سوار هلي كوپتر شود، تا زودتر به بيمارستان برسد . ولي قبول نكرد، و گفت: جراحت من سطحي است، ديگران از من واجبتر هستند. از خود گذشتگي كرد و دوباره به جبهه بازگشت.»
همیشه در جبهه این آیه را می خواند
محمدعلي ايران نژاد دوست و همرزمش، مي گوي: « هميشه اين آيه قرآن را در جبهه هاي جنگ ورد زبان داشت : بسم الله الرحمن الرحيم وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً فاغشيناهم فهم لا يبصرون.»
توصيه مي كرد هميشه اين آيه را تكرار كنيد كه دشمن كروكور مي شود و شما بهتر مي توانيد به قلب دشمن يورش ببريد.»
همیشه با وضو و در حال ذکر گفتن بود و خیلی امانت دار خوبی هم بود
حاج مهدي صدفي، دوست و همرزمش، مي گويد: « امكان نداشت در هيچ حال، پايدار را ببيني و ذكر نگفته باشد، لب هايش معمولاً هميشه به خاطر ذكر به هم مي خورد. يعني مرتب ذكر تسبيحات مي گفت، صلوات مي فرستاد و آيه قرآن مي خواند.»
امانت دار خوبي بود و از اموال بيت المال به خوبي مواظبت مي كرد. هميشه با وضو بود و همه ي مستحبات را انجام مي داد.
عباس پايدار، پدرش، مي گويد: « قبل از شهادتش خواب ديدم كه مادرش نان پخته است و روي سفره چند نان رديف است. درحال خوردن بودم، كه ديدم يكي از نان ها بلند شد و به سوي قبله رفت و باعث تكان خوردن بقيه نان ها شد.»
سرانجام در بيست و دوم اسفندماه 1362 ، در جزيره مجنون بر اثر اصابت گلوله به ناحيه سر، به شهادت رسيد.
همیشه شکر گذار نعمتهای خدا باشید
شهيد محمود پايدار، در وصيت نامه ي خود چنين مي نويسد: « خواهران و برادران، قدردان نعمت هاي خداوند باشيد. شما بايد از همين سنين، شكر نعمت كنيد. با توكل بر خداوند تبارك و تعالي، راه رضاي او را بپيماييد و ديگران را به اين راه فرا خوانيد.
برادران و خواهرانم! شما نيز اگر بر من حقي داشتيد، ان شاء الله تعالي مرا حلال خواهيد كرد و مرا دعا كنيد.
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- برگ شناسنامه پدر شهيد
-2 پايدار، سرگذشت پژوهي، ص 8
-3 همان، ص 15
-4 پايدار، سرگذشت پژوهي، ص 20
-5 سرگذشت پژوهي، ص 24
-6 انصاري، الله مراد- سرگذشت پژوهي، ص 26
-7 سالاري، جلال- سرگذشت پژوهي، ص 27
-8 كريمي افشار، ارسلان- سرگذشت پژوهي، ص 31
-9 همان، ص 33
-10 پايدار، سرگذشت پژوهي، ص 75
-11 پايدار، سرگذشت پژوهي، ص 35
-12 تقي زاده، خداداد-سرگذشت پژوهي، ص 69
-13 پايدار، عباس- سرگذشت پژوهي، ص 30
-14 پايدار، سرگذشت پژوهي، ص 35
-15 صدفي، حاج مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 58
-16 گرجي، علي- سرگذشت پژوهي، ص 62
-17 دريني، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 61
-18 گرجي، علي- سرگذشت پژوهي، ص 78
-19 انصاري، الله مراد- سرگذشت پژوهي، ص 87
-20 پرونده كارگزيني شاهد- فرم سه برگي
-21 سعيدي، بهرام- سرگذشت پژوهي، ص 105
-22 تارم، ميثم-سرگذشت پژوهي، ص 89
-23 احمدي، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 111
-24 سالاري، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 113
-25 فاطمي، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 107
-26 انصاري، جواد- سرگذشت پژوهي، ص 118
-27 سالاري، كرامت- سرگذشت پژوهي، ص 121
-28 ايران نژاد، محمدعلي- سرگذشت پژوهي، ص 141
-29 سالاري، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 142
-30 صدفي، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 158
-31 تقي پور، مجيد- سرگذشت پژوهي، ص 162
-32 كريمداري، علي- سرگذشت پژوهي، ص 151
-33 قسامي، محمدرضا- سرگذشت پژوهي، ص 162
-34 پايدار ،عباس- سرگذشت پژوهي، ص 201
-35 پرونده كارگزيني شاهد- گواهي شهادت
-36 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه