زندگی نامه شهید نصرالله شفیع زاده
نوید شاهد: نصرالله شفيع زاده، فرزند حيدرعلي و خاور سلطان جمالي، در دهم بهمن ماه سال 1324 در شهرستان قهدريجان استان اصفهان به دنيا آمد.
نصرالله شفيع زاده تحصيلات ابتدايي خود را در شهرستان قهدريجان به پايان رساند. علاقه ي زيادي به آموختن علوم ديني داشت و از محضر روحانيون بزرگ استفاده مي كرد.
به عنوان يك فرد دلسوز جوانان رابه علوم ديني آگاه مي كرد و آن ها را به قرائت قرآن و مفاهيم عاليه نهج البلاغه آشنا مي كرد. او يكي از شيفتگان امام خميني بود.
مادرش، خاورسلطان جمالي، مي گويد:« با عمو و پسرعمو يش شريك بود و در يك مغازه بودند، وقتي كه انقلاب شد مغازه را ترك كرد چون مي خواست براي انقلاب فعاليت كند.
ايشان نوجواني بسيار پر جنب و جوش بود و فعاليت هاي زيادي را انجام مي داد. به بازي با بچه ها علاقه مند بود. رفتارش با نوجوانان ديگر فرق داشت.
مهربان و دلبسته به پدر و مادر و كارهايش بسيار دقيق بود.»
حسين شفيع زاده، برادرش، مي گويد:« حدود يازده سال از من بزرگتر بودند. به تحصيل علاقه داشت و از نظر ورزش به دو و اسب سواري علاقه مند بود. ايشان تا كلاس ششم ابتدايي درس خواند و بعد ترك تحصيل كرد و پيش پدرم كار مي كرد و به همه نوع كتابي علاقه مند بود ولي به كتاب هاي مذهبي بيشتر علاقه داشت.»
مادرش، خاورسلطان جمالي، مي گويد:« نمازش را در مسجد مي خواند. و سعي داشت هر كاري را درست انجام دهد . همه نوع كتابي را دوست داشت و مي خواند. بسيار مهربان بود و رابطه اش با پدر و مادرش خوب بود.»
همرزمش، حبيب اله طاهري، مي گويد :«همه مردم او را دوست داشتند و اورا صاحب نظر و خوش فكر و با صداقت مي شناختند. و او بسيار كارهاي جمعي را دوست داشت و هميشه پيش قدم بود.
ايشان به همرزمان، پاسداران، مجروحين و جوانان علاقه داشت . از هر فرصتي براي پند و موعظه ديگران استفاده مي كرد. با وسواس زياد جلسه مي گذاشت و به شركت كردن در جلسات مقيد بود . ديگ ران را هدايت مي كرد.
از تجملات و افرادي كه وقت خود را بيهوده صرف مي كردند، بدش مي آمد. به دعا اهميت مي داد و خودش دعا را باشور و حال لازم مي خواند و فعاليت هاي سياسي اش بسيار روشن بود . او هميشه در برابر مشكلات ايستادگي مي كرد و با شجاعت و صراحت برنامه ريزي مي كرد و قاطعانه با آن مشكل برخورد مي كرد.
بزرگترين آرزوي او دست يافتن جوانان به تحصيلات عاليه دانشگاهي بود.
نصرالله شفيع زاده از سال 1347 فعاليت هاي علني خود را عليه رژيم ستم شاهي آغاز كرد كه به دست خفاشان حكومت دستگير و پس از يك سال آزاد شد و دوباره به مبارزات خود پرداخت. در سال 1353 به تشكيل كلاس هاي رزمي نبرد و به تعليم آموز شهاي جودو و تكواندو با نظارت اساتيد فن پرداخت. او با تشكيل گروههاي مسلح طبق دستور امام و تحقق بخشيدن به آرمانهاي انقلاب، شبانه روز تلاش مي كرد تا اين كه در سال 1356 براي دومين بار به دست رژيم ستم شاهي دستگير شد و به زندان افتاد. در اواخر سال 1357 با اوج گيري تظاهرات مردم مسلمان و به دستور فرمانده حكومت نظامي، براي ساكت شدن مردم، زندانيان را آزاد كردند.
نصرالله شفيع زاده در 23 سالگي و در سال 1347 با خانم اشرف السادات هاشمي ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج 1 پسر و 2 دختر است.
همسرش مي گويد:« نصرالله مذهبي و وضع مالي ايشان متوسط بود و ما در خانه پدرشان زندگي مي كرديم . ايشان بيشتر اوقات خود را صرف مطالعه كردن كتاب، قرآن و نهج البلاغه مي كرد.
از افراد با ايمان و با سواد و مذهبي كه از علم خودشان براي شكوفايي و پيشرفت انقلاب استفاده مي كردند، خوششان مي آمد. هميشه آرزو داشت كه راه انقلاب را در پيش بگيرند.
فرزندش مي گويد:« پدرمان بسيار اخلاق عالي داشت و بسيار مهربان بود. ايشان داراي اخلاق اسلامي بود . هميشه در حال مطالعه كردن كتاب هاي مذهبي بود و در مجالس سخنراني شركت مي كرد . راه انقلاب اسلامي را به مردم نشان مي داد و ما هميشه به ايشان افتخار مي كنيم.
اگر از ما اشتباهي سر مي زد، به ما تذكر مي داد كه اين كار شما اشتباه است. پدرم هيچ موقع اخم بر روي صورتش نبود. اگر مشكلي هم داشت وقتي وارد خانه مي شد، صورتش خندان بود.
او با اقوام و خويشان بسيار مهربان بود و بين اقوام و خويشان و فاميل حلال مشكلات بود. ايشان هميشه به فكر مسايل اسلام و به فكر دفاع از ارزشهاي اسلامي بود.»
با توجه به فقدان امكانات آموزشي از بودجه شخصي خود اقدام به خريد تشك كشتي نمود و مكان آموزشي رزمي و تن به تن را در ابعاد مختلف براي علاقه مندان در منطقه آماده نمود. او همواره در آگاهي دادن به مردم پيش قدم بود.
رفتارش با مردم بسيار خوب و مهربان و هدفش كمك كردن به مردم از طريق وام دادن به مستضعفان بود.
همسرش مي گويد:«او به خواهر و برادر زنش مي گفت كه اين طلاهاي كه به سر و گردن داريد، هيچ فايده ندارد . اين ها را بفروشيد و بگذاريد صندوق قرض الحسنه تا كمك باشد براي افرادي كه چيزي ندارند . و آن ها هم گوش كردند و با پول هاي آن ها قرض الحسنه باز كرد و به مردم وام مي داد.»
در نيمه سال 1358 با تبديل كميته انقلاب اسلامي به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مسئوليت واحد آموزشي سپاه (نظامي و عقيدتي ) به نصرالله داده شد. پس از آن با توجه به غائله كردستان، سيستان و بلوچستان و خوزستان او در صدد كار كردن و پرتوان ساختن نيروهاي مردمي برآمد.
با شروع جنگ تحميلي سرپرستي آموزش نيروهاي سپاه را بر عهده گرفت. وجودش لبريز از عشق به شهادت و جهاد في سبيل الله بود و براي رفتن به جبهه بسيار پافشاري مي كرد. او يكي از مربيان كار آزموده و از مسئولين آموزش سپاه پاسداران بود كه از رفتن او به جبهه ممانعت به عمل مي آمد. اما عطش شوق اين عاشق دلسوخته جز با حضور در جبهه سيراب نمي شد.
فعاليت هاي مهم معنوي نصرالله شفيع زاده نماز شب، تلاوت قرآن، دعا ، روزه، ذكر و شركت در مراسم، معنوي بود.
فعاليت هاي مهم سياسي و اجتماعي ايشان : حضور در : انجمن هاي اسلامي، ستادهاي نماز جمعه، شركت در تظاهرات و شركت در تاسيس و تأمين موسسات خيريه و صندوق قرض الحسنه بود.
همچنين فعاليت هاي مهم علمي، فرهنگي و هنري ايشان : شعر، طراحي، خطاطي، فيلمنامه نويسي، تأليف و تدريس و آموزش قرآن بود.
نصرالله شفيع زاده خطاب به همسر بزرگوارش مي گويد:« همسرم، وظيفه داري با محكم كردن كمربندي كه از تقوا و پاكي در برداشتي و با پوشيدن چكمه جهت پيمان من و به سر كردن چادري كه از پاكي نفس و توكل به خدا بافته شده است و با نوشيدن شربت گواراي شناخت، رسالتت را به پايان بري و زينب وار چه در آموختن علم و چه در تربيت فرزندان قافله اي كه رهبريش مي كني به اوج سعادت و خوشبختي برساني.»
يكي از همرزمان ايشان در خاطره اي مي گويد:« صبح 21 آذر ماه سال 1357 و پس از برگزاري مراسم تاسوعا، و عاشوراي حسيني جهت تنبيه كساني كه شعار مخالف با رژيم سرداده بودند، تعداد زيادي كماندو با تجهيزات كامل به بند يك زندان شهرباني اصفهان حمله كردند و زندانيان بي پناه را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
شهيد با يك نقشه حساب شده، با همياري ساير زندانيان با فلاكس هاي آب جوش و پاشيدن نمك به سر و صورت كماندوها از پيشروي ددمنشانه آنان جلوگيري كرد و بدين وسيله نيروهاي مسلح طاغوت را به استيصال كشاند.
چند روز قبل از 22 بهمن رژيم ناچار به آزادي زندانيان سياسي از جمله نصرالله شفيع زاده شد. تا زماني كه زنده بود از اين كه در شب پيروزي انقلاب در زندان نبود تأسف مي خورد و مي گفت: مي خواستم آن شب به يادماندني در زندان مي بودم و سرافكندگي رژيم را به چشم خود مي ديدم.»
همرزم ايشان مي گويد:« در بحبوحه عمليات غرور آفرين فتح المبين بود كه نصراله شفيع زاده براي ديدار ما از منطقه عمومي عملياتي لشكر نجف اشرف به منطقه فكه كوههاي بدغازه آمده بود.
يك نوع نارنجك مخصوص ساخت اسرائيل از عراقي ها به دست ما افتاد كه عملكرد آن با نارنجك هاي معمولي فرق داشت. وقتي خواستم براي او توضيح دهم، با اصرار سفارش كرد مبادا نارنجك را از ضامن خارج كني، اين نارنجك فقط براي انداختن در جمع دشمنان خداست.
تا اين كه در ايام نورز سال 1361 با شروع عمليات فتح المبين پس از شهادت خواهرزاده خود، شهيد قاسم طاهري، جهت رسيدگي به وضعيت نيروهاي خودي همراه چهار نفر از همرزمان عازم جبهه شد. در خط مقدم جبهه به همراه عاشقان دلسوخته به جمع آوري اجساد مطهر شهدا پرداخت.
به قصد شناسائي يكي از شهدا در جبهه رقابيه در حالي كه قصد بيرون آوردن مدارك آن شهيد را داشت با تله انفجاري زير پيكر آن شهيد مواجه گرديد و چند روزي مجروح بود تا اينكه در تاريخ 1361/1/14 روحش به ملكوت اعلي پيوست و شربت شيرين شهادت را نوشيد.
شهيد نصراله شفيع زاده در استان اصفهان در گلزار شهداي شهر قهدريجان به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1
-2 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 5
-3 همان، ص 1
-4 شفيع زاده، حسين- سرگذشت پژوهي، ص 1
-5 طاهري، حبيب- سرگذشت پژوهي، صص 20 و 21
-6 همان
-7 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 5
-8 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 15
-9 هاشمي، اشرف السادات- سرگذشت پژوهي، ص 16
-10 همان، ص 16
-11 شفيع زاده، محسن- سرگذشت پژوهي، ص 21
-12 همان
-13 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 8
-14 خاورسلطان، جمالي- سرگذشت پژوهي، ص 3
-15 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 8
-16 همان، ص 8
-17 همان، ص 5
-18 شفيع زاده، نصراله- سرگذشت پژوهي، (از خود شهيد) ص 8
-19 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره از معلم شهيد، ص 8
-20 همان، ص 8
-21 سرگذشت پژوهي- همرزم شهيد، ص 3
-22 پرونده كارگزيني شاهد- ص 8
-23 پرونده فرهنگي شاهد- نحوه شهادت
-24 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1