زندگینامه شهید احمد جاویدان پور
نویدشاهد: احمد جاويدان پور - چهارمين فرزند محمّد - در روستاى افين از توابع شهرستان بيرجند به دنيا آمد.
در كودكى براى فراگيرى قرآن به مكتبخانه رفت و در مدّت دو سال آن را آموخت. در سال 1345 تحصيلات ابتدايى را از روى علاقه و اشتياق در روستاى افين شهرستان بيرجند آغاز كرد، امّا در سال 31348 - زمانى كه در كلاس سوم ابتدايى درس مى خواند - به علّت فوت پدر و رفتن برادرش به سربازى ترك تحصيل كرد.
به اقوام و خويشان و اطرافيان علاقه داشت. در دوران جوانى به علّت فقر خانواده به كشاورزى پرداخت.
مادرش - زينب رضايى – مى گويد: «شهيد با ديگران خوشرفتار و خوش گفتار و خوش برخورد بود.
او اوّلين نفرى بود كه از روستاى افين به جبهه اعزام شد. خدمت سربازى را در كلات نادر مشهد گذراند.
پس از ورود به سپاه در بيست و سه سالگى با دختر دايى خود - خانم رقيه رضايى ازدواج كرد. وى شركت در جبهه و جنگ با دشمنان را وظيفه خود مىدانست و به جبهه و جنگ توجّه خاصى داشت.»
همسر شهيد - رقيه رضايى - مى گويد: «در امور خانه به من كمك مى كرد. به نماز، انقلاب و افراد نمازگزار و مؤمن و انقلابى بسيار علاقه مند بودند12 و تنها آرزويش باز شدن راه كربلا و زيارت تربت پاك امام حسين(ع) بود.»
در برابر مشكلات استوار و شكيبا و بردبار بود و ديگران را به صبر و بردبارى و مقاومت توصيه مى كرد.
حضور در جبهه هاى حق عليه باطل، حيات جديدى را در شهيد ايجاد كرده بود و روز به روز ايشان را متحوّل مى ساخت. برادر شهيد - غلامحسين جاويدان پور – مى گويد: «اوّلين بار قبل از ورود به سپاه به جبهه رفتند.»
همرزم شهيد - هادى بيكى افين - مى گويد: «شهيد شبهاى جمعه دعاى كميل را ترك نمى كرد و اوقات فراغت خود را بيشتر به مطالعه و آموزش احكام به سربازان مى پرداخت. در بحرانها و مشكلات سخت، خونسرد بود و با مديريّت و تدبير به حلّ مشكلات مى پرداخت و ترس و وحشتى از مشكلات نداشت. ورزش را نوعى عبادت مى دانست. شهيد به وقت اذان صبح بچّه ها را از خواب بيدار مى كرد و به نحوى آنها را بيدار مى كرد كه پدرى فرزند خويش را از خواب بيدارمى كند.»
در نماز جمعه با حداكثر تلاش و شوق و ذوق شركت مى كرد. بسيار سفارش مى كرد كه فرزندان به پدر و مادر خويش احترام بگذارند. از هنگامى كه متوجّه مسائل سياسى شد، فقط خود را مطيع محض امام(ره) مى دانست.
همرزم شهيد محمّدعلى رضايى - مى گويد: «آرزوى شهيد اين بود كه اسلام بر سراسر جهان حاكم گردد و پرچم اسلام و حكومت اسلامى بر بام جهان به اهتزاز در آيد.» علىاكبر مؤمنى زاده - همرزم ديگر شهيد - مى گويد: «زندگى ايشان يك زندگى عبادى و مذهبى بود.»
وى در عمليّات بدر در 16 فروردين 1364 - در حالى كه با چند تن از رزمندگان در قايق بودند. مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و مفقودالجسد شد. روح ايشان در روستاى افين تشييع و به ياد ايشان سنگ قبرى گذاشته شد.
تنها فرزندش به نام محمّد در 2 تير 1364 و بعد از شهادت پدر به دنيا آمد.
پس از دوازده سال پيكر مطهّر شهيد توسط گروه تجسّس در منطقه هورالهويزه كشف شد و بر دوش امّت حزب اللّه با شكوه خاصّى تشييع و در زادگاهش - روستاى افين - به خاك سپرده شد.
شهيد در وصيّت نامه خود مى گويد: «شما مى خواهيد با به شهادت رساندن عزيزان اين ملّت صفوف آنان را در هم شكنيد، امّا كور خوانده ايد. ما همه آماده شهادت هستيم؛ شهادت آخرين راه است كه انسان به خداى خود مى پيوندد. شهادت رها شدن از زندان دنياست. شهادت پرنده عشقى است كه در دلها خانه مى كند. شهادت انتخاب است. مرگى آزادانه است. شهادت گذشتن از عزيزترين عزيزست يعنى جان. شهيد چون شمع مى سوزد تا ديگران نسوزند؛ چراغ راه مى شود و همه را فيض مى دهد و مى رود تا ديگران بمانند و دشمن بداند كه راه ما تا ابديّت باقيست. بار خدايا! در معركه و هنگام لقا و به سوى تو، مى خواهم يكه و تنها باشم و در صحنه هنگامى كه مورد آزمايش عشق و عاشقى تو قرار مى گيرم، آرزو دارم كه فقط تو شاهد من باشى. همچنان كه دسته هايى از رزمندگان بندگى تو را لبيك گفتند و به قرب رحمت تو شتافتند و باقى منتظرند تا در قربانگاه عشق، خود را فدا كنند.»
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان خراسان