زندگینامه شهید محمد علی جاموسی
سهشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۳۴
شهید محمدعلی جاموسی دوم دی ماه 1361 در عملیات بیت المقدس در خرمشهر به شهاد رسید.
نام پدر: حاج خداداد
محل شهادت: جبهه خرمشهر
تاریخ شهادت:۱۰/۲/ ۱۳۶۱
تاریخ تولد :۱۳۴۱
نام عملیات: بیت المقدس
رمز عملیات: یا علی بن ابیطالب علیه السلام
نوع عضویت: بسیجی
شهید محمدعلی در کنار خانواده درس خواندن و مطالعه را فراموش نمی کرد و شبها نیز سرشار از شوق و شعف به مسجد میشتافت و جان تشنه و عطش زده اش را به مـهمانی ( دریـا ) می خواند ، می شنید و می گرفت می آموخت و رشد می کرد و در فضای قدسی مسجد درس خلوص و ایمان و ایثار و شهادت می آموخت و در انقلاب عظیم و طاغوت شکن اسلامی و تظاهرات و راهپیمائی ها شرکت می جست .
در محیط خانواده مسئولیت پذیری و در محیط مدرسه ممتاز و کوشا و تلاشگر بود حتّی در ورزش نیز برجسته و موفق و بعنوان کاپیتان تیم شناخته می شد اما هرگز او را بخود مشغول نداشت ، در کارهای فنی پیشقدم و توانا بود ، شجاع و قویدل و رشید بود ، به مطالعه فوق العاده اهمیّت می دادند ، علیرغم اینکه ساعت هشت بعد ظهر به منزل می آمد کارهای مغازه و فروش را انجام می داد و با همه این محدودیت های زمانی سرانجام دیپلم را با معدل بالاتر از نوزده پشت سر نهاد .دوران دبیرستان را در هنرستان شهید بهشتی گذراند ، در طول دوران تحصیل دبیرستان ، علیرغم حضور در صحنه انقلاب ، هرگز مسائل مطلعاتی و تحصیلی را فراموش نمی کرد و با اینکه بخشی از فرصتهایش در کمک به خانواده می گذشت با معدل برجسته و ممتاز در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ دیپلم شد.
شیفته و واله امام بود . در تمام ایام شوق و لبخند را در سیمایش مشاهده می کردی .در سال ۱۳۵۹ و شروع جنگ تحمیلی شهیدمحمدعلی بر حسب احساس تعهد و وظیفه به خیل پاکبازان جندالله یعنی بسیج پیوست . شبها مخلصانه و عاشقانه از حریم مقدس انقلاب اسلامی پاسداری می کرد و در میان جمع سربازان و یاوران حسین(علیه السلام) رسالت و مسئولیت خویش را در قبال دستاورد بزرگ ایثارگری امّت اسلام یعنی انقلاب انجامید. شهید محمدعلی مدتها نیز بدلیل تخصص در رشته برق و اینکه برق رشته درس او بود، در جهاد سازندگی بی هیچ چشم داشت برای رضای خدا فعالیت و تلاش نمود.
او چندین بار به جبهه های عشق و شهادت و شرف قدم نهاد و در این دانشگاه بزرگ روح و فکر و قلب درس شهامت و فداکاری و شهادت آموخت ، و هنوز چهارمین ماه جنگ را پشت سر ننهاده بودیم که محمدعلی به حافظان حدوداللّه یاوران روح اللّه ، اصحاب اباعبداللّه یعنی سپاه پاسداران پیوست . اینجا نقطه عطفی در زندگی محمدعلی بود . او دیگر جز جبهه نمی شناخت و جز اندیشه جبهه نداشت هرگاه بعد از ۴۰ یا ۵۰ روز یکبار به دیدار خانواده می شتافت ، بیش از یکروز تاب و تحمل ماندن و فراق از جبهه نداشت . وقتی لباس مقدس سپاه بر تن می کرد . بخاطر تواضع شدیدی که داشت از نصب آرم اجتناب می ورزید و خود را لایق نام بزرگ (پاسدار) نمی دانست و این شیوه و رسم مردان خداست. خلوص او به اندازه ای بود که خانواده اش از فعالیتها و تلاشهایش در جبهه هیچ اطلاعی در دست نداشتند و هرگاه پرسیده می شد در آنجا چه می کنی ؟ با چهره ای افروخته از شرم می گفت ، ما هیچ کاری نمی کنیم و تنها از طریق دوستان می یافتند که محمدعلی فرمانده محور است . یکی از عزیزان فرمانده چهره این شهید مخلص را اینگونه توصیف می کند: متواضع ،خوش اخلاق و پرکار و با اخلاص بود، یکی از مشکلات ما در جبهه شوش سنگر سازی و حفر کانال های ارتباطی و کمینی بود، استراحت اصلاً در شب وجود نداشت و می بایست با استفاده از تاریکی شب به سنگر سازی می پرداختیم . محمدعلی علیرغم داشتن مسئولیت تعدادی از نیروها ، بیش از دیگران تلاش و کوشش داشت ، کار نگهبانی و حراست از خاکریز و خطوط پدافندی در کنار این تلاش توانسوز مشکل را دو چندان می ساخت. محمدعلی مسئولیت حفظ یکی از تپّه های مهم در جبهه شوش را به عهده داشت که این تپّه فوق العاده از نظر تسلط بر دشمن مهم و در عین حال بسیار نزدیک دشمن بود .(۳۰۰ متر فاصله با دشمن) تمام جوانب تپّه زیر دید دشمن و در نتیجه نیروها حق خارج شدن از سنگر را نداشتند و الا زیر ضربات دشمن قرار می گرفتند و تنها شب با استفاده از تاریکی شب از سنگر خارج و تدارک می شدند ، ارتباط تنها با بی سیم میسّر بود- بچه ها این تپّه را تپّه جاموسی می نامیدند- گاه محمدعلی بجای دیگران پست می داد و با مهربانی و ملاطفت و رابطه عمیق قلبی با آنها رابطه داشت، چه بسا در هوای گرم تابستان روزه بودند و در عین فعالیت سنگرسازی و تدارک نیروهایش یک لحظه دچار وقفه و سستی نمی شد . قیافه آرام و ساکت و اجتناب از پرحرفی و بیهوده گوئی بر دوستان و همرزمانش اثر می نهاد. در سنگر جلسه قرآن تشکیل می داد و به بحث های عقیدتی می پرداخت به رشد فکری نیروهای تحت مأموریتش توجّه عمیق داشت و با برپائی دعا و راز و نیاز و دعوت از روحانیون به تعالی وکمال فکری همرزمانش کمک می کرد، بسیار کم مرخصی می رفت ، همواره اعتراض داشت چرا با این همه زحمت اجازه شرکت در عملیات نمی دهید ؟ چرا من نباید به شناسائی بروم و بدلیل مسئولیتش مقدور نبود که شرکت بکند و گاه ناراحت و متعرض به مسئولین می گفت چرا نباید من در عملیات شرکت کنم و فردا روی زحمات و دست پخت بچه ها که فتح کرده اند بروم .
شجاعت و شهامت و توانائی ایشان باعث شد که مسئولیت معاون گروهان ۱۰۶ لشکر به او واگذار شود . پست و مقام برای او چشمگیر و مهم نبود ، هوای نفس را در قلب مطمئن راهی نیست ، هم مواظب دشمن روبرو بود و هم دشمن درون . دو روز قبل از عملیات در منطقه دارخوین وقتی ملاقاتش کردم و گفتم که به دیدار امام رفته ام آثار خوشحالی در چهره اش مشهود بود ، عاشق دیدار امام بود و در تب لحظهای که سیمای ملکوتیش را ببیند می سوخت . در دعای کمیل سیلاب اشک از دیده جاری می ساخت و در شبهای سرد رفتن بدعا را ترک نمی کرد . حالت خوش لحظه های استغاثه و ناله و یا رب گفتنش تماشائی بود .
از او وصیت نامه ای بجا نمانده ، بگفته دوستانش ، هرگاه می گفتند چرا وصیّتنامه نمی نویسی ، می گفت گفتنی ها را دیگران گفتند و شهیدان همه سخنها و سفارشها را کرده اند چیزی تازه برای گفتن ندارم و نوشته آنها وصیت من است کاش به همان فریادهای از جان برخاسته آنان گوش دهیم ، اما او همه وصیت هایش را قبل از شهادت در گوش همراهان و دوستان و خانواده اش سروده بود . دوستان را به کسب فضائل اخلاقی و داشتن اخلاق حسنه می خواند به تقوی ، صبر و گشاده روئی ، احسان و خلوص ، بارها می گفت شوخی کم کنید که از عزت و شرفتان می کاهد . می آموخت که از فرصت های عمر بهره بگیرید و همواره می گفت خدا رحمت کند کسی را که از لحظه لحظه عمرش خوب استفاده کند . پیوسته سفارش به مطالعه می کرد و خود این نیاز اساسی و مهم را فراموش نمی کرد ، همیشه می گفت سعی کنید کتابخوان خوبی باشید نه کتابخانه خوبی داشته باشید . هرگاه دوستی ، خویشاوندی یا یکی از نزدیکان را در غفلت و بیهوده گذرانی می دید با صحبت و نرمی می گفت بکوشید تا همچون ما پشیمان نشوید . فردا دیر است و وقت نیست حالا اندیشه کنید ، مطالعه کنید و خود را دریابید ، صبر ، تحمل در سختی ، تقوی و تواضع و گشاده روئی از خصوصیات بارز او بود . کمتر سخن می گفت از شوخی و زیاده گوئی و خودستائی نفرت داشت و پس از عملیات فتح المبین شور زائدالوصفی نسبت به شهادت در او جوشید ، بی تاب و بیقرار بود ، بقول برادر شهید محمدعلی زمانی نیا ، وقتی بعد از عملیات فتح المبین برای دریافت عکس شهداء به دبیرستان رفتیم ، عکس او را نیز در میان شهداء به ما دادند و این برای ما یقین ایجاد کرد که او شهید می شود (در حالیکه هنوز شهید نشده بود) .
شهید محمدعلی در عملیات سراسر عرفان و نیایش فتح المبین بعنوان فرمانده گروهان ۱۰۶ شرکت داشت و با ایثار و حماسه آفرینی فراوان در فتح بزرگ و تاریخی این عملیات نقش مهم ایفا کرد. او طالب شهادت بود و جویای فیض بزرگ وصال محبوب ، در فتح المبین از عدم دریافت این فوز بزرگ افسرده بود و سرانجام در عملیات مقدس بیت المقدس ، سرخ تن و سبکبال و خندان ندای ارجعی را لبیک گفت و در هاله ای از نور از خاکدان تیره دنیا ، به ملکوت اعلی بال و پر گشود .
فرمانده این عزیز می گوید: دو شب قبل از عملیات ملاقاتش کردم پرسیدم که الان مسئول ۱۰۶ هستید یا معاون گفت : من اصلاً به این چیزها کاری ندارم ، شب عملیات که شد جلو میروم و بالاخره در شب اول عملیات بیت المقدس مسئولیت یکدسته ۱۰۶ را جهت پشتیبانی رزمندگان بر عهده می گیرد و سرانجام در کنار جاده اهواز- خرمشهر خونین بال و پر ، سرخ رو و خندان پرواز آغاز میکند.
یاد آن عاشق وارسته پاکباز همواره زنده باد و مشعلی که با خونش برافروخت پر فروغ تر و تابنده تر باد . اینک محمدعلی آرام و مطمئن غرق در رحمت و رافت اوست در جوار شهدای همیشه زنده از نِعَم پروردگار بهره می برد. و ما را بشارت فتح و ظفر می بخشد اکنون مائیم و راهش و تداوم خط و آرمانش ، انقلاب و اسلام و رهبر را تا طلیعه صبح شکست فتنه در جهان همراه باشیم . والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
محل شهادت: جبهه خرمشهر
تاریخ شهادت:۱۰/۲/ ۱۳۶۱
تاریخ تولد :۱۳۴۱
نام عملیات: بیت المقدس
رمز عملیات: یا علی بن ابیطالب علیه السلام
نوع عضویت: بسیجی
شهید محمدعلی در تیرماه سال ۱۳۴۱ در محیط خانواده مذهبی و متعهد و مقیّد به اسلام چشم به دنیا گشود دوران ابتدائی را در دبستان سپه با موفقیت تمام پشت سر نهاد و دوره راهنمائی را همراه با کار و کوششِ خستگی ناپذیر در کنار پدر گذراند و این از ویژگیهای بارز شهید بود. تلاش و کوشش و فعالیت ، روح همکاری و تعاون در مسائل و مشکلات محیط خانواده بی هیچ احساس ضعف و خستگی و چشم داشت .
شهید محمدعلی در کنار خانواده درس خواندن و مطالعه را فراموش نمی کرد و شبها نیز سرشار از شوق و شعف به مسجد میشتافت و جان تشنه و عطش زده اش را به مـهمانی ( دریـا ) می خواند ، می شنید و می گرفت می آموخت و رشد می کرد و در فضای قدسی مسجد درس خلوص و ایمان و ایثار و شهادت می آموخت و در انقلاب عظیم و طاغوت شکن اسلامی و تظاهرات و راهپیمائی ها شرکت می جست .
در محیط خانواده مسئولیت پذیری و در محیط مدرسه ممتاز و کوشا و تلاشگر بود حتّی در ورزش نیز برجسته و موفق و بعنوان کاپیتان تیم شناخته می شد اما هرگز او را بخود مشغول نداشت ، در کارهای فنی پیشقدم و توانا بود ، شجاع و قویدل و رشید بود ، به مطالعه فوق العاده اهمیّت می دادند ، علیرغم اینکه ساعت هشت بعد ظهر به منزل می آمد کارهای مغازه و فروش را انجام می داد و با همه این محدودیت های زمانی سرانجام دیپلم را با معدل بالاتر از نوزده پشت سر نهاد .دوران دبیرستان را در هنرستان شهید بهشتی گذراند ، در طول دوران تحصیل دبیرستان ، علیرغم حضور در صحنه انقلاب ، هرگز مسائل مطلعاتی و تحصیلی را فراموش نمی کرد و با اینکه بخشی از فرصتهایش در کمک به خانواده می گذشت با معدل برجسته و ممتاز در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ دیپلم شد.
شیفته و واله امام بود . در تمام ایام شوق و لبخند را در سیمایش مشاهده می کردی .در سال ۱۳۵۹ و شروع جنگ تحمیلی شهیدمحمدعلی بر حسب احساس تعهد و وظیفه به خیل پاکبازان جندالله یعنی بسیج پیوست . شبها مخلصانه و عاشقانه از حریم مقدس انقلاب اسلامی پاسداری می کرد و در میان جمع سربازان و یاوران حسین(علیه السلام) رسالت و مسئولیت خویش را در قبال دستاورد بزرگ ایثارگری امّت اسلام یعنی انقلاب انجامید. شهید محمدعلی مدتها نیز بدلیل تخصص در رشته برق و اینکه برق رشته درس او بود، در جهاد سازندگی بی هیچ چشم داشت برای رضای خدا فعالیت و تلاش نمود.
او چندین بار به جبهه های عشق و شهادت و شرف قدم نهاد و در این دانشگاه بزرگ روح و فکر و قلب درس شهامت و فداکاری و شهادت آموخت ، و هنوز چهارمین ماه جنگ را پشت سر ننهاده بودیم که محمدعلی به حافظان حدوداللّه یاوران روح اللّه ، اصحاب اباعبداللّه یعنی سپاه پاسداران پیوست . اینجا نقطه عطفی در زندگی محمدعلی بود . او دیگر جز جبهه نمی شناخت و جز اندیشه جبهه نداشت هرگاه بعد از ۴۰ یا ۵۰ روز یکبار به دیدار خانواده می شتافت ، بیش از یکروز تاب و تحمل ماندن و فراق از جبهه نداشت . وقتی لباس مقدس سپاه بر تن می کرد . بخاطر تواضع شدیدی که داشت از نصب آرم اجتناب می ورزید و خود را لایق نام بزرگ (پاسدار) نمی دانست و این شیوه و رسم مردان خداست. خلوص او به اندازه ای بود که خانواده اش از فعالیتها و تلاشهایش در جبهه هیچ اطلاعی در دست نداشتند و هرگاه پرسیده می شد در آنجا چه می کنی ؟ با چهره ای افروخته از شرم می گفت ، ما هیچ کاری نمی کنیم و تنها از طریق دوستان می یافتند که محمدعلی فرمانده محور است . یکی از عزیزان فرمانده چهره این شهید مخلص را اینگونه توصیف می کند: متواضع ،خوش اخلاق و پرکار و با اخلاص بود، یکی از مشکلات ما در جبهه شوش سنگر سازی و حفر کانال های ارتباطی و کمینی بود، استراحت اصلاً در شب وجود نداشت و می بایست با استفاده از تاریکی شب به سنگر سازی می پرداختیم . محمدعلی علیرغم داشتن مسئولیت تعدادی از نیروها ، بیش از دیگران تلاش و کوشش داشت ، کار نگهبانی و حراست از خاکریز و خطوط پدافندی در کنار این تلاش توانسوز مشکل را دو چندان می ساخت. محمدعلی مسئولیت حفظ یکی از تپّه های مهم در جبهه شوش را به عهده داشت که این تپّه فوق العاده از نظر تسلط بر دشمن مهم و در عین حال بسیار نزدیک دشمن بود .(۳۰۰ متر فاصله با دشمن) تمام جوانب تپّه زیر دید دشمن و در نتیجه نیروها حق خارج شدن از سنگر را نداشتند و الا زیر ضربات دشمن قرار می گرفتند و تنها شب با استفاده از تاریکی شب از سنگر خارج و تدارک می شدند ، ارتباط تنها با بی سیم میسّر بود- بچه ها این تپّه را تپّه جاموسی می نامیدند- گاه محمدعلی بجای دیگران پست می داد و با مهربانی و ملاطفت و رابطه عمیق قلبی با آنها رابطه داشت، چه بسا در هوای گرم تابستان روزه بودند و در عین فعالیت سنگرسازی و تدارک نیروهایش یک لحظه دچار وقفه و سستی نمی شد . قیافه آرام و ساکت و اجتناب از پرحرفی و بیهوده گوئی بر دوستان و همرزمانش اثر می نهاد. در سنگر جلسه قرآن تشکیل می داد و به بحث های عقیدتی می پرداخت به رشد فکری نیروهای تحت مأموریتش توجّه عمیق داشت و با برپائی دعا و راز و نیاز و دعوت از روحانیون به تعالی وکمال فکری همرزمانش کمک می کرد، بسیار کم مرخصی می رفت ، همواره اعتراض داشت چرا با این همه زحمت اجازه شرکت در عملیات نمی دهید ؟ چرا من نباید به شناسائی بروم و بدلیل مسئولیتش مقدور نبود که شرکت بکند و گاه ناراحت و متعرض به مسئولین می گفت چرا نباید من در عملیات شرکت کنم و فردا روی زحمات و دست پخت بچه ها که فتح کرده اند بروم .
شجاعت و شهامت و توانائی ایشان باعث شد که مسئولیت معاون گروهان ۱۰۶ لشکر به او واگذار شود . پست و مقام برای او چشمگیر و مهم نبود ، هوای نفس را در قلب مطمئن راهی نیست ، هم مواظب دشمن روبرو بود و هم دشمن درون . دو روز قبل از عملیات در منطقه دارخوین وقتی ملاقاتش کردم و گفتم که به دیدار امام رفته ام آثار خوشحالی در چهره اش مشهود بود ، عاشق دیدار امام بود و در تب لحظهای که سیمای ملکوتیش را ببیند می سوخت . در دعای کمیل سیلاب اشک از دیده جاری می ساخت و در شبهای سرد رفتن بدعا را ترک نمی کرد . حالت خوش لحظه های استغاثه و ناله و یا رب گفتنش تماشائی بود .
از او وصیت نامه ای بجا نمانده ، بگفته دوستانش ، هرگاه می گفتند چرا وصیّتنامه نمی نویسی ، می گفت گفتنی ها را دیگران گفتند و شهیدان همه سخنها و سفارشها را کرده اند چیزی تازه برای گفتن ندارم و نوشته آنها وصیت من است کاش به همان فریادهای از جان برخاسته آنان گوش دهیم ، اما او همه وصیت هایش را قبل از شهادت در گوش همراهان و دوستان و خانواده اش سروده بود . دوستان را به کسب فضائل اخلاقی و داشتن اخلاق حسنه می خواند به تقوی ، صبر و گشاده روئی ، احسان و خلوص ، بارها می گفت شوخی کم کنید که از عزت و شرفتان می کاهد . می آموخت که از فرصت های عمر بهره بگیرید و همواره می گفت خدا رحمت کند کسی را که از لحظه لحظه عمرش خوب استفاده کند . پیوسته سفارش به مطالعه می کرد و خود این نیاز اساسی و مهم را فراموش نمی کرد ، همیشه می گفت سعی کنید کتابخوان خوبی باشید نه کتابخانه خوبی داشته باشید . هرگاه دوستی ، خویشاوندی یا یکی از نزدیکان را در غفلت و بیهوده گذرانی می دید با صحبت و نرمی می گفت بکوشید تا همچون ما پشیمان نشوید . فردا دیر است و وقت نیست حالا اندیشه کنید ، مطالعه کنید و خود را دریابید ، صبر ، تحمل در سختی ، تقوی و تواضع و گشاده روئی از خصوصیات بارز او بود . کمتر سخن می گفت از شوخی و زیاده گوئی و خودستائی نفرت داشت و پس از عملیات فتح المبین شور زائدالوصفی نسبت به شهادت در او جوشید ، بی تاب و بیقرار بود ، بقول برادر شهید محمدعلی زمانی نیا ، وقتی بعد از عملیات فتح المبین برای دریافت عکس شهداء به دبیرستان رفتیم ، عکس او را نیز در میان شهداء به ما دادند و این برای ما یقین ایجاد کرد که او شهید می شود (در حالیکه هنوز شهید نشده بود) .
شهید محمدعلی در عملیات سراسر عرفان و نیایش فتح المبین بعنوان فرمانده گروهان ۱۰۶ شرکت داشت و با ایثار و حماسه آفرینی فراوان در فتح بزرگ و تاریخی این عملیات نقش مهم ایفا کرد. او طالب شهادت بود و جویای فیض بزرگ وصال محبوب ، در فتح المبین از عدم دریافت این فوز بزرگ افسرده بود و سرانجام در عملیات مقدس بیت المقدس ، سرخ تن و سبکبال و خندان ندای ارجعی را لبیک گفت و در هاله ای از نور از خاکدان تیره دنیا ، به ملکوت اعلی بال و پر گشود .
فرمانده این عزیز می گوید: دو شب قبل از عملیات ملاقاتش کردم پرسیدم که الان مسئول ۱۰۶ هستید یا معاون گفت : من اصلاً به این چیزها کاری ندارم ، شب عملیات که شد جلو میروم و بالاخره در شب اول عملیات بیت المقدس مسئولیت یکدسته ۱۰۶ را جهت پشتیبانی رزمندگان بر عهده می گیرد و سرانجام در کنار جاده اهواز- خرمشهر خونین بال و پر ، سرخ رو و خندان پرواز آغاز میکند.
یاد آن عاشق وارسته پاکباز همواره زنده باد و مشعلی که با خونش برافروخت پر فروغ تر و تابنده تر باد . اینک محمدعلی آرام و مطمئن غرق در رحمت و رافت اوست در جوار شهدای همیشه زنده از نِعَم پروردگار بهره می برد. و ما را بشارت فتح و ظفر می بخشد اکنون مائیم و راهش و تداوم خط و آرمانش ، انقلاب و اسلام و رهبر را تا طلیعه صبح شکست فتنه در جهان همراه باشیم . والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
نظر شما