« شهید حسین جعفری نجفآبادی» ؛ شهادت 62 بازگشت 74
حسین جعفری نجفآبادی، فرزند عباس و خدیجه، در چهارم فروردین سال 1340 در نجفآباد یزد در یك خانواده مذهبی چشم به جهان گشود.
مادرش، خدیجه یاوری، در مورد تولد او میگوید: «خواب دیدم كه سیدی آمد، دستش را گذاشت روی پهلویم. وقتی كه فرزندم به دنیا آمد خال سبز روی دستش بود.»
كودكی ساكت و آرامی بود. بازیهای صحرایی را خیلی دوست داشت.
مقطع دبستان را در نجفآباد گذراند.
مدرسه را خیلی دوست داشت. تكالیف مدرسهاش را انجام میداد و هوشیار و چالاک و زرنگ بود.
در دوران نوجوانی، با همبازیهایش خوب رفتار میكرد. دنبال كاری بود كه مفید وثمرهای داشته باشد. دائماً به مسجد میرفت، كتابهای مذهبی میخواند، در كار منزل به خانوادهاش كمك میكرد. هیچ وقت بد كسی را نمیگفت. همه كارهایش مرتب بود.
او در دوران جوانی به شغل بنایی روی آورد و در این كار استاد شد.
به خدمت سربازی فرا خوانده شد. در تبریز خدمت مینمود. همزمان با شروع جنگ تحمیلی در بمباران هوایی زخمی شد و بعد از مدتی كه بهبودی یافت، دوباره به خدمت سربازی رفت و بعد از اتمام سربازی با برادران كمیته انقلاب اسلامی یزد همكاری نمود.
به ازدواج فكر نمیكرد و عقیده داشت حالا وقت جنگ است.
از غیبت وتهمت خیلی بدش میآمد. در نماز جماعت، جلسات عقیدتی، در تئاتر، سرود و فعالیتهای فرهنگی گردان حضور فعال داشت. اوقات فراغت در جبهه گوشهای از چادر، پتو پهن میكرد و به مطالعه و نماز میپرداخت. علاقه زیادی به نظم داشت و عقیده داشت یك فرد مسلمان نسبت به حركاتش باید نظم داشته باشد و در سختترین مشكلات مقاومت داشت.
علاقه زیادی به سالار شهیدان امام حسین(ع) داشت.
از كسانی كه تبلیغ میكردند و به جبهه میرفتند و در مسجد حضور مییافتند، خیلی خوشش میآمد. بزرگترین آرزویش این بود كه شهید شود و جنازهاش پیدا نشود.15
در منطقه برای ساختن مسجد و برگزاری نماز جماعت فعالیت زیادی داشت.16
علاقهمند به نظام جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره)، مسئولین نظام و رزمندگان بود.
از مسایل سیاسی كاملاً آگاهی داشت ولی اهل باند و گروهی سیاسی نبود و مواضع سیاسیاش منطبق بر مواضع سیاسی حضرت امام بود.
او در جبهه مسئولیتهای زیادی از قبیل آرپیجی زن، فرمانده دسته، و فرماندهی گروهان را بر عهده داشت. وظایف خود را به خوبی انجام میداد.
او از 20 سالگی همواره در جبهه بود كه پنج دفعه مجروح شد.
دفعه آخر از ناحیه دست و صورت مجروح گردید كه از ناحیه دست معلول شد با این وجود بلافاصله به جبهه برگشت.
محمدحسین فیاض در مورد مجروحیت او میگوید: « فرمانده گروهان بود و من مربی تاكتیكهای آب و شنا بودم و آموزش میدادم. با این كه او جانباز بود و دستش بیحس بود، علاقه زیادی به شنا و غواصی داشت. و بالاخره با جدیت بعد از دو ماه یاد گرفت و وارد گردان غواصی شد.»
محمدجعفری در مورد مجروحیت او میگوید: «زمانی كه در بیمارستان تهران بستری بود و تركش به صورتش خورده بود. طوری زخم برداشته بود كه انگشت داخل آن میرفت. بعد از دو روز كه آمد و اثر از زخم در صورتش نبود. گفتم: چطور شد كه صورتت خوب شد؟ گفت: سیدی در خوابم آمد و نبات داد، خوردم و خوب شدم.»
توصیه میكرد: «مردم جبهه را كنار نگذارند، امام فرمودند همه باید به جبهه بروند.»
به برادرانش میگفت: «شما باید به جبهه بروید زیرا جبهه به نیروهای زیادی احتیاج دارد. این جا نشستن به درد شما نمیخورد.»
به همرزمانش نیز توصیه مینمود: «از خط ولایت فقیه پیروی كنید و در جبهه حضوری فعال داشته باشید.»
در عملیات كربلای پنج به نام گردان ثارالله- كه همه نیروهای آن غواص بودند- در منطقه شلمچه حسین جعفری جزء اولین افرادی بود كه توانست از موانع بگذرد و خودش را به خط دشمن برساند. به دلیل این كه بقیه نیروها نتوانسته بودند به آنها ملحق شوند در همان منطقه او شهید شد.
حسین جعفری نجفآبادی در 19 دی 1365 در عملیات كربلای پنج، منطقه شلمچه شهید شد و پیكرش در منطقه ماند.
فرازی از وصیتنامه شهید حسین جعفری نجفآبادی.
«خدایا، امیدوارم شهادت را- كه میدانم لایق آن نیستم- به من عطا كنی تا شاید با ریختن خونم بتوانم دینم را به دینم ادا نمایم و مورد رحمت تو قرار گیرم.
با سلام بر مهدی موعود(عج)، فرمانده اصلی این انقلاب و این جنگ، و سلام بر پیر جماران، بتشكن امام خمینی كبیر، و سلام بر امت شهیدپرور و همیشه در صحنه كه با ایثار جان و مال خود از پای ننشسته است.
ای حسین جان، اگر ما هم در صحرای كربلا بودیم، تو را یاری میكردیم. اكنون آن زمان فرا رسیده است از رفتن فرزندان، برادران خود به جبههها جلوگیری نكنید. امیدوارم قدری كوشش كنیم تا شهیدان را از خود نرنجانیم.
اما تو ای پدر و مادر بزرگوارم، مبادا در مرگم گریه كنی، چون امام عزیزمان در مرگ فرزندش گریه نكرد تا دشمنان اسلام غمناك باشند. ای برادر و خواهرم، امیدوارم از بدیهای من درگذرید. وصیت من به شما این است كه پیامرسان خون شهیدان باشید و در مرگم سیاه نپوشید و از تشریفات جداً خودداری كنید و اگر جنارهام پیدا نشد، نباید ناراحت باشید و اگر جنازهام برایتان آمد مرا با لباسی كه بر تن دارم دفن كنید و با شعار حسین «حسین شعار ماست» مرا در قبر بگذارید. در پایان از همه حلالیت میطلبم. انشاء الله پیروزی از آن اسلام است.»
سرباز كوچك شما حسین جعفری
28/5/1362
پیكر پاك شهید بعد از مدت هشت سال مفقودی طی مراسمی در تاریخ دهم فروردین 1374 تشییع و در شهرستان یزد روستای نجفآباد به خاك سپرده شد.