کد خبر : ۴۳۲۲۹۷
۱۹:۳۶

۱۳۹۷/۰۵/۰۹
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

وضوی آخر شب و هدیه روز مادر

هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. شبها موقع خواب آستین هایش را بالا می زد و وضو می گرفت. گفتم چه کار می کنی امیر جان وقت نماز که گذشته چرا وضو میگیری؟
نویسنده :
حسن افشار


هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. شبها موقع خواب آستین هایش را بالا می زد و وضو می گرفت. گفتم چه کار می کنی امیر جان وقت نماز که گذشته چرا وضو میگیری؟

هم خجالت میکشید هم خوشحالی در صورتش موج میزد. میگفت هیچی همینطوری می‌خواستم وضو بگیرم. آن موقع نفهمیدم امیر من چه روحیه‌ای دارد به چه درجه ای از شناخت رسیده بود که تطهیر همیشگی را می پسندید.

آن زمان گرفتن هدیه برای روز مادر زیاد رسم نبود اما امیر هر طوری که بود از پول تو جیبی خودش گرفته تا قرض کردن از من این رسم را به جا می‌آورد. جورابی، روسری یا دامنی می‌گرفت و همراه بچه های دیگر با عشق تمام به من کادو می‌دادند.

خانم حسینی مادر شهید


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه