آزادي و حدود آن در اسلام
«. . . فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. . . »
)زمر 17/ و( 18
موضوع بحث مسئله ی آزادي و حدود آن در اسلام است. مي خواهيم ببينيم در اسلام حدود آزادي چيست تا ببينيم براي پياده كردن نظر اسلام در شرايط و احوال مختلف اجتماعي چه بايد كرد.
دو ديدگاه
بعضي مي گويند انسان، مجبور آفريده شده است؛ يعني بعضي مكاتب يك جبر تكويني الهي طبيعي يا جبر اجتماعي محيطي يا جبر تاريخي يا جبر تربيتي و نوعي محكوميت و سلب آزادي از نظر تكويني و فلسفي براي انسان قائلند. مي گويند انسان آزاد نيست كه انتخاب كند؛ تاريخ يا اراده ی الهي يا نظام هاي حاكم بر جامعه، تربيت اجتماعي، فرهنگ اجتماعي و غيره، راه انسان را معين خواهند كرد و براي انسان آزادي فردي وجود ندارد.
بعضي هم، در برابر، معتقدند انسان آزاد است كه هر چه بخواهد و هرگونه كه بخواهد انتخاب كند؛ تا آنجا كه مي گويند اصلاً ارز شها مولود انتخاب انسان است و به دنبال انتخاب انسان، ارزش آفريده مي شود؛
خارج از حوزه ی انتخاب انسان هيچ گونه اصول، ضوابط، مقررات و قواعد اخلاقي و معيار هاي ارزشي وجود ندارد و اين انسان است كه بايد تصميم بگيرد و هر چه تصميم گرفت براي او همان چيز، ارزش است و خوب و داراي صلاحيت است. بنابراين هيچ نوع قانون و مسئله و اصلي وراي اراده ی انسان وجود ندارد.
ديدگاه اسلام
ما در اينجا بنا نداريم كه بحث را خيلي از جنبه ی فلسفي تعقيب كنيم. در اسلام، قرآن و مباني ديني ما چنين بيان شده است كه انسان داراي
اراده
و
قدرت
تشخيص
آفريده
شده
است؛
يعني
خداوند
يك
موجود استثنايي
در
بين
تمام
موجوداتي
كه
آفريده
به
نام
انسان
خلق
كرده
است. جهت
عمده
ی
استثنايي
بودن
انسان
اين
است
كه
حامل
امانت
الهي
است.
امانت الهي چيست؟ همان مسئوليت است. مسئوليت از كجا پيدا مي شود؟ از قدرت آگاهي و قدرت اراده و تصميم گيري انسان؛ يعني همين كه انسان مي تواند خود تصميم بگيرد، بكند يا نكند، مي تواند در طبيعت تصرف كند،
مي تواند تاريخ را بسازد، مي تواند دگرگوني به وجود آورد، مي تواند اول تشخيص دهد و بعد براساس آن تصميم بگيرد؛ اين احساس مسئوليت و بار امانت الهي است و شايد آن نفخه ی الهي و تجلّيِ جنبه ی ملكوتي براي انسان اين است كه اراده مي كند و تصميم مي گيرد.
اما اينكه انسان مي تواند تصميم بگيرد، مطلق نيست؛ يعني توانايي من و شما محدود است. توانايي بدني، استعداد ها، هوش و قدرت تشخيص ما و از طرفي شرايط طبيعي و جغرافيايي محيط، آزادي و اراده ی ما را محدود مي كند؛ جوّ فرهنگي و تربيتي و اجتماعي ما و نظام حاكم اجتماعي، قدرت آزادي ما را محدود مي كند. بنابراين، ما آزاديم اما آزادي محدود داريم؛ يعني آزادي كه از طرفي وابسته به قدرت هاي مادّي و طبيعي و حدود امكانات ماست و از طرف ديگر به ميزان آگاهي، فرهنگ، تمدّن، تاريخ، جامعه، حكومت و نظامات ما بستگي دارد.
در مجموع، ما آزاديم اما در يك حوزه اي كه اين حوزه براي ما شرايط و محدوديت هايي به وجود آورده است. درست مثل ماشيني كه موتور سالم دارد، وسايلش كافي است و راننده و فرمانده حركت هم دارد اما براي حركت جاده مي خواهد، بنزين نياز دارد؛ يعني مجموعه ی امكاناتي هم هست كه به او اجازه نم يدهد هر طور كه خواست براند. آيا اگر تصميم گرفت با ماشيني در هر جاده اي و در هر شرايطي با سرعت دویست كيلومتر در ساعت برود، مي تواند؟ خير، ممكن است شرايط، آزادي و قدرت كار موتور را محدود كند. انسان هم آزاد است اما در يك محدوده هاي فراوان اجتماعي و محيطي.
اما اسلام با همين ميزان آزادي كه براي انسان قائل است، براي انسان قدرت سازندگي عظيم و نيروي فراوان دروني و روحي قائل است. همين انسان توانسته است بر بسياري از دشواري هاي سهمگين طبيعت مسلط شود: دل كوه ها را بشكافد، به اوج آسما نها پرواز كند و با طوفان و زلزله و سيل و صاعقه و حوادث جوّي و حوادث طبيعي مقابله كند. قدرت علمي و صنعتي كه معلول نيروي اراده و آگاهي و تصمي مگيري انسان است، توانست او را بر بسياري از نيرو هاي عظيم طبيعي مسلّط كند و مهار طبيعت را به دستش بدهد. قرآن مي فرمايد:
«سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» )ابراهیم/33 (
«سَخَّرَ لَكُمُ الأنْهارَ » )ابراهیم/32 (
«سَخَّرَلَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ » )ابراهیم/33 (
خورشيد و ماه و نه رها و شب و روز و ... را در تسخير شما قرار داده است. برخلاف آن تربيتي كه ديگران داشتند كه انسان را محكوم و ضعيف و ناتوان در برابر اين قدرت هاي سهمگين و عظيم طبيعت مي دانستند، بينش قرآني اين است كه تو قدرت داري و مي تواني مسلّط و حاكم شوي. همچنين، علي رغم آن ضعف و ناتواني كه ديگران براي انسان در محيط اجتماعي قائل بودند )یعنی طوری افراد را تربیت کرده بودند که می گفتند فلان مطلب علمی نیست، این مسئله راه حل ندارد، ما محکوم به این بدبختی و جبر و ظلم هستیم. دیدید که در گذشته چگونه مردم را بار می آوردند که قدرت نفس کشیدن و سر بلند کردن و فریاد زدن و تصمیم گرفتن نداشته باشند.( قرآن فرمود:
«. . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ. . . » )رعد/11 (
. . . خدا حالِ هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني كه آن قوم حالشان را تغيير دهند. . . .
«وَ اَنْ لَيْسَ لِلْنْسانِ إلّ ما سَعي » )نجم/39 (
و اينكه براي آدمي جز آنچه به سعي خود انجام داد ]ثواب و جزايي[نخواهد بود.
آنچنان آياتِ تند و تحريك آميز براي بشر خواند كه به مردم بگويد در برابر عظيم ترين قدرت ها و شرايط سهمگين اجتماعي و سياسي، اگر شما تصميم بگيريد، مي توانيد برآن ها فائق شويد.
نقش تربيت اسلامي در انگيزش مردم
اين تربيت و فرهنگ و ايمان اسامي بود كه مردم را در برابر قدرت عظيم طاغوتي و شيطاني و استبدادي بسيج كرد؛ در برابر قدرت عظيم وابسته و پشتوانه ی او در خارج، در برابر قدرت نظامي و سياسي و جاسوسي و اقتصادي، در برابر استبداد داخلي و استعمار خارجي به قيام واداشت. انسان فكر مي كرد آيا اين ملت با دست خالي در برابر اين همه قدرت مسلط، مي تواند حركت كند و خود را از اين بند ها نجات دهد و آزاد سازد؟ فرياد و فرمان اسلام مرتب به گوش او خواند كه اگر تصميم بگيري، مي تواني عظيم ترين طاغو تها را در هم بشكني. مردم حركت كردند و ديدند تربيت اسامي به آنها مي گويد آنچنان مردمي آزادي دارند كه بتوانند حتي تاريخشان را عوض كنند و اين اراده و حركت و شعور و آگاهي و بيداري و تصميم مردم است كه مي تواند دگرگوني تاريخي به وجود آورد.
يكي از بزر گترين نقاط حسّاس فلسفه و جها نبيني اسلام در مورد انسان همين است كه به انسان و شعور و اراده ی او ارزش مي دهد. نمي گويد صبر كن، سربه زير باش كه يك روزي خودبه خود در تاريخ تضاد پيدا می شود و شرايطي فراهم مي گردد كه تضاد داخلي و طبقاتي اوضاع را عوض كند يا اينكه منتظر باش يك روزي چنين و چنان مي شود. خير، مي گويد نبايد منتظر بماني، بلكه بايد با استفاده از واقعيت هاي موجود و شرايط و حسابگري ها تصميم بگيري تا بتواني به تدريج محيط را عوض كني.
تا اينجا نظر اسلام را گفتيم كه اسلام، به اصل آزادي براي انسان از ديد تكويني و قدرت تصميم گيري معتقد است؛ اما اينقدر هم بي ساب نيست كه بنده امشب تصميم بگيرم به آسمان پرواز كنم و چون اراده كرده ام بالا بروم، يا من اراده كرده ام كه با سرعت صد كيلومتر در ساعت بدوم، بتوانم صد كيلومتر در ساعت بدوم. نه، تصمي مگيري مؤثر است اما محدوديت ها و شرايط و امكاناتي هست كه بايد به تدريج با اين شرايط دست و پنجه نرم كرد.
روشنگري در رهبري پيامبران
رهبري پيامبران يك رهبري به عنوان روشنگري راه ماست، نه يك رهبريِ جبري. يعني:
راه است و چاه و ديده ی بينا
تا هركسي نگاه كند پيش پاي خويش
دستو رهاي پيامبران مثل زنجير به گردن ما نيست كه ما را مجبور كنند به راهي ببرند، بلكه مثل اين تابلو هاي راهنمايي در جاده هاست.
مي گويد اگر از اين طرف بروي به بن بست مي رسي، اينجا خطر است، اينجا جاده لغزنده است، از اين طرف به فلان شهر مي رسي؛ يعني فقط راهنماست و راه را نشان مي دهد. ماشين هم در اختيار شماست، شما به هر طرف كه خواستيد مي رويد و آزاديد كه انتخاب كنيد. اما اگر شعور داشته باشيم و انديشمند و روشن بين باشيم، با آزادي راه صلاح را تشخيص می دهيم و راهي را انتخاب مي كنيم كه به خطر دچار نشويم و به مقصد صحيح برسيم. بنابراين، آيا ما در انتخاب دين مجبوريم؟ خير، وقتي قرآن آمد، دين اسلام آمد، آيا ما را مجبور كرد؟ نه:
«لا إكْراهَ فِي الدّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ. . . » )بقره/256 (
كار دين به اجبار نيست، راه هدايت و گمراهي برهمه روشن گرديد.
«. . . فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ. . . » )کهف/29 (
.. .پس، هر كه مي خواهد ايمان آورد و هر كه مي خواهد كافر شود...
«اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إمّا شاكِراً وَ إمّا كَفُوراً » )دهر/ 3)
ما راه را به او نشان مي دهيم، خواست سپاسگزار باشد و نخواست، ناسپاس باشد ]و به گمراهي برود[.
يعني ما مجبور نمي كنيم، چون آن ايماني كه از روي جبر باشد ارزش ندارد. بنابراين، مردم مجبور نيستند راه حق را بپذيرند اما دعوت پيامبران و فضل الهي، لطف را تمام كرده است. دو ظرف غذاست: يكي سمّي و ديگري تقويتكننده؛ پيغمبر مي آيد مي گويد اين مسموم و براي تو خطرناك است و آن يكي مقوّي و مفيد است. من هم اختيار دارم آزادانه هر كدام را خواستم بخورم. اساس كار پيامبران و اسلام اين است كه مردم با آزادي، راه را انتخاب كنند؛ چون در غير اين صورت ارزش ندارد. بهتر است انسان اول بيندیشد و بعد انتخاب كند. اين راه برايش ارزش دارد.
اگر در يك محيط اسلامي، كسي دين ديگري داشت و نخواست دين اسلام را قبول كند او را مجبور نمي كنند. پيامبر اسلام كه وارد سرزميني مي شد هيچگاه بالاي سر مردم شمشير نمي گرفت كه يا مسلمان شو يا تو را مي كشيم. نه، مردم آزاد بودند كه مسلمان شوند يا نشوند. حتي شواهد تاريخي نشان مي دهد كه تا چهار پنج قرن بعد از آنكه اسلام به ايران آمده بود، بعضي از آتشكده ها سرپا بودند، با آنكه قدرت حاكمه ی مسلما نها مي توانست همان روز اول آتشكده ها را ويران كند، اما اجازه داد كه آتشكده ها و كليساها بماند و به دين خودشان همان طور كه مي خواهند معتقد باشند. اسلام هم محيط تربيتي سالمي به وجود آورد و تبليغات وسيعي انجام داد و به تدريج گروه هاي غير مسلمان به اسلام پيوستند.
آزادي عقيده يا آزادي توطئه و تهمت؟
اما يك مسئله را درست دقّت فرماييد. يك وقت مسئله ی آزادي عقيده و آزادي انديشه است، يعني كسي بتواند دين و عقيده ی ديگري داشته باشد؛ اما گاهي مسئله به صورت ديگري است. يهودي ها در زمان پيامبراكرم)ص( در مدينه آزاد بودند دين يهوديت را داشته باشند و مسيح يها به دين مسيحيت معتقد باشند. حتي در قرارداد هايي كه پيامبراكرم)ص( بست و در منشوري كه صادر فرمود، براي آن ها حقوق و آزادي ها و اختياراتي قائل شد. اما يك روز پيامبر)ص( خبردار شد كه همان يهودي هاي آزاد در محيط تربيت اسلامي و عليه پيامبر)ص( و مسلما نها، با كفار قريش زد و بند كرده اند و نقشه كشيده اند و مقدّمات يك حمله را فراهم ساخته اند و خواسته اند در داخل مدينه اغتشاش به وجود آورند و دشمنان پشت مرز را بر امّت اسلامي مسلط كنند. اينجا ديگر مسئله ی آزادي عقيده و انديشه نبود، بلكه اينجا توطئه و خيانت عليه امّت اسلامي بود. درست دقّت فرماييد كه اينجا لغزشگاه تصوّرات غلط و بزنگاه حسّاس مسئله است.
علناً اعلام مي كنيم كه در اسام، آزادي فكر، بيان، عقيده و مذهب براي همه وجود دارد. اما اگر كسي عليه شما دروغ گفت و شما را متهم ساخت و در روزنامه، اعلاميه يا پشت بلندگو فرياد زد كه فلان گروه، فلان شخص چنين و چنان كرده، وابسته به فلان جاست، آيا به نظر شما آزادي بيان بايد به آن اندازه باشد كه هر كس خواست، عليه كس ديگري دروغ و تهمت و ناروا بگويد و او نتواند حرفش را بزند؟ اگر كسي تيشه به دست گرفته و آمده است كه خانه ی شما را خراب كند يا چماق دستش گرفته كه به سر شما بزند، آيا بنده هم بايد بايستم و هيچ مخالفتي نكنم و بگويم آزادي و دموكراسي است؟
موضع اسلام
اينجاست كه بايد روح مسئله ی اسلامي و موضع اسلامي را تبيين كنيم. جاروجنجال و هوچي گري، موضع اسلامي و قرآني را تغيير نمي دهد. اسلام مي گويد:
اگر بيني كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشيني گناه است
اسلام مي گويد اگر شما فردي را ببينيد كه مي خواهد خود كشي كند، وظيفه ی شماست كه جلوی او را بگيريد، با اينكه او خود را مي كشد و به كسي هم صدمه نمي زند و كار به كسي هم ندارد.
مسئله ی مشروب خواري و شراب كه در نظام اسلامي ما، عملاً تحريم شد و كارخانه هاي شراب سازي كه تعطيل شد، عجيب است كه حتي عده اي آمدند به خود من گفتند: آقا! مگر آزادي نيست؟ بگذاريد مردم مشروب بسازند و مشروب بفروشند و مشروب بخورند؛ آزادي است و هر كس دلش خواست بخورد و هركس نخواست نخورد! با اين استدلال پس چه فرقي مي كند بين مشروب و موادّ مخدّر؟ پس بگذاريم هروئين هم بياورند، هر كس خواست استفاده كند و هر كس نخواست نكند. و همين طور جلو برويد كه مگر آزادي نيست؟ روابط جنسي را آزاد كنيد، هر كس با هر كس با هر وضعي كه خواست روابط داشته باشد!
من علناً اعلام مي كنم كه اينچنين آزادي در محيط اسلامي و جمهوري اسلامي وجود ندارد. حال هر چه مي خواهند بگويند، به اختناق و ديكتاتوري متهم كنند. ما ميخواهيم يك جامعه ی سالم بسازيم، جامعه اي بسازيم كه اين جامعه ترقّي كند و تكامل داشته باشد.
عجيب است كه حتي سوادآموزي كه در نظام هاي ديگر به عنوان يك حق است، در نظر اسلام به عنوان يك وظيفه است؛ يعني ديگران مي گويند هر فردي حق دارد سواد بياموزد و بايد امكانات فراهم كرد؛ اما اسلام مي گويد بايد سواد بياموزد، بايد عالم بشود. حتي در بعضي روايات دارد كه امام مي فرمايد كه من دوست داشتم چوب بالاي سر جوانان امّت مي گرفتم و با چوب آ نها را مجبور مي كردم تا درس بخوانند؛ يعني بايد مردم را وادار كرد به اينكه باسواد شوند و مهارت به دست آورند و ترقّي كنند و پيش بروند. از طرفي، بايد مانع فساد اخلاقي مردم شد؛ بايد مانع اين شد كه سقوط كنند، منحرف شوند و كج بروند. اين يك محيط سازندگي و محيط انساني است. اسلام مي خواهد افراد را بسازد.
عرض كردم كه محيط، محيط آزادي انديشه و آزادي عقيده است؛ اما دقّت كنيد اگر چنانچه گروهي رفتند در كردستان و مخفيانه اسلحه جمع كردند، با اين و آن تماس گرفتند، اعلاميه پخش كردند، مقدّمات فراهم ساختند، سنگر بستند و ناگهان مردم را به جان هم انداختند، ما بايد بگوييم محيط آزادي است، هر چه م يخواهند بكنند؟ اگر چنانچه آمدم افشاگري كردم كه فلان گروه يا فلان دست آنجا اغتشاش كردند و مردم را به جان هم انداختند، دادشان بلند مي شود كه محيط دموكراسي را از بين برده اند و جلوی آزادي را گرفته اند. گويي با عده اي نادان و ساده لوح طرف شده اند كه مي خواهند با اين حرف ها آن ها را فريب دهند. خير، با قاطعيت هر چه تمام تر جلوی توطئه و دسيسه گرفته مي شود.
ايجاد تشنّج توسط بعضي از مطبوعات
شما در همين نوع بيان مسائل، در بعضي از روزنامه ها و مطبوعات دقّت كنيد. اگر واقعاً تمام آنچه كه ما در اين مدت ديده ايم وجمع آوري شده است در معرض افكار عمومي قرار بگيرد، مي بينيد گاهي گوشه اي از يك خبر را مي گيرند و اين را آنچنان درشت بيان ميكنند كه وقتي خواننده مي خواند ناگهان وحشت مي كند كه چه شده است. برعكس، كسي گوشه ی ديگرِ همين خبر را مي گيرد و خواننده به نظرش مي رسد كه محيط، خيلي آرام است. آيا وقتي خود اينها اخبار و گزارش ها و مطالب را سانسور مي كنند و هر طور كه می خواهند براي مردم بيان مي كنند كسي حق ندارد آن ها را نصيحت كند كه چرا محيط را آشفته و متشنّج مي كنيد و چرا مردم را به جان هم مي اندازيد؟ چرا تفرقه ايجاد مي كنيد و چرا دلهره و اضطراب براي مردم به وجود مي آوريد؟ اين ملت دوران سازندگي را شروع كرده و مي خواهد با پشتكار و قاطعيّت كارش را ادامه دهد.
گاهي شخص زنديق و ملحدی به حضور امام صادق)ع( مي آمد، با كمال آزادي مي نشست و صحبتش را ميكرد، از طبيعت ميگفت و خدا را منكر مي شد. آيا از اين بالاتر مي شود؟ امام هم با كمال محبّت و صميميت بدون آنكه بگويد بيرونش كنيد يا او را كتك بزنيد با او بحث مي كرد. بعد هم اگر قانع نمي شد باز در شهر آزادانه زندگي مي كرد و هيچ مسئله اي هم نبود. اين مي شود آزادي بيان، عقيده و فكر.
برخورد پيامبر)ص( با يهود بن يقريظه
در جنگ خندق يهود بن يقريظه كه با پيامبر)ص( قرار داد بسته بودند كه به هم تعرّض نكنند، پشت پرده با كفار قريش قرارداد بستند كه اگر مسلمانان جلوی شما خندق كندند، بياييد از محل و منطق هی ما وارد مدينه شويد و از پشت به سربازهاي مسلمان حمله كنيد. همان كساني كه با پيامبر)ص( قرارداد داشتند كه آرام در شهر زندگي كنند، در بازار، كار داشته باشند، كشاورزي و رفت و آمد داشته باشند، كنيسه داشته باشند، همي نها رفتند با دشمن مهاجري كه آمده بود حمله كند، قرارداد بستند و راه را به آ نها نشان دادند كه از اين طرف حمله كنيد. آيا پيامبراكرم)ص( اينجا بفرمايد آزادي عقيده و فكر است؟ دستور داد تار و مارشان كردند و دمار از روزگارشان در آوردند. مگر جلوی خيانت و در برابر توطئه م يتوان سكوت كرد؟ مگر مي شود يك نظام اسلامي را بدون هوشياري و بيداري مستقر كرد؟ بنابراين هيچ نوع ديكتاتوري در اسلام وجود ندارد.
آزادي استثنايي در انقلاب اسلامي
به خدا اگر تاريخ انقلاب هاي دنيا را بخوانيد هيچ نمونه اي را نخواهيدديد كه چهل روز بعد از انقلاب از مردم بخواهند كه در رفراندوم نسبت به نظام خود رأي دهند كه جمهوري اسامي م يخواهند يا نه. همان روز هاي نخست بعد از پيروزي، هر روزنامه اي كه چاپ شد هر حرفي كه خواستند زدند. بعد از اينكه تمام نهاده اي رژيم سابق درهم ريخت، ناگهان دولت اسلامي وارث يك وضع آشفته و از هم گسيخته اي شد كه نه ارتش داشت، نه نيروي انتظامي و نه وزارتخانه ها و مؤسسات ديگر. با وجود اين، از همان روز هاي نخست، هر اجتماعي كه خواستند برگزار كردند و هر حزبي كه خواست اعلام موجوديت كرد و هر روزنامه اي كه خواست درآمد. من كه در تاريخ هيچ انقلابي اينچنين نخوانده ام. و عجيب است كه اينچنين محيط آزاد، آرام و صميمي، در عين حال به مذاق بعضي جور نيايد و از طرفي آن را به ديكتاتوري و اختناق متهم كنند و از طرفي هم مقدّمات توطئه و دسيسه را فراهم سازند. كدام انقلاب بوده است كه بعد از چهار ماه قانون اساسي جديدش را در اختيار مردم بگذارد و از آ نها نظرخواهي كند؟ براي تدوين قانون اساسي هم از مردم بخواهد كه نماينده انتخاب كنند؟
كداميك از اقليّت ها در اين كشور بعد از تسلطّ قدرت اسلامي، مورد هجوم قرار گرفت؟ آزادي ای كه قبلاً داشتند حالا هم دارند. اگر يك جاسوس يهودي هم كشته شده است به خاطر مذهبش نبوده بلكه به دليل خيانت و وابستگي به اسرائيل و امريكا بوده، دزدي كرده، پول مملكت را خارج كرده و كا رهايي از اين قبيل انجام داده و مجازات شده است.
انسان، موضع گيري ها و نق زدن هاي عجيبي در مورد همين دادگاه ها مي بيند. وقتي كه خائنان اعدام مي شوند سروصداي يك عده بلند مي شود كه اين چه دادگاهي است؟ چرا چنين و چنان نكرده اند؟ از طرف ديگر، وقتي ده، بيست روز سكوتي در دادگاه ديده مي شود باز مي گويند چرا خبري نيست؟ مثل اينكه سازش كرده اند. عجيب است، آن روز كه خائني اعدام مي شود، مي گويند چرا كشتيد، آن روز كه اعدام نمي كنند، مي گويند چرا نكشتيد.
درست مثل آن داستان معروف شده است كه پيرمردي سوار الاغش شده بود، عده اي گفتند بچّه اش را گذاشته پياده برود و خودش سوار شده است. وقتي بچّه اش را سوار كرد و خودش پياده به راه افتاد، گروهي گفتند كه پيرمرد محترم بايد پياده برود و اين جوان سوار شده است، اين چه وضعي است؟ هر دو با هم سوار شدند، دسته اي گفتند اين ها چقدر ظالمند كه دو نفري سوار يك الاغ شده اند. اين بار هر دو پياده به راهشان ادامه دادند، عده ی ديگري گفتند اين ها چقدر احمق هستند، الاغ دارند و پياده مي روند. پس چه بكنند؟ كسي كه بخواهد بهانه بگيرد، كسي كه بخواهد متهم كند، كسي كه بخواهد دسيسه بچيند، شما هر طور عمل كنيد، او دسيسه خواهد چيد و متهم خواهد كرد.
تلاش براي سازندگي
لذا كساني كه مؤمن و علاقه مند به انقلاب هستند و مي خواهند ثمره ی خون عزيزان و شهيدان ما و اين همه صدمه و مصيبتي كه ملت ما ديده است و اين همه خانواده هايي كه داغدار شده اند و اين همه خساراتي را كه مردم ديده اند، ببينند و شاهد باشند كه به تدريج عدالتي مستقر بشود و حقوق مردم احيا گردد و جامعه ی جديدي ساخته شود؛ بايد همكاري كنند؛ صميميت به خرج دهند و حتي انتقاد كنند، اما انتقادي كه از موضع حسن نيت باشد. نمي گوييم نبايد انتقاد كرد؛ همه حق داريم كه انتقاد كنيم و پيشنهاد بدهيم؛ بگوييم اگر اين طور عمل كنيد بهتر است و آ نگونه كه عمل كرديد، خوب نبود. اما يك وقت كسي مي خواهد محيط را آشفته كند، دستگاه هاي اجرايي را گيج كند و بهانه جويي كند؛ اين درست نيست.
بايد براي ساختن جامع هاي كه 2500 سال رژيم هاي استبداديِ سلطنتيِ منحوس، آن را ويران كرده اند تلاش سازنده داشته باشیم. حال كه مي خواهيم بسازيم مگر مي توان يك شبه ساخت؟ روابط اقتصادي و روابط حقوقي ما را درهم ريخته اند؛ اقتصاد ما را از بين برده اند؛ كشاورزي را خراب كرده اند؛ دامداري ما را ساقط كرده اند؛ صنعت ما را صنعت وابسته و مونتاژی كرده اند. حالا ما تا يك صنعت مستقل داشته باشيم، تا كشاورزي خودكفا داشته باشيم، تا دامداري مستقل داشته باشيم، تا روابط اجتماعي ما و اين تبعيض ها و اختلاف طبقات و اين پول هاي سرشار در يك جا و محروميت هاي طبقات مختلف اجتماعي در يك جا، تا اين ها از بين برود و محيطي به وجود آيد كه هم هی انسان ها حق كار، حق مسكن، حق آزادي، حق بهره وري از حدّاقل حقوق زندگي، حق سوادآموزي داشته باشند و تمام امكانات براي همه فراهم بشود بايد تلاش زيادي بكنيم.
ما هدفمان اين است و اسلام حرفش اين است كه مي گويد هركس نفس مي كشد، حق زندگي دارد، حق مسكن و غذا و لباس و كار دارد، بايستي براي او تأمين كرد. اسلام مي گويد معادن يك ملت مال خود اوست، ثروت يك ملت به خود او تعلق دارد و نبايد به جيب ديگران برود.
اسلام مي گويد حق ندارند يك عده به نام سرپرستيِ مردم آن ها را چپاول كنند و همه چيز را به خود اختصاص دهند و مردم را در محروميت قرار دهند؛ همه ی مردم بايد بالا بيايند:
«وَ نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ
الْوارِثينَ » )قصص/5 (
مستضعفان بايد پيشوايان و رهبران و حاكمان زمين شوند؛ بايستي وارث ثروت هاي ثروتمندان گذشته و قدرت هاي طاغوتي گذشته شوند.
كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنّاتٍ وَعُيُونٍ، وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ، وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهينَ، كَذلِكَ وَ أوْرَثْن اها قَوْماً آخَرِينَ )دخان/25-28 (
چه بسيار در دنيا باغ و بوستان و چشمه هاي آب و كشت و زرع ها و منزل هاي عالي را ر ها كردند]و رفتند[ و ناز و نعمت وافري كه در آن غرق بودند، ]مرگ آمد[ از همه چشم پوشيدند، ولي آن نعمت ها را ارث به قوم ديگر داديم.
آري، آن كاخ ها، آن جلال و جبرو تها، آن ثروت ها، آن اقتدار ها از دست طاغوت ها گرفته شد و بقاياي طاغوت ها و رژيم گذشته و باقيمانده هاي استثمارگران، زورگويان و استعمارچيان بايد از مملكت برچيده و بركنده شوند و حاكميت مستضعفان قطعيت پيدا كند.
ضرورت حفظ شور و شعور انقلابي
ولي ما هنوز در نيمه ی راهيم، حتي هنوز در آغاز راه هستيم، انقلاب ما تمام نشده است؛ ما شمشيرها را به نيام فرو نبريم و در گوشه ی خانه بنشينيم و بگوييم تمام شد. نه، بايد اين شور و شعور انقلابي مردم محفوظ باشد؛ بايد اين آگاهي و هوشياري مردم محفوظ باشد؛ بايد جلوي توطئه ها و دسيسه ها و كارشكني هاي عوامل رژيم گذشته و دستگاه هاي جاسوسي سيا و ساواكِ 17 گذشته را گرفت؛ بايستي جلوي قدرت امپرياليسم امريكا و غرب و هر نوع سلطه گري و سلطه جويي را در دنيا كه عليه ملت هاي ضعيف، در حال توطئه هستند گرفت.
ما مي خواهيم تجربه كنيم ببينيم يك ملت مي تواند آزاد و مستقل زندگي كند و حاصل دسترنجش را به جيب ديگران نريزد؟ اما اين تجربه، مقاومت و پشتكار مي خواهد، اين كار حوصله مي خواهد. ان شاءالله بايد با شور و شعور انقلابي، به انقلاب خود تداوم بخشيم و به ياري پروردگار در سايه ی حاكميت اسلامي، ملتي آبرومند و سربلند و مفتخر و اسوه و مقتدا براي ديگران باشيم:
«وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً. . . » )بقره/143 (
و همچنان شما مسلمين را به اسلام هدايت كرديم و به اخلاق معتدل و سيرت نيكو بياراستيم تا گواه مردم باشيد چنانچه پيامبر)ص( را گواه شما ساختيم...
جهاد سازندگي
يكي از آرمان هاي انقلاب ما اين است كه خيل عظيم كشاورزان و روستاييان را از اين محروميت و بيچارگي نجات دهيم. البته، اولياي امور و مسئولان و مجلس شوراي اسلامي، وظيفه دارند كه طرح هايي تهيه كنند و ارائه دهند، بودجه تصويب كنند و مسئولان و مديران لايق را بر سر كار آورند. آ نها بايستي وظايف خودشان را بخوبي انجام دهند، اما شما مردم هم در برابر اين خيل مستضعفان و محرومان روستايي مسئول هستيد. براي جهاد سازندگي و براي كمك و ياري و براي كمك به برداشت اين همه محصولي كه به دست آمده است و عمران و آبادي روست اها و كار هاي ديگر حركت كنيد. گويا برادران جهاد سازندگي، وسايل را همه روزه براي مردمي كه داوطلب هستند فراهم ميكنند.
خداوند ان شاء الله به همه ی ما توفيق عنايت كند تا بتوانيم در راه احياي اسلام و جامعه ی اسلامي بكوشيم و خداوند عزّت و افتخار به امّت اسلامي جهان كرامت فرمايد.
منبع: مجموعه آثار مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، نشر شاهد