بسیار خاکی بود، خاکی تر از خاک
نوید شاهد: مهدي روحاني، یكي از پاسداراني بوده كه در عين جواني فرصت همراهي و همرزم بودن در دفاع مقدس را با شهيد محلاتي یافته است. سينه این پژوهشگر دفاع مقدس و استاد دانشگاه، امروز آكنده از مهر و محبت به شهيد محلاتي است و با چه شور و حرارتي از سيره آن بزرگوار در خاكریزهاي جبهه و تهجد شهيد در سنگرها مي گوید.
نام شهيد محلاتي براي شما كه با معظمٌ له محشور و مانوس بوده اید، تداعي كننده چه نكاتي است؟
نکات که فراوان است و مي کوشم در حد بضاعت اندکم، به برخي از آنها اشاره کنم. اما صحبت از اين شهيد بزرگوار، همواره برايم يادآور کلمه طيبه اخلاص و درجه خلوص يک مؤمن است. با شهيد محلاتي در قرارگاه خاتم الانبياء)ص( آشنا شدم. به جهت جذبه و ملايمت خاصي که داشتند به خود اجازه دادم به ايشان نزديک شوم و چند سؤال داشتم در خصوص جنگ و مسائل شرعي و يک مورد تفسيري، که بسيار مسلط و مشرف به مسائل، هم به لحاظ شرعي، هم به لحاظ منفعتي و هم به لحاظ تفسيري جواب سؤالاتم را دادند.
چه سالي بود؟
1361 ، من با ايشان آشنا شدم که آن موقع يکي از فرمانده گردان هاي لشکر بودم. اعتقاد ما بر اين است که هر کسي در هر حادثه اي يا در هر واقعه اي قرار مي گيرد، اگر فرد، درجه خلوص و درجه تقوا و حسن نيتش از برتري، تفوق يا اشرافي برخوردار باشد، اين امر و اين فعل ماندگاري اش بيشتر است. کما اينکه اعتقاد داريم حضرت سيدالشهداء)ع( در سال 60 هجري قمري با اصحاب، دوستان و خانواده مکرم خويش، يک روز در حادثه عاشورا يک فعلي انجام دادند که چهارده قرن تا الآن، تاريخ متأثر از فداکاري، ايثار، شهادت و حماسه آن حضرت است. اين امر نشان مي دهد اخلاص حضرت سيدالشهداء)ع(، چقدر بالا و چقدر ناب و با خلوص نيت بوده که ماندگاري اش براي ابد است، از صدر تاريخ اسلام تاکنون ادامه دارد و تا کجا و تا کجا خواهد رسيد.
شهيد محلاتي هم از زمره شاگردان حضرت سيدالشهداء)ع( بود، به لحاظ اينکه خود را يک سرباز پاکباخته اسلام و آن حضرت)ع( مي دانست و در هيچ يک از روزهاي سخت و تنگ درگيري و آتش و خون، هيچ موقع کم نگذاشت و هر چه از دستش برمي آمد، با جان و دل انجام مي داد.
در این باره آیا خاطره اي به ذهن تان مي رسد؟
يک خاطره جالب، جذاب و شايد هم باورنکردني اين است که در عمليات آزادسازي مهران، والفجر 3، عراقي ها در جبل الحمرين آتش سنگيني ريخته بودند، فشار زياد بود. يک کانالي بود که شهيد محلاتي و فرماندهان عالي رتبه جنگ آ نجا مي خواستند تصميم بگيرند. در حالي که هيچ سنگري در کار نبود، في البداهه آقاي محلاتي عباي متبرک خودشان را آوردند و روي کانال کشيدند و گفتند حالا بياييد جلسه و بحث درباره ادامه عمليات را ادامه بدهيم. بعد، به يک صورت معجزه آسايي بر اين منطقه هيچ گونه آتشي ريخته نشد، يک جلسه شوراي عمليات، شوراي فرماندهي سپاه در منطقه عملياتي.
شهيد محلاتي، يک خلوصي داشت و يک اَفعالي از خودش نشان داد که مؤيد درجه خلوص بسيار بالايش بود. در عمليات ها همرزم همه رزمندگان بود، هم پاي همه رزمندگان بود، يار وفادار همه فرماندهان بود. در هيچ يک از عرصه ها خودش را از ديگران جدا نمي دانست، بسيار ساده و خاکي بود و هميشه در خطوط مقدم، دخيل و سهيم بود. اي نکه حالا يک مسؤوليت يا نمايندگي اي از سوي حضرت امام خميني)ره( دارد يا به واسطة سمتي که در سپاه داشت، بخواهد خود را تافتة جدابافت هاي بداند، اصلا اين گونه نبود. بسيار خاکي بود، وقتي هم عبا و عمامه اش را در مي آورد، اينقدر خودماني نشان مي داد که در نگاه اول، شما نمي توانستيد تشخيص دهيد که اين فرد چقدر مورد احترام است. بسيار خاکي بود، خاکي تر از خاک. بسيار با خلوص و با تقوا، و جالب اينجاست که حرف هايي که مي زد و نصيحت هايي که مي کرد، بسيار شنيدني، جذاب و ماندگار بود. چون خودش عامل بود، عامليتش افراد را ترغيب و تشويق مي کرد. بعد از نمازهاي يومي هاي که گاه ايشان اقامه مي کرد، چند جمله نصيحت و ذکر مصيبت مي کرد، و چقدر با صفا و بي ريا... در همه روزهاي سخت عمليات ها در کنار فرماندهان و رزمندگان بود و از هيچ چيز مضايقه نمي کرد.
در همين جبل الحمرين، کاري که از دستش برمي آمد، همين عبايي بود که کشيد بر سر فرماندهاني که عمليات انجام مي دادند. حتي سردار سوداگر، اذعان مي کرد که من تا آن روز به ايشان شک داشتم، اما از آن پس که ديدم عبايش را کشيد روي کانال و هيچ گونه آتشي دور و بر نيامد، فهميدم که او مقاماتي را طي کرده و ما بايد از او پيروي کنيم. علي اي حال، يک سرباز تمام عيار نظام اسلامي بود. خيلي مريد و مقلد حضرت امام بود و يکي از شاگردان وفادار به نهضت عاشورايي امام محسوب مي شد.
كلاً شما از سال 1361 تا زمان شهادت، چقدر با شهيد ارتباط داشتيد؟
ارتباط ما تقريبا،ً جسته و گريخته بود، يادم است که سفري هم با ايشان به سوريه رفتيم. سال 1364 بود، قبل از شهادت حاج آقا. در ملاقا تهايي که با رهبران فلسطينيان و لبناني ها داشت، ما هم خدمت ايشان بوديم. من خيلي بي تابي مي کردم که اسرائيل تمام سران کشورهاي اسلامي را خريده و آ نها به داد ما نمي رسند، پس شما که درگير جنگ هستيد، بايد بيشتر به ما توجه کنيد، ما بعد از خدا و چهارده معصوم)ع(، به شما و حضرت امام تکيه داريم. در غائله درگيري حزب قوم سوريه بود با فالانژها در کتائب، درگيري هاي قومي در لبنان و درگيري حزب اخوان المسلمين بود با قوم سوري، حافظ اسد و ارتش بعث سوريه، در يکي از شهرهاي بزرگ اين کشور که منجر به ميانجي گري جمهوري اسلامي شد، همه نيروهاي اقوام محلي را در طرابلس قلع و قمع کرده بودند.
درگيري شديدي در طرابلس برپا شد و جمهوري اسلامي بين طرفين پا در مياني کرد. در ادامه همان مذاکرات، شهيد محلاتي عنوان مي کرد که شما يک طرف جهان اسلام هستيد و حضرت امام نيز يک طرف. حضرت امام عنايت خاصي به شما دارند. ما خودمان درگير جنگ هستيم و درست است که صدام نمي گذارد که توجه ما به بقيه بيشتر باشد، ولي با توجه به اينکه خودمان درگير جنگ و مشکلات حاصل از جنگ هستيم، حضرت امام چندين بار به من مأموريت داد هاند که توجه داشته باشم به حزب الله لبنان، مردم فلسطين و ادامه مبارزات مردم فلسطين. مطمئن باشيد که حضرت امام دعاگوي شما بوده و از حمايتهاي مادي و معنوي هم دريغ ندارند. بعد با متانت خاصي همه صحبت هاي مسؤولان فلسطيني و لبناني را با ظرايفي که داشت توجه و دقت مي کرد و همه حرف ها يشان را مي شنيد که من حداقل در کنار شما هستم يا يک روز تا چند روز در کنار شما هستم.
هر گونه مسائلي را که بشنوم و ببينم، مطمئن باشيد جهت تصميم گيري به مسؤولان نظام اسلامي منعکس مي کنم. و هر آنچه حضرت امام در اختيارشان گذاشته بودند جهت کمک هاي مادي و معنوي دريغ نداشتند و سعي مي کردند به اردوگاه هاي محرو متر و به عبارتي محرومان جنوب لبنان کمک هايي داشته باشند. هر آن چه شهيد محلاتي مأموريتش بود، هميشه به نحو احسن انجام مي داد، حر فها ي اشخاص را مي شنيد و بعد تقسيم مي کرد که چقدر به چه کسي بدهيم و چطور بدهيم و با درايت، مثل پدري مهربان، دست بر سر همه يتيمهاي جنوب لبنان مي کشيد و با فلسطيني ها برخوردي بسيار حسنه داشت. اميدوارشان مي کرد در راه مبارزه، که جمهوري اسلامي ايران از هيچ گونه تمهيداتي نسبت به فلسطيني ها دريغ ندارد، هر چه هست در طبق اخلاص مي گذارد و به آ نها اميدواري مي داد که مبارزا تشان ر ا با دلگرمي ادامه دهند.
آن سفر، یک سفر رسمي بود يا یک سفر زيارتي ؟ شما در چه قالبي به آن سفر رفته بوديد؟
رسمي نبود. آن موقع نمي شد صداي اي ن را درآورد که مسؤولان ما مثلا از سوريه و لبنان دارند حمايت مي کنند. هميشه خواهش مي کردند که مصاحبه از ما نگيرند، چون در قالب يک سفر زيارتي آمده بودند و با مسؤولان حزب الله لبنان و مسؤولان فلسطيني و افراد مؤثر در نهضت قيام مردم لبنان و فلسطين، بحث هايي انجام می شد.
شماها که در سال هاي آخر عمر پربرکت شهيد محلاتي با ايشان بوده ايد، حتماً از پرکاري و خستگي ناپذيري هاي شهيد محلاتي نكات زيادي را به ياد داريد. روحيه اي که در بيست و چهار ساعت، شانزده، هفده ساعت کار مي کرد، کم مي خورد، کم ادعا و مهربان و ساده بود و همه اش فعاليت مي کرد؛ از اين روحيات شهيد چه خاطراتي داريد؟
يک شب در قرارگاه کاري داشتيم که به ديروقت کشيد. يک استراحت مختصري كرديم و يکي، دو ساعت در قرارگاه خوابيديم. قبل از صبح بود که م يخواس تيم برويم به مقر لشکر، ديديم شهيد محلاتي، نيمه هاي شب در مسجد قرارگاه مشغول عبادت و راز و نياز خالصانه است. همه مسؤولان در اوج عمليات ها سعي مي کردند تا ساعت دوازده، يکِ نيمه شب کار کنند. جلسات، توجيهي بود، شامل تجزيه و تحليل مسائل عمليات بود و آن ها غالبا تا ديروقت بيدار بودند. ما يکي، دو ساعت بيشتر مانديم تا همه استراحت کنند. ساعت سه و چهار صبح بود که ديديم ايشان شايد زودتر از همه مسؤولان به محراب مناجات رفت هاند. ما هم لذت برديم و وقتي ديديم كه ايشان مشغول نماز شب است، منتظر شديم تا نمازشان تمام شد و نماز صبح را به ايشان اقتدا کرديم. بعد از نماز بود که من را گوشه مسجد صدا کردند و گفتند بعضي مواقع خوب است آدم دلش را صاف کند، نوراني کند و شب نور بگيرد که بتواند روز هدايتگر باشد، روز کمتر مورد غفلت قرار بگيرد، و شجاعت داشته باشد.
شب مختص تقويت روح است؛ اگر قدرش را بدانيم. متوجه شده بودند که ما ديد هايم در محراب نشسته و دارند ادعيه مي خواند، توجيه ايشان اين بود که ما احتياج داريم به شب، به مناجات، به راز و نياز شبانه...
به اعتبار فرمايش شما و خاطراتتان، بالندگيِ شخصيت شهيد محلاتي محصول آن خودسازي ها، شب زنده داري ها و در کنارش، مطالعات و مجاهدا ت و خويشتنداري هاي زيادي است که با خداي خودش خلوت مي کرد و به آن جايگاه مي رسيد.
در واقع مخلص و سرباز حضرت امام بود. شعري در دفاع مقدس مرسوم شده بود و هست که غالبا آقاي آهنگران مي خواندند: «کجايند آن مردان بي ادعا ». در واقع ايشان يکي از آن مردان بي ادعا بود، هيچ ادعايي در وجودش نبود، تا وقتي متوجه نمي شديد كه يک مسؤول و والاست، فکر مي کرديد سربازي است که دارد آ نجا خدمت م يکند. خيلي بي ادعا، با روحيه بالا، با فراغ بال و با اخلاص بود. سعي مي کرد کارش را به نحو احسن انجام بدهد.
فرموديد شهيد محلاتي، یک سرباز بي ادعاي حضرت امام بود. شما که آن سا لها جوان و پرشور بوديد و در جبهه هاي جنگ حضور داشتيد، پاسداري بوديد که به جبهه مي رفتيد و جانتان را در طبق اخلاص مي گذاشتيد و با شهيد همدم و دمساز بوديد، اين بزرگوار، از مولاي خودش حضرت امام براي شما چه مي گفت؟
براي دستبوسي و رسيدن به خدمت حضرت امام، چند بار از ايشان درخواست کرديم، با درايت و با حوصله فرمودند سر امام شلوغ است ، با وجود اين سعي مي کنم شما را ببرم. من كلاً چند بار براي دست بوسي به محضر امام رفتم، يک بار شهيد محلاتي پا در مياني کرد و ما را خدمت حضرت امام برد. مي فرمود همه اخلاص عالم در حضرت امام خلاصه شده، هر چه از اخلاص و تقوا بگوييم، در وجود مقتداي ما هست. حضرت امام رهبر ماست، منهاي رهبري، شاگرد ايشان هم بوده ام و افتخار مي کنم که چنين استادي داشته ام و دارم و چون امام مسؤوليت ارشاد امت اسلامي را دارند، سعي ميکنم از هر آ نچه بدانم كه در حكم خدمت به ايشان و نهضتشان است، دريغ و مضايقه نکنم.
امام مجاهدت هايي را ساليان متمادي بر عهده داشتند و از زماني که رهبري انقلاب را بر عهده گرفتند، شهيد محلاتي از شاگردان چندين ساله ايشان بود و سعي مي کرد سرباز وفاداري، در همه ابعاد، در خدمت حضرت امام باشد و هيچ گونه مضايقه اي نسبت به امام و نهضت امام و دفاع مقدس در هر کاري که از دستش برمي آمد نداشت.
یک ويژگي بسيار جالب در شهيد محلاتي اين بود که در طول پنج سال و نيم از هشت سال دفاع مقدس که ايشان زنده و در حيات دنيوي بودند، که بخش عمد هاي از سا لهاي دفاع مقدس را شامل مي شود، ايشان تقريبا بخش اعظم اين دوره را نماينده امام در سپاه بودند. به واسطه همين نمايندگي حضرت امام در سپاه، شهيد محلاتي به همه جبهه ها نزد تمام نيروها اعم از بسيجي، ارتشي و سپاهي مي آمدند و حلقه واسط بين امام، پيشوا و مقتداي مسلمين با رزمندگان به شمار مي رفتند. راجع به اين نقش شهيد محلاتي هم صحبت کنيد.
در همه مراحل عمليات، يعني قبل، بعد و حين آن، شهيد محلاتي با همه رزمندگان دفاع مقدس، چه سپاهي، چه ارتشي برايش فرقي نمي کرد ارتباطي حسنه داشت. وقتي به قرارگاه مي رفت يا مي خواست به واحدهاي مختلف سر بزند، در نماز جماعت هايي که برگزار مي شد غالبا به خاطر احترام به ايشان و جايگاه معظمٌ له، او را جلو مي انداختند و نمازهايي مي خواند که جنبه ارشادي هم داشت. بعد هم يک وقت هايي که با مسؤولان تيپ ها و لشکرها، چه سپاهي، چه ارتشي، چه بسيجي و چه نيروي انتظامي که آن موقع در قالب تيپ لشکر روح الله حضور داشتند، با همه برخورد و ارتباط گرمي داشت و سعي مي کرد، در حد وسع يا حتي مقدورات خودش، از هر كاري که از دستش برمي آمد، در جهت رفع مشکلات نيروها در جبهه و جنگ مضايقه و دريغ نکند، اين مشکلات را به مسؤولان منعکس مي کرد و هر آ نچه خودش از دستش برمي آمد پيگيري مي کرد؛ چون جنگ بود و هزار و يک مشکل. در جنگ، هر روز گرفتاري هاي خاص خودش پيش مي آيد. در جنگ، انسانها آبديده ميشوند و محک انسانيت، سربازي، دلاوري، مجاهدت، مردانگي، بي ادعايي و هر نوع محکي که شما بگوييد، در جنگ ها و سختي ها زده مي شود. شهيد محلاتي محک ها يشان را زده بودند و سرباز مخلص و بي ادعاي نظام و امام بودند.
از شهادت ايشان بگوييد؛ آخرين فصل زندگي دنيوي شهيد محلاتي.
بيني و بين الله؛ رب ادخلني صدق و اخرجني مخرج صدق. من اعتقاد قلبي به اين آيه شريفه دارم. خدايا! مرا با قدم صدق وارد اين وادي کن و با قدم صدق از اين وادي عبور بده.
در واقع، خداوند به شهيد محلاتي لطف کرد و ايشان با قدم صدق وارد اين معرکه شد و الحمدلله رب العالمين با قدم شهادت هم از اين دنيا رفت. والله قسم، من دعاي حضرت سيدالشهداء)ع( هميشه در ذهنم هست که: خدايا! ما را با شهادت بميران. اين دعاي خوبي است. چقدر زيباست تعبير حضرت امام نسبت به شهيد مدني که فرمودند مجاهدات ايشان براي همه کس زبا نزد خاص و عام بوده؛ خصوصاً شهادتش؛ همچنين بود شهيد محلاتي عزيز. پاداش اين رشادتها، شجاعتها و ايثارگريها بايد يک جا معلوم ميشد و خداوند شهيد را م يخرد و خداوند به بدن شهيد حرمت قائل ميشود و خداوند فرموده که لازم نيست بر شهيد کفن پوشيده شود و بايد با لباس خودش دفن شود.
يعني آن طور زندگي کردن شهيد محلاتي، طبعاً چنين مرگي را هم اقتضا مي كرد.
و به عبارت بهتر «ياايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه فادخلي في عبادي وادخلي جنتي ». بايد از اين مسير عبور کرد و بايد به جنت خداوند رسيد ان شاءالله ما به رحمت خدا ايمان و اعتقاد داريم و متکي هستيم و اميدواريم که ما هم چنين سرنوشتي داشته باشيم. خداوندا! ما را هم با شهادت بميران
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56