دانشجو و ولايت فقيه
پژوهشگر: قاسم پورحسن
فصل نخست
گفتاري در اهميت تعامل نظري دانشجو در ولايت فقيه
پيامبران آمدهاند تا خزانههاي عقول مردم را برانگيزانند و بشورانند. تفاوت گوهري انسان امروز با انسان پيشين در ميزان و نوع پرسش دخل و تصرف در عالم تصور قطعي و تماميت، سياليت در انديشه تفسير شفاف از مفهوم تقدير نوگرايي در اجتماعيات و سياسيات جستجوي در وضوح و سبب داني توجه به بيرون و طلبيدن عقل نقد گرا و فهم فراديني است معرفت ديني معرفت تاريخي و معرفت علمي تواماً بخش مهم فهم امروزين در جامعه ما در شريعت است. كار دشوار صاحبان فكر و نظر و فرضيه اساسي او آن خواهد بود كه انسجامي دروني و موزونيتي بر صواب پديد آرد و در مواجهه انديشه و عقل و استفاده از آن در فهم دين و دنيا جرئت ورزد. صداقت ورزي اهل دانش و كاوشگران علم در عرصه انديشه ديني نه تساهل و سكوت و صرف پذيرش كه آشكار ساختن و تدفين جستن است.
بيگمان شرط نخست در كاويدن و درك شريعت حكمت است چه فهم ديني كار زاري بزرگ ميباشد. تلاش علم آگاهان در نوع برداشت از حكمت و تبيين درست از حكومت مبتني بر شريعت مي تواند به فهم دقيق و معرفت ديني عميق جامعه نيز راهبرد شود.
تتبع جويانان دانش در دين كاوش فرا ديني و بيرون ديني نيست از اين روي در دين هم ساختار و هم مفردات جستجو عرضه شده است. فضل تقدم از آن كسي است كه هوشيارند و دين جويانه معرفت ديني خود را اساس و شرط در جستار نهد. دانشجو بايد به راستي دريابد كه در دين چه ميجويد و سهم عقل و حكمت در اين پژوهش چه ميزان است. تقليد ناباوري و مقرون به تسامح علم آموزان در شريعت ميتواند بن بست معرفت را مضاعف ساخته و اركان فهم او از آدم و عالم و دين و دنيا را ويران سازد.
اهميت بنيادين تعامل نظري دانشجو در حكومت ديني آن است كه قشر ديني را از گوهر ديني باز شناسد در اي رهيافت او بايد براستي دريابد كه تفقه در فقه سياسي و سعي آگاهانه نظري در اركان پنج گانه ديني ميتواند مودي به ايضاح قشر ديني از مغز دين گردد.
شريعت پوست مغز آمد حقيقت
بيان اين و آن باشد طريقت
ولي تا با خودي زنهار، زنهار
عبارات شريعت را نگهدار
دانشجو ناگزير است مفهوم جامعه شناسي دين را فهم مشفقانه كرده و نه همانند جامعه شناس پي دين(دوركهايم) بلكه به گونه جامعه شناس ديني و دين آگاه آن را بر ديگران عرضه بدارد. چنين عرضه داشتي از دين از سوي صاحبان دانش ميتواند به تنومندي باورهاي ديني در صورت اصالت گونه فيما بينهم منجر شود. نزاع عقلي و فكري دانشجويان در دين و مقوله حكومت نزاع خارج از دايره دين نيست از اين رو ميتواند پر حاصل و ثمر بار باشد. امروز بر دانشجو ضرورت است كه تامل و كاويدن دوبارهاي از تاريخ شريعت و فقه سياسي نمايد تا با قوت و جراحي منطقي بتواند گوهر دين را باز شناسد و اين ضرورت در سخن احيا گر امروز جامعه ديني روشن است:
«نگذاشتهاند طبقه تحصيلكرده به احكام مقدسه اسلام به خصوص قوانين تشكيلاتي و اجتماعي و اقتصادي آ توجه كنند و با تبليغات گوناگون وانمود نموده اند كه اسلام جز احكام عبادي مطلبي ندارد در صورتيكه قواعد سياسي و اجتماعي آن بيشتر از مطالب عبادي آن است».
عدهاي كه اهل تامل و تدقيق نيستند بهرهشان از شريعت قشر آن و صرف احكام عبادي است. اهل فكر و فقه و جوياي دانش قشر را شكافته و پوست را شكسته و به لب و مغز دين ميرسند و مغز عبارت از حقايق و كمالات و احوالات اصل است. بيترديد سخن در قشر و مغز فقيهان و عارفان نيست بلكه گفتار در زبان شناسي ديني است كه قشر باوران و متصلبين بر طرد حكمت از حوزه شريعت دين آگاه نيستند. به عبارتي دانشجو به بايد چون مغز باوران هم تصلب در دين داشته باشد و بر آن پاي فشرد و هم فقيه و آگاه و جوياي شريعت باشد. بدين راهبرد است كه او عزيزانه جامعه ديني را به يك نوع لب گرايي در فهم دين و حكمت انديشي در مقام دينداري و حكومت گري بر اساس دادگري هشدار ميدهد. با رويكردي بينشي دانشجو ميتواند درك روشن از ساختار و ضرورت شريعت وقفه سياسي و شجره طيبه ولايت فقيه عرضه داشته و چون گفتار شهيد مطرهي فريفته انديشه روشنگرانه غير دني و اسلام بدون فقه و روحانيت نشود: « اسلام به عنوان يك دين در عين حال يك مكتب و يك ايدئولوژي است. طرحي است براي زندگي بشر در همه ابعاد و شئون آن».
اما اين وقوف و بينش پس از كاويدن در دين و اساس سمعي و شرعي نظام سياسي ولايت فقيه ميسر خواهد بود دانشجو ناگزير است كه به نحوي شفاف در بنياد شريعت تامل نموده و دريابد كه قشر و مغز كداسمت و نردبان آسمان به چه منظوري است:
چون شدي بر بامهاي آسمان
سرد باشد جستجوي نردبان
نور آن گوهر چو بيرون تافته است
زين تسلسلها فراغت يافته است
بدين سبب است كه جويندگان دانش به صورت بايد نسبت به وجود دين در جامعه و نيز نسبت به حاملان انديشه ديني و كوتاه سخن در بنيادها و بن پارههاي شريعت دركي روشن و فهمي آشكار داشته باشند. حضرت امام (ره)در گفتارهاي خود هشداري بر حكمت بدين معني ميدهند:
«عجبا كه بعض مدعيان عقل و سياست و دور انديش چگونه طرح ميدهند و با تحريف آيات كتاب خدا و استفاده به سنت پيامبر (ص) مسير عزت و كرامت مسلمين را دگرگون و مردم ما را از شرافت جهاد بر حذر ميدارند.»
پيامبر اسلام(ص) نيازي به مساجد اشرافي و منارههاي تزييناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است».
امام كه بنياد دهنده حكومت ديني ولايت فقيه در مفهوم جديد آن است با گذار از نشيبهاي بسيار به فراز آمده و سياست ديني توانگر و صاحب ديد در غيبت شريعت را بازسازي مينمايد.
اين بازسازي مقرون به جهد آن مقام شريف در فهم برين دين و اعتنا به احوال و ظروف حاضر بود. حضرت او در فحص از تمدن ديني دريافت كه در عهدي تمدن اسلامي خلق عظيمي را در ظل خود گردآورده بود و مهاجمان را در هاضمه قوي خود ميبلعيد و هضم ميكرد و آنان را به رنگ و صبغه خود در ميآورد ليك در تلاش امت اسلامي كاهلي در علم او جهل در جستجويش عزلت، در هجمهاش سكوت در اتحاد او افتراق و نزاع، و در عقل جستن او بسندهگي جايگزين گرديد. سبب اكثري در نزاع و مشاجره در ميان مسلمين همان دور شدن از مغز دين و تامل نجستن در بنياد حقيقي ديانت بود. عدم كاوش و تعامل فكري، مسلمين راهزاران فرسنگ از عزت و رونق پيشين شان دور ساخت. عامل فقدان ديانت بر حكمت و دانش اصليترين موجب بود. امروز نيز سبب قوت جامعه ديني ما ديانت و حكمت است. دانشجو بايد بدون هراس در ريشههاي اين علت قدرت و فراز جستجو كرده و سبب توانمندي و شوكت را بيابد. گروهي بر اين باور شدندكه نشيب جامعه ديني در بيگانگان و دشمنان و راهزنان و بد خواهان بود اما اين نظري بر صواب تام نيست. آهو و تقصير در فرونهشتن دينداري و فهم ديني است. درك كژگونه غزنويان و سلجوقيان از ديانت سبب شد تا هم محمد خوارزمشاه با نهيبي به فرود آيد و هم مستعصم بالله را در زير پاي اسبان فرو بمالند.
در روزگار ويرانسازي هلاكو، خليفه عباسي كژديني نموده و شريعت را به نسيان ميسپارد بدين روي بود كه «آنها آمدند، سوختند، كشتند. بردند و رفتند»
بيگمان اگر بيرونيان تاثير سويي در اين مجموعه داشتهاند و در راهزني خود كامياب افتادهاند بدين سبب بود كه در درون تلاشي و بد فهمي از دين و استوانهاي توانمندي شكل گرفته بود. بيگانگان زماني به تمدن ديني ما طمع بيشتر ورزيدند و اقدام هجمهاي شان كاراتر بود كه از پيش در آن تمدن ضعف و خلل پديد آمده بود. صاحبنظر و راي و جمعيت بسيار جوياي دانش ميتواند در پرتو درك صحيح از دين مفاهيم شرع را آشكار ساخته و فهم ديني را قوت و پالايش بخشيده و معرفت بر صواب را بر جامعه عرضه بدارد. بيترديد نيكو فهميدن دين مدخلي بر عزت و نيز احيا است. بدين سبب بد فهمي و درك باژگونه از دين از جانب دانشجويان ميتواند به فرود و نيك فهميشان به فراز مودي شود. حضرت امام در ذيل آيه 53 سوره انفال در همين باب چنين فرمودند:
شما ظالم را بيرون كرديد اين حال را حفظ كنيد. الان متوجه باشيد اين حال حفظ بشود يعني اين تغيير كه سبب توفيق الهي حاصل شد و نفوس شما تغيير كرد به يك نفوس كه شهادت را براي خودتان فوز ميدانيد و ذلت و تبعيت را براي خودتان ننگ ميدانيد اين حال حفظ بشود.
مادامي كه اين حال حفظ بشود خداوند همين را حفظش ميكند. اگر خداي نخواسته «ما با نفس»، «ما» دوباره برگردد به حال اول باز دوباره حال اول ميشويم. اين يك سنت الهي است كه كارهايش كه ميشود روي اسباب و مسببات خداي تبارك و تعالي كار ميكند اسباب و مسببات است.
عدم جستجوي دانشجو در شالودههاي ديني و سياسي سبب سقوط در طيف گستردهاي از جامعه در كاوش ديني شده و چون گفتار مولانا «استخوان او بتر خواهد شكست». درك عزيزانه دين بايد به درك آگاهانه به پارادايم حكومت ديني و تاريخ سياسي و حكومتي شريعت رهنمون شود. بلكه فهم ديني نميتواند بدون فهم ولايت شفاف و رهيافتي باشد.
ابي صامت حلواني از قول امام باقر(ع) روايت نمودند كه فرمود:
اميرالمومنين(ع) را اين فضيلت است كه هر چه را آورده بايد عمل كرد و از هر چه غدقن كرده باز ايستاد. پس از رسول خدا (ص) همان حق طاعتي را دارد كه رسول خدا(ص) داشت و علي(ع) را برتري بود هر كه از او پيش افتد چون كسي است كه از رسول خدا(ص) پيش افتد هر كه خود را از او برتر داند چون كسي است كه بر رسول خدا(ص) برتري جويد هر كه در خرد يا درشت بر او رد كند در حد شركت به خداست زيرا رسول خدا(ص) همان باب ورود بر خدا است كه جز از او رو به وي نتوان داشت و همان راهي است كه هر كه آن را پيمود به خداي عزوجل رسيد. اميرالمومنين(ع) نيز پس از وي چنين بود و اين حكم درباره همه ائمه(ع) يكي پس از ديگري جاريست. خداي عزوجل آنها را ستونهاي زمين ساخته تا مبادا به اهل خود بلرزد، آنها ديركهاي اسلام و راهدار سبيل اويند كسي به حق نرسد جز به رهنمايي آنها و كس از راه گمراه نشود و بيراهه نيفتد جز بواسطه تقصير در حق آنها...»
بدين روي است كه سيد جمال در آغاز جنبش بيدار گرايانه و دين جويانه حكيمانه هشدار بر نيك فهمي و تعامل درست نظري بر شريعت را عرضه ميدارد كه «از علماي راسخين در اين عصر اميد ميبريم كه بدعتهاي وارده در دين را بپيرايند و به مردم بگويند كه سنن سلف صالح چه بوده است و بدانان بياموزند كه پيشرواني به ما آموختهاند كه شرع توكل و تكيه بر قضا از ما در عمل خواسته است نه در بطالت و كاهلي»
عامل پديداري قوت و تمدن عامل بقاي آنها نيز ميباشد. آغاز تمدن ديني از درك و معرفت صائب از دين و پرستش آگاهانه و پرستش روشمندانه نشات يافت و پايان آن با درك واژگونه و فهم نادرست مبدا گرديد. دوره حاضر و جامعه ديني ما و عناصر قوام دهنده آن نيز شباهت بسيار به اين فراز و فرود دارد. اميرالمومنين(ع) در خطبه 192 كه از خطبههاي بارز فلسفه تاريخ ميباشد بدين معني اينگونه اشاره ميفرمايد:
بنگريد آنگاه كه گروهها فراهم بودند و همگان راه يك آرزو را ميپيمودند چگونه ميآسودند و دلها راست بود و با هم سازدار و دستها يكديگر را مدد كار... آيا مهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان پادشاهي نمينمودند؟ پس بنگريد كه پايان كارشان كجا كشيد چون ميانشان جدايي افتاد و الفت به پراكندگي انجاميد و سخنها و دلهاشان گونه گون گرديد. از هم جدا شدند و به حزبها گرائيدند و خدا لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد.
بيگمان روحانيت از نشانههاي بارز حيات ديني و از استوانههاي مبارزه مردم اين سرزمين بودند. دانشجو ميتواند تو هم تقابل ميان علم و دين آزادي خواهي و مبارزه تفكر و دينداري و دانشگاه و حوزه را از ميان بردارد. فهم ديني دانشجو ميتواند به معرفت ديني صحيح از سياست ديني عزت طلبي و آزادي خواهي ديني و علم دوستي و اسلام شناسي دست يابد و اين ديبا چه ايست كه او را در سايه درك درست شريعت توانا سازد تا خوشههايي از ثمره علوم جديد را با زوايايي از احكام ديني تطبيق و پيوند دهد.
تو هم جامعه بيفقه و جامعه بينبي و امام كه ميتواند به خوبي امور اجتماعي و سياسي و فكري خود را اداره كند و بر سامان رساند همچنان بر دانشجو سيطره نشان ميدهد. بدون جستجو در اساس تو هم و به كاويدن در بنياد و سياست در شريعت و بيتامل در آرا ولايت ديني و فقهي جستجوي او ناتمام خواهد بود.
يادداشت فصل نخست:
1- نهج البلاغه، خطبه 1
2- مجموعه آثار شيخ محمود شبستري به اهتمام صمد موحد، كتابخانه طهوري، 1371، ص 8 بيتهاي 355 و 731.
3- صحيفه نور، چاپ دوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، با همكاري سازمان مدارك انقلاب اسلامي، 1370، ج1، صفحه 272، نامه مورخه 11/10/1384.
4- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 63.
5- مثنوي مولانا، دفتر سوم، بيت 1403
6- پيشين، دفتر پنجم، بيت 244.
7- صحيفه نور، پيشين، جلد 20- ص120.
8- پيشين، جلد 2، صفحه 231.
9- عطاملك جويني، تاريخ جهانگشا، ج 1، به تصحيح محمد عبدالوهاب قزويني، ليدن، 1329، ص 102 جهت مزيد اطلاع بدين معني و واقعه مراجعه شود.
- رشيد الدين فضل الله، جامع التاريخ، به كوشش بهمن ميرزا كريمي، تهران، 1313.
- محمد بن خاوند شاه ميرخواند، روضه الصفا، انتشارات كتابخانه خيام
- عبدالله رازي، تاريخ مفصل ايران، تهران، 1375ف ه ق
- عباس اقبال، تاريخ مفصل ايران، تهران، 1312 ه ق
- عبدالله بن فضل الله وصاف، تاريخ وصاف، به تصحيح محمد اقبال، لاهور، 1927.
- پرسي سايكس، تاريخ ايران
- ذلك بان الله لم يك مغيراً نعمه انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم 153 انفال
11- صحيفه، پيشين، جلد9- ص 207.
12- مرحوم ثقه الاسلام كليني(ره) اصول كافي، با ترجمه و شرح فارسي شيخ محمد باقر كمرهاي تهران انتشارات اسوه(وابسته به سازمان حجم و اوقاف و امور خيريه)1370، ه ش جلد دوم، ص 115.
13- عروه الوثقي، سيد جمال الدين اسد آبادي، بيروت، دارالكتاب العربي،ص 96.
14- نهجالبلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه 192.
فصل دوم
گفتاري در ضرورت شناخت دانشجويان و تبيين ولايت فقيه
«تفقه فيالدين فان الفقهاء ورثه الانبياء»
ايضاح اقوال و پرسشهايي در باب ولايت فقيه مي تواند مودي به تحليل روشن اين گفتار شود. ولايت فقيه چيست؟ در كدام علم و در چه حوزهاي بر آن تامل و انديشه ميرود؟ فقه سياسي و فقه كدامست؟ منابع و مرجعيت اين نظريه و به تعبيري نظام سياسي چگونه است؟
پاسخ بدين اقوال ضررويست كه در چند رقم به سامان شود:
1- قول عمده اين است كه ولايت فقيه در حوزه و گفتمان «فقه سياسي» به تتبع و نظر و فحص ميآيد. فقه در واژه در معناي دانش و شناخت و فهم و درك آمده و در اصطلاح به دانش بررسي احكام عملي انسان در فروع دين اطلاق شده است. در قرآن كريم در آيه 122 سوره توبه: (فلولانفر من كل فرقه منهم طائفه يتفقهوا في الدين) فقه بر دانش شريعت نام نهاده گرديد. امروز فهم دقيق و استنباط مقررات عملي اسلام از منابع و مدارك تفصيلي مربوط به آن را فقه ناميدند. خاستگاه فقه وحي آسماني و گفتار و رفتار پيامبر (ص) و سنت ائمه طاهرين( و در قطب تسنن، خلفا) بوده و خاستگاه زماني آن دوران حضرت رسول ميباشد كه قواعد زيست ديني و مرگ مسلماني حسب گفتار و عمل و تقرير آن حضرت بسط يافته بود. فقه در همان اوان به دو شان متمايز پديدار گشت. شاني فقه عمومي و شان ثاني فقه سياسي بود همچنانكه در آيات الهي و گفتار و رفتار پيامبر اكرم(ص) بر چگونه صلاه گزاردن و وضو ساختن و اقامه حج نمودن و خمس و زكوه وانهادن اشارت رفته بود بر چوني حكومت داشتن و شئوون و مناسبات سياست و اجتماعيات را عطف عنان نمودن نيز سخن گفته شد.
بدين روي مايههاي بدوي در فقه همسان بوده و هر دو ريشه در وحي و احوال و رفتار پيامبر (ص) و ائمه (ع) داشتند. فقه سياسي همزمان با فقه عمومي تولد يافت و ناظر بر احوال جمعي و سياسي شريعت بود جمعي فقه سياسي را بر جمع آراء و ظنرات فقهي فقها در باب سياست و حكومت و اجتماع اطلاق نمودند همچنانكه فلسفه سياسي را بر آرا فيلسوفان مدني مسلمان نظير فارابي، ابوالحسن عامري، شيخ الرئيس شيخ شهيد سهروردي، ابن رشد و خواجه نصيرالدين طوسي در باب سياست مدرن و اخلاق و عدالت تلقي كردند. بر اين نظر فقه سياسي از شيخ كليني آغاز و تا آراء سياسي- اجتماعي امام خميني(ره) به درازا ميكشد كه آن را بر سه دوره اقدام و ميانه و متاخر بخش نمودهاند. اين فهم اكثري در فقه سياسي است و امروزه بسياري از اهل نظر چه در حوزه فقهي و چه غير آن با اين ملاحظه و معنا به ارائه راي در اين ساختار ميپردازند. ديدگاهي فنيتر دقيقتر و ژرفتر در فقه سياسي شكل گرفته كه تابعان اندكي دارد. در اين نظر فقه سياسي همانند فلسفه سياسي به معناي تعليل و جستار در روابط است.
در مغرب زمين مضاف قرار دادن «فلسفه» بر علوم از زماني پيش متداول گشته و واژگاني نظير فلسفه دين، فلسفه اخلاق، فلسفه تاريخ، فلسفه علم، فلسفه سياسي، فلسفه علم الاجتماع، فلسفه علم النفس ..وضع و بحث گرديد. «فلسفه» در چنين نام نهادني به معناي «ology» است. اولوژي كاويدن در بن پارهها و معرفت در منشاها و اسباب ميباشد. بدين سبب فلسفه دين همان دين شناسي و فلسفه اخلاق همان اخلاق شناسي... خواهد بود. در فلسفه دين به نظر در باب علل پيدايش دين چيستي دين، غايت و اغراض دين دين و سياست و اجتماع، خاستگاه اوليه و پيشين دين و در نهايت اسباب وجود دين و مفردات فيمابين دين و ساير حوزهها پرداخته ميشود. فلسفه سياسي در معناي دوم همانند فلسفه دين در بخش مضاف بوده و مراد از آن جستار و پژوهشيدن در اسباب روي نهادن آدمي به اجتماعي و سياست مدن، چيستي سياست و مناسبت سياست با عدالت و اخلاق جايگاه سياست در جمع علوم حكمي و به تعبيري حكمت بحث در روابط علي و معلولي سياست و اجتماع و آدمي علل پرداختن هر فيلسوفي به بحوث سياس و شرح اسباب روي آورد نشان بدان نظر ميباشد. فقه سياسي در معني دوم همگون معنايي و ساختاري (ساختار معني زباني) با فلسفه دين و فلسفه سياسي است. فقه سياسي بر اين معني تفاوتي قابل اعتنا با معني نخست دارد. در معني دوم فقه سياسي همانند فلسفه سياسي به بحث در بابهاي، حكومت و ضرورت و مشروعيت آن شريعت و سياست، قدرت و اقتدار، عدالت و اخلاق در سياست، اخلاق سياسي، دولت و حكومت و نظام سياسي، و نيز در فروع آن نظير، نوع رهبري، راي مردم، مجلس شورا، احزاب، امنيت، روابط سياسي و اقتصادي با كشورها نوع رياست بر جمهور، ارتش و .. ميپردازد. تفاوت بنيادين در فقه سياسي و فلسفه سياسي آنست كه در فقه سياسي كانون تحليل اين شوون، شريعت است. در حاليكه كانون تحليل در فلسفه سياسي، عقلانيت است. فقيه تمامي اين احوال را از درون دين جسته و از آن استخراج و عرضه ميدارد در حاليكه فيلسوف مدني بالضروره اين امر را از درون شروع نجسته و بر وامداري از عقل، مدينه فاضله و آرمانشهري به دست ميدهد.
از اين رو فقه سياسي در معني دوم متحولتر و امروزين بوده و فقيه حسب آيات ولايت و اطاعت بايد در تمام مناسبات سياسي و اجتماعي و حكومتي به تفقه و تامل پرداخته و در چهار چوب توسعي شريعت، مدينه ديني را بر سامان برد.
فقه سياسي در معني دوم آن چنان فراگير و شامل است كه توهم خروج و تخصيص حوزه و بايي از سياست و حكومت از دامنه فقه و شريعت را پاك شسته و فقيه را توانمند ميسازد كه تمامي شوون و امور دنيوي را به قاعده در آورده و با بهرهمندي از عقل تفقهي در شريعت كاوش نموده و هر احتياج و نياز مدينه جديد را پاسخ گويد و آشكار سازد كه جامعه مدني، قانونمندي، نهادينه نمودن مناسبات در تهافت با شريعت نبوده و ظن و گمان واگرايي مدنيت و شريعت را حسب عرضه داشت قانون و مدنيت و عقلانيت از درون دين بزدايد و بيگمان چنين مقامي امروز، خطير ترين است.
2- آشكار ساختن فقه سياسي به معني نخست ميتواند مودي به پاسخ گفتن پرسش خاستگاه و منابع و مرجعيت شود.
تفكيك زماني فقه عمومي و فقه سياسي دشوار است. در آيات الهي همچنانكه آياتي بر معيشت فردي دستور ميراند آياتي نيز بر معيشت جمعي و حكومتي حكم مينمايد.
رسول اعظم (ص) به همان شكل كه مامور بر تعليم اخلاق، صلاه، انفاق و جهاد بود. بر تشكيل دولت مدينه، بنياد گذاري حكومت ديني، چگونگي مناسبت با گروههاي اجتماعي، سياسي مدينه و مكه، شئوون حكومتي جهاد و جنگ و صلح نيز امر شده بود. بدين روي شريعت هم بر قطب فقه عام و هم بر قطب فقه خاص در سياست و حكومت پاي ميفشرد. در آيه 24 سوره الحديد، خداوند فلسفه بعثت و ارسال رسل و انزال كتب و ميزان را قيام ناس به قسط در اجتماع ميشمارد و اين اشارت، بيگمان اهميت سياست و حكومت در شريعت را شفاف ميسازد. از اين منظر است كه صاحبان انديشه فقهي، دو فقه را همزاد در پديداري تلقي مينمايند.
نخستين مرحله فقه شيعه از عصر پيامبر(ص) شروع و تا عصر صادقين به درازا ميكشد. محمد جواد مغنيه صاحب اثر«علي و القرآن» برآنست كه اميرالمومنين(ع) با تدوين كتاب «جامعه»تمامي ابواب فقه را عرضه فرمودند. بدين سبب دكتر محمد رواس قلعه چي از متفكران اهل سنت، تمامي آرا فقهي امام علي(ع) را تحت عنوان «موسوعه فقه علي بن ابيطالب(ع)» گردآوري نمود. ديدگاههاي فقهي و سياسي- حكومتي امام در نهجالبلاغه و به ويژه نامه آن امام همام به حاكمان و واليان و خصوصاً عهدنامه مالك اشتر نخعي، دستمايه اصلي فها در دوران پس از غيبت در بسط و گسترش فقه سياسي بود. عهدنامه مالك اشتر و عهد نامه محمد بن ابيبكر گنجينههاي از دانش حكومتي و يك دوره مدون فقه سياسي است.
اولين مرحله فقه شيعه، عصر صادقين است. در اين دوره محمد بن علي و جعفربن محمد (عم) با بهره جستن از فترت موجود و شرايط مساعد اجتماعي، زمينه تفصيل و بنيانگذاري فقه اهل بيت(ع) را فراهم نمودند و مذهب جعفري در فقه پديدار گشت.
مرحله سوم عصر رضوي است كه ثامنالائمه (ع) به تنقيح و تشتت زدايي در احاديث مربوط به فقه پرداختند. عسكريين آخرين دوره فقه شيعه در زمانه حضور ائمه معصومين ميباشد. عليرغم محدوديتها و فشارهاي حكومتي و سياسي بر امام هادي(ع) و امام حسن عسكري(ع) كتب روايي شيعه در عصر امام يازدهم را 6600 عدد دانستهاند.
پس از غيبت كبري در سال 329 فقه سياسي چهار دوره متمايز را تاكنون طي نموده است:
1- دوره اقدم كه از شيخ كليني آغاز و تا زمان شيخ طوسي به درازا ميانجامد.
2- دوره ميانه كه از ابن ادريس تا فاضل مقدار را شامل ميشود.
3- دوره متاخر كه از عهد صفوي آغاز و تا مشروطيت به طول ميكشد.
4- دوره معاصر كه از مشروطيت تا زمان حاضر را در بر ميگيرد.
ويژگي مهم فقه سياسي دو دوران اقدم، روائيت است اين دوره تداوم عصر عسكريين است كه فقها آرا فقهي و سياسي خود را تنها در جامع روايي و نقلي عرضه نمودهاند. بدين سبب است كه در اين دوره اصول اربعما در چهار اصل متقن جمعآوري شده و كتب اربعه شيعه پايه گذاري گرديده است. شيخ كليني (متوفي 329) در طول بيست سال تحقيق و تتبع، 16190 حديث را در كتاب كافي جمعآوري تدوين نموده است. شيخ صدوق (متوفاي 381) تعداد 5963 حديث را در «من لايحضره الفقيه» و شيخ طوسي(متوفاي 460) تعداد 13590 حديث را در كتاب «التهذيب» و 551 حديث را در كتاب «استيصار» گردآوري نمودند. چنين رويكردهايي در فقه شيعه نشان از حساسيت فقهاي شيعه بر ضبط و جمعآوري روايات و احاديث پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين (ع) و تدوين فقهي بر شالودههاي و حياتي ولدني آن بزرگواران بوده است.
اين ويژگي آشكارا روشن مينمايد كه شكلگيري فقه سياسي بر خلاف فلسفه مدني كه ابتكار فيلسوفان مدني مسلمان بوده به راي و نظر خلاقيتي صرف و به تعبيري پرداخته فقها نبوه بلكه منشا در وحي و آيات الهي و گفتار و رفتار پيامبر(ع) و ائمه معصومين(ع) دارد.
بدين روي فقه سياسي شيعه بسط و گسترش آراء حكومتي و سياسي قرآن و سيره امامان و روايات معصومين ميباشد. چنين نگرشي ميتواند به ايضاح بنيادهاي اوليه ولايت فقيه و خاستگاه و اساس فقيه سياسي را مودي شود. بدين معني كه فقهاي شيعه در مجال تشريع احكام از طريق انفتاح باب اجتهاد كه از طرف ائمه اهل بيت(ع) ترسيم شده است. و بر مقتضاي ادله عقليه، فقه حكومتي را بنياد نهادند.
دوران ميانه با تدوين كتاب مه «السرائر» توسط ابن ادريس شروع مي شود. به دنبال رخوت يكصد ساله در فقه عمومي و حكومتي شيعه ابن ادريس به احيا نمودن آن دست يازيده و توانمندي فقه شيعه را بر اساس بازسازي اجتهاد عرضه نموده است.
دوران ميانه را بايد دوره پيش از مغولان دوره مغولان و دوره پس از مغولان ناميد. ابن ادريس و سيد ابوالمكارم بن زهره(متوفاي585) فقهاي پيش از مغولان، و جعفربن حس حلي معروف به محقق(متوفاي 676) در دوره مغولان و علامه حلي و شهيد اول و فاضل مقدار در دوره پس از مغولان بودند. از اين رو تمايز اساسي فقه ميانه با فقه دوره اقدم، شرايط و احوال جامعه اسلامي بود.
بدين روي فقهاء در دوره ميانه نه تنها سياست انديش فقهي مينمايند بلكه سياستگذار فقهي شده و عملاً در فقه حكومتي دخالت مينمايند. ابن فهد حلي با سعي سياسي در حكومت وقت بغداد سبب گرايش سياسي دني وي به تشيع شده و در سوق دادن سياست بغداد به صلاح نقش قابل ملاحظهاي دارد. حسن بن حسن بن مطهر حلي معروف به علامه حلي در حكومت سلطان محمد خدا بنده حضور سياسي- ديني يافته و گرايش او به اسلام و شيعه را فراهم ميآورد.
در دوره ايلخانان علامه حلي به عرضه داشت نظر گاههاي فقهي بسنده ننموده و به عنوان سياستگذار ديني مدخليت قابل اعتنايي را در دستگاه ايلخانان داشته و ميسر ويرانگري مغولان را به سمت اصلاح گري سياسي- اجتماعي و آفرينش و اعتدال حكومتي راهبرد ميشود. چنين تلاشي از فقيهي چون علامه حلي شايشته تتبع دقيق و تامل ژرف است. علامه حلي در كتاب تذكره الفها (باب الجهاد) پنجاه صفحه را به فقه سياسي و حكومتي ميپردازد.
در كتاب ارزشمند منتهي المطالب علاوه بر بررسي ولايت و شئوون اختيارات سياسي فقيه به بحث مهم فقه اقتصادي روي آورده و اقوال پراكنده فقها را گردآوري و مدورن ساخته است.
شهيد اول با فقه سياسي و تحرير اللمعه الدمشقيه براي سربداران خراسان به عنوان دستورالعمل شرعي و حكومتي نامي بلند در ميان فقها دارد. وي هم زعامت ديني و فكري وقت را عهده دار بود و هم رياست سياسي و رهبري دنياوي. محمد بن جمال الدين مكي(شهادت 786) با بسياري از حكومتهاي نو ظهور شيعه و انقلابيون ديني روابط آشكار داشته و به ارائه راهبردهاي حكومتي و شريعتي مي پردازد.
شهيد اول در اللمعه الدمشقيه به جواز اقامه حدود و قضا و حكومت در بين مردم در عصر غيبت توسط فقهاي واجد شرايط افتا فتوا داده و بر مردم واجب نموده كه در صورت تحقق چنين وضعيتي فقها را مرجع حكومتي و ديني خود قرار دهند.
شهيد در كتاب القواعد الفوايد، ضابطه و
ملاك براي تعيين حدود ولايت و اختيارات فقيه حاكم، به دست داده و در اين اثر فقه را
به چهار قطب دسته بندي ميكند:
الف) عبادات ب) عقود ج) ايقاعات د)سياسات(احكام)
فاضل مقدار نيز كه از شاگردان برجسته و ممتاز شهيد اول است چنين رويكرد فقهي را پيگرفته و در لزوم استخراج حكومت ديني ولايت فقيه از متن دين بر اين عقيده ميرود كه:« دين و حكومت دو همزاد و همراهند كه يكي را بدون ديگري فايدهاي نخواهد بود. مقتضاي حكمت آن است كه اين دو در يك تن فراهم آيند وگرنه اگر عالم مجتهد از حضور و آگاهي بر زمان و حاكميت و ارائه فكر و نظر براي هدايت اجتماع جدا شود نقض غرض لازم آيد.
دوره متاخر بلندترين و عميقترين دوره فقه، با توجه به مناظره ژرف فقها، در مسائل و فروعات فقه حكومتي است. به قدرت رسيدن حكومت شيعي صفويه سبب گرديد تا فقها در روعات مختلف فقهي مانند: فقه مدني، فقه اقتصادي، فقه خانواده، فقه عمومي، فقه قضايي، فقه حقوقي، فقه عبادي، فقه سياسي و مانند آن به تعمق انديشه و يافتن نظرگاههاي رويكردي و ارائه پاسخ به چالشهاي عصر روي آوردند. در دوره متاخر مرحوم كاشف الغطاء حاج سيد ميرزا محمد حسن شيرازي، مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي، مرحوم آخوند خراساني، علامه نائيني،شهيد مدرس و حضرت امام (ره) همگي عهدهدار حكومت يا بخشي از آن بوده و به بازسازي عيني فقه حكومتي پرداختند. قيامهاي ديني مردم عليه بيگانگان مانند روسيه و انگليسي به رهبري فقها پديدار گرديد و تداوم يافت.
فتواي تحريم تنباكو فتواي جهاد كاشف الغطا به فتحعليشاه و مردم ايران در مقابل روس و انگليس، اعلان جهاد ميرزا تقي شيرازي در عراق و انقلاب ديني عراق عليه انگلستان حركت ديني بدوي مشروطه طلبان و آخوند خراساني بهبهاني در تاسيس نظام مشروطه و لغو سلطنت استبدادي و حضور نقش برانگيز علامه نائيني و آيت ا... سيد حسن مدرس در شئوون سياسي ، نظامي، اجتماعي و اقتصادي جهان اسلام از نمونههاي آشكار زعامت فقها در امور حكومتي است. و اما شرح سطوت و شوكت قيام حسيني حضرت امام (ره) در دوره معاصر به كلك لرزان ما در نيايد.
شيخ جعفر كاشف الغطا در كشف الغطا و اصول الشيعه و اصلها به تنقيح قدرت و اختيارات ولي فقيه پرداخته و معتقد به حق دخالت ولي فقيه در مناسبات سياسي، نظامي و اجتماعي مردم به عنوان نايب الامام است.
ملا احمد نراقي براي نخستين بار در تاريخ فقه سياسي، به تدوين نظاممند مباحث ولايت فقيه در اثر گرانقدرش «عوايد الايام» همت گماشته و بر آن است كه تمامي اختيارات و حقوق حكومتي پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) در زمان غيبت به فقيه جامعالشرايط منتقل شده و او حق دارد در كليه امور مربوط به اصلاح ديني و دنياي مردم و نظام اجتماعي آنها كه عقلاً و عرفاً لازمالاجرا به نظر ميرسد دخالت و اعمال ولايت بكند.
ميرفتاح حسيني مراغهاي در «العناوين» به تصويب منسجمتر و مستدلتر در شئوون ولايت فقيه دست برده و مينويسد كه ولايت فقيه يكي از احكام شرع اسلام است به عبارتي نظام سياسي ولايت فقيه نه جنبه نيابتي دارد و نه جنبه انتصابي بلكه يك حكم شرعي مستقل است.
مرحوم شيخ محمد حسن نجفي صاحب اثر دايره المعارف فقهي يعني جواهر الكلام كه از شاگردان كاشف الغطا است در جلد 16 صفحه 178 ميگويد ظاهر عمل و فتواي اصحاب، يعني فقهاي اماميه دين است كه به عموميت ولايت فقيه معتقدند و آن را از مسلمان و بلكه از ضروريات ميدانند.
مرحوم نائيني مولف« تنبيه الامه و تنزيه المله» يكي از فقهاي تحول آفرين در تاريخ فقه سياسي اسلام است. وي يك فقيه مبتكر و با نظر گاه توسعي است كه خواستار تعويض نظام حكومتي بوده و توانست فروع جديدي از فقه حكومتي را بر اساس اصول القايي ائمه معصومين(ع) تفريح و تشريح نمايد.
زندگي سياسي شهيد مدرس، آيت الله العظمي بروجردي و حضرت آيت الله العظمي امام خميني(ره) شايشت تامل مستقل است و در مجال حاضر توان فحص مطلوب از نظر گاههاي اين بزرگواران نيست. مدرس در خطابههاي مفصل و متين در دفاع از قوانين و يا رد و اصلاح آنها مجموعه آشكاري از فقه حكومتي و شيوه سياست و تقنين در اسلام را عرضه نموده است. حضرت امام (ره) نيز در جلد اول كتاب البيع تحت عنوان«ولايه الفقيه» در جلد دوم مكاسب محرمه تحت عناوين «المساله السادسه في معونه الظالم» و «المسئله السابعه في خرقه الولايه من قبل الجائر» و «جوائز السطان» و «حكم خراج و مقاسمه السطان الجائر» و «حرفه ادا الزكاه الي السلطان اجائر» و نيز در كتاب ولايت فقيه يا حكومت اسلامي به طرح آراء فقه سياسي خود پرداخته و مجموعه صحيفه نور نيز پژواكي از نظر گاههاي حكومتي حضرت امام (ره) تلقي مي شود.
آشكار ساختن آرا و انديشههاي فقها و خاستگاه اين ديدگاهها ميتواند منشا يافتن فقه سياسي و نظام سياسي ولايت فقيه را تبيين ساخته و پيوند چنين نوعي از سياست با رفتار و گفتار حكومتي پيامبر (ص) و ائمه معصومين را ريشه در وحي آسماني داشته را بازگويد. بررسي منشا و خاستگاه فقه حكومتي شيعه به علاوه ميتواند ميزان و اهميت پايه گذاري حكومت ديني در جامعه ديني را منعكس ساخته و وجوه مشروعيت، اقتدار، توزيع قدرت و نقش مردم در برقراري دولت ولايت فقيه را تشريح سازد.
يادداشت فصل دوم
1- گفتار اميرالمومنين به فرزندش محمد بن حنيفه، المجلسي، العلامه الشيخ محمد باقر، بحارالانوار الحامعه، در راخبار ائمه الاطهار ج1، ط. الثانيه، بيروت، موسسه الوفا 1403 ه ق. ص 216.
2- الشهيد الاول، الامام ابن عبدالله محمد بن كلي العاملي، القواعد الفوائد في الفقه و الاصول و العربيه، قم ، منشورات مكتبه المفيد، بيتا، ص 30 فاضل مقداد، نضدالقواعد الفقهيه، ص 5.
3- علامه قاضي نور الله شوشتري در مجالس المومنين معتقد است كه كتاب محاسن احمد برقي پيشتاز بوده و آن مقام شامخ رحمه الله در سال 260 ه ق يعني تنها يكسال پس از غيبت صغري به ديار باقي شتافند در حالي كه سال رحلت شيخ كليني 328 ه ق (يا 329 ه ق) است.
4- آيه 55 سوره مائده
5- آيه 59 سوره نسا
6- آيه 24 سوره الحديد: انا ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط.
7- معروف الحسيني، هاشم، تاريخ الفقه الجعفري، دارالنشر للجامعيين، بيتا، ص 127، شيخ محمد جواد مغنيه علي و القرآن.
8- الحرالعاملي،(شيخ محمد بن الحسن، وسايل 1 شيعه، ج 20 ط الثانيه تهران، المكتبه الاسميه 1383 ه ق ، ص459)
9- اميرالمومنين در عهد نامه معروف مالك اشتر، در بخشي ميفرمايد «ان لم اوصك فاعمل برايك» درصورتيكه با مصاديقي مواجه شوي كه حكم آن را به تو باز نگفته باشم ميتواني به راي (مبتني بر شريعت) خود عمل نمايي جهت فريد اطلاع ر. ك شرح حال مالك اشتر نخعي در «الراعي و الرعيه» تاليف توفيق الفكيكي،تهران، موسسه نهجالبلاغه1402 ه ق، ص 7 مقدمه
10- شهيد الاول، الامام ابي عبدالله محمد بن مكي العاملي، اللمعه الومشقيه، ج 2، ص417.
11- القواعد و الفوائد، پيشين، ج 2، ص417.
12- اللوامع الاهيه فيالمباحث الكلاميه، فاضل مقداد، تصحيح و تحقيق شهيد آيت الله قاضي طباطبائي ، ص 264.
13- احمدبن محمدمهدي نراقي، عوايد الايام، ص 185.
14- مير فتاح حسيني مراغي، العناوين، ص 358.
15- شيخ محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، ج 16، ص 178.
16- علامه آقا شيخ محمد حسين نائيني، تنبيه الامه و تنزيه المله در اساس و اصول مشروطيت، تهران، شركت چاپخانه فردوسي( بيتا)، صص 15-6 و 75-59.
فصل سوم
گفتاري در گفتمانها( بررسي چند سويه مقوله ولايت فقيه)
مدار و محور گفتار در نظريههاي است كه در دوران معاصر و خاصاً از سال سي و دو تاكنون تكون يافت. در همين دوران است كه سويههاي نظري گوناگوني در باب حكومت و شريعت منشا مييابد. برخي به ايجاب سياست و برخي به سلب آن از دين ميگروند ليكن تمامي فرق ر اين راي هستند كه سياست مستقر در اجتماع ديني بايد بر صبغه شريعت باشد خواه استقرار آن به عقل باشد يا به دين. ميكوشم در اين بابت سويههاي مهم نظري را آشكار سازم.
1- جريان روشنفكري ديني
در آرا روشنفكران ديني دو مرحله متمايز را در اين باب مييابيم دوره اول كه تا اوان روزگار انقلاب اسلامي 57 به طول ميانجامد باور بر اين انديشه بود كه دين را بايد ايدئولوژيك نمود. مرحوم دكتر علي شريعتي، مرحوم دكتر مهدي بازرگان و عبدالكريم سروش از پايبندان ايده دنيوي نمودن دين بودند. مرحوم شريعتي ميگويد ديني كه به درد قبل از مرگ نخورد به درد بعد از مرگ هم نخواهد خورد. بازرگان در آخرين مكتوبش درباره سير از ايدئولوژيك كردن اسلام به جدايي دين از ايدئولوژي مينويسد: از خود نپرسيدهايد كه چگونه ممكن است كسي در سالهاي قبل از 1340 در زماني كه در زندان شاه كتاب« بعثت و ايدئولوژي» را نوشته و نشان داده است كه در برابر همه فلسفههاي اجتماعي و مكاتب سياسي و غربي ميتوان از اسلام و از برنامه بعثت پيامبران ايدئولوژي جامع و مستقل براي اجتماع و حكومت خودمان استخراج كرده و كسي را به عنوان وظيفه ديني بيش از نصف عمر خود را در مبارزه عليه استبداد و استيلاي خارجي گذرانده و براي حاكميت قانون و مخلت فعاليت كرده است حالا طرفدار تز جدايي دين از ايدئولوژي و منع دين از نزديك شدن به حوزه دستورات اجرايي شده باشد؟
همو در كتاب بعثت و دولت مينويسد: در سال 1343 بحث روي ايدئولوژي و سيستم حكومتي و نظام اجتماعي اسلام رفت و كتاب بعثت و ايدئولوژي به اين منظور منتشر گرديد كه نشان داده شود چگونه ميتوان از قرآن و سنت جواب مسائل اجتماعي و سياسي و آنچه را كه احزاب به عنوان ايدئولوژي عرضه مينمايد استخراج و ارائه نمود.
به علاوه مينويسد: در قضيه بعثت پيامبر اكرم(ص) پايههايي از ايدئولوژي حكومت و اداره اجتماع بر اساس موازين حكم و مقبول وجود دارد و بنابراين ممكن است خود مايه و مبنايي براي استخراج ايدئولوژي گردد.
و نيز در صفحه 108 همين اثر گويد در قرآن و سنت و در زبان ائمه اطهار به تعداد بيشمار راجع به مسئله حكومت و اداره امت دستور و تاكيد و توصيف داده شده است.
در كتاب «مذهب در اروپا» وي معتقد است كه هيچ كس چه دوست و چه دشمن منكر جامعيت اسلام و عنايت خاصي كه از نظر عقيدهاي و عملي از ابتداي ظهور اسلام به مسائل زندگي و امور اجتماعي شده است نميباشد.
مهمترين ديدگاه بازرگان در دريافت او از حكومت و اسلام در صفحات 145-140 كتاب مذهب در اروپا آمده است او مينويسد: هدف سياست خير و سعادت مردم است. بر خلاف تصور خيلي از تجدد مابها، هدف دين خير و سعادت دنيوي تنها نيست اخروي صرف هم نيست و اصولاً در قرآن سعادت و تامين دنيا و آخرت از هم جدا نيستند. حقيقت اين است كه از اين حيث قصور عميق و طولاني به زندگي ما مسلمانها تركيب شدهايم و حق توجه به امور اجتماعي و اداره امت و تربيت حكومت را ادا نكردهايم.
نه عوام و نه خواص فقه و فقهاي ما هزار بار در آب قليل و كثير فرو رفته نجاسات را تطهير اندر تطهير كردهايم و يا در تقسيم ارث و تعيين نصاب زكوه پاي رياضيقات و تراز دو مثقال را به ميان آوردهاند ولي دفاع و جهاد را به اختصار گذراندهاند امر به معروف و نهي از منكر از دو قرن پيش به اين طرف از رساله عمليه خارج شناختهاند و بالاخره مساله حكومت و سياست يا اداره امت را كه شامل و حاكم بر تمام مصالح دنيوي و اخروي است و گرداننده ساير امور ميباشد اصلاً وارد نشدهاند.
اما هم ايشان در سال 1371 سخنراني تحت عنوان «آخرت و خدا تنها هدف بعثت انبيا» ايراد نموده و در ابتداي بحث بر اين عقيده رفته است كه «حكومت يا مديريت جامعه در چهار چوب آيه بعثت يا رسالت پيغمبر منظور نگرديده است و به نظر نميآيد كه جزو بنرامه رسالت و ماموريت فرستادگان خدا بوده باشد»
اين ابراز از نظر در حالي كه وي در صفحه 75 كتاب بعثت و ايدئولوژي خود اصرار ميورزد كه دين و رسالت پيامبر (ص) براي حكومت و سياست است: « در اسلام از قدم اول ايمان و عمل توام بود و دين و سياست پا به پاي هم پيش ميرفت قرآن و سنت سرشار از آيات و اعمال مربوط به امور اجتماع و حكومت هستند.»
بيترديد تمامي آرا جريان روشنفكري ديني داراي چنين منحنياي ميباشند. برخي اين منحني تحول به ويژه در باب گفتارهاي بازرگان را به سبب تطور دريافت او از شريعت و سياست ميدانند و برخي آن را ناشي از گذار وي آز آرمانخواهي سياسي به واقع بيني سياسي تلقي مينمايند .بررسي ژرف آرا روشنفكران ديني در باب شريعت و حكومت نظر ديگري را آشكار ميسازد. تامل در نفي ضرورت سياست توسط هشاميه و ابوبكر اصم در سپيده دم اسلام و مخالفت اينان با حكومت علي ابن ابيطالب(ع) جريان سلب گرايي را شفافتر خواهد نمود. غوطي در همان حال كه بر عدم وجوب نصب امام و تعيين سياست پاي ميفشرد راي بر صحت و پذيرش سياست و حكومت معاويه در شام داده بود عبدالكريم شهرستاني صاحب الملل و النحل و ابومنصور عبدالقاهر بغدادي صاحب اصول الدين و الفرق بينالفق به تفصيل ديدگاه اين دو را نقل و شرح دادهاند و هر دو خوارج را نيز از جمله نفي كنندگان سياست دانسته و دعوي داشتهاند كه از متن دين نميتوان حكومت و امامت را استخراج نمود.
گست روشنفكران ديني از ضرورت تعيين حكومت در متن شريعت به عدم وجوب آن يك گست معرفتي نيست بلكه گسستي سياسي و قابل تدفيق ميباشد همچنانكه گسست خوارج از پاي فشردن بر حرب و امارت به شعار«لاحكم الا الله» يك گسست بينشي نبوده و قبيله گري و جهالت در آن سهم وافري داشت.
يكي از مهمترين ادله روشنفكران ديني بر عدم استنباط سياست از درون دين آن است كه در چنين صورتي تبديل به شركت خواهد شد. بازرگان آشكارا ميگويد: در جمهوري اسلامي خودمان نيز ديديم كه شعار «دين و دنيا به صورت ادغام دين و سياست» و «سياست تابع روحانيت» كار را به جايي رساند كه گفتند حكومت و بقاي نظام از اولويت و اصالت برخوردار بوده اگر مصالح دولت و حفظ امت اقتضا نمايد ميتوان اصول و قوانين شريعت را فداي حاكميت نمود و تا تعطيل توحيد پيش رفتند . وقتي فرض بر اين باشد كه تمشيت امور دنيا و اداره امتها جزو برنامه بعثت است قهراً رهبري حكومت بايد به دست كارشناسان شريعت قرار گيرد.
البته چنين منحني تحولي را در شريعتي شاهد نبوديم. مرحوم شريعتي تا پايان حيات خود بر ايدئولوژي نمودن دين و لزوم حيات بخشي اصول و فروع اسلام تاكيد مينمود و در هيچ يك از آثار و گفتار خود سياست و شريعت را تفكيك ننمود. از اين روست كه دكتر«عبدالعزيز ساشادينا» استاد دانشگاه ويرجينيا آمريكا در مصاحبهاي ميگويد: كه شنيدهام(تجدد مابان) آثار شريعتي را در ايران نقد ميكنند كه او دين و سياست را چرا همراه ميديد و چرا تفكيك نميكرد. اوميگوييد اين رويكرد يك خطاي بزرگ فكري است.
سبب عمده فقدان چنين منحنياي در ديدگاه شريعتي دريافت بنيادين وي از شريعت بود در حالي كه بسياري از روشنفكران ديني فهم شالودهاي و ژرف از دين و به ويژه از آيات و روايات صحيحه ندارند. اما سروش از زمانيكه مباحث حكومت اسلامي و سياست دين را مطرح ساخت تحت نفوذ رويكرد گسستي روشنفكران ديني و خاصاً بازرگان بود بدين روي گفتارهاي وي بتمامه نشاني از دومين مرحله عمر روشنفكري در ايران در خصوص سياست دارد.
گفتارهاي «دين سكولار» «ايدئولوژي و دين دنيوي» «تحليل مفهوم حكومت ديني» و «معنا و مبناي سكولاريم» دين ايدئولوژيك و ايدئولوژي ديني و «حريت و روحانيت» اشارتهاي بسياري از عدم استخراج سياست از متن شريعت دارد. كه حسب ضرورت بيان به اختصار، اهل دانش را به مقالات فوق و كتاب «مدار و مديريت» ارجاع ميدهم.
2- جريان فكري فقاهتي- ولايتي
جريان فكري به راي بسياري از اهل فكر از ابتداي شكل گيري حكومت ديني در پس از دوران امويان به لحاظ نزديكي بسيار به كتاب و سنت يكي از نيرومندترين جريان سياسي- ديني مسوب ميشد. همچنان كه در بررسي دوران فقه سياسي از نظر گذشت شيخ كليني در پايان سده سوم آغاز گر اين جريان ديني بوده است اما فقه در دوران متاخر منحني تحولي را پشت سر گذاشته و هيت رويكردي سياسي- اجتماعي به خود گرفته است. ميكوشم تا در اين مجال به تحولات و فراز و فرودهاي فقه سياسي در دوران حاضر يعني از سال 1330 به بعد بپردازم. كسر وي كه از نويسندگان و اهل راي در جامعه ايران ميباشد عليرغم ستيز شديد عليه فقه و روحانيت اعتراف مينمايد. وي در كتاب توتون و چپق مينويسد كه روحانيت در تمام جنبشها پيشتاز بودهاند اين پيشتازي در دوران پس از كودتاي 28 مرداد كه بسياري از جريانات فكري التقاطي دچار بحران بن بست مضاعف شده بودند آشكارتر شده و جريان فقهي به جريان فكري غالب و مسلط تبديل ميشود. و اسلام را به عنوان كليتي فكري، سياسي، اجتماعي و اقتصادي براي جامعه ديني ايران ارائه ميدهند.
اين رويكرد جهت كار بست مناسبات ديني و شئوون شريعت در ساختهاي گوناگون اجتماع پديدار ميگردد.
آغاز اين دوره با تلاش نظري و اصلاحي حضرت امام خميني(ره) در شرايط پيچيده سياسي دهه 1320 شكل ميگيرد. امام در اين دهه كه مرحله پنجم عم مبارك خود را ميگذارند تحت مرجعيت آيت الله بروجردي به تربيت شاگردان و نيز تامل فكري و كوشش ديني اصلاحي پرداخته و در دهه 1330 حدود 200 طلبه فاضل در دوره دوم درس خارج اصول فقه حضرت امام (ره) شركت ميجويند و نيز در دوره سوم كه تا سال 1339 به درازا ميانجامد بيش از 500 طلبه كه برخي تحصيلات دانشگاهي داشتند در درس امام (ره) حاضر ميشدند.
شهيد بهشتي شهيد مطهري، شهيد باهنر، حضرت آيت الله خامنهاي، حجت السلام رفسنجاني و شهيد مفتح از جمله اين طلاب فاضل بودند كه در دهه 60 اساس نهضت 57 را پايه گذاري نموده و به پيروزي منتهي مي نمايند.
چنين فرآيند در فقه سياسي ايران را مغرب زمينيان، جنبشهاي راديكال ديني، اصل گرايان و بنيادگراين نام مينهادند. چنين رهيافتي كه از سوي حضرت امام (ره) و بارانش پي گرفته شد منشا در تجربههاي ناموفق انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت داشت. از اين رو امام (ره) و نيز علامه طباطبائي خواهان پالودن دين اصالت شريعت و تلاش فراگيري فكري و فرهنگي بودند. تلاش نظري امام (ره) در قم در دروس اصول و فقه تدريس درس تفظسير هنگفتي توسط علامه طباطبايي و نيز تدريس اصول و روش رئاليسم و طرح علم كلام در حكم عملي و استخراج انديشه سياسي و نظريه دولت و حكومت از اين علم بسط مباحث فلسفي، اخلاق، سياست، اجتماع توسط شهيد مطهري و تدريس در دانشكده الهيات دانشگاه تهران تشكيل جلسات ماهانه نظري «گفتار ماه» توسط شهيد مطهري آيت الله طالقاني شهيد بهشتي و شهيد باهنر، انتشار نشريه علمي- اجتماعي «مكتب تشيع» توسط حجت السلام هاشمي رفسنجاني در سال 1336 ه ش انتشار مجله ديني و علمي«درسهايي از مكتب اسلام» با همكاري علما و فقهاي حوزه علميه قم در سال 1337 ه ش نمونهاي از چنين فرآيند ديني- سياسي در دوران 57- 1330 تلقي ميشود.
كوششهاي نظري و روشنگريهاي جريان فقاهتي- ولايتي تاثير شگرفي در انقلاب فكري و تحول بينشي مردم ايران بر جاي نهاد. جريان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و دخالت ديني- سياسي حضرت امام (ره) و قيام و مخالفت مردم پژواكي از اين تحول بينشي بود. پس از چنين تلاشهايي در شريعت توسط روحانيت به زعامت حضرت امام(ره) ايشان به دنبال فاجعه فيضيه و بدنبال آ قيام 15 خرداد به سمت طرح حكومت اسلامي و نفي نظام سياسي موجود گام بر ميدارد و لذا پس از آزادي از زندان در فروردين ماه 1343 ه ش در پي تقاضاي حكومت براي عدم دخالت روحانيت در سياست، به روشنگري ديني پرداخته و نظام اجتماعي و سياسي اسلام را تشريح و بستر مناسب طرح نظام سياسي فقهي اسلام را فراهم مينمايد. حضرت امام (ره) در آن تاريخ فرمود: اسلام اين نيست و الله تمامش سياست است اسلام را بد معرفي كردند. سياست مدن از اسلام سرچشمه ميگيرد. در سخنراني ديگري كه در تاريخ 23/8/1344 در باب فقه و سياست ايراد فرمودند تاكيد نمودند كه: مباحثاتمان از حدود كتاب طهارت و تجاوز نميكند. سياست اسلام را بحث ديگر نميكنيم از آن حدود اسلامي ديگر بحث از آن نميشود. اجرا نشدن غير از آن است كه نبايد عرضه داشت به دنيا بايد عرضه داشت آقا اين مطلبي است كه بايد دنيا بفهمد كه اسلام برنامه دارد. اسلام براي همه چيز براي همه زندگيها برنامه دارد. ديگري كي بايد معرفي كند جز علماي اسلام.
به دنبال چنين تحولات فكري حضرت امام (ره) سرانجام آرا خود در باب حكومت اسلامي ر ا با دلايل بسيار طي 12 جلسه در سي بيان نمودند و اظهار فرمودند كه انسان بزرگ و متفكر درهر شرايطي طرح و نقشه ميكشد تا در فرصت مناسب اجرا كند يا ديگران پس از وي اجرا كنند و اي اساس خيلي از نهضتهاست. پس از آن حضرت اما م(ره) يعني در 1/11/1348 بحث حكومت ا سلامي را تحت عنوان«ولايت فقيه» در مسجد شيخ انصاري نجف آغاز فرمودند و اساس حكومت ديني را بنيانگذاري نمودند كتاب ولايت فقيه ثمره آن تاملات نظري است اين كتاب در دو بخش كلي تدوين گرديد است. بخش اول به بيان ضرورت حكومت و وجوب تعيين امام و طرح دولت اختصاص دارد و در بخش دوم به ترسيم حكومت اسلامي بر پايه ولايت فقيه ميپردازد. حسب ضرورت ما به چند فقره از اين كتاب بسنده نموده و بحث را به انتها ميبريم. حضرت امام (ره) در صفحه 80 اين كتاب ميفرمايند.
«همانطور كه پيغمبر اكرم(ص) مامور اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است. فقهاي عادل هم بايستي رئيس و حاكم باشند و بر اجراي احكام نظارت كنند و نظام اجتماعي را مستقر گردانند. چون حكومت اسلام حكومت قانون است. قانون شناسان و از آ نبالاتر دين شناسان يعني فقها بايد متصدي آن باشند. ايشان هستند كه بر تمام امور اجرايي و اداري و برنامه ريزي كشور مراقبت دارند.
چنين گفتاري زماني تبيين مي شود كه پيش از آن حضرت امام (ره) بر نفي سلطنت به عنوان حكومت ديني تاكيد ورزيده و بر اين باور كه سلطنت وديعه و موهبي الهي است و سلطان سايه خداوند و ولي آسمان بر زمين بوده و اطاعتش فرض است سخت تاخته و فرمودند:
اين مواد قانون اساسي و متمم آن كه مربوط به سلطنت و ولايتعهدي و امثال آن است كجا از اسلام است؟ اينها همه ضد اسلامي است. ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايتعهدي همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را درصد در اسلام و روم شرقي و مصر و يمن برانداخته است.
در ادامه در ضرورت تغيير نظام سياسي وقت و فلسفه حماسه 61 هجري و فرض بودن انقلاب ديني ميفرمايد: سلطنت و ولايتعهدي همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيد الشهدا (ع) براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد اسلام سلطنت و ولايتعهدي ندارد.
چنين رويكردي به حكومت ديني و تاويل ناب از شريعت در دوران اقدام و ميانه سياسي يافت نميشود. بيترديد بايد ديدگاه فقهي سياسي امام (ره) را مترقيتري و بنيادي ترين آرا فقه سياسي شمرد. اين گسست از تساهل و مدارا با خلافت و سلطنت به بينشي مبتني بر طرد و نفي آن و نا مشروع شمردنش ريشه در نهر روان و برين قرآن و نهج البلاغه دارد حضرت امام (ره) براي نخستين بار شكل گيري نظام حكومتي مطلوب را منوط به از بين رفتن دولت ظالم تلقي نموده و كانون سلطنت را مورد تعرض و هجوم قرار داده و بر جامعه ديني و علماي ديني و دينداران نظريه انقلاب و اصلاحگري ديني را عرضه ميدارد:
شرع و حق حكم ميكند كه نگذاريم وضع حكومتها به همين صورت ضد اسلام و يا غير اسلامي ادامه پيدا كند. دلايل اين كار واضح است چون برقراري نظام سياسي غير اسلامي به معني بياجراماندن نظام سياسي اسلام است. همچنين به اين دليل كه هر نظام سياسي غير اسلامي نظامي شركت آميز است و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و از بين ببريم.
بررسي فقه سياسي دوران معاصر با بينش نگري ميتوان به ايضاح گفتمان ديني حكومت مبتني بر شريعت و شفاف نمودن مغز آرا فقها در بنياد گذاري ولايت فقيه و پاسخ دادن به پرسشهاي بسيار مودي گردد و اين تاملي بس ژرف ميباشد كه پيشگامان چنين تتبعي ميتوانند اهل دانش و جويندگان علم در دانشگاهها باشند.
يادداشت فصل سوم
1- كيهان هوايي، 3 اسفند 1373
2- بعثت و دولت، مهدي بازرگان، شركت سهامي انتشار، ص 11
3- بعثت و ايدئولوژي، مهدي بازرگان، شركت سهامي انتشار، ص 72
4- پيشين، ص 108
5- مذهب در اروپا، مهدي بازرگان، شركت سهامي انتشار، ص 131
6- پيشين، صص 141 به بعد
7- آخرت و خدا هدف بعثت انبياء، مهدي بازرگان، ص1
8- بعثت و ايدئولوژي، پيشين، ص 75
9- الملل و النحل، شهرستاني، ج 1، ص 48-47، انتشارات اقبال، الفرق بينالفرق، بغدادي، محمدجواد شكور، تهران، كتابفروشي اشرافي، 1367، ص 114، اصولالدين، بغدادي، ط. اول، استانبول، مدرسهالالهيات بدارالفنون.
10- آخرت و خدا هدف بعثت انبياء، پيشين- صص 40-35
11- روزنامه كيهان، يكشنبه 9 آذر 1376، ص 6، مقاله اسلام، دين تمدن
12- سيدحميد جاويد موسوي، سيماي استاد در آينه نگاه ياران، چاپ اول، تهران، صدرا، 1371، صص 8-207.
13- منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران، اميركبير، 1365، ص 84.
14- علي دواني، خاطرات من از استاد شهيد مطهري، چاپ اول، تهران، صدرا، 1372، صص 18-17.
15- رضا داوري، دفاع از فلسفه، تهران، دفتر پژوهشها و برنامهريزي فرهنگي وزارت ارشاد، 1366، ص 31
16- صحيفه نور، ج 1، چاپ دوم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 99، سخنراني مورخ 21/1/1343.
17- همان، صص 202-197- سخنراني مورخ 23/8/1344
18- امام خميني، ولايت فقيه و جهاداكبر، تهران، انتشارات فقيه، بيتا، ص 80.
19- همان، ص 10
20- همان، ص 11
21- همان، ص 34