«آرزوي شهادت » نخستین بند وصيتنامه شهيد رکن آبادي
به گزارش نوید شاهد در آستانه دوم مهر ماه سالروز شهادت مهاجران الی الله با مرتضی رکن آبادی برادر گرامی شهید دکتر غضنفر رکن آبادی به گفتگو نشسته ایم. ایشان برای نخستین بار به ناگفتههایی از شخصیت و کارنامه شهید دکتر غضنفر رکن آبادی می پردازد:
نگاه نافذش به خوبي
او را از سایر کودکان متمايز میکرد
شهيد دکتر غضنفر رکن آبادي در سحرگاه يکم فروردين ماه 1345 همزمان با اذان صبح در اولين روز بهار و در يک خانواده مذهبي در شهر مقدس قم بعنوان اولين فرزند خانواده پاي به عرصه وجود نهاد. به گفته پدر و مادر، ايشان از همان اوايل سنين کودکي رفتارش با افراد هم سن و سال خود بسيار تفاوت داشت. اهل تفکر و مطالعه بود. بيشتر وقت خود را صرف نيکي کردن به اطرافيان میکرد. چهره جدي و نگاه نافذش از همان اوايل کودکي به خوبي او را از ديگران متمايز میکرد و اغلب بستگان و فاميل را تحت تاثير قرار میداد تا جايي که همه فاميل آيندهای متفاوت از ديگران را براي او پيش بيني میکردند.
خانواده پدري شهيد رکن آبادي کلا متشکل از 4 فرزند پسر و 4 فرزند دختر است که شهيد رکنآبادي فرزند ارشد خانواده بودند. از ايشان سه فرزند دختر نيز به يادگار مانده است. (زهرا، فاطمه و ريحانه(.
حضور در بسيج را به عنوان رسالت انقلابي خويش قلمداد ميکرد
شهيد رکن آبادي از همان زمان کودکي به دنيا اعتنايي نداشت. اهل درس و مطالعه و عبادت بود. اشتياق زيادي به مسجد رفتن داشت. کمک کردن به اوليا در امور خانواده از ويژگيهاي بارز او بود. کارهاي محوله را هميشه به دقت و درستي انجام ميداد. از حدود 15 سالگي نماز شب ميخواند. هميشه به همسايگان و دوستان کمک ميکرد. 12 سالگي او با پيروزي انقلاب اسلامي همزمان بود. در همان سنين در صحنههاي تظاهرات فعالانه ظاهر ميشد.
حضور در بسيج را به عنوان رسالت انقلابي خويش قلمداد ميکرد و بيشتر ساعتهاي روز را در دوره جواني در بسيج مي گذراند. نگاه تکليفگراي شهيد دکتر رکن آبادي به مسئوليت انقلابي خود از او عنصر موثر و فعالي در جامعه، مدرسه و محله ايجاد نموده بود. تلمذ نزد اساتيد اخلاق يکي از رويه هاي ايشان بود.
براي اولين بار در سن 15 سالگي عازم جبهههاي جنگ شد و هميشه با وجود حضور در جبهه به گونهاي برنامهريزي ميکرد که هيچ گونه افت تحصيلي در مسير تحصيلاتش رخ ندهد. چه در ايام دبيرستان و چه در ايام دانشگاه؛ و اين روند تا پايان دفاع مقدس ادامه داشت. آخرين باري که از جبهه باز ميگشت همزمان با اجرايي شدن آتش بس ميان ايران و عراق بود. شهيد رکن آبادي در سال 1364 از طريق آزمون در دانشگاه امام صادق (ع) پذيرفته شد. در حاليکه امکان ادامه تحصيل او در دانشگاههاي مشهور کشور وجود داشت اما اشتياق فراوان او به تحصيل در حوزه علوم ديني و علوم انساني او را به سوي دانشگاه امام صادق (ع) کشاند. هميشه از تحصيل در اين دانشگاه ابراز رضايت ميکرد. حضور در دانشگاه امام صادق (ع) زمينهساز آشنايي او با انقلابيون و تفکرات انقلابي و ارتباطگيري وي با مبارزين برجسته انقلابي زمان خود و از جمله شيخ سعيد شعبان، سيد عباس موسوي (دبير کل سابق حزب الله)و ... شد. اگرچه شهيد بعنوان يک دانشجو لازم بود تا بيشتر وقت خود را صرف تحصيل علم کند وليکن با وجود صرف وقت و انرژي بسيار در حوزه هاي ديگر همواره دانشجوي ممتاز دانشگاه نيز بودند. تحصيل در رشته علوم سياسي و معارف اسلامي دانشگاه امام صادق ع) مهرماه 1364 ( فرصتي شد تا او با نهضت هاي اسلامي بصورت عميق تر آشنا شده و با اهتمام فراوان در کنفرانسهاي قدس که در تهران برگزار ميشد شرکت نمايد. تسلط او به دو زبان انگليسي و عربي درکنار زبان ترکي که از همکلاسي هايش در دانشگاه آموخته بود و اشتياق او به جهاد بسرعت او را در صف حاميان جدي مقاومت فلسطين و لبنان قرار داد و اشتياق او به جهاد در راه خدا سبب شده بود تا وي جزء دوستان بسياري از مبارزان فلسطيني و لبناني گردد.
ارتباط با شهيد سيد عباس موسوي (دبيرکل سابق حزب الله)، سيد حسن نصرالله، شيخ سعيد شعبان و .... از همان اوان جواني براي او ميسر شد. در اين مسير نيز پيشنهاد همکاري در وزارت امور خارجه به او داده شد و شهيد گرانقدر از همان اوايل ورود به اين وزراتخانه همواره به عنوان يک عنصر کليدي اداي تکليف نموده است. بيهوده نيست که سيد حسن نصرالله در مراسم خداحافظي او در شوراي حزب الله گفته بود که طي 30 سال گذشته که ما با رکن آبادي آشنايي داريم او همواره حامي حزب الله بوده است و ما او را عضو حزب الله ميدانيم در حاليکه در آن زمان دو سال قبل از شهادت رکن آبادي فقط 24 سال سابقه خدمت در وزارت خارجه را داشت و البته شهيد رکن آبادي همواره به اين همراهي خود با حزب الله مي باليد.
به ياد نداريم از هيمنه اسراييل و امريکا چيزي گفته باشد
نفرت عميق و جدي از صهيونيسم جهاني و رژيم اشغالگر قدس براي او که هم مطالعات نظري درباره چگونگي شکل گيري ايده آن داشت و هم با حضور در مصر و سوريه و لبنان از نزديک با جنايات اين رژيم نژادپرست آشنا شده بود سبب شده بود تاهمواره در کنار مجاهدان فلسطيني و لبناني مانند يک سرباز در صف مبارزه حضور داشته باشد و به افشاي ماهيت ضدبشري آن بپردازد و آرزوي اضمحلال آن را به عمل نزديکتر سازد.
هنوز تکرار عبارت سيدحسن نصرالله که مي گفت اسراييل مانند خانه عنکبوت سست است از زبان او با آن لبخند پرمعنا تداعي ميشود، هيچگاه بياد نداريم که از هيمنه و کبکبه اسراييل و امريکا چيزي گفته باشد. انگار او به قدرت ايمان و امداد الهي از سويداي وجودش ايمان داشت و وعده هاي الهي را در بيش از سه دهه حضورش در جبهه هاي مختلف از دفاع مقدس تا سوريه و لبنان به عينه ديده بود. نمايندگان جنبش حماس و جهاد اسلامي در تهران همواره از دوستان صميمي او بودند که در کنار آنها همواره احساس شعف ميکرد و خود را در مبارزه مي ديد و لذا در حوزه مقاومت اسامي در لبنان مانند عضوي از مقاومت تلاش مي کرد. بيهوده نيست که خالد قدومي نماينده جنبش حماس در تهران در جملات بلندي او را اين گونه معرفي
مي کرد: "شهيد دکتر غضنفر رکن آبادي دوستدار فلسطين و مقاومت بودند و به همين خاطر سفارت جمهوري اسلامي ايران در بيروت را به خانه امني براي فلسطينيان و رهبران مقاومت تبديل کرده بود. ايشان نزد فعالان و رهبران مقاومت فلسطين و بويژه حماس شخصيت و چهره اي شناخته شده و محبوب بودند. شهيد رکن آبادي شخصيتي فعال و خدوم و طرفدار وحدت اسامي و شجاع و مدافع سرسخت آرمان فلسطين بودند و مبارزان فلسطيني و گروههاي مقاومت هيچ گاه جانفشاني ها و خدمات ايشان را به مقاومت از ياد نخواهند برد."
به رغم حضور بسيار نزديک ايشان در لايه هاي موثر مقاومت به واسطه مسئوليتهاي سياسي هيچ گاه از نقش خود در تحولات منطقه چيزي نميگفت و عاشقانه از مجاهدتهاي مومنانه حزبالله و سپاه قدس در تحولات منطقه ميگفت. هنوز تعريف
هاي بلند او از مجاهدتهاي خالصانه سردار همداني، سردار اسدي، سردار شاطري و عماد مغنيه را بخاطر دارم و هيچ گاه از خود نپرسيدم در اين ميان شما در کجاي ماجرا قرار داريد.
عرصه ديپلماسي را عرصه مبارزه با ظلم و استکبار مي ديد
شهيد رکن آبادي عرصه ديپلماسي را عرصه مبارزه با ظلم و استکبار ميديد و با تمام وجود تلاش مي کرد با بهره گيري از همه ظرفيت هاي خود از مظلومين دفاع نمايد همين امر سبب شده بود تا ديپلمات هاي کشورهاي ديگر او را مردي سرسخت و جدي بدانند. العربيه در اوايل جنگ سوريه آنگاه که شهيد رکن آبادي در ابتکار عملي ديپلماتيک طي نشستي در منزل خود سفراي سوريه و روسيه را براي مواجهه موثر با معارضين سوري فراخوانده بود در تحليلي از او چنين ياد کرد: غضنفر و اسد هر دو به معناي شير هستند و به تحقيق رکن آبادي از حاميان سرسخت بشاراسد مي باشد.
شهيد رکن آبادي انساني ولايتمدار و ولايت پذير بود و کلا نقشه و مسير زندگي او بر اساس قرب و رضاي الهي و اجراي فرامين حضرت آقا تنظيم شده بود به گونه اي که تمام برنامه هاي زندگي شهيد و اهداف و فعاليت هاي وي گام به گام بر مبناي نيازهاي کشور و مطالبات مقام معظم رهبري شکل مي گرفت. ولايتمداري شهيد رکن آبادي هميشه نه فقط در مقام گفتار که در عمل متجلي ميشد. همواره خود را سرباز جان برکف ولايت مي دانست و تمامي سخنان ايشان در مجالس مختلف منطبق با فرمايشان مقام معظم رهبري بود و همواره تلاش ميکردند که در سايه فرمايشات حضرت آقا حرکت کنند، نه يک گام جلوتر و نه يک گام عقب تر. هميشه از اطرافيان خود مي خواست که پيرو خالص ولايت باشند و در همه حال حامي رهبر باشند و اين موضوع در وصيتنامه ايشان کاملا برجسته مي باشد بطوري که اين موضوع در اولين بند وصيت نامه شهيد رکن آبادي در کنار آرزوي ايشان براي شهادت درج شده است و از تمامي بستگان درخواست کرده است که از مسير التزام عملي به ولايت فقيه خارج نشوند.ولايتمداري شهيد رکن آبادي در زمان امام راحل نيز قابل ذکر است که پس از فرمان امام مبني بر تشکيل بسيج، انرژي بسيار زيادي را در اين راه گذاشت تا جايي که پس از سالها بعنوان يک ديپلمات مطرح جايي که پس از سالها بعنوان يک ديپلمات مطرح در قضاياي بين المللي همواره به بسيجي بودن خود افتخار مي کرد و البته بسيجي بودن او در عرصه ديپلماسي به اين معنا بود که در هر ميدان و عرصه اي که به تخصص و توانمندي او نياز بود خالصانه حضوري فعال و موثر مي يافت و نمونه بارز آن نيز زمان جنگ 33 روزه حزب الله است که در آن زمان که رکن آبادي يک ديپلمات بود اما بسيجي وار سوار بر موتورسيکلت عمليات امداد رساني(دارو، غذا و ...)به لبنان را هدايت مي کرد. رکن آبادي که در طول سالهاي دفاع مقدس دوشادوش ساير رزمندگان براي تحقق فرمان هاي امام راحل تلاش کرده بود در سالهاي اخير نيز از هيچ تلاشي براي تحقق فرمايشات حضرت آقا مضايقه و فروگذار نکرد. در روزهاي پاياني زندگي خود تا شهادت نيز همواره تاکيد بر مسير روشن ولايت داشت و آخرين پيامي که همگان از او شنيدند همان پيام مقام معظم رهبري به کنگره حج بود که شهيد رکن آبادي آن را با آن لحن کوبنده قرائت کرد و خاري در چشم مستکبرين شد.
سال هاي سال بود که براي ترور او برنامه ريزي کرده بودند
شهادت در راه خدا همواره یکی از آرزوهای ایشان بود. در مدتی که در حج حضور داشتند در تماس های اینترنتی با فرزندان برخی شهدا برای آنان نوشته بود که دعا کنید تا من هم به پدران شهید شما ملحق شوم. در طول سالهای پس از جنگ همواره حسرت میخورد که چرا باید از رفقای شهید خود بازبماند.
نخستين بار که از برنامه ريزي ترور شهيد رکن آبادي آگاهي يافتم سال 1378 بود که در يکي از سايت هاي غربي او را به همراه شهيد عماد مغنيه بعنوان ) Wantedتحت تعقيب) اعلام کرده بودند. سال هاي سال بود که براي ترور او برنامه ريزي کرده بودند اما تقدير و مشيت الهي بر خدمت بيشتر او به محرومان و مستضعفان تعلق گرفته بود.
شهيد رکن آبادي در طول مدت حضور خود در سوريه و لبنان که جمعا چيزي حدود 15 سال ميشود از ترورهاي بسياري گريخت اما تنها يک يا دو بار عمليات هاي ترور ايشان رسانه اي شد که آخرين تروري که ايشان از آن نيز جان سالم بدر برد عمليات تروريستي اي بود که زير نظر بندر بن سلطان رييس وقت سرويس امنيتي سعودي در حمله به سفارت جمهوري اسلامي ايران در بيروت در سال 1392 رخ داد که طي آن بيش از 20 نفر و از جمله رايزن فرهنگي) شهيد انصاري( و همسر يکي از ديپلمات ها (شهيده رقيه حسين زاده) و تعدادي ديگر از کارکنان لبناني سفارت بهمراه تعدادي از عابران محلي به شهادت رسيدند.
از ماهها قبل از موسم حج از او خواسته شده بود که بعثه مقام معظم رهبري را در موسم حج همراهي کند. هشدارهاي زيادي از اطرافيان و بويژه از سوي من در خصوص خطرناک بودن سفر به کشور عربستان سعودي به وي داده مي شد اما او همواره مي گفت امروز حضور در اين جبهه براي من تکليف است. او سراسر عمر خود را در جبهههاي مختلف سپري کرده بود و حضورش را در موسم حج سال 94 در راستاي وظايف ديني و سياسي اش ارزيابي ميکرد. همواره آرزوي شهادت ميکرد. همچنانکه اين آرزو اولین بند وصیت نامه وي بود.
پس از نبش قبر و بیرون آوردن پیکر شهید رکنآبادی برای انتقال به تهران دو برادر دیگر بنده که برای این کار به عربستان رفته بودند متوجه وجود جای برش بر روی پیکر می شوند و سعودی ها اعلام می کنند که این برش ها برای نمونه برداری
صورت گرفته است. پس از انجام مراحل قانونی برای انتقال پیکر شهید به تهران دوباره این پیکر مورد کالبد شکافی سعودیها به بهانه پروتکل های بهداشتی قرار می گیرد و مغز، کلیه ها، کبد و تمامی امعا و احشای وی تخلیه می گردد تا جایی که پزشکی قانونی جمهوری اسلامی ایران به همین دلیل نتوانست علت شهادت و زمان شهادت برادرم را مشخص کند. سوالی که برای ما وجود دارد این است که چرا شهید رکن آبادی تنها کسی بود که پیکرش به این صورت مورد کالبد شکافی و سرقت اعضا قرار گرفت؟!
برخی از مسئولان ارشد کشوری در سخنرانی خود به زنده بودن شهید رکن آبادی بعد از جنایت منا اشاره داشته اند. درباره علت دقیق شهادت هم با توجه به تخلیه کامل امعا و احشای بدن و مغز متاسفانه بررسی های پزشکی قانونی در داخل کشور در خصوص علت شهادت و زمان شهادت ایشان به نتیجه نرسید. پیکری که تحویل ما شد حدود 50 روز از دفن آن می گذشت و تغییرات زیادی در آن رخ داده بود به همین دلیل و نبود امعا و احشای دیگر متاسفانه کار درباره زمان و علت شهادت نافرجام ماند.
سحرگاه دوم مهر سال 94 بود که همراه با ساير حجاج از مزدلفه وارد سرزمين منا شد و در همان لحظات آغازين صبح عازم رمي جمرات شد. اما در صحنه سازي و برنامه ريزي صورت گرفته توسط صهيونيست هاي سعودي گرفتار شد، همانهايي که بارها و بارها اقدام به ترورش کردند که حمله به سفارت جمهوري اسلامي در بيروت و شهادت28 تن و مجروح ساختن دهها تن ديگر تنها يک نمونه آن است.
حدود ساعت 12 ظهر بود که از فاجعه منا توسط تلويزيون آگاهي يافتم و از همان لحظه اول به خانواده ام گفتم " حاجي را بردند" . من اطمينان داشتم که سعودي ها از فرصت حضور رکن آبادي در خاک عربستان سعودي به سادگي نخواهند گذشت و اين موضوع را بارها و بارها به ايشان گوشزد کرده بودم اما هر بار ايشان به من گفته بود که براي من حضور در ايران، لبنان، عربستان و ... يک معنا دارد. او به هدفش فکر ميکرد که خدمت به اسلام بود و نهايت مسيرش که هميشه آرزوي آن را داشت ( شهادت). دولت سعودي از ساعتهاي اول فاجعه منا نسبت به سرنوشت برادرم ابراز بي اطلاعي ميکرد تا جايي که حتي اعلام رسمي هم کردند که ايشان وارد خاک سعودي نشده است در نهايت هم جنازهاي را تحويل دادند که حدود 60 روز از دفن آن ميگذشت.
بنظرم اين قضايا بايد اتفاق بيفتد تا تداعي گر ظلم ظالمان در عصر عاشورا باشد. دنيا امروز در عصر فرهنگ و تمدن بايد شاهد اين ظلم ها و ستم ها باشد تا آنچه در تاريخ عاشورايي ميخواند را بتواند تا حدي درک کند.
شاهد فراموشی فاجعه منا از سوی مسئولان هستیم
بنظرم احقاق حقوق شهدای منا در همان چند مطالبه ای که حضرت آقا فرمودند خلاصه و به اکمال می رسد. عذر خواهی سعودی ها از ملت های مسلمان، تشکیل کمیته حقیقت یاب، پذیرش مسئولیت فاجعه منا از سوی سعودی ها، احقاق حقوق شهدا و ... مواردی هستند که بنا به فرمایش مقام معظم رهبری باید پیگیری شوند اما تا به امروز که حدود 2 سال از این جنایت هولناک در منا می گذرد متاسفانه شاهد فراموشی این فاجعه از سوی مسئولانی هستیم که در این امر مسئولیت دارند.
هر لحظه حضور در نزد شهید برای من خاطره است چرا که هیچ گاه کلام غیرسودمند از ایشان نشنیده ایم و لحظه و گفتار و رفتار وي براي بنده درس آموز بوده است. روزی که در حال عزیمت به لبنان به عنوان سفیر تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران بود اطمینان داشتم که ایشان شهید خواهد شد بنابراین عکسی را به نیت شهادتش با ایشان گرفتم اما پس از بازگشت از ماموریت حدود 5 ساله از سفارت لبنان با خود اندیشیدم که او چگونه و در کجا شهید خواهد شد؟ شهادت در راه خدا همواره یکی از آرزوهای ایشان بود و من به هر حال خوشحالم که خداوند مزد تلاشها و زحمات ایشان را داد و در بهترین لباسها و در بهترین مکانها او را میهمان عرش کبریایی خود ساخت.