دستواره زمان شهادتش را می دانست
نویدشاهد: جعفر جهرودی زاده همرزمش شهید دستواره می گوید: سال 58 حاج احمد از شهید دستواره خواست تا در مریوان بماند اما محمد رضا دوست داشت همراهش باشد. وی با ناراحتی به فرمانده اش گفت: «حاجی، هر جا که باب شهادت برای ما باز می شود، تو آن را بر رویمان می بندی.» حاج احمد تا این را شنید، صورت محمد رضا را بوسید و قبول کرد او را هم ببرد.
جعفر جهرودی زاده ابتدا درباره یکی از عملیات های سخت در ارتفاعات تته می گوید:
زمستان سال 59 برف شدیدی می بارید. ما در ارتفاعات تته سنگر زده بودیم و خود را برای انجام عملیات آماده می کردیم. سنگرمان گنجایش30 نفر را داشت اما آن شب، 50 نفر از بچه ها، برای در امان ماندن از سرما، به آن پناه آوردند. سردی هوا موجب شد که عملیات را یک شب به عقب بیندازیم. شهید دستواره هم در آنجا کنارمان بود.
وی به شهادت طلبی و شجاعت شهید دستواره اشاره می کند:
اواخر سال 58 احمد متوسلیان قصد تشکیل تیپ محمد رسول الله را داشت؛ او از مریوان به پادگاه دوکوهه اندیمشک رفت تا این تیپ را تشکیل دهد. حاج احمد از شهید دستواره خواست تا در مریوان بماند اما محمد رضا دوست داشت همراهش باشد. وی با ناراحتی به فرمانده اش گفت: «حاجی، هر جا که باب شهادت برای ما باز می شود، تو آن را بر رویمان می بندی.» حاج احمد تا این را شنید، صورت محمد رضا را بوسید و قبول کرد او را هم ببرد.
جهرودی زاده با اشاره به مسئولیت شهید دستواره در تیپ محمد رسول الله می گوید:
شهید دستواره به اندیمشک آمد و حاج احمد او را مسئول پرسنلی تیپ محمد رسول الله کرد.
محمد رضا، نیروهای تیپ را سازماندهی می کرد و درکارش موفق بود. با ملحق شدن رزمنده ها به این تیپ، شهید دستواره آنها را گردان بندی و دسته بندی می کرد. او در عملیات والفجرمقدماتی، فرمانده تیپ 3 لشگر 27 شد.
وی ادامه می دهد:
کسانی که تحت فرماندهی حاج احمد بودند، به حرف هایش عمل می کردند. رزمنده ها او را قبول داشتند و شهید دستواره هم او را الگوی رفتاری خودش قرار داده بود و همیشه می گفت که چیزهای زیادی از حاج احمد آموخته است.
همرزم شهید دستواره درباره خوابی که وی دیده بود، اظهار می دارد:
سال 64 فرماندهان لشگر و تیپ های لشگر27 با حضور محسن رضایی، جلسه ای برگزار کردند. در آنجا شهید دستواره گفت که چند شب گذشته، شهید همت را در خواب دیدم و او اطلاعاتی درباره عملیاتی که پیش رو داریم، به من داد. خواب او، برای همه کسانی که در این جلسه حاضر شده بودند، جالب بود.
جهرودی زاده خاطره ای برایمان نقل می کند:
روزی که برادر شهید دستواره را به خاک می سپردند، به دوستانش گفته بود که کنار این برادرش به خاک سپرده می شود. دوستانش اوایل فکر می کردند محمد رضا این حرف را از روی احساساتش زده است، اما وقتی گفته اش صحت پیدا کرد؛ فهمیدند که از زمان عروجش باخبر بوده است.
سردار جعفر جهرودی زاده در پایان اضافه می کند:
شهید دستواره برای بدست آوردن آرمان های مقدسش که رسیدن به خدا و حیات واقعی بود، از هیچ تلاشی دریغ نکرد. وی در طول دوران جنگ، کارش را به خوبی انجام داد. همه کارهایش در جبهه، برای رضای خدا بود و سرانجام به شهادت رسید.