اسطوره همت
این فهرست به خواننده کتاب اشاره میکند که با اثری متفاوت روبهروست، همچنان که در صفحه تقدیم کتاب، در ذیل مجموعهای از نامهای دختران و پسران آمده است: «... و همه دیگر فرزندان نسل ما که روزی آنها هم همتِ خود را خواهند ساخت.»
کتاب با برشی از مصاحبه با محمدابراهیم همت در تاریخ دهم خرداد 1361 آغاز میشود. این متن معرفی کوتاه او از زبان خود اوست. بعد از این و در درآمد کتاب، نویسنده با خاطرهای از سال 1376 پیش میرود و به تأیید این برداشت میرسد که «اسطوره نوعی گفتار است و پیامی را میرساند.»
متن کتاب با گپوگفت نویسنده با محمدامین، پسر 12ساله یکی از اقوام او آغاز میشود. آنها دربارة شهید همت حرف میزنند و نویسنده، حرفهای کوتاه محمدامین را ریزریز میکند، تا بفهمد او این حرفها را از کجا گرفته و دانسته است. در نهایت هم به این نتیجه میرسد که «مربع خانواده/ تلویزیون/ مدرسه/ بسیج، کمابیش روشن میکند که قطعات پازل همتِ محمدامین از کجا جفتوجور شدهاند. همتِ محمدامین دقیقاً همان «همت»ی است که در گفتمان رسمی ساخته و پرداخته شده است. همان «همت»ی است که باید باشد. همان «همت»ی که از منظر روایت رسمی، طبیعی است، همان همتِ دولت.»
بخش بعد با متن پلان آغازین نخستین قسمت از فیلم مستندی با موضوع شهید همت آغاز میشود و در پی آن با اشاره به مجموعه آثار و ادبیاتی درباره شهید همت تولید شده، تأکید دارد که اینها نتیجه سیطره روایت رسمی از او هستند.
در بخش دیگر با استفاده از تعدادی از تصویرهای شهید همت که دیدگاههایی از این شهید را هم در بر دارند، پیامهای سیاسی گذاشته شده بر دوش این تصویرها هم جمعبندی شدهاند. در بخش بعد هم با استفاده از چند شعار و تصویر، نقطه مقابل دیدگاه تولیدکنندگان تصویرهای بخش قبل، بررسی میشود. البته از نظر نویسنده، هر دو دیدگاه سودای آن دارند که همت، اسطوره باشد.
در بخش «همتِ من» با نمونههایی از بیلبوردها، تیشرتها و یکی از آخرین کتابهای منتشر شده درباره شهید همت روبهروییم که زمینه تولید این محصولات از نگاه تولیدکنندگان آنها هم آورده شده است. بخش بعد هم متکی به تصویری از شهید همت بر دیواری در شهر تهران است و نویسنده آن را از چند منظر گویا کرده است. او نوشته است: «از نگاهی دیگر، اما همت سوپرمن بازآفرینی اسطوره همت است در قالب ذهنیت نسلیِ کسانی که از قهرمان، شمایل سوپرمن و بتمن و اسپایدرمن و نظایر آنها را در ذهن دارند.»
بخش آخر، به نوعی جمعبندی بخشهای قبلاند و اینکه «همت واقعی کدام اینهاست؟ شاید دقیقترین پاسخ این باشد که بگوییم: هیچ کدامشان. هر که و هر چه، همت واقعی همانی بود که در غروب 17 اسفند 1362 در جزیره مجنون، انفجار گلولهای داستان زندگیاش را به پایان رساند. از آن غروب تا به امروز و تا فردا، آنچه بوده و هست و خواهد بود، مجموعهای از روایتهای اوست. روایتهایی که هر کدام در مقطعی از زمان، تحت شرایطی و به علتی و ضرورتی زاده میشوند... و این چرخه ادامه دارد...»
مؤخره کتاب به نوعی بازگشت به آغاز آن و گپوگفت نویسنده با محمدامین است. فراز پایانی هم چنین است: «حالا وقتش بود که سؤال نهایی را بپرسم.
ـ حالا تو دوست داری جای سوپرمن باشی یا شهید همت؟
ـ شهید همت.
ـ چرا؟
ـ برا این که میخوام اگه بازم جنگ شد برم شهید بشم.»
کتاب «اسطوره همت» در واقع حاصل طرح یک موضوع با مصداقهای مشهور آن است. نویسنده برای این طرح به دیدهها و شنیدههایی پرداخته است که اکنون در اطراف او بسیارند، از این نظر، این کتاب، به ثبت برشهایی پرداخته که اکنون بدیهی به نظر میرسند و جزیی از واکنشهای موجود در اطراف همه ما هستند، اما همین برشها در آینده از جنس تاریخ و تاریخچه خواهند شد.
از سوی دیگر نویسنده، خواننده را دعوت میکند به اطرافش با دقت نگاه کند و همواره به یاد داشته باشد که به یک موضوع یا یک شخص از منظر گوناگون نگریسته میشود. البته محسن حسام مظاهری با توجه به دیدگاه اندیشمندان و دغدغههای خود در حوزههای تاریخ و روایت جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران، زمینههایی برای مطالعات و پژوهشهای بعدی گشوده است که در آنها، روایتهای موجود از یک موضوع، مبدأ حرکتاند.
انتهای پیام/
منبع: تاریخ شفاهی