((چولان)) حكايت غربت نيروهاى غواص

سه‌شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۱
((چولان)) حكايت غربت نيروهاى غواص است كه پرچم عشق و حماسه را برفراز اروند برافراشتند و جاودانگى ما را در تاريخ به ثبت رساندند. و سيد محمد هاشمى اين حكايت را در 134 صفحه روايت كرده است.

عنوان كتاب :

  چولان

مشخصات نشر : تهران, نشر شاهد

موضوع : 1- جنگ ايران و عراق 2- داستان

هاى فارسى 3- بنياد شهيد و امور ايثارگراننشر شاهد

تعداد صفحه :134         قطع : رقعى

سفارش دهنده : با همكارى و حمايت بنياد

شهيد و امور ايثارگران استان مازندران

ويرايش و آماده سازى : محمد قاسم فروغى جهرمى

قيمت :15000 ريال      تيتراژ : 3000 نسخه

شابك : 7-437-394-964-978

چولان ماجراى فردى است به نام مصطفى كه با شنيدن خبر عمليات والفجر 8 كوله بارش را مى بندد و به همراه دوستش رسول به منطقه ى عملياتى مى رود. او دوستانش طى 6ماه آمادگى جسمانى و شناسايى در آب هاى سرد اروند براى عمليات آماده مى شوند. مصطفى راهنماى يك دسته نيروى غواص مى شود كه بايد خط اول دشمن را بشكنند. پس از ماجراهاى خواندنى و شرايط سخت زمستان به آن طرف آب مى رسند و سنگرهاى كمين دشمن را منهدم مى سازند. اين گروه در جاده فاو- البحار مستقر مى شوند و خود را آماده ى پاتك دشمن مى كنند. در درگيرى گروه با تانك هاى دشمن, مصطفى و عده ايى ديگر زخمى مى شوند و به عقب بر ميگردند. در پايان داستان خبر پيروزى را در مناطق عملياتى مى شنوند.

بخشى از اين كتاب را با هم ميخوانيم :

تجهيزاتم را بر مى دارم و آماده مى شوم. احمد قرآن را بالا مى گيرد و جلو در مى ايستد. بچه ها يكى يكى قرآن را مى بوسند و از زيرش رد مى شوند. پياده مى رويم طرف اروند. آسمان صاف است و ستاره ها سوسو مى زنند.

باد سردى از سمت اروند مى وزد. شاخه هاى نخل تكان مى خورند. از لابه لاى نخل ها مى گذريم و به چولان ها مى رسيم. پشت چولان ها مى نشينيم از سرما مى لرزم. خودم را جمع مى كنم و سرم را مى گذارم رو ساق پاهام, آرام و قرار ندارم. به فكر فرو مى روم. سرنوشت عمليات چه مى شود. پيروز مى شويم يا شكست مى خوريم؟ آيا زنده بر مى گردم يا شهيد مى شوم؟ ياد سيمين و محسن و مريم مى افتم. نمى دانم چرا در حساس ترين لحظه هرعمليات يادشان مى آيد تو ذهنم. يا آنكه آن لحظه دلتنگ شان مى شوم اما....


استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده