فلسفه و ارزش جهاد و شهادت در اسلام
دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۱۸

آيا اين انديشه كه دين از سياست جداست يا بايد جدا باشد، و به عبارت ديگر دين حق مداخله در ادارة امور زندگي انسانها را ندارد در عصر به اصطلاح تمدن و علم يك پديدة‌تازه‌اي است يا ريشة‌تاريخي طولاني دارد؟

پژوهشهاي تاريخي آشكار مي‌سازد كه پس از قرون وسطي و سقوط حاكميت كليسا و برچيده شدن سلطه و سيطره و طغيان و فساد آن، كه با كشتن و سوزاندن دستجمعي دانشمندان كه از ناحيه آنان براي حاكميت مستبدانه و فريبكارانة‌ خود به نام دين و مذهب احساس خطر مي‌كردند،دنياي غرب را با نغمة‌ شوم « جدايي دين از سياست » بر عليه مذهب و كليسا بسيج نمود و نهايتاً كليسا را از مسند قدرت و سلطه‌جويي به پايين كشيد و در انزوا قرار داد به طوري كه بعدها تنها به خلوت روحاني و عبادي خشك مبدل گشت و تحت نفوذ سياستمداران غرب درآمد. ناگفته نماند د رآيين مسيحيت، همان‌طور كه كتاب مقدسشان گوياست، تنها قسمتي از مسائل اخلاقي مطرح مي‌باشد و برنامه و نظام جامعي براي زندگي فردي و اجتماعي وجود ندارد، و اين متصديان كليسا بودند كه به عنوان رهبران ديني، سياست و حاكميت جامعه را به عهده گرفته، امر و نهي مي‌كردند. به هر حال سابقة تاريخي جدا شدن دين از سياست از اين دوره اغاز گشته، و سپس استعمارگران به منظور تثبيت سياست خود و از كار انداختن نيرو و قدرت اسلام و خارج ساختن زندگي مردم از حيطة نفوذ دين و دسترسي به اهداف پليد خود،‌ دامنة آن را به ممالك و كشورهاي اسلامي توسعه دادند و با بوق و كرنا آن را تبليغ نمودند.

از ديدگاه قرآن نيز اين گفتار مغرضانه در طول تاريخ و از تاريخ نهضت انبيا بر عليه جباران مطرح بوده است و مردم ساده‌لوح نيز در اثر تبليغات مكرآميز اين طاغوتيان سلطه‌جو تحت تأثير قرار گرفته‌اند، و در جهان معاصر نيز با ظواهر فريبندة عصر تمدن و علم براي مبارزه با تنها دين زندة جهان- كه داراي برنامه وقوانين و احكام و نظام جامع در تمام شئون زندگي فردي و اجتماعي است- انواع ترفندها را برده و مي‌برند تا بدين وسيله با محدود كردن نفوذ اسلام و تبليغ براي فرهنگ فاسد خود به سلطه‌جويي و استثمار و چپاول منابع و ثروت مسلمانان و زدودن فرهنگ اسلامي از زندگي آنان ادامه دهند، و البته تا حدودي هم موفقيت ظاهري يافته‌اند.

قرآن كريم در سورة هود- كه بيشتر از قيام و دعوت پيامبران سخن گفته- دربارة حضرت شعيب چنين مي‌فرمايد: « و ما به سوي اهل مَدْيَنْ برادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم، آن رسول گفت: اي قوم، خداي يكتا را – كه جز او خدايي نيست – بپرستيد و در كيل و وزن كم‌فروشي نكنيد، من خير شما را در آن مي‌بينم (كه با همه عدل و انصاف كنيد) و ( اگر ظلم كنيد) من بيم دارم كه عذاب سخت شما را فرا گيرد. قوم به مسخره گفتند: اي شعيب آيا اين نماز تو را مأمور مي‌كند( كه دعوي رسالت كرده) ما را از پرستش خدايان پدران ما و از تصرف در اموال به دلخواه خودمان منع كني؟31

اينان يا درك نمي‌‌‌كردند و يا نمي‌خواستند بفهمند كه نماز از مقتضيات عقيده و ايمان است، و فقط بخشي از صورتها و مظاهر عبوديت است؛ و نيز عقيده به الوهيت خداوند به جز توحيد او و نفي خدايان دروغين نيست، و نيز عقيده و ايمان به خدا و توحيد او بيگانه از عبادت و اطاعت آيين او در همة‌شئون و مسائل زندگي نيست. ايمان و عقيده به خدا بدون پيروي از مقررات او بي‌ثمر است، ايمان از نماز و نماز از آيين ادارة امور زندگي جدا نيست، ولي آنان براي خود حق آزادي در عمل به سنتهاي قومي، و آزادي در شئون مالي و اقتصادي و حقوقي قائل بوده و نماز و ساير عبادات را از اين مسائل جدا مي‌پنداشته‌اند. اين همان سخني است كه هزاران سال پيش – به قول متمدنان امروز- آنان كه تمدن و ترقي نداشته‌اند و محكوم به وحشيت بوده‌اند سر داده‌اند و امروز هم همان انديشه را مدعيان پيشرفت علم و فرهنگ د رجهان تمدن تكرار و ترويج مي‌نمايند و در كشورهاي اسلامي و به دست مزدورانشان و با بوقهاي تبليغاتي گسترده و به منظور نفوذ فرهنگ و سياست يغماگري خود، به خورد ساده‌لوحان فريب خورده ( همانند قوم شعيب ) مي‌دهند. آري، شيوة‌ طاغوت و طاغوتيان و مدعيان ربوبيت و يغماگران و اياديشان در تمام اعصار و در طول تاريخ بشريت چنين بوده و هست. آنگاه كه نداي مناديان الهي قدرت سلطه جويانه آنها را تهديد مي‌كرد، رسولاني كه انسانها را به يك خداي واحد و نظام واحد دعوت مي‌كردند و تمام افراد بشر را در صف واحد و در جهت يك هدف، تا بدون هرگونه برتري‌جويي همانند اعضاي پيكر واحد، به تعاون همگاني و اخوت و صفا مي‌خواندند؛ و اين جباران با پيروان فريب خوردة‌ خود و تبليغات شوم در مقابل پيام‌آوران الهي صف‌آرايي نموده، به تهديد و ارعاب و شكنجه مي‌پرداختند ودر مقابل منطق و برهان انبيا سفسطه‌گويي مي‌كردند.

اكنون به قسمت ديگري از گفتار قوم شعيب گوش فرا مي‌دهيم. « قوم پاسخ دادند كه ما بسياري از آنچه مي‌گويي نمي‌فهميم (يعني سخنانت بي‌معني و بي‌نتيجه است و ما هيچ نمي‌پذيريم و تو در ميان ما شخص بي‌ارزش و ناتواني) و اگر ملاحظة طايفة تو نبود سنگسارت مي‌كرديم كه تو را نزد ما عزت و احترامي نيست.» 32 « گروهي از قوم شعيب كه از حكم خدا سركشي كردند به پيامبر خود گفتند ما تو و پيروانت را از شهر خويش بيرون مي‌كنيم مگر ‌آنكه به كيش ما برگرديد.»33

در اين گفتگو ها مسائلي بس دقيق به كار رفته كه اگر خوب مورد دقت و بررسي قرار گيرد، اين نكته روشن مي‌شود كه گويي يك نظام مخصوص و ديكته شده براي مبارزه با دين بر مبناي ارزشها و معيارهاي باطل و فاسد در همه اعصار رايج بوده و دست به دست هم داده و تا نسل حاضر ادامه يافته است، كه به صورت زير دسته‌بندي مي‌‌گردد:

1. سفسطه و هوچيگري در مقابل منطق و استدلال.(ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمّا تَقُولُ).

2. سخنان پيام‌آوران الهي را فاقد اهميت انگاشتن، زيرا آنان فاقد قدرت و سلطه‌اند. ( إنّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً ).

3. از تمام امكانات تبليغاتي براي كوبيدن حقايق و باز داشتن مردم از آگاهي و شنيدن نداي ‌ آسماني استفاده نمودن و مردم را در انحراف و فساد نگاه داشتن. (وَيَقْعُدُونَ في كُلِّ صِراطٍ يُوعِدُونَ).

4. شكنجه دادن و تبعيد كردن و به نابودي كشاندن.(لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ قَرْيَتِنا اَو لَتَعُودُونَ في مِلَّتِنا).
ما توضيح بيش از اين را به عهده خواننده گرامي مي‌گذاريم، زيرا در اين نوشتار بنا بر اختصار است. البته، بسي جاي شگفت و خنده است كه در قرن حاضر، قرن شكوفايي علم و تمدن، شيادان و پيروان كوردل آنها مداخلة‌ دين در سياست را به جمود و ركود و ارتجاع و تعصب متهم مي‌سازند، در حالي كه خود سزاوار و شايستة‌چنين مفاهيم هستند كه دنباله رو همان نظام ارتجاعي نسلهاي پيشين مي‌باشند، و به اصطلاح خودشان فاقد تمدن و علم بوده‌اند.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده