پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۵۰

«شهيد دكتر آيت و مواجهه با جريان ملي گرائي» در گفت و شنود شاهد ياران با دكتر سيد محمود كاشاني

چگونه براي نخستين بار با شهيد آيت آشنا شديد؟
روزنامه اطلاعات تريبون آزادي را تشكيل داده بود و دانشجويان در آن جلسات جمع مي شدند و مسائل روز مطرح مي شد و اينها در روزنامه اطلاعات هم به چاپ مي رسيد. در يكي از جلسات، آقاي آيت در اين كرسي آزاد سخنراني كرد و اين اولين باري بود كه من با ايشان آشنا شدم، والا قبلاً، هم به دليل اختلاف سني و هم به دليل اينكه در آن زمان فعاليت هاي سياسي در كشور امكان پذير نبود و ارتباطات كاملاً قطع بود، شناختي از ايشان نداشتم.
در حقيقت خود اين كرسي هاي آزاد در ايران يك تجربه تكراري است، چون وقتي فضاي سياسي كشور بسته مي شود و غالباً بن بست به وجود مي آيد و دولت ها به جاي اينكه نظام سياسي را اصلاح و انتخابات آزاد برگزار كنند و نظام پارلماني، مطبوعات آزاد، حكومت قانون را به وجود بياورند، غالباً به اين روش هاي مقطعي متوسل مي شوند و وقتي هم نيازشان برطرف مي شود، دو باره حكومت مطلقه را ادامه مي دهند تا يك جائي سرشان به سنگ بخورد؛ بماند كه در حقيقت سر ملّت هاست كه به سنگ مي خورد، نه دولت ها، چون دولت ها به هر حال گذرا هستند، ولي اين ملت ها هستند كه بايد در آنها ثبات، امنيت و پايداري وجود داشته باشد. به هر حال اين سرآغاز آشنائي من با مرحوم آيت بود. بعدها هم در اين كرسي هاي آزاد غالباً بحث هائي راجع به نهضت ملي مطرح مي شد و ما هم متوجه شديم كه آيت اطلاعات وسيعي از جريان هاي نهضت ملي ايران دارد.
در سال بعد من در دانشكده حقوق دانشگاه تهران قبول شدم و به شهيد آيت پيشنهاد كردم كه شما هم كه ادبيات و جامعه شناسي خوانده ايد، رشته حقوق را هم بخوانيد، بنابراين من سال دوم بودم كه ايشان در آزمون ورودي دانشكده حقوق شركت كرد و چون هم دانش و هم استعداد لازم را داشت، پذيرفته و وارد دانشكده حقوق شد. در دانشكده حقوق آن زمان گروه موسوم به جبهه ملي فعاليت هائي مي كرد، ولي غالباً حرف مثبتي براي دانشجويان نداشت و به ويژه سابقه منفي اي كه مصدق در جريان نهضت ملي ايران به وجود آورده بود، روي سر گروهك هاي جبهه ملي سنگيني مي كرد. فاصله زماني هم آن موقع كم بود، يعني سال 32 كه پايان شكوفائي نهضت ملي بود، تا سال 41، كمتر از ده سال بود. ما هم كه در كنار آيت الله كاشاني كاملاً قضايا را شناخته بوديم و اطلاعاتمان در اين زمينه از دانشجويان ديگر خيلي بيشتر بود.
در هر صورت آنها چه آن زمان چه حتي حالا، از نظر تبليغاتي يك مقدار دست بالا را دارند و فضاي دانشگاه را هم تحت تأثير داشتند. آيت چه نقشي در شكستن آن فضا داشت و چقدر در جريان مباحثات موفق بود و توانست ذهنيت چه ميزان از مخاطبين را تغيير بدهد؟
البته نكته مهم اين است كه رژيم شاه هم چندان تمايلي به برپا شدن بحث هاي آزاد و شناخت واقعيت هاي تاريخي نداشت، چون آن رژيم هم داراي يك نظام اليگارشي وابسته بود. در عين حال دانشجويان بي علاقه نبودند كه اين جريان ها بازگو و شناخته شوند.
به ياد دارم زماني تصميم گرفتيم در دانشكده حقوق جلسه اي را برگزار كنيم و جريانات نهضت ملي نفت را مورد بحث و گفتگو قرار بدهيم. آيت اظهار آمادگي كرد و قرار شد اين جلسه در روز معيني تشكيل شود. در اين روز آيت با يك بغل روزنامه هاي قديمي وارد دانشكده شد و به طرف سالني آمد كه قرار بود جلسه در آنجا برگزار شود. دانشجويان هم ابراز تمايل كردند. عده اي از دانشجويان هم در سالن حضور داشتند، اما آن گروهكي كه احساس كرد توانائي مباحثه با آيت را ندارد و مسلماً در برابر او كم خواهد آورد، او را تهديد كرد و آن جلسه را به هم زد. حتي تهديد به زدن و آزار رساندن و اين حرف ها هم كردند. به هر حال فضاي دانشگاه هم چندان مساعد نبود، بنابراين آن جلسه برگزار نشد. در عين حال مشخص شد كه اين شكستي براي آنهاست كه آمادگي ندارند در يك بحث رو در رو با آيت حضور پيدا كنند. چنين جريان هايي وجود داشتند و گهگاه اين بحث ها در همان كرسي آزاد روزنامه اطلاعات يا در فضاي دانشگاه مطرح مي شدند.
شهيد آيت چقدر در تحصيلات حقوقيش موفق و در واقع چقدر حقوقدان شد؟
آيت دوره ليسانس دانشكده حقوق را گذراند و سال هاي بعد در دامغان به عنوان دبير آموزش و پرورش زندگي شغلي و كاريش را شروع كرد. پس از مدتي به تهران منتقل شد. در آن هنگام در قم دانشكده اي به نام دانشكده علوم قضائي تأسيس شد. من هم در سال هاي 1350 به بعد تدريسم را در دانشكده حقوق دانشگاه ملي ايران آن زمان آغاز كردم و از من خواستند افرادي را براي تدريس معرفي كنم. من مرحوم آيت را معرفي كردم. ايشان در دانشكده علوم اجتماعي و جامعه شناسي تدريس مي كرد و از استادان موفق بود. مسئولين آن دانشكده از ايشان بسيار راضي بودند، چون دانشجويان از كلاس ايشان استقبال مي كردند. آيت با حقوق اساسي آشنائي بسيار خوبي داشت، سوابق تاريخي ايران را خوب مي شناخت و در تدريس جامعه شناسي كاملاً موفق بود. وي در مجموع جنبه هاي گوناگون را در خود جمع كرده بود. غير از تسلّطش به ادبيات فارسي و جامعه شناسي، دوره دانشكده حقوق را هم به خوبي پشت سر گذاشته بود و اطلاعات جامعي از نظر حقوق ايران و مسائل سياسي و تاريخي ايران داشت، بنابراين فرد مؤثر و سودمندي در قضاياي سياسي ايران بود.
دوستانش نقل مي كنند كه وقتي به تهران آمد، به منزل آيت الله كاشاني هم رفت و آمد داشت و محضر ايشان را هم درك كرد. بعدها كه با هم دوست شديد، چيزهايي از زبان ايشان شنيديد كه از آنجا نقل كند و خاطرات شخصي داشته باشد؟
البته من هميشه منزل آيت الله كاشاني نبودم. گرچه عملاً در سال هاي آخر زندگي ايشان نقش منشي شان را داشتم، ولي روزهايي بود كه من در دبيرستان بودم و از صبح تا عصر در منزل نبودم. در اين فاصله چه بسا افراد زيادي رفت و آمد مي كردند. احتمالاً مرحوم آيت هم به مسجد يا منزل آيت الله كاشاني رفته باشد، اما داستاني يادم آمد كه همين جا بگويم. بعد از فوت آيت الله كاشاني نوشته اي از مرحوم دكتر بقائي وجود داشت كه ايشان خيلي علاقه داشت اين نوشته چاپ شود. ما آن را به چاپخانه اي در خيابان پامنار سفارش داديم و چاپ كردند. روزي كه رفتيم آنها را تحويل بگيريم، متوجه شديم كه احتمالاً مدير چاپخانه به ساواك اطلاع داده بود.
آن اعلام جرمي نبود كه دكتر بقائي به خاطر دستگيري امام كرده بود؟
الان موضوعش را به خاطر ندارم.
آقاي ميردامادي هم اين داستان را گفت و نقل كرد كه من هم در آن قضيه بودم.
به هر حال ما متن چاپ شده را از چاپخانه تحويل گرفتيم و وقتي وارد منزل خودمان (منزل آيت الله كاشاني) شديم، من داخل رفتم، اما مأمورين ساواك همان جا آيت را دستگير كردند.
بيرون منزل؟
بله و ايشان را يك هفته يا كمتر نگه داشتند، ولي چون اين نوشته امضا داشت و مشخصات دكتر بقائي در آن آمده بود، وي را آزاد كردند. اين قضيه به سال 1341 يا42 برمي گردد.
زمينه هاي پيوستن آيت به حزب زحمتكشان چه بود تا بعد به نقشي كه تا زمان بيرون آمدنش در آنجا ايفا كرد، بپردازيم.
اصولاً آيت استعداد سرشاري داشت. هنگامي كه رويدادهاي نهضت ملي ايران در حال وقوع بود، آيت دانش آموز سال هاي اول دبيرستان بود. رويدادهاي نهضت ملي ايران بسيار پيچيده بود، چون از يك طرف قدرت در دست دولت و مصدق بود و از طرف ديگر رسانه ها هم در انحصار وي در آمده بودند. آن زمان راديو كه مهم ترين رسانه دولتي بود، در كنترل مصدق قرار داشت و غالباً نطق هاي طولاني، يك ساعت، يك ساعت و نيمه او از راديو پخش مي شد. گاهي هم اين نطق ها را چند بار تكرار مي كردند. بخشي از روزنامه ها هم هوادار دولت بودند. روزنامه هاي حزب توده هم به عناوين مختلف از مخالفين دولت انتقاد مي كردند، بنابراين آيت الله كاشاني و ياران او در مجلس عملاً در اقليت قرار گرفته بودند. وقتي در جامعه اي برابري در اطلاعات و تبليغات وجود نداشته باشد، زمينه فريب خوردن مردم به وجود مي آيد، چون جامعه نيازمند آزادي است و بايد به دولت ها، مردم و اپوزيسيون فرصت برابر داده شود، و الا اگر در كشوري اپوزيسيون (گروه مخالف دولت) فرصت ابراز وجود نداشته باشد، در حقيقت دولت ها موفق مي شوند با قدرت و امكانات مالي كه در اختيار دارند، مردم را فريب دهند و سياست هايشان را پيش ببرند.
مي دانيد كه در كشورهاي پيشرفته مثل انگلستان به رهبر مخالفين دولت حقوقي معادل حقوق نخست وزير مي دهند، براي اينكه او بتواند وقت خودش را بگذارد و با تمام وجود نقطه ضعف هاي كار دولت را شناسائي و در جلسات علني مجلس از دولت انتقاد كند، ولي در آن دوران حقيقتاً حقايق از مردم پنهان مانده بود و بمباران تبليغاتي شديدي عليه آيت الله كاشاني و نمايندگان نيرومند مجلس انجام مي شد. براي اينكه متوجه شويد فضاي سياسي تا چه حد مسموم بود، فقط اشاره مي كنم كه نه تنها بيشتر مردم فريب خوردند، حتي گروه بزرگي از روحانيون هم حقانيت آيت الله كاشاني را درك نكردند؛ حال آنكه آيت الله كاشاني و ياران او از قانون اساسي، آزادي، حقوق مردم و اينكه قوه مقننه بايد حاكميت داشته باشد، دفاع مي كردند.
بنابراين علي القاعده مردم بايد اين واقعيت را درك مي كردند كه به نفع مردم و نهضت ملي ايران بود، ولي كار به جايي رسيده بود كه بخش بزرگي از روحانيون هم فريب خورده و نسبت به آيت الله كاشاني بدبين شده بودند و يك موج ترور شخصيت هم در جامعه به راه افتاده بود. به هر حال جامعه اي كه تجربه نداشته باشد، تحت تأثير اين امواج قرار مي گيرد. من خودم شاهد بودم غالباً وقتي آيت الله كاشاني در مجلسي شركت مي كرد يا همراه ايشان به حرم حضرت عبدالعظيم مي رفتيم، كمتر روز و يا شبي بود كه مردم به ايشان مراجعه نكنند و حلاليت نطلبند. در اين بين روحانيون هم مي آمدند و از ايشان حلاليت مي طلبيدند، چون بالاخره بعد از ناكامي نهضت ملي ايران يك كمي پرده ها كنار رفت و تا حدودي مظلوميت آيت الله كاشاني آشكار شد.
به اين دليل اين سابقه را گفتم تا به اين واقعيت توجه كنيد كه آيت در سنين نوجواني، يعني دوراني كه دانش آموز دبيرستاني بود، توانسته بود با كنجكاوي و مطالعه روزنامه ها به واقعيت هاي سياسي پي ببرد و از همان هنگام به شدت طرفدار آيت الله كاشاني و هواداران او مثل دكتر بقائي، مكّي و حائري زاده بود، بنابراين بايد اين را نبوغ، روشن بيني و استعداد سرشار براي اين شخص تلقي كرد كه در شرايطي كه افراد مسن و سالخورده فريب مي خوردند، او توانست واقعيت ها را دريابد. در نتيجه اين سرمايه اي براي شناخت مسائل و فعاليت هاي سياسي كشور شد. در حقيقت چراغ راهي بود كه آيت بهتر بتواند مسائل روز را در مقاطع مختلف تاريخي شناسائي و دنبال كند.
اين حزب چقدر پيشرفت كرد؟ آن مقداري كه شما در جريان بوديد، آيت چقدر توانست خود را در حزب زحمتكشان نشان بدهد و همين نبوغي كه شما در مورد آن صحبت كرديد، چقدر در آنجا بروز كرد؟
حزب زحمتكشان دوره هاي مختلفي داشت. يك دوره اش مربوط به سال هاي 1329، 30 و 31 كه در آن دوران من كم سن و سال بودم و آيت هم در تهران نبود. ايشان در نجف آباد اصفهان بود و نمي توانست در حزب نقشي داشته باشد، ولي در سال 1339 بعد از هشت سال دوران استبداد و فشار به جامعه، دكتر بقائي براي نظارت بر انتخابات دوره بيستم، «سازمان نگهبانان آزادي» را تأسيس كرد. در آن زمان هيچ تشكيلات و سازمان سياسي در كشور وجود نداشت كه در زمينه برگزاري انتخابات آزاد فعاليت كند. تمام گروه هاي وابسته به مصدق كه هميشه ادعا داشتند، سكوت محض اختيار كرده بودند، چون در آن زمان تيمور بختيار رئيس سازمان امنيت بود و فضاي بسيار مسمومي در كشور به وجود آمده بود، ولي دكتر بقائي كه فرد شجاع و پيشگامي بود، آن سازمان را در خيابان آشيخ هادي راه انداخت. عصرهاي تابستان در آنجا سخنراني هائي برگزار مي شد و اين تنها اجتماعي بود كه در ايران براي جلوگيري از اعمال نفوذ دولت در انتخابات تشكيل شده بود.
ظاهراً مورد حمايت مرحوم آيت الله كاشاني هم بود يا بعضي جلساتشان را در مسجد پامنار برگزار مي كردند.
در انتخابات بيستم اين طور نبود. آيت الله كاشاني هم در همان زمان اعلاميه اي صادر كردند كه خوشبختانه متن آن در مطبوعات هم چاپ شد و الان موجود است. ايشان كه به شدت طرفدار انتخابات آزاد و اعلام پارلماني بودند، در حقيقت در مقام كمك به دكتر بقائي برآمدند و موجي در كشور راه افتاد.
در آن زمان «سازمان نگهبانان آزادي» يك تشكيلات حزبي نبود، بلكه همچون جبهه ملي، سازماني با هدف برگزاري انتخابات آزاد بود. جبهه ملي در سال 1328 از گروه هايي از روزنامه نگاران و تعدادي از نمايندگان مجلس مثل دكتر بقائي، حائري زاده، عبدالقدير آزاد، حسين مكّي، عميدي نوري تشكيل شد. سازمان نگهبانان آزادي مركز و تشكيلاتي براي افراد علاقمند به اصلاح اوضاع و احوال كشور شد و مرحوم آيت هم در آنجا فعال بود و در جلسات آن سخنراني هايي داشت. وي همزمان در دانشكده حقوق هم دانشجو بود و من به خاطر دارم كه در يكي از جلسات سازمان نگهبانان آزادي، سخنراني كرد و جمله جالبي گفت كه شايد براي ثبت در تاريخ امروز ما هم سودمند باشد. ايشان اظهار تأسف كرد كه چرا اصول قانون اساسي مشروطيت اجرا نمي شود؟ و گفت: «اصلي كه باقيمانده و اجرا مي شود، اين است كه پايتخت ايران تهران است، ولي آن اصولي كه مربوط به انتخابات و احترام به حقوق مردم است، به فراموشي سپرده شده است.»
بنابراين اين نكته در روحيات مرحوم آيت قابل توجه است كه طرفدار شديد اجراي اصول قانون اساسي بود.
بعد از رويداد خرداد 42 آنچه كه دوستان آيت نقل مي كنند، دريچه جديدي به رويش باز شد و فكر جديدي به ذهنش خطور كرد و پيگير آن شد. او ديگر مبارزات در چهارچوب قانون، آن هم به شيوه حزب زحمتكشان و مانند اينها را نمي پسنديد و اعتقاد داشت راه مبارزه با اين رژيم، مبارزه مسلحانه است و از همان مقطع در خط نفوذ در ارتش افتاد و با افراد خوبي هم ارتباط برقرار كرد و شبكه اي را در ارتش ايجاد كرد كه در انقلاب نقش زيادي داشت. از اين طرف هم روند اصطكاك و فاصله گرفتن از حزب زحمتكشان تا حدي زياد شد، به طوري كه دكتر بقائي در خاطراتش مي گويد ما او را اخراج كرديم. با توجه به اينكه با ايشان دوست بوديد، از اين مرحله و تحول در زندگي ايشان چه خاطراتي داريد؟
البته به دليل اينكه از نوجواني آشنا شده بودم و مدتي در يك دانشكده تحصيل مي كرديم، ارتباطاتم را با ايشان حفظ كردم. ايشان سال هاي طولاني خارج از تهران بود، ولي هر وقت به تهران مي آمد با هم ديدار مي كرديم. كلاً آيت طرفدار نظام پارلماني بود و مبارزات پارلماني را به عنوان يك هدف انتخاب كرده بود، منتهي رژيم گذشته مسير استبدادي را دنبال كرد و روزنه هاي فعاليت سياسي را بست، ضمن اينكه نهضت امام هم شروع شده بود و ايشان در برابر نظام شاه ايستادگي مي كرد، ولي افرادي مثل دكتر بقائي حقيقتاً عقيده به مبارزات براندازانه نداشتند و اعتقاد داشتند كه ما بايد در چهارچوب همين قانون اساسي تلاش كنيم و دولت بايد ناگزير به تسليم در برابر قانون اساسي شود؛ بايد انتخابات آزاد را برگزار كنيم و مبارزه فراتر از اين را مصلحت نمي دانست، چون آنها هم تاريخ گذشته ايران را مي شناختند و اگرچه نسبت به رژيم گذشته انتقاد داشتند، ولي آن موقع مطلقاً انديشه براندازي را تأييد نمي كردند.
افرادي كه پرشور بودند، راه هاي گوناگوني را در پيش گرفتند. گروهك ها عموماً روش مسلحانه را انتخاب كردند كه كارهاي نادرست و نابخردانه اي بود، چون به هر حال هر طرف كه كشته مي شد، از مردم اين كشور بودند، ضمن اينكه آن راه ها نتيجه اي هم نداشت، چون يك مبارزه زماني به نتيجه مي رسد كه از راه هاي مسالمت آميز، تحولي رواني در مردم به وجود بياورد تا ظرفيت دموكراسي را پيدا كنند. آيت به اين دليل از حزب زحمتكشان فاصله گرفت، ولي با افرادي كه در اين حزب بودند ارتباط تنگاتنگي داشت، چون اكثر آنها در حقيقت هواداران آيت الله كاشاني و بازماندگان نهضت ملي ايران بودند كه گروه خوني آيت به اينها بسيار نزديك بود، ولي اين انديشه ها و افكار در حال سريان بود و اين بحث ها وجود داشت. البته من شخصاً بيشتر طرفدار فرمول ها و روش هاي آيت الله كاشاني و تا حدي دكتر بقائي بودم. دكتر بقائي غالباً دنبال انتخابات آزاد و راه يافتن نمايندگان مردم به مجلس بود.
شما حتماً مي دانيد كه آيت الله كاشاني در دوره هاي چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم به دليل تلاش براي انتخابات آزاد، بازداشت شد. در دوره هفدهم تلاش زيادي كردند و توانستند عده اي از نمايندگان را به مجلس بفرستند و در حقيقت اينها بودند كه سنگر نهضت ملي ايران را حفظ كردند. در دوره هيجدهم مجدداً آيت الله كاشاني به دنبال اين راه ها بودند و به اين دليل يك مقداري بين من و مرحوم آيت از اين جهت اختلاف به وجود آمد، چون من طرفدار مبارزات مسالمت آميز بودم. نه اينكه ايشان وارد فاز مسلحانه و امثال اينها شود، ولي ايشان با گروهي از ارتشي ها ارتباطاتي برقرار كرده بود و تا جايي كه مي دانم، البته در آن سال ها خارج از كشور بودم و در ايران نبودم، اما گفتگوها و بحث هايشان راجع به مسائل سياسي بود و مطلقاً بحث جريان مسلحانه و يا حركات خشونت آميز نبود.
مقصود همين بود. منظور از مبارزه مسلحانه روشي نبود كه مجاهدين و چريك هاي فدائي خلق في المثل اگر دستشان به پاسبان سر كوچه هم مي رسيد، مي زدند و مي كشتند و خيال مي كردند به دستگاه ضربه زده اند. اين ديدگاه مورد قبول امام هم نبود و هيچ وقت هم آنها را تأييد نكرد. منظور اين است كه مرحوم آيت معتقد بود ما بايد در ارتش نفوذ كنيم كه اگر رژيم در مقطعي فكر كشتار به سرش زد، بتوانيم خودمان آن را از درون كنترل كنيم، كما اينكه ظاهراً بعد از دو سه راه پيمايي ، او با نفوذي كه در ارتش كرده و چهره هاي شاخصي را كه جذب كرده بود، توانست جلوي بعضي از كشتارها را بگيرد. نه به اين شكل كه وارد فاز ترور و آدم كشي و امثال اينها شوند.
حقيقتش اين است كه چون در آن سال ها در فرانسه بودم، در اين باره چندان اطلاعي نداشتم.
آنجا كه بوديد با ايشان ارتباطي داشتيد؟
موقعي كه من در فرانسه بودم، ايشان يك سال به پاريس آمد و به دانشكده پاريس شماره 10 كه اسمش دانشگاه نانته است، رفت و براي اينكه دوره دكترايش را بگذراند، در آنجا ثبت نام كرد و تا حدي هم كارش را شروع كرد، ولي چون دبير آموزش و پرورش بود و در دانشكده علوم قضائي قم هم تدريس مي كرد، ناچار شد موقتاً به ايران برگردد تا بتواند كارهايش را جمع و جور كند و براي ادامه تحصيل به پاريس برود، ولي جريانات انقلاب پيش آمد و درگير اين رويدادها شد.
قبل از اينكه وارد بحث هاي مربوط به حزب شويم كه فصل جداگانه اي است، شاهديم كه هر چه انقلاب رو به پيروزي مي رفت، شهيد روي قدرت گرفتن جريان هاي موسوم به ملي گرايان حساس تر مي شد و معتقد بود به هيچ وجه نبايد به اينها مجال و ميدان داده شود. اين حساسيت از چه چيزي نشئت مي گرفت و چگونه اين حساسيت را به رهبران انقلاب منتقل مي كرد؟
گروهك هايي كه به سياست هاي خارجي وابستگي داشتند، هميشه در ايران صاحب امكانات گسترده اي در روزنامه ها و جمعيت ها بوده اند و هر وقت كشور به صورت استبدادي اداره مي شد، اينها مشغول كار و زندگي و كسب و كار خودشان بودند. فرض كنيد دكتر سنجابي كه خود را يكي از سران گروهك جبهه ملي مي دانست، به قدري روابطش با رژيم شاه نزديك بود، با اينكه استاد دانشكده حقوق بود، ولي از وزارت علوم حقوق دريافت مي كرد، ضمن اينكه كاري هم انجام نمي داد. يكي از دوستانم خاطره اي را در اين باره تعريف مي كرد كه او چگونه هم از دانشكده حقوق و هم از وزارت علوم حقوق مي گرفت! غرضم اين است كه هر وقت در كشور مردم در سايه مبارزه، تلاش، كوشش و از خودگذشتگي فضاي سياسي به وجود مي آوردند، اينها بلافاصله بر سر اين سفره حاضر مي شدند و دنبال اين بودند كه اين مسير را از راه طبيعي خود خارج كنند. به عبارت ديگر، اينها نه طرفدار آزادي هستند و نه طرفدار حكومت قانون. بهترين نمونه اش دوران مصدق است كه بزرگ ترين صدمه به آزادي و حكومت قانون در كشورمان در آن دوران زده شد. آيت بيش از همه اين تجربه را درك مي كرد، چون در سال هاي 1340 و 57 مطالعات گسترده اي در اين زمينه انجام داد. وقتي فضاي سياسي كشور در سايه تحولات انقلاب تا حدي باز شد، آيت سخنراني هاي زيادي در شهرستان ها و تهران انجام داد. تشكيلات حزب جمهوري مجالي بود كه او بهتر بتواند افكار و عقايد خود را مطرح كند، به همين دليل هم وقتي حزب جمهوري اسلامي تشكيل شد، وي يكي از پايه گزاران حزب بود و بعد به عنوان دبير سياسي حزب از طرف سران حزب، به ويژه آقاي بهشتي تعيين شد.
آيا شهيد بهشتي از قبل با دكتر آيت ارتباط داشت كه جزو اولين كساني بود كه از او دعوت كرد؟
آيت از سال هاي خيلي دور، احتمالاً حدود سال هاي 1340ـ41 با مرحوم بهشتي ارتباط داشت و بحث هاي مربوط به تاريخ نهضت ملي را اين طور كه براي من ياد مي كرد با ايشان در ميان مي گذاشت. در بعضي از قسمت ها ديدگاه هاي مختلفي داشتند، ولي به هر حال اوضاع نهضت ملي ايران بسيار پيچيده بود و من به جرئت مي توانم بگويم هنوز هم مسائل نهضت ملي ايران آن چنان كه بايد حتي براي اهل فن هم شناخته نشده است، بنابراين در آن زمان اين يك امر طبيعي بود، ولي ارتباطات انديشه اي و عاطفي بين اينها وجود داشت و از اين جهت بود كه با تشكيل حزب، فعاليت تنگاتنگي را با هم آغاز كردند.
در بدو تشكيل حزب، آيت در ايجاد نهادهاي مرتبط به حزب و سر پا شدن اين تشكل چقدر نقش داشت و چقدر براي آن وقت مي گذاشت و چه اميدهايي به آن بسته بود؟
كلاً حزب جمهوري اسلامي نهاد و اصلي بود كه از دوران نهضت ملي ايران گرفته شده بود. در دوران نهضت ملي، حزب زحمتكشان حزب مورد تأييد آيت الله كاشاني بود و عمدتاً گروه هاي مذهبي اين حزب را بر پا كرده بودند. گرچه افراد نفوذي هم مثل توده اي هاي سابق به انگيزه منحرف و متلاشي كردن اين حزب وارد آن شده بودند، اما پايه و اساس حزب زحمتكشان انديشه هاي مذهبي بود، به همين جهت شعار اين حزب اين آيه قرآن «نصرٌ من الله و فتحٌ قريب» بود كه روي بيانيه ها و پرچم حزب نقش بسته بود، بنابراين اين روحيه مذهبي در حزب وجود داشت و در واقع زماني نهضت ملي ايران شكست خورد كه مصدق و عوامل انگليس توانستند اين حزب را تا حدي متلاشي كنند. آنان دكتر بقائي را با اتهام نارواي قتل افشاردوست ترور شخصيت كردند و در روزهاي مرداد 32 عملاً در مجلس متحصن بود و سرانجام بازداشت شد.
اين تجربه باعث شد در جريان انقلاب و نظامي كه بايد به وجود بيايد، انديشه تشكيل يك حزب نيرومند در ذهن پيشگامان اين جريان اتفاق افتاد. آيت هم بسيار به اين فكر پايبند و معتقد بود كه در برابر گروهك ها كه پايگاهي در جامعه ندارند، حزب نيرومندي به وجود بيايد كه در حقيقت از انديشه هاي ملي و ايراني تبعيت كند. به هر حال تفكر مذهبي، تفكر عامه مردم ايران بود، ضمن اينكه ديگر احزابي مثل حزب توده و گروهك هاي حركت هاي مسلحانه نتوانند به جايگاه اصلي دست يابند. البته اين فكر اصيل بود، چون امروزه در كشورهاي ديگر مي بينيم كه اين احزاب هستند كه كشورهايي مثل انگلستان، فرانسه، آلمان، ساير كشورهاي اروپايي و آمريكا را اداره مي كنند، بنابراين آيت تلاش زيادي براي سرمايه گذاري روي اين حزب انجام داد، اما با چالش هايي كه هيچ وقت در تاريخ ايران متوقف نشد، روبرو بود.
آيت در سمت و سو دادن به افكار و آراي اعضاي حزب چقدر نقش داشت؟ چون خيلي ها در خاطراتشان مي گويند ما چند نفر متفكر در حزب داشتيم و باقي اعضا گوش مي كردند و عملاً بين آن چند تفكر تصميم نهائي اتخاذ مي شد. به عبارتي چالش بين چند تفكر بود. سخن او عملاً چقدر در حزب تأثير داشت؟
در حقيقت افكار آيت چون همان تفكر آيت الله كاشاني بود و وابستگي كامل با روحانيت داشت و از طرف توده هاي مردم پذيرفته شده بود. مي توانم بگويم اكثريت اعضاي شوراي مركزي حزب كه در آن سال هاي اوليه من هم بودم، نسبت به افكار آيت گرايش مثبت داشتند؛ به خصوص روحانيون حزب كه خيلي به افكار ايشان نزديك بودند. به ويژه در جريان تشكيل مجلس خبرگان، آيت را از اصفهان كانديدا كردند و ايشان نقش خيلي بارزي در مجلس خبرگان ايفا كرد، يا در انتخابات دوره اول مجلس كه ايشان مجدداً انتخاب شد و در مجلس هم نقش مؤثري داشت، بنابراين مي توانم بگويم كه آيت تا حدود زيادي در مركزيت تفكر و انديشه هاي سياسي و حزبي در سال هاي اوليه انقلاب قرار داشت و از همين رو توانست به معني واقعي تأثيرگذار باشد. بسياري از تجارب شكست نهضت ملي ايران، در سال هاي اوليه تأسيس جمهوري اسلامي ايران به كار گرفته شد و وارد قانون اساسي گرديد. بايد در اين زمينه ها نقش آيت را بي بديل بدانيم. براي نمونه اين را مي گويم كه در جريان نهضت ملي يكي از عوامل اصلي اين بود كه ملت ايران را سانسور اطلاعاتي كردند و مردم از حقايق و واقعيت ها غافل شدند. راديو در اختيار مصدق قرار گرفته بود، همان طور كه گفتم در اسناد موجود در آن زمان، يعني در اعلاميه هاي آيت الله كاشاني و اعلاميه هاي فراكسيون آزادي كه گروه هاي اپوزيسيون دولت در مجلس هفدهم بودند، به طور آشكار وجود دارد. حتي نكته جالب اين است كه در آن زمان شخصيت هايي مثل دكتر بقائي و حائري زاده از آيت الله كاشاني كه در آن زمان رئيس مجلس بود، درخواست كردند مذاكرات مجلس از راديو پخش شود. آيت الله كاشاني هم در سندي كه وجود دارد، بي درنگ به مصدق نامه اي نوشت و از او خواست مذاكرات مجلس را از راديو پخش كنند. در حقيقت اين امر تحول زنده اي است كه در سال 32 انجام شد.
براي اطلاع رساني سياسي...
جالب اينجا بود كه مصدق و تشكيلات بهانه آورد و گفت، امكانات راديويي ما اجازه پخش مستقيم مذاكرات مجلس را نمي دهد كه البته اين يك بهانه بود و من در يكي از سرمقاله هاي يكي از روزنامه ها، ديدم كه ابوالحسن عميدي نوري آناليز جالبي كرده و گفته كه اين يك دروغ و دستاويز است، والا امكانات راديو آن چنان پيچيده نيست كه نتواند به مجلس بيايد و مذاكرات آن را منعكس كند.
چطور جاهاي ديگر مي توانست برود و اينجا نمي توانست!
در آن زمان تنها كاري كه مصدق سرانجام كرد اين بود كه موافقت كرد صورت جلسات مذاكرات مجلس ضبط و در راديو بازپخش شود كه اين امر، هدف اصلي را تأمين نمي كرد، ولي در مورد همين قضيه هم يك يا دو جلسه بيشتر از راديو پخش نشد و چون پخش اين مذاكرات از راديو به زيان برنامه هاي بيگانگان بود، عملاً مجلس را تعطيل كردند، به اين صورت كه در خرداد و تير سال 32 طرفداران مصدق جلسه مجلس را ترك مي كردند و مجلس را از اكثريت مي انداختند، بنابراين ادامه مذاكرات متوقف مي شد. اين تجربه باعث شد اصل 175 وارد قانون اساسي شود. در اين اصل دو نكته آمده است: اول اينكه بايد مذاكرات به طور مستقيم از راديو پخش شود كه از اول انقلاب تا به حال با همه كاستي هايي كه كار رسانه هاي ما دارد، يك نقطه مثبت بود. نكته دوم اين بود كه صدا و سيما را از كنترل دولت خارج كردند . در حقيقت اين دستاوردي بود كه آيت كارگرداني آن را به دليل تجربه اي كه از دوران نهضت ملي داشت، كرد.
از جمله سدشكني هايي كه آيت پس از انقلاب كرد، همان رويكرد انتقادي به مصدق بود كه در تلويزيون كليد زد و بعد از آن برنامه هاي تلويزيوني زيادي هم از آن تقليد شد. خاطره آن جريان چه بود؟
بله. آن جريان هم از نظر تاريخي جريان مهمي است.
گفتند در تلويزيون بازتاب هايي داشت و صداي آنها را هم در آورد.
درست است. در 14 اسفند گروه هواداران مصدق لشكركشي و از شور و هيجان مردم بهره برداري كردند و جمعيت طرفداران انقلاب را به احمدآباد كشاندند. در آنجا سخنراني هايي هم كردند كه اين سخنراني ها هم ثبت شد و تا حدي نشان دهنده گرايشات كساني بود كه در آن جلسه سخنراني كردند. البته جرياني كه آن زمان در احمدآباد اتفاق افتاد، نوعي فريب افكار عمومي بود و براي خيلي ها خوشايند نبود. از اين جهت اين فكر مطرح شد كه براي آيت الله كاشاني هم برنامه اي در تلويزيون بگذارند. در اين زمينه با مرحوم آقاي دكتر بهشتي صحبت كردم و گفتم آيت الله كاشاني با اين سوابق طولاني كه در تاريخ مبارزات ايران داشته است، در دوران نهضت ملي ايشان را سانسور و ترور شخصيت كردند، نبايد اجازه داده شود در دوران پيروزي انقلاب هم اين تحريف شخصيت ايشان ادامه پيدا كند. شادروان دكتر بهشتي با قطب زاده كه آن موقع رئيس سازمان صدا و سيما بود گفتگو كرد. قطب زاده به من تلفن كرد و گفت: «من يك ساعت وقت تلويزيون را به شما مي دهم»، درحالي كه من شخصاً دنبال اين نبودم كه خودم صحبت كنم. ترجيح مي دادم جريان آيت الله كاشاني و مصدق يك جريان شخصي نباشد. آيت كه در اين زمينه اطلاعات فراواني داشت، داوطلب شد تا در اين برنامه شركت كند. در منزل ما نطقش را آماده كرد و در سيما سخنراني بسيار جالبي را عرضه كرد كه مورد توجه مردم قرار گرفت.
خاطرم هست بخش هاي زيادي از اعلاميه هاي آيت الله كاشاني را در تلويزيون خواند كه براي مردم خيلي شگفتي ساز بود كه مشابهتي بين رويدادهاي آن دوران و وقايع سال 57 مشاهده مي كردند. به هر حال اين هم تجربه اي بود. البته گروهك ها يك ساعت سخنراني آيت در تلويزيون را تحمل نكردند و سيل تهمت ها و تبليغات را عليه وي در روزنامه هاي خود آغاز كردند. اين نشان مي دهد كه اين گروهك ها كه ادعاي آزادي و اصلاح طلبي مي كنند، تحمل عقايد ديگران را حتي در حد يك بحث تاريخي هم ندارند. البته آيت هم در مقام پاسخگوئي به آنها بر آمد و چون دستش پر و دست آنها خالي بود، هميشه پيروزي با آيت، يعني پيروزي با حقيقت و واقعيت هاي تاريخي بود.
ظاهراً شما خاطره اي از گفتگو با آقاي مطهري داريد و ايشان به شما گفته بودند كه امام هم از اين بساطي كه سر قبر مصدق گرفتند ناراضي بودند.
بله، اين هم داستان مهمي بود، چون ترور شخصيت آيت الله كاشاني در سال 32 چنان گسترده و شگفت انگيز بود كه همان طور كه گفتم عامه مردم فريب خورده بودند و اين وضعيت تا حتي سال هاي بعد از انقلاب ادامه داشت؛ بنابراين روحانيون قدرت و جرئت اين را نداشتند كه به دفاع از آيت الله كاشاني بپردازند، ولي مرحوم مطهري اين شهامت، آزادگي و درك صحيح را از تاريخ داشت و در آن زمان كمك بزرگي كرد كه مراسم بزرگداشت آيت الله كاشاني در 23 اسفند برگزار شود و اين جمله او را فراموش نمي كنم كه گفت: «روحانيت بايد بداند كه تجليل از آيت الله كاشاني باعث احترام به روحانيت و شخصيت روحانيت در كشور مي شود».
نقش حزبي آيت بسيار مهم است و جاي سئوال دارد. دكتر آيت به رغم اينكه عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود و عملاً از تئوريسين هاي حزب محسوب مي شد، چندان به تصميمات حزبي پايبند نبود و اگر جايي احساس مي كرد تصميم حزب مطابق نظرش نيست، بلادرنگ بر اساس نظر خودش عمل مي كرد كه امر نامتعارفي است. مثلاً خود شما به طور مشخص در دوره اول رياست جمهوري براي كانديداتوري آقاي بهشتي تلاش مي كرديد و آن داستان پيش آمد و ايشان كانديد نشد، حزب جلال الدين فارسي را آورد كه آن هم به ترتيبي رد شد، بعد حبيبي را آوردند و در لحظات آخر حزب از حبيبي حمايت كرد. با وجود اين، آيت رفت و كانديد شد، يعني براي خودش مستقل بود و اين موجب ناخشنودي بعضي از اعضاي حزب شد. البته مورد ديگر تصميم اعضاي حزب براي وزارت خارجه ميرحسين موسوي بود كه باز هم دكتر آيت گفت من به هيچ وجه به اين قضيه پايبند نيستم و هر بلايي بيايد من آن روز مي روم و در مجلس نطق مي كنم. اين رفتارها چگونه با التزام حزبي جور در مي آمد؟ آيا خود شما بدان اعتقاد داشتيد؟
ببينيد اصولاً حزب يك جريان استبدادي نيست. حزب يك جريان انديشه و افكار گروهي است كه در محوري گرد مي آيند و مجموعه اي از برنامه هاي سياسي را پيش مي برند. غالباً در احزاب گرايش هاي گوناگوني وجود دارد. اگر شما مثلاً تجارب حزبي را در فرانسه يا انگلستان ببينيد، مكرراً به چنين نتايجي برخورد مي كنيد. مثلاً در حزب سوسياليست فرانسه مكرر ديده شده است كه گروهي از اعضاي برجسته حزب با تصميم اكثريت هماهنگي نشان نمي دهند و راه مستقلي را در پيش مي گيرند يا در حزب كارگر در انگلستان در شرايطي كه توني بلر، نخست وزير انگلستان و نخست وزير منتخب حزب كارگر بود، گروهي در برابر او ايستادند و او را وادار كردند كه از نخست وزيري استعفا بدهد، بنابراين در جريان احزاب غالباً بايد گرايش هاي مختلف فرصت ابراز وجود داشته باشند.
در اين ميان تعهد حزبي چه معنائي پيدا مي كند؟
تعهد حزبي عموماً به اعتقادات، باورها و انديشه هايي كه افراد حول محور آنها گرد آمده اند، مربوط مي شود. در مورد انتخابات دوره اول رياست جمهوري بايد نكته اي را به شما بگويم كه شايد تا به حال گفته نشده است و آن اينكه دردوره اول رياست جمهوري وپس ازكناررفتن آقاي فارسي نامزد اصلي حزب،فردي از نزديكان به شخص بازرگان ونهضت آزادي نامزد رياست جمهوري شده بود و عده اي هم در حزب به دليل اينكه شناخت واقعي از او نداشتند، جرياني را براي حمايت از او به وجود آوردند. اين جريان را عمدتاً ميرحسين موسوي كارگرداني مي كرد. او عملاً روزنامه حزب جمهوري اسلامي را به ارگان گروهك نهضت آزادي تبديل كرده بود. در چنين شرايطي حسن آيت هم براي خود اين حق را قائل بود كه نامزد انتخابات رياست جمهوري شود. اتفاقاً در آن دوره جاذبه سخنراني هايي كه در تلويزيون كرد، بسيار زياد بود و از همه نامزد ها گيرائي بيشتري داشت. البته يك مقدار تحت فشار عده اي از دوستان، آن هم به خاطر اينكه وحدت حزب حفظ شود، از نامزدي انصراف داد، ولي اين كارش به اعتقاد من اشتباه بود. من اعتقاد داشتم كه او بايد تا آخر اين راه را ادامه مي داد تا مردم فرصت پيدا كنند مي داد به گرايش هاي مختلف رأي بدهند. به ويژه كه آن زمان روي بني صدر سرمايه گذاري كرده و از او يك شخصيت كاذب ساخته بودند و آيت هم رقيب واقعي او بود. به نظر من آن جريان در جاي خود اصالت داشت و تخلفي از مرام و اصول حزبي هم تلقي نمي شد.
بسياري از كساني كه در سال هاي اخير نوعي فرافكني مي كنند، مي گويند دكتر آيت به نمايندگي از دكتر بقائي براي از ميدان به در كردن ملّيون، ولايت فقيه را به هر ترتيبي كه بود در قانون اساسي گنجاند تا دكتر بقائي از اين طريق با مخالفين خود كه ملّيون و مصدقي ها بودند تسويه حساب كند، چون مي دانست با آمدن ولايت فقيه و تضاد و تصادمي كه بين انديشه ولايت فقيه و حاميانش با مصدق و مصدقي ها وجود داشت، آنها حذف خواهند شد و خودش و روحانيون مي ماند و روحانيون را به ترتيب ديگري حذف مي كرد و مجدداً قدرت را به دست مي گرفت. عيار اين انگاره را چقدر مي دانيد؟
اينها داستان سرايي است و غالباً گروهك هائي كه منزوي هستند و هميشه مي خواهند بر حقايق سرپوش بگذارند و در فضاي سياسي كشور گرد و غبار ايجاد كنند، اين روش ها را در پيش مي گيرند و عموماً براي ايجاد ابهام در شخصيت آيت اين كار را مي كردند. والا دكتر بقائي اصلاً در جريان انقلاب فعال نبود. آن طور كه در وصيت نامه سياسي خود در يك سخنراني جالب و آزاد بيان كرده بود، ضمن اينكه با فكر ولايت فقيه هم موافق نبود، ولي آيت دنبال اين فكر بود و اين فكر و انديشه را از شكست نهضت ملي ايران به دست آورده بود و با تمام وجود دنبال مي كرد.
با توجه به وضعيتي كه آيت الله كاشاني پيدا كرد، آيت ديد بايد براي فقيه و شخصيت مذهبي يك جايگاه قانوني پيدا كند كه آنها نتوانند به آن صورت عمل كنند.
دقيقاً اين واقعيت است. انديشه ها و اقدامات آيت ابتكارات شخصي او بود و در جامعه هم پذيرفته مي شد. به دليل اينكه او از يك خانواده مذهبي بود و در حزب جمهوري هم وجاهت داشت و مورد علاقه عموم مردم بود، زمينه انتخاب او به وجود آمد، درحالي كه اين گروهك ها و حتي گروهك هاي وابسته به جبهه ملي هم پايگاهي نداشتند. اينها غالباً به وسيله امكانات رسانه اي و يا به دليل زد و بندهاي سياسي حرفشان را مي زدند و وقتي يكي از آنها به قدرت مي رسيد، تمام تلاششان را مي كردند كه گروهشان را وارد قدرت كنند، ولي آيت با انديشه سياسي خاص خود وارد صحنه سياسي شد و براي عقايد و انديشه هاي خودش بيش از هر چيز ارزش قائل بود. او مطلقاً دنبال مقام و پست دولتي و اين مسائل نبود؛ نه قبل از انقلاب او به پستي دسترسي پيدا كرد و نه بعد از انقلاب به فكر گرفتن پست دولتي بود.
از جمله مستندات اين افراد، پيشنهادي است كه به اسم حزب زحمتكشان به مجلس خبرگان رسيده بود، چون هر يك از گروه ها در تدوين قانون اساسي پيشنهادهاي خودشان را مي دادند، اما ظاهراً افراد از اين نكته مطلع نيستند يا خودشان را به غفلت مي زنند كه پيشنهادي كه به اسم حزب زحمتكشان داده شده بود، از طرف جريان انقلابي يا حزب اللهي يا دخيل در انقلاب حزب زحمتكشان بود، نه پيشنهادنامه دكتر بقائي!
من الان خاطرم نيست دقيقاً آن پيشنهاد ها چه بودند، ولي تا جايي كه حافظه ام ياري مي كند، شايد خود حزب دكتر بقائي و افرادش چنين پيشنهاد هايي را دادند و بايد الان اين پيشنهادها وجود داشته باشد. يك جريان سياسي مثل حزب دكتر بقائي مجاز بود تا نظراتشان را مطرح كند، ولي يقين دارم آيت در جريان آن پيشنهادها نبود. او دنبال مسير خودش و چهارچوب فعاليتش در حزب جمهوري اسلامي بود.
خود شما چقدر مذاكرات مجلس خبرگان را پيگيري مي كرديد و شهيد آيت در پيگيري بعضي از اصول تا چه حد با شما مشورت مي كرد؟ احياناً خاطراتي از نقش وي در روزهاي مجلس خبرگان داريد؟
در آن زمان جريان مجلس خبرگان جرياني مهم و بيشتر تحت تأثير فضاي سياسي موجود ناشي از انقلاب بود. البته راجع به قانون اساسي عقايد و باورهاي ديگري داشتم كه هنوز هم دارم. هميشه اعتقادم اين بوده است كه قانون اساسي بايد يك سند پايدار و مبتني بر اصول پذيرفته شده جهاني از قبيل اصل تفكيك قوا، اصل انتخابات آزاد و استقلال قوه قضائيه باشد. اين اصول تا حدودي وارد قانون اساسي شد، و به هر حال اين محصول فكر مجلس خبرگان و در جاي خود مثبت و قابل احترام بود.

در دوران حضور آيت در مجلس شاهد مبارزه بسيار نفس گير بين او و بني صدر بوديم؛ آن هم در شرايطي كه بسياري از دوستان حزبيش كه از مخالفين بني صدر هم به شمار مي رفتند، چنين رويارويي را با بني صدر به مصلحت نمي دانستند و به آن شدت و صراحت برخورد نمي كردند. ايشان هم هر فرصتي را براي بيان ديدگاه هايش مغتنم مي شمرد. داستان آن نوار معروف از مصاديق آن بود. به نظر مي رسيد ايشان هم در اين زمينه بسياري از الزامات حزبي را رعايت نمي كرد، چون به نظر مي رسيد حزب بعد از روي كار آمدن بني صدر بنا داشت (از رفتار آقاي بهشتي معلوم بود) تا مدتي به او فرصت بدهد كه خودش را نشان بدهد و اين را به صلاح نمي دانستند كه از فرداي روي كار آمدن بني صدر توپخانه برقرار شود، اما آيت گوشش به اين حرف ها بدهكار نبود و در مجلس حملاتي را به بني صدر شروع كرد. او در بني صدر چه ديده بود كه به رغم اين انتقادات و تمام مشكلاتي كه سر راهش قرار مي گرفت، كار خودش را انجام مي داد؟
بايد قدري شخصيت ها را با توجه به شرايط روز تجزيه و تحليل كنيم، ولي امروز براي تجزيه و تحليل كردن خيلي دير است. در اوضاع و احوال سياسي، فردي كه مي خواهد پيشگامي نشان بدهد، بايد تيزبيني داشته باشد و از قضايا و فرصت ها استفاده كند و تصميم به موقع بگيرد. اولاً بني صدر برخلاف تظاهراتي كه مي كردند و لقب دكترائي كه به او مي دادند و كتاب هاي بي سر و تهي كه نوشته بود، فرد بي سوادي بود. او كلاً در مدت طولاني كه در فرانسه بود، حتي نتوانسته بود يك مدرك فوق ليسانس بگيرد، چه برسد به مدرك بالاتر! ثانياً او وابستگي ريشه داري به سياست هاي خارجي داشت و به نظر من حضور طولاني مدت او در كشورهاي خارجي، بدون حمايت و پشتيباني مالي اين كشورها امكان پذير نبود. اگر به او فرصت داده مي شد، مي خواست راه مصدق را دنبال كند و عملاً اين نيات خود را بروز داد. در جريان 16 اسفند 1359 در عمل از جريان كلي مردم فاصله گرفت، اما آيت او را شناخته بود و به بي لياقتي او در اداره جنگ پي برده بود و اين حق را براي خود قائل بود كه نقش اپوزيسيون را بازي كند. اين با مرام حزب هم ناسازگار نبود، چون سران حزب هم چندان اعتقادي به بني صدر نداشتند.
بله. آن اوايل سكوت مي كردند.
ولي اگر زمان مي گذشت و او در موقعيت حساس فرماندهي كل قوا و با داشتن امكانات رياست جمهوري باز مي توانست كشور را همان طور بلاتكليف نگه دارد، كشور از نظر امنيت نظامي در معرض خطر قرار مي گرفت. او اگر آدم لايقي بود، نيروهاي نظامي را از مناطق جنگي به مركز منتقل نمي كرد و زمينه پيشرفت ارتش عراق را فراهم نمي آورد. نبايد فراموش كرد كه در دوران رژيم شاه، صدام حتي در خيال خود هم فكر تجاوز به ايران را نمي پروراند، ولي با اخلالي كه بني صدر و گروهي از افراد مشكوك در اوضاع نيروهاي مسلح ايران در مناطق مرزي به وجود آوردند، شيرازه ارتش را از هم پاشيدند و انديشه تجاوز را در اذهان عراقي ها پرورش دادند. همه اينها خطراتي بود كه امنيت كشور را تهديد مي كرد و لازم بود هرچه زودتر بساط او برچيده شود، بنابراين بايد بگوئيم آيت در اين زمينه فكر درستي داشت و در پيشگامي مخالفت با بني صدر، كار منطقي و درستي انجام داد.
يكي از مسائلي كه در حزب بازتاب زيادي پيدا كرد، مخالفت آيت با وزير خارجه شدن ميرحسين موسوي بود كه اين براي خيلي ها در حزب قابل قبول نبود و منشاء اختلافات گسترده اي شد. البته قبلاً اصطكاك آيت و موسوي در جريان اختلاف نظري كه در نحوه اداره روزنامه جمهوري اسلامي داشتند، آشكار شده بود، چون ظاهراً آيت نامه 27 مرداد آيت الله كاشاني را در روزنامه جمهوري اسلامي چاپ كرد و فرداي آن ميرحسين موسوي نوشت، ايشان نظرات خود را گفته و اين نظر روزنامه نيست. آيت به موسوي به عنوان نماد يك جريان نگاه مي كرد. به نظر شما چرا در صورتي كه جامعه شناختي از موسوي نداشت و بسياري از چهره هاي باوجهه هم از او حمايت مي كردند، باز هم آيت در مخالفتش با او استوار بود؟
مي گويند «آدم مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد»، چون آيت شناخت ريشه داري از رويدادهاي نهضت ملي ايران داشت و از نقش اينها در برنامه ريزي و نفوذ در جامعه ما آگاهي كامل داشت، متوجه بود كه اين جريان در شخص مصدق خلاصه نشده است، بلكه جرياني است كه تكرار مي شود؛ به ويژه در جريان بحث هايي كه در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي انجام مي شد، عملاً وابستگي ميرحسين موسوي به تفكر مصدق و آن گروه آشكار شده بود، بنابراين آيت در اين زمينه هم خطري را پيش بيني مي كرد. بايد به اين نكته توجه داشت كه سياست كلي غربي ها اين است كه مهره هاي خودشان را در پست هاي كليدي منصوب مي كنند. اينها كه در سطح جامعه قدرت و نفوذي ندارند، ولي وقتي مهره هايشان را در پست هاي كليدي، سازمان ها، دولت و مجلس جاسازي كردند، مي توانند جريان ها را به سمت اهداف خودشان منحرف كنند، بنابراين جامعه ما بايد هميشه در اين زمينه در حال هشدار به سر ببرد و هيچ فكر انحرافي را تحمل نكند. از اين رو آيت در آن زمان به اين نكته رسيده بود كه وقتي بساط بني صدر جمع مي شود، مهره هاي ديگري وارد صحنه مي شوند و آيت در يكي از سخنراني هايي كه در روزنامه اطلاعات انجام داد و چاپ هم شد، اين قضيه را به خوبي تشريح كرده است، بنابراين بايد بگوئيم او در شناخت ميرحسين موسوي نقش پيشگام را داشت و از همان هنگام هم ولو اينكه با احتياط با او برخورد كرد، به وزارت خارجه او روي خوش نشان نداد و موافقت نكرد، اگرچه عده اي او را براي اين پست نامزد كرده بودند.
ظاهراً همان روز 7 تير مشاجره اي بين ايشان و برخي از سران حزب در گرفته بود و قبل از شبي كه حزب منفجر شد، داستان با دكتر آيت محل بحث بود. آيا شما در اين باره خاطره اي داريد؟
مدتي بود كه در جلسات حزب حضور نمي يافتم، ولي شبي كه انفجار اتفاق افتاد، همه از اينكه چنين حادثه وحشتناكي رخ داده بود در دلهره به سر مي بردند. آن شب به منزل مرحوم آيت تلفن كردم، تلفنش جواب نمي داد. از اخباري كه از حزب جمهوري اسلامي مي رسيد، چنين برداشت مي شد كه بسياري از اعضاي حزب شهيد شده اند. تا صبح كسي نمي دانست واقعيت ها چيست. به تدريج اخبار منتشر شد. صبح زود روز 8 تير مجدداً به منزل آيت تلفن كردم، خود ايشان گوشي را برداشت. براي من جاي خوشحالي بود كه متوجه شدم ايشان زنده است. همان روز ديداري با او كردم و جريان رويداد شب گذشته را در محل شوراي مركزي حزب تعريف كرد. در آن جريان اختلاف نظر بر سر نامزدي ميرحسين موسوي بود كه ايشان ايستادگي كرده بود. آن طور كه ايشان تعريف مي كرد، پاره اي از اعضاي حزب هم در اين زمينه با او همفكري نشان دادند.
مثلاً؟
از جمله شهيد عباس پور كه متأسفانه همان شب در جريان آن انفجار ناجوانمردانه اي كه در حزب روي داد به شهادت رسيد. متأسفانه حافظه ام در يادآوري جزئيات آن شب ياري نمي كند، اما ايشان جريان دقيق اين جلسه را برايم تعريف كرد.
آخرين ديداري كه با آيت داشتيد، كي بود و آخرين خاطره اي را كه از ايشان داريد، بفرمائيد.
آيت چهل روز بعد از رويداد 7 تير به شهادت رسيد. در اين چهل روز چند ديدار با او داشتم. يادم هست بعد از اينكه از لاهه برگشته بودم، ديداري با مرحوم رجائي داشتم و گزارشي از چند و چون جريان ديوان داوري با ايشان در ميان بگذارم. در همين محل نخست وزيري با ايشان ديدار كردم.
با آيت؟
بله. اتفاقاً همين بحث هم مطرح شد كه ايشان در تأييد من گفت در جلسات حزب مطالبي را مطرح كرده بودند و نمي خواهم وارد بحث و جزئياتش شوم، چون به خودم مربوط مي شود. ديدارهاي ديگري هم با ايشان انجام دادم و برايم جاي تأسف بود كه چنين شخصيتي كه آغاز شكوفايي و باروري او بود و مي توانست وزنه نيرومندي براي كارهاي سياسي در كشور باشد، به ويژه نقش مؤثري كه در مجلس مي تواند داشته باشد، با آن ترور ناجوانمردانه از دست ملت ايران گرفته شد. در جريان تشييع و خاكسپاري او در بهشت زهرا سخنراني اي كردم كه نمي دانم در جايي ضبط شده است و وجود دارد يا نه؟
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده