در بيان حق، اهل مصلحت انديشي نبود
پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۰۹
«شهيد دكتر آيت و حزب جمهوري اسلامي» در گفت و شنود شاهد ياران با دكترجواد منصوري
از چه مقطعي و چگونه با مرحوم آيت اشنا شديد و در شخصيت او چه ويژگي هاي بارزي را يافتيد؟
در فروردين ماه 1358 من به دعوت شهيد بهشتي، عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي شدم. در اولين جلسه اي كه شركت كردم، شايد نيمي از اعضاي شوراي مركزي براي من افراد جديدي بودند و قبلا ما با آنها آشنائي نداشتم، از جمله آنها شهيد دكتر آيت بود.
در فاصله دو سال و چند ماهي كه در شوراي مركزي حزب به طور مرتب شركت و بحث داشتيم و بعضي مواقع، علاوه بر شوراي مركزي، ايشان را در جلسات شوراي سياسي يا شوراي تشكيلات مي ديدم، ويژگي هاي شخصيتي ايشان را اين گونه تشخيص دادم كه اولا مردي بود بسيار باهوش با حافظه بسيار قوي و قدرت تحليل بالا. از طرف ديگر فردي بسيار دلسوز و متدين بود و واقعا در انجام رسالت ديني خود هيچ آرامش نداشت. خيلي ها هستند كه اوضاع نابسامان كشور يا دنيا و وضعيت مملكت و مردم را مي بينند و عادي از كنار آن مي گذرند، ولي ايشان واقعا نسبت به مسائل حساسيت داشت و گاهي اين توجه و دلسوزي بسيار برايم جالب بود و احساس رضايت مي كردم كه چنين شخصيتي در نظام هست. در عين حال غبطه مي خورم كه چرا خودم اين طور نيستم، درحالي كه من فرمانده سپاه و از صبح تا شب درگير مسائل مملكت بودم، اما در عين حال مي ديدم كه ايشان چگونه تمام روزنامه ها، اعلاميه هاي گروه ها را كه در دانشگاه پخش مي شد، چطور با دقت مي خواند، جمع مي كرد و در بحث ها و سخنراني ها به جملات خودشان استناد مي كرد. روزنامه هاي ضد انقلاب را كامل و دقيق مي خواند و مطالب را در مي آورد و اين واقعا براي من جالب بود.
عده اي تصور مي كنند كه شهيد آيت به يك سري اطلاعات محرمانه و طبقه بندي شده از اين طرف و آن طرف دسترسي داشت، درحالي كه ابداً اين طور نبود. تمام مطالب ايشان به استناد اعلاميه ها و روزنامه هاي خود گروه ها بود. از تمام مطالب آنها يادداشت بر مي داشت و بر اساس گفته هاي خود آنها تحليل مي كرد كه نكته بسيار مهمي بود.
دغدغه هاي شهيد آيت در شوراي مركزي حزب چه بود كه او را از ديگر اعضاي حزب متمايز مي كرد؟
بسياري از مطالبي كه ايشان مي گفت، مورد تأئيد اكثريت اعضاي شورا بود و با آن مطالب مخالفتي نداشتند. نكته مهم صراحت و شهامت ايشان در مطرح كردن آن مطالب بود. مثلا ما يك استنباطي داشتيم كه فرضاَ بني صدر با غربي ها در ارتباط است، اما شهيد ايت با صراحت و قاطعيت مي گفت كه اين جمله، اين ادعا، اين خبر و اين عكس اين مطلب را اثبات مي كند و بايد جلوي اين قضيه ايستاد. ايشان پافشاري و صراحتش بر اساس يافته ها و تحليل هايش بود. غالب مطالبش مورد تائيد اكثر اعضاي شورا بود.
آيا در شورا و در حزب مخالف عمده اي هم داشت؟
دو گروه كوچك از مخالفان ايشان بودند. چند نفر بودند كه مي گفتند حرف هاي آقاي آيت درست است، ولي با شيوه اي كه ايشان بيان مي كند، باعث تحريك طرف مقابل و موجب دو دستگي در ميان جريانات مختلف و حتي بين نيروهاي خودي مي شود و ديگران را به حزب بدبين مي كند. اينها نمي گفتند حرف هاي آقاي آيت غلط است، بلكه مي گفتند وجودش براي وجهه حزب خوب نيست.آنها مي گفتند اين نوع صراحت و پافشاري و پيگيري طبعا مورد قبول خيلي ها نيست و ناراحتند.
يك عده هم بودند كه اساساً حرف هاي ايشان را قبول نداشتند. اينها چند نفر بيشتر نبودند و مي گفتند آقاي آيت دارد يكطرفه صحبت مي كند و اين قدر كه به دولت موقت ايراد مي گيرد، اگر خود ايشان يكي از وزرا بود، اين قدر ايراد نمي گرفت، در حالي كه تمام ايرادهاي ايشان متوجه مسائل اجرائي نبود، بلكه به تفكرات، موضع گيري ها، نحوه ارتباطات و رفتارهاي دولت موقت انتقاد داشت و لذا گروه دوم غالباً نمي توانستند آقاي آيت را قانع كنند و معمولا در حد گفتگو و بحث مي گذشت، ولي گروه اول پافشاري داشتند كه آقاي آيت نبايد اين حرف ها را بزند.
يكي از دغدغه هاي شهيد آيت مسئله نفوذي ها در حزب بود. اين موضوع را چقدر ابراز مي كرد؟
شهيد آيت نسبت به يكي دو نفر در شوراي مركزي حزب و چند نفر در كل حزب نظر مخالف داشت و معتقد بود كه اين افراد با ديدگاه هاي حزب هماهنگ نيستند. يادم نمي آيد كه ايشان مطرح كرده باشد كه اين افراد نفوذي گروه هاي مخالف هستند، اما در مواضعي به شدت با ديدگاه هاي آنان مخالف بود. مثلا با آقاي موسوي خيلي مخالف بود، ولي كمتر به صراحت در اين باره صحبت مي كرد و بيشتر استناداتش به روزنامه جمهوري اسلامي بود و مي گفت آقاي موسوي كه سردبير است، با حزب هماهنگ نيست. بعضي از مواقع آقاي موسوي مي گفت: «ما مي خواهيم در روزنامه نظرات متفاوتي را بنويسيم و معنايش اين نيست كه با آن نظرات موافق هستيم.» گاهي هم مطلب به گونه اي بود كه در همين حد هم نمي شد دفاع كرد، مثل آن داستاني كه روزنامه آمد و آقاي رضا اصفهاني را به عنوان كانديداي رياست جمهوري معرفي و يا در يكي دو مورد از مصدق دفاع كرد. اينها مواردي بود كه نمي شد به راحتي نظر آقاي موسوي را درباره شان پذيرفت.
جالب اين بود كه شهيد بهشتي و شهيد باهنر و چند نفر ديگر كه اعضاي شوراي انقلاب و شوراي مركزي حزب بودند، نمي توانستند جواب آيت را در اين مورد بدهند و آخرين حرفشان اين بود كه با توجه به ديدگاه هاي انقلاب يا نظر امام يا مصلحت انديشي هائي اين كار را كرديم، ولي مرحوم آيت مي رفت و سوابق و ديدگاه هاي آدم هائي از قبيل قطب زاده و بني صدر را مي آورد و مطرح مي كرد و مي گفت اينهائي كه اين پرونده ها را دارند و اين حرف ها را زده و اين كارها را كرده اند، نه تنها صلاحيت شركت در شوراي انقلاب را ندارند كه حق ندارند در هيچ گروه اسلامي باشند. البته بعدها معلوم شد كه بسياري از نظريات مرحوم آيت درست بوده است، چون اولا پرونده جاسوسي اين افراد در آمد و ثانياً اينها اطلاعاتي را از شوراي انقلاب به بيرون مي دادند. تصميمات نامناسبي هم كه گاهي شوراي انقلاب در باره مسائل مملكت مي گرفت، همه مؤيد نظرات مرحوم آيت بود.
شهيد بهشتي معتقد بود كه همه گروه ها بايد در شوراي انقلاب نماينده اي داشته باشند تا بتوان آنها را مديريت كرد. قاعدتاً مرحوم آيت در اين زمينه اصطكاك فكري با ايشان داشت. اين مسئله چقدر در حزب مشهود بود؟
بحث شهيد بهشتي به افرادي برمي گشت كه سلامت سياسي داشتند و در نهايت ديدگاه هاي متفاوتي داشتند، اما شهيد آيت درباره سلامت سياسي و صلاحيت امنيتي اينها حرف داشت و اين چيزي بود كه نمي توانستند جوابش را بدهند.
نكته دوم اين بود كه در حزب مي شد گرايشات متفاوت را دور هم جمع كنيم و تا حدودي هم شوراي مركزي حزب چنين وضعيتي داشت، ولي شوراي انقلاب علي القاعده بايد متشكل از افرادي مي بود كه افكار بسيار نزديكي به هم داشتند، چون مي خواستند درباره مسائل كلان مملكت تصميم گيري كنند، بنابراين نشاندن كسي مثل قطب زاده در كنار فردي چون شهيد باهنر درست نبود. اين نوع تركيب ها مانع از تصميم گيري براي مملكت مي شود، بنابراين، حضور افرادي با گرايشات متفاوت با حضور عناصر ناسالم و ناصالح فرق دارد.
شواهد نشان مي دهند شهيد آيت با آنكه عضو شوراي مركزي حزب بود، گاهي چندان با تصميمات آن هماهنگي نشان نمي داد يا دست كم الزامات نظام را بر الزامات حزبي ترجيح مي داد. اين مسئله در چند جا خودش را نشان داد. يكي از آن برهه ها، انتخابات دور اول رياست جمهوري بود كه حزب در انتخاب كانديداي مناسب گرفتار شد. ابتدا مرحوم شهيد بهشتي مدنظر حزب بود كه امام نپذيرفتند، بعد جلال الدين فارسي كانديد شد كه مسئله تبار افغاني او را مطرح كردند و نهايتا دكتر حبيبي كانديد شد كه اصلا مورد قبول شهيد آيت نبود و به همين دليل خودش رفت و كانديد نشد. چگونه مي شود اين رفتار را توجيه كرد كه فردي كه خود عضو شوراي مركزي است، به تصميمات حزب پايبند نباشد و هر جا كه تصميمات حزب با اعتقاداتش همخواني ندارد، رويكرد متفاوتي را انتخاب كند؟
شهيد آيت در مورد روزنامه جمهوري بارها و در جاهاي مختلف موضع گيري كرده و با استناد به مطالبي كه در روزنامه نوشته شده بود، مي گفت اين مطالب غلطند و بيانگر مواضع حزب نيستند. اين موردي بود كه ايشان به طور شاخص در مقابل حزب ايستاد.
در مورد قضيه انتخابات هم حرف ايشان اين بود كه من بروم و كانديد بشوم كه اگر چنانچه در جريان انتخابات اتفاق غيرمنتظره اي پيش آمد، به هرحال حزب يك كانديدا داشته باشد.
پس اين حركت ايشان چندان هم مبين ساز مخالف زدن با حزب نبود، بلكه نوعي مصلحت انديشي بود.
بله، حتي اين مطلب را در خاطراتش هم نوشته است. اتفاقا حزب هم با كانديد شدن ايشان مخالفت نكرد. ايشان در جريان انتخابات عليه حزب صحبتي نكرد و موضع مخالفي نگرفت، بلكه قضيه خيلي عادي گذشت، بنابراين كانديدا شدن ايشان را نمي توانيم موضع گيري در مقابل حزب تلقي كنيم، اما در چند مورد عليه حزب موضع گرفت، از جمله در مورد دولت موقت، ديدگاهش كاملاً با حزب مخالف بود. حزب معتقد بود كه امام نظرشان اين است كه ما اين دولت را يك جوري نگه داريم تا نهادهاي جمهوري اسلامي مثل رياست جمهوري و مجلس شكل بگيرند و بعد دولت قانوني بيايد و اين دولت هم برود و مي فرمودند تا آن زمان سكوت كنيد. شهيد آيت با استدلال مي گفت اين دولت دارد انقلاب را به انحراف مي كشاند و عوامل خارجي را در دستگاه هاي ما نفوذ مي دهد و چندين مورد را هم رو كرد. شايد اولين كسي كه جاسوس بودن عباس اميرانتظام را مطرح كرد، شهيد آيت بود.
حتي قبل از گرفتن سفارت امريكا...
بله، ايشان با مقدم مراغه اي و چند نفر ديگر به شدت مخالف بود و بعدها معلوم شد كه نظرش كاملاً صائب بوده است. مي گفت دولت موقت، صالح نيست و هرچه بيشتر بماند، بيشتر به ضرر نظام است، ولي شوراي انقلاب از دولت موقت حمايت مي كرد. بعضي از اعضاي حزب نظر شوراي انقلاب و بعضي ها هم نظر مرحوم آيت را قبول داشتند. اتفاقاً خود من در باره دولت موقت نظر شهيد آيت را قبول داشتم و معتقد بودم هرچه اين دولت زودتر بركنار شود، به نفع مملكت است، براي اينكه فرمانده سپاه بودم و مي ديدم كه اين دولت دارد چه ضرباتي به مملكت مي زند. يك آدم توده اي (تيمسار مدني) را به عنوان استاندار خوزستان منصوب كرده بودند. آدم مسئله داري كه بعداً معلوم شد جاسوس است. معلوم بود كه اين كارها بي دليل نيست. مي خواستند مملكت را به هم بريزند. عواملي در دولت موقت بودند كه سوابق و پرونده هايشان كاملا معلوم و مشخص بود. غير از استانداران، بسياري از وزرا و معاونين آنها و مسئولين آدم هاي بي صلاحيتي بودند. البته من معتقدم آنهائي هم كه تا حدودي از دولت موقت دفاع مي كردند، بنا به ملاحظه امام بود و خودشان نظر موافق نسبت به دولت موقت نداشتند.
اوج تضاد شهيد آيت با بعضي از موضع گيري هاي حزبي، انتخاب ميرحسين موسوي براي تصدي وزارت امور خارجه بود. در اينجا بود كه ايشان مجامله را كلا كنار گذاشت و بعد از نماز مغرب و عشاء در 7 تير، با قاطعيت گفت كه من عليه موسوي در مجلس سخنراني خواهم كرد و حتي آن موج عاطفي عظيمي كه بعد از فاجعه حزب ايجاد شد، مانع از اين نشد كه تصميمش را تغيير بدهد. اين رويكرد ايشان چقدر بازتاب مثبت و منفي داشت و چقدر موجب شد كه افراد از اطراف ايشان پراكنده شوند؟ چون در آن شرايط و وضعيتي كه بعد از فاجعه 7 تير در جامعه ايجاد شده بود، انجام اين كار شجاعت و تعهد خاصي را مي طلبيد. ايشان اين كار را بر چه مبنائي انجام داد و چقدر برايش هزينه بر بود؟
من يادم نمي آيد كه در جلسه مركزي حزب، كانديدا شدن آقاي موسوي براي وزارت امور خارجه مطرح و بعد هم تائيد شده باشد. اين را مي توانيد از ديگران تحقيق كنيد، چون الان هرچه فكر مي كنم، اصلا اين مطلب يادم نمي آيد و نكته مهمي هم هست. حدس مي زنم كه اين مسئله بين آقاي رجائي، آقاي بهشتي و آقاي خامنه اي گذشته باشد. البته مطلبي است كه مي توانيد درباره اش تحقيق كنيد، ولي حدس من بيشتر روي اين است. نكته دوم اينكه مرحوم آيت نسبت به آقاي موسوي از مدت ها قبل يعني از ابتداي سال 58 حرف داشت و اين موضع گيري ايشان، مسئله جديدي نبود.
نكته سوم اينكه پست وزارت امور خارجه يك پست عادي نبود. آقاي آيت مي گفت من يقين دارم كه اين آقا شايستگي اين پست را ندارد، بنابراين نمي توانم به سكوت يا موافقت حزب اكتفا كنم. صحبت هاي شهيد ديالمه در باره آقاي موسوي هم از لحاظ تاريخي مسئله مهمي است. اين صحبت ها براي خود من تازگي داشت، يعني واقعا تعجب مي كردم كه اين مطالب را از كجا آورده و چطور حزب بي اطلاع مانده بود؟ احتمال مي دهم كه بخشي از آن مطالب يا حتي همه آنها را شهيد آيت به شهيد ديالمه داده بود.
چون مطالب فراتر از سن و تجربه شهيد ديالمه بود و به كسي مثل شهيد آيت مي خورد.
من هم به همين دليل مي گويم كه شنيدن اين مطالب از زبان شهيد ديالمه خيلي برايم عجيب بود. من همان موقع حدس زدم اينها مطالبي هستند كه شهيد آيت فكر كرده بهتر است شهيد ديالمه بگويد و ايشان دنباله مطلب را بگيرد و همين طور هم شد، معذالك ايشان در جلسه رأي اعتماد گفت: «چون فضاي كشور فضاي خاصي است، صحبت نمي كنم، ولي رأي منفي مي دهم.» من تصور مي كنم حرف هائي كه شهيد ديالمه زد، حرف هاي مرحوم آيت بود.
البته ما در جمهوري اسلامي از همان ابتدا يك ضعف بزرگ داشتيم كه تا امروز هم داريم. چون اين مسئله بسيار مهمي است، مي خواهم كه سوتيتر و برجسته شود و آن هم اين است كه تكليف آدم ها و عملكردشان در نهايت امر كاملا روشن نمي شود، يعني اگر كسي مي آيد و عليه كسي حرف مي زند، سرانجام معلوم نمي شود كه آيا ايشان تهمت زد يا درست گفت؟ اگر تهمت زد، چرا با او برخورد نكرديد؟ اگر درست گفت، چرا راجع به طرف مقابل هيچ اقدامي نكرديد؟ اين معضلي است كه همچنان در جمهوري اسلامي بلاتكليف باقي مانده است و امروز هم ده ها مورد داريم كه حرف هائي عليه ديگران زده مي شود، نه گوينده به بازجوئي كشيده مي شود و نه طرف اتهام و اين در سطح جامعه ابهام عجيبي را به وجود آورده است و از ضعف هاي بزرگ ماست.
ما در سال 58 و 59 بارها اين موضوع را مطرح كرديم كه آقاي دستگاه قضائي! شما بيائيد و حرف هائي را كه افراد در باره ديگران مي زنند، از لحاظ قضائي بررسي كنيد، ولي عملا توجه نكردند و اين مسئله بسيار عجيبي است. آقاي بني صدر سخنراني مي كرد و مي گفت در لانه جاسوسي (سفارت امريكا) اسنادي عليه آقاي بهشتي پيدا شده است. نمي رفتند آقاي بني صدر را بياورند و بگويند اين اسنادي كه مي گوئيد كجاست؟ چه كسي گفته؟ كو؟ و يا آقاي بهشتي را ببرند و بپرسند آقا! اين حرف ها را در باره شما مي زنند. چه دفاعي داريد؟ از هيچ كدام نمي پرسيدند و حرف همين طوري مي ماند توي هوا. صدها و هزاران حرف از اين قبيل داريم كه از اول انقلاب افراد گفته اند و هنوز هم مي گويند و بالاخره معلوم نمي شود حق با كيست يا با چه كسي نيست؟ اين از جمله موارد بسيار مهمي است كه فضا را غبارآلود مي كند و موجب سوء استفاده عده اي و رواج بازار تهمت زدن مي شود.
داستاني را در اين زمينه براي شما نقل مي كنم تا معلوم شود تفاوت رفتار ما با ديگران تا چه حد است. زماني كه من سفير ايران در پاكستان بودم، در انگلستان مجله اي به زبان عربي به نام «الدستور» چاپ مي شد. در آن مجله مقاله اي در سه صفحه، به قلم آقاي عليرضا نوري زاده عليه من نوشته شده بود. او در آنجا گفته بود كه: «جواد منصوري از اول انقلاب پايه گذار شبكه تروريسم بين المللي بوده و هر تروري كه در دنيا انجام شده، كار اين آدم است، الان هم به پاكستان رفته كه حكومت آنجا را سرنگون كند و ترورهاي مخالفين ايران را در آنجا انجام بدهد» و از اين حرف ها. چند نفر را هم معرفي كرده بود كه اينها هم دستياران او هستند. من يك وكيل پاكستاني را خواستم و به او گفتم عليه نوري زاده اعلام جرم كند و قضيه را برايش توضيح دادم كه چه كاره بوده ام و در پاكستان هم به عنوان سفير آمده ام و حرف هاي اين آقا سراپا كذب محض است. سريعاً هم به وزارت امور خارجه پاكستان رفتم و قبل از اينكه آنها روزنامه را ببينند، خودم بردم و نشانشان دادم و گفتم: «آقا! چنين چيزي را نوشته و من هم اعلام جرم كرده ام. شما هم در جريان باشيد و فردا نگوئيد كه يك تروريست آمده كه اوضاع پاكستان را به هم بزند» اتفاقاً آنها خيلي تشكر كردند.
اين شكايت ما به يكي از دادگاه هاي انگليس رفت. آن دادگاه مدير مسئول مجله را مي خواهد و مي گويد: «اين مطالب در اين نشريه نوشته شده و اين اعلام جرم هم آمده. اگر سند داريد، پاي حرفتان بمانيد و در دادگاه مطرح كنيد، ولي اگر سند نداريد، اگر دادگاه تشكيل شود، بايد 5/1 ميليون پوند جريمه به فرد مورد اتهام بدهيد». مدير مسئول رفت و مجله را تعطيل كرد! يعني در فاصله اي كه ما داشتيم اعلام جرم را تنظيم مي كرديم و براي دادگاه انگلستان مي فرستاديم، يك شماره از آن نشريه درآمد و بعد از آن مجله تعطيل شد!
در دنيا به احكام به اين شكل رسيدگي مي كنند. بعد هم دادگاه به ما اطلاع داد كه شما همچنان مي توانيد قضيه پيگيري كنيد و خسارت بخواهيد، ولي چندان فايده اي ندارد، چون اگر محكومش كنيم، پولي ندارد بدهد و مجله اش هم كه تعطيل شده است. ما هم ديگر پيگيري نكرديم. شما در ايران چند مورد را سراغ داريد كه محاكم قضايي اين گونه برخورد كرده باشند؟ اگر اين مطلب را بتوانيد منعكس كنيد، نكته مهمي را روشن مي كند كه وظيفه قوه قضائيه در دنيا اين است. اينكه نمي شود كه هر كسي هر حرفي را بتواند بزند و هر چيزي را بتواند بنويسد و انسان از هيچ طريقي نتواند از خود دفاع كند يا طرف را به محاكمه بكشد.
يكي از سرفصل هاي مهم دكتر آيت پس از انقلاب، نقش نماياني بود كه در مجلس خبرگان قانون اساسي ايفا كرد.
من معتقدم او شهيد قضيه مجلس خبرگان شد.
در مجلس خبرگان قانون اساسي، حزب جمهوري اسلامي اين توفيق را به دست آورد كه بخش اعظم كرسي ها را اشغال كند. دكتر آيت هم به لحاظ توانائي هائي كه از خود نشان داد، در جايگاه هيئت رئيسه قرار گرفت و جالب اينكه پاسخ بسياري را از اعتراضات را هم او مي داد! براي مخدوش كردن چهره او، عده اي اين شبهه را مطرح كردند كه آيت نفوذي حزب زحمتكشان و دكتر بقائي در مجلس خبرگان است. دليلي هم كه اقامه مي كردند اين بود كه دكتر بقائي خرده حساب اساسي با مليون و مصدقي ها دارد و لذا با نفوذ در مجلس خبرگان سعي كرده ابتدا مليون را حذف كند و بعد خودش بماند و روحانيون! البته در آن مقطع هم مرحوم دكتر بهشتي و هم ساير اعضاي شوراي مركزي مطالبه مدرك كردند كه شما بر چه اساسي مي گوئيد كه دكتر آيت عضو حزب زحمتكشان است، چون ايشان سال ها قبل از حزب زحمتكشان بيرون آمده است. جالب اينجاست كه اين اتهام هنوز هم دارد تكرار مي شود. فكر مي كنيد ريشه اين اتهام در چيست؟
عده اي هستند كه مطالب خودشان را مطرح مي كنند و هيچ توجهي به پاسخي كه داده مي شود، نمي كنند و دائما حرف خودشان را تكرار مي كنند. مهم تر اينكه هيچ دادگاه صلاحيتداري هم نمي آيد حرف فصل الخطاب بزند، در نتيجه اين حرف ها مي مانند، لذا اين حرف هم ممكن است تا صد سال ديگر هم تكرار شود، چون تكليف قضيه در جائي معلوم نشده است. اشكال كار قضائي ما اين است.
اما قرائن نشان مي دهند كه اين حرف اصلا منطقي نيست، چون شهيد آيت چندين سال قبل از انقلاب از حزب زحمتكشان بيرون مي آيد و حتي يكي دو تا گروه درست مي كند و در جريان انقلاب موضعي را اتخاذ مي كند كه صددرصد مخالف موضع حزب زحمتكشان و دكتر بقائي است. ايشان كاملا موضع امام و انقلاب و اسلام را مي گيرد، در حالي كه دكتر بقائي تا 22 بهمن هنوز دنبال قانون اساسي شاه بود و امكان ندارد كه شهيد آيت با اين مواضع موافق بوده باشد.
علاوه بر اين، ساير مواضع شهيد آيت مجموعا با مواضع حزب زحمتكشان هماهنگي ندارد، بنابراين، اين مطلب در حالت خوش بينانه اش مي تواند يك توجيه و در حالت بدبينانه اش اتهام و تهمت براي تضعيف مرحوم آيت و توهين به ايشان باشد.
در نظام ما هنوز هم اين مشكل وجود دارد كه كساني كه در جلو بردن كشتي انقلاب و دفع خطرها از آن نقش داشته اند و دارند، زودتر از دوستان، توسط دشمنان شناخته مي شوند ، به همين دليل تا يك روز قبل از شهادت مرحوم آيت، در روزنامه كيهان كه آن موقع توسط آقاي خاتمي اداره مي شد، مقاله مفصلي عليه ايشان نوشته شد و احتمالاً آخرين مطلبي هم كه مرحوم آيت نوشت، پاسخ به آن مقاله بود.
آقاي خاتمي كسي است كه در جريان رأي به اعتبارنامه آقاي آيت، رأي ممتنع داد. علتش اين است كه اينها عده اي بودند كه به هرحال به صلابت و موضع گيري صريح شهيد آيت اعتقاد نداشتند، چون آيت مخالف بني صدر بود. اين مسائل خيلي قابل مطالعه هستند.
يكي ديگر از سرفصل هاي زندگي شهيد نقشي است كه در مقام نمايندگي مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي ايفا كرد. اين نقش به حدي پررنگ بود كه گاهي عملا در مجلس اجازه صحبت به او نمي دادند، چون از افشاگري هاي جديد او مي ترسيدند. در اولين نطقي كه ايشان در مجلس كرد، گفت خدا را شكر مي كنيم كه دوستان بعد از مدت ها به ما وقت دادند كه چند كلمه حرف بزنيم! به نظر شما او در بني صدر چه ديده بود كه به راحتي گريبان او را رها نمي كرد، آن هم در شرايطي كه بسياري از دوستان و همفكران مرحوم آيت حتي در حزب جمهوري اسلامي، به رغم مخالفت با بني صدر، فرصت را براي حرف زدن در باره او مناسب نمي ديدند.
براي مرحوم آيت جاسوس بودن بني صدر محرز بود. البته فهميدن اين مسئله چندان هم دشوار نبود، چون در سال 58، اداره دوم ارتش پيغام داده بود كه پرونده اين آقايان در اينجا هست و اگر مي خواهيد، مي توانيد بيائيد. ببينيد، منتهي نمي رفتند.
منظور روابطي است كه با رژيم قبلي داشتند؟
نخير، با امريكا و اسرائيل رابطه داشتند. پرونده هاي يزدي، قطب زاده و بني صدر در آنجا بود و روابطشان با سرويس هاي جاسوسي بقيه كشورها محرز بود. در سال 61، بعد از طرح ترور و كودتا توسط قطب زاده، بعد از اينكه همه قضايا گذشته بود و مي خواستند اعدامش كنند، در كيفرخواستش نوشتند سابقه ارتباط با سرويس هاي جاسوسي دارد! بني صدر هم بعد از اينكه فرار كرد نوشتند با «سيا» در ارتباط بوده و پول هم گرفته و رابط او با «سيا» هم اين آدم بوده و اين حرف ها. يكي از عوامل ارتباطي بني صدر با ديگران، رئيس دفترش، تقوي بود. او غير از عضويت در «سيا»، هشت سال رابط ايران و اسرائيل بود. بعد از انقلاب اين آدم مي شود رئيس دفتر بني صدر! آيت اينها را مي ديد، مي فهميد و مي گفت چون احساس مي كرد نمي شود سكوت كرد.
متاسفانه ما يك سري ملاحظات و ضعف هائي داريم و با كساني كه حرف هاي درست يا نادرست مي زنند، برخورد شايسته نمي كنيم و در نتيجه در اين مسائل مي مانيم. براي نمونه در روز دوم اسفند 1358 خبر فرماندهي كل قواي بني صدر در مطبوعات درج شد. من روز سوم اسفند از فرماندهي سپاه استعفا دادم و گفتم من مي دانم او آدم خائني است و نمي توانم با او كار كنم، ولي خيلي ها حاضر نبودند اين كار را بكنند و مي گفتند ما مي مانيم و با او كار مي كنيم تا ببينيم چه مي شود.
اما جمله اي كه اشاره كرديد كه دشمن نيروهاي ما را بهتر مي شناسد، كاملاً درست است و بايد هم بشناسد، چون اين يكي از كارهاي مهم هر دولت و حكومتي است. اگر ما اين كار را نمي كنيم و توانش را نداريم، دليل ندارد كه ديگران هم اين كار را نكنند. هر يك از ما ولو يك مسئوليت كوچك اجتماعي هم داشته باشيم، پرونده مفصلي در دستگاه هاي جاسوسي كشورهاي ديگر داريم. آنها روان شناسي سياسي دقيق و سوابق افراد، خانواده و اقوام، نقطه ضعف ها و نقطه قوت ها را بررسي مي كنند و لذا وقتي مي خواهند اقدامي كنند، همه اين اطلاعات را در اختيار دارند. اگر ما اين كار را انجام نمي دهيم، مشكل از ماست.
خيلي ها معتقدند بني صدر با 11 ميليون رأي انتخاب شده و شهيد بهشتي و اعضاي حزب معتقد بودند ما نبايد از آغاز مخالفتمان را با او شروع كنيم و بايد به او مجال بدهيم خودش را نشان بدهد و لذا رفتار شهيد آيت در آن مقطع با اركان نظام هماهنگي نداشت. به عنوان مثال رويكردي كه در آن نواري كه توسط مجاهدين ضبط و بعد پخش شد. اين گونه داوري هاي شهيد آيت در مورد بني صدر، آن هم در مقطعي كه امام و اعضاي حزب تصميم داشتند تا مدتي سياست صبر و انتظار را در پيش بگيرند تا وضعيت معلوم شود، سئوال برانگيز است. به نظر شما شهيد آيت فرآيند مخالفت با رئيس جمهور را يك كمي زود كليد نزد؟
اولا اين صحبت مال سال 60 هست، يعني يك سال و نيم بعد از رياست جمهوري بني صدر. كودتاي نوار و اين حرف ها در اواخر سال 59 مطرح شد، اما نكته حائز اهميت اين است كه شهيد آيت بسياري از ملاحظاتي را كه در كشور ما معمول است، قبول نداشت و صراحت و تندي او به دليل همين مسئله بود و بعدها هم در بسياري از موارد، دقيقا معلوم شد كه حق با او بوده است، منتهي همان طور كه اشاره كرديد شايد از باب مصلحت، هنوز اين نوع موضع گيري ها زود بود. ممكن است اگر مهندس بازرگان نخست وزير نشده بود، خود ما هم تا امروز مي گفتيم اي كاش او نخست وزير شده و اي كاش نهضت آزادي دولت موقت را تشكيل داده بود، ولي شدند و ماهيت خود را نشان دادند و تمام شد. در مورد بني صدر هم شايد ما چنين چيزي را بگوئيم كه ملي گراها خودشان را نشان دادند و بساطشان جمع شد، ولي اين استدلال به نظر من صحيح نيست كه ما آدم ها را بياوريم تا ماهيت خودشان را نشان بدهند و آنها را برداريم و دو باره يك عده ديگر را بياوريم. مملكت را به اين شكل نمي شود اداره كرد.
به هرحال ما در اين زمينه ها در مجموع اشتباهات زيادي داريم. به عنوان نمونه يكي از اشتباهات جدي كه در جمهوري اسلامي مطرح بوده و هنوز هم هست، اين است كه انتقاد از دولت، به منزله تضعيف دولت تلقي مي شود. اين بزرگ ترين اشتباه و به اعتقاد من بزرگ ترين ضربه به دولت و به نظام است، چون به اين شكل اجازه نمي دهند دولت اصلاح شود و اشتباهات و غفلت ها روي هم جمع مي شوند و ضربات خود را وارد مي كنند.
شهيد آيت الگوي نوعي رفتار سياسي در دوران پس از انقلاب است كه علاوه بر مواجهه قاطع و صريح با مخالفين و معاندين انقلاب، در برابر كج تابي هاي مسئولين خودي و مشكلات داخلي هم زبان تندي داشت. براي بيش از يك دهه چهره و نام او مسكوت گذاشته شد و بعضي ها به دليل مخالفت هائي كه از جانب او مطرح شده بود، حتي نمي خواستند به او شهيد هم بگويند و آن الگوي رفتاري هم چندان تكرار نشد و افراد به محافظه كاري و توجيه وضعيت موجود روي آوردند. بعضي ها هم كه كلا ليبرال مسلك شدند و حتي حاضر نشدند با دشمنان هم مواجهه صريح داشته باشند. علت مهجور ماندن اين رفتار سياسي كه اينك پس از سه دهه، نياز آن به شدت احساس مي شود و اگر نهادينه شده بود، بسياري از مشكلات اساساً به وجود نمي آمدند، چه بوده است؟
روايتي داريم كه مي فرمايد مؤمن از يك سوراخ، دو بار گزيده نمي شود. وقتي كه همه ما سرنوشت شهيد آيت را ديديم، طبيعتاً معناي آن اين بود كه نبايد طريق او را ادامه بدهيم. ضرب المثل عاميانه اي هم داريم كه مي گويد هر كسي كه روزگار مادر مرا ديد، ديگر زنِ پدرم نشد! وقتي افراد ديدند كه شهيد آيتي كه حرف درست زد، منتهي صريح و برخلاف مصلحت انديشي ها زد، به آن سرنوشت مبتلا شد، سعي كردند اين كار را نكنند، ولي با وجود اين افرادي را داشتيم كه حرفشان را مي زدند و من بايد حقشان را ادا كنم، مثلا مرحوم آقاي زواره اي. ايشان در صراحت و بيان مطالب كمتر از شهيد آيت نبود، منتهي معمولا حرف هايش را رسانه اي نمي كرد.
اين ويژگي تا حدي به خود شما هم منتقل شده است، يعني در صحبت هاي خصوصي مطالب انتقادآميزي را مطرح مي كنيد، ولي در بيرون به عنوان يك اصولگراي دوآتشه مطرح هستيد.
اين نشان دهنده كم اطلاعي كساني است كه اين حرف ها را مي زنند. افراد ديگري هم بودند و هستند كه صراحتاً ايرادها را مي گفتند و مي گويند، منتهي اهل اين نبودند كه در تريبون ها و رسانه ها بگويند. استدلالشان هم اين بود كه شايد با رسانه اي كردن اين حرف ها فضاي جامعه ملتهب شود و عده اي سوء استفاده كنند. آنها چنين استدلال مي كنند كه اگر قرار است اشتباهي رفع و كاري درست شود، در جلسات خصوصي هم كه بگوئيم، انجام مي شود و اگر قرار نيست درست شود، با رسانه اي كردن آنها هم نمي شود.
مرحوم زواره اي هيچ وقت حاضر نشد حرف هائي را كه در جلسات خصوصي مي زد و بعضاً هم حرف هاي تندي بودند، رسانه اي كند. بسياري از مسئولين هم به دليل همين انتقادات تند و شديد از ايشان خوششان نمي آمد. ايشان در هيچ دوره اي هم مسئوليت بالائي نداشت. يك بار در دوره اي كه رئيس ثبت بود، به ديدارش رفتم و پرسيدم: «چه مي كنيد؟» ايشان گفت: «هيچ! از صبح تا شب نشسته ايم و مي نويسيم ثبت با سند برابر است».
اشاعه الگوي رفتاري شهيد آيت چقدر مي توانست به نفع ما باشد؟
به هرحال اگر مسئولين انتقادپذير بودند، قطعا افرادي صادقانه مطالب را مطرح مي كردند، اما روحيه انتقادپذيري وجود ندارد. آقائي مي گفت من موارد متعددي رفتم و انتقاداتم را گفتم و ديدم آقايان اصلا خوششان نيامد. پرسيدم حرفم درست است يا غلط؟ گفتند حرفت درست است.
خاطره شخصي خاصي از مرحوم آيت داريد؟
در يك جلسه شوراي مركزي حزب در باره كانديداهاي مجلس اول بحث بود. حزب تعدادي از جمله مرحوم فخر الدين حجازي را ليست كرده بود. يادم هست كه مرحوم آيت خيلي از اين تصميم عصباني شد و گفت: «اين افرادي كه شما در ليست حزب گذاشته ايد، سواي اينكه در حزب نيستند، دائماً هم اين طرف و آن طرف عليه حزب حرف مي زنند. به چه دليلي اينها را گذاشته ايد؟» مي گفتيم: «اينها مسلمانند و در انقلاب بوده اند.» مي گفت: «اولا بايد از آدم هاي حزب بگذاريد و ثانيا آنها بايد عملا شايستگي هاي خود را اثبات كنند. صرف رأي آوردن كه دليل نشد.» البته اين حرف ها را با شور و حرارت زياد هم مي زد. بعدها ديديم كه حرف هايش درست است. مي گفت چرا افرادي را مي گذاريد كه بعداً عليه حزب فعاليت كنند؟ كه واقعاً هم همين طور شد و آنها عليه حزب فعاليت كردند.
نظر شما