بنت الهدي آن گونه كه من ديدم…
پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
«ام تقي الموسوي از شاگردان و دوستان نزديك مرحومه بنت الهدي است كه سال ها افتخار مجاورت و دوستي با ايشان را در كارنامه خود دارد و آنچه راوي در اين مقاله آورده، تنها بخشي از آن خاطرات و گفتني هاست.»
19 فروردین، سالروز شهادت بنت الهدی صدر است. زندگي شهيده بنت الهدي، در بردارنده ويژگيهاي تابناك و درخشاني است؛ زيرا او عالمي جليلالقدر و اديبي فاضل بود كه در محضر دو برادر دانشمند و مادري وارسته و با بصيرت، رشد و پرورش يافت. وقتی دكتر بنت الشاطي مصري در سفر خود به نجف اشرف با وي ملاقات كرد از او پرسيد، «از كدام دانشكده فارغ التحصيل شدهاي؟» بنت الهدي صدر با تبسمي مليح گفت: «من فارغ التحصيل مدرسه خانه مان هستم»! خانم دكتر از اين پاسخ غافلگيركننده شگفت زده شد؛ چرا كه خود را در برابر انديشمندي مسلمان ميديد كه در هيچ مدرسه و دانشگاهي درس نخوانده بود. آنچه در ذیل میآید، اجمالی از خاطرات خانم ام تقی الموسوی از شاگردان و دوستان نزدیک مرحومه بنتالهدی است که سالها افتخار مجاورت و دوستی با ایشان را در کارنامه زندگی خود دارد و آنچه راوی در این مقاله آورده، تنها بخشی از آن خاطرات و گفتنیهاست که با تلخیص تقدیمتان میشود.
با اینکه دختربچهها در سنين پايين، معمولاً فكر و خيالي جز سرگرم شدن با بازيهاي كودكانه ندارند، اما بنتالهدی ـ كه بسان غنچهاي تازه شكفته در زندگي بود ـ از اين گونه كارهاي كوچك و بيهوده و بيارزش، دوري ميكرد. گوئي كه در همان كودكي، حكمت و دانش به او الهام شده بود. وی در آغازين سالهاي فعاليت جهادياش، و در آن سن و سال پايين، عهدهدار تهيه يك روزنامه ديواري با مضامين اسلامي و فرهنگي بود. او، اين نشريه را به دست كساني ميرساند كه احساس ميكرد براي آنها مفيد و ضروري خواهد بود. بدين گونه «آمنه صدر»، دختر بچهاي كه در سايه علم و جهاد و دغدغههاي ديني پرورش يافته بود، در عنفوان سالهاي اوليه زندگي، گامهاي نخست فعاليت و تلاشي مقدس را برداشت و در حد توان و تلاش خود، با بصيرتي كه از آغاز همراه او بود و آن را از خانواده به ارث برده و از طريق شير مادر، نوشیده و از مائده خاندان صدر، تغذيه كرده بود، با در دست گرفتن پرچم اسلام، دعوت و تبليغ به سوي راه خدا را سرلوحه كار خويش قرار داد.
تحقيق و بررسي مسائل تاريخ اسلام در كتاب او، «المرأة مع النبي في حياته و شريعته» (زن در زندگي و آيين پيامبر) به وضوح نمايان است. مطالب اين كتاب، بيانگر آن است كه بنت الهدي، اطلاع وسيعي از تاريخ اسلام داشته است و خواننده آن، پي ميبرد كه او با آگاهي و اقناعگري و اقتدار، به كتاب خانم دكتر بنتالشاطي به نام «دختران پيامبر» با بررسي دقيق، علمي و تخصصي پاسخ میدهد.
شهيده بنت الهدي، حس ادبي بالايي داشت و از ذوق سرشار و روح شاعرانه بينظير و تخيلي گسترده، برخوردار بود، كه اين ويژگيها در نوشتهها و كتابهاي اسلامي هدفمند او به خوبي هويداست. شيوه داستانپردازي او، بهترين راهكار براي آشنا كردن زنان با مسئوليتهاي خود بود؛ به خصوص در آن مقطع زماني كه عرصه ادبي، عرصه تاخت و تاز دشمنان اسلام بود كه در صدد سوء استفاده از اين ميدان براي رسيدن به اهداف پليد خود بودند. بنت الهدي، اهميت اين عرصه و تأثير آن در خدمت به اسلام را به خوبي درك کرده بود. او به چشم خود ميديد كه كفرپيشگان و منحرفين، از طريق ادب، شعر، داستان و رمانِ بيمحتوا و مملو از مضامين غير اخلاقي و فرومايه، در زندگي اجتماعي مردم نفوذ كردهاند که در اثر اين نفوذ، كتابخانهها از اين گونه مطالب و كتابها، سخيف و فرومايه شدهاند و دخترانِ جوانِ سرگشته كه به دنبال يافتن كتاب براي مطالعه بودند، جز اين گونه كتابها، چيز ديگري در دسترس نداشتند و ذوق و تواناييشان هم در حدي نبود كه بتوانند از كتابهاي علما و انديشمندان مسلمان بهره برند؛ چون كتابهای علما و اندیشمندان مسلمان به شيوهاي دشوار نوشته شده بودند و براي اين سنين جذابيت نداشتند. پس بايد اين خلأ فكري و فرهنگي؛ يعني خلأ استفاده از ادبيات اسلامي هدفمند، كه بتواند جوانان را در خدمت آرمان اسلامي قرار دهد، پر ميشد. به فرموده علامه شرف الدين: «هدايت، گسترش نمييابد مگر از همان جايي كه گمراهي گسترش يافته است».
از اين رو مرحومه بنت الهدي اقدام به نوشتن داستانهاي هدفمند با اسلوبي جذاب و شفاف كرد و به گونهاي زيبا و خواندني به طرح مسائل اخلاقي در جامعه پرداخت كه خواننده با ذوق و شوق، تا آخر با او همراه شود. اين روش در كتاب «الفضيلة تنصر» (فضيلت پيروز است)، به خوبي مشهود است. او در اين اثر، توانسته است از بُعد عاطفي به درون زن نفوذ كند و با برانگيختن احساسات فضيلتگرايانه و خيرخواهانه، هدف مورد نظر را تحقق بخشد. خانم بنتالهدی با اسلوب زيباي ادبي به بررسي اشتباهات اجتماعي و آداب و رسوم و سنتهاي غلط رايج در جامعه ميپردازد و آسيبها و ضررهاي آنها را گاهي به شكل فكاهي و هيجاني و گاه به شكل عاطفي و غمبار تبيين ميكند. خواننده، اين روش را در كتابهاي داستاني او، «الخالة الضائعة» (خاله گمشده) و «ليتني لكنتُ اعلم؛ (اي كاش ميدانستم) به عينه مييابد. البته بايد گفت که داستانهاي بنت الهدي، براي زنان غير مذهبي هم جذابيت داشت؛ زيرا در اين داستانها در نماي اوليه آن، به طور صريح از تاريخ اسلام يا ايمان و تقواي مردان و زنان با ايمان سخني گفته نشده؛ بلكه صرفاً داستانهایي بودند درباره واقعيتهاي روزمره زندگي اجتماعي و مشكلات، موانع، سختيها و رنجهائي كه جامعه در آنها غرق شده بود.
ويژگي بارز ديگري كه زندگي علمي مجاهد شهيد، بنت الهدي را همچون خورشيدي درخشان، نورانی كرده و او و اهداف والايش را در دلها جاي داده و موجب تأثير عميق و مشهودي شده، اطلاعات گسترده او از علم اخلاق بود؛ علمي كه با آن تكامل يافت و با نورانيت آن، توانست ديگران را نيز تكامل بخشد. اين ويژگي در حيات وي، اهميت به سزايي داشت و او به عنوان يك زن مؤمن، متعهد، پيشتاز، هدايتگر و آموزنده، نيازمند چنين علمي بود. او آگاهي كاملي از اين علم داشت و خود را وقف اين امر مهم كرده بود؛ آن گونه كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ من مبعوث شدهام تا اخلاق نيكو را كامل كنم».
دغدغه بنتالهدي اين بود كه اخلاق را در شخصيت زن مسلمان ـ كه بدخواهان و دشمنان، او را بازيچه هوسهاي خود قرار داده و از راه راست منحرف كرده و به سوي بيراهههاي نامعلوم و پيچيده و ناهمواره كشيده بودند ـ تقويت كند؛ لذا بيشتر كتابها و سخنرانيهاي او، روي اين موضوع متمركز بودند. از آنجا كه سخنش برآمده از دل و در كمال صداقت و اخلاص بود، تأثيرگذار و دگرگونساز میشد. او با اين روش توانست نيمي از زنان مؤمن و مسلمان را در تمام سطوح، تربيت كند و پرورش دهد. از جمله خصلتهاي بارز وي، تواضع و فروتني بود كه هم نزد خدا و هم نزد مردم به او قدر و عظمت بخشيده و باعث محبوبيت عظيم وي در دلهاي زناني كه او را از نزديك ميشناختند، شده بود. خوشرويي سِحرانگيز او، ياريگر وي در برابر دشمنان بود و با آن ميتوانست زنان مخالف و معاند خود را نيز، جذب و دلهاي دوستداران و ارادتمندانش را شديداً به سوي خويشتن جلب كند. او در عين برخورداري از اين خوشرويي جذاب، باهيبت و باوقار بود. اين هيبت، همان هيبت ايمان بود كه خداوند، آن را به بندگان مجاهد و مخلص خود ميبخشد و خود، وعده كرده است كه بندگان جهادگرِ در راهش را به راههاي توفيق هدايت كند: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا».
نكته عجيب در مورد بنتالهدي اين بود که او با تمام قشرهاي جامعه، نشست و برخاست داشت و در صدد حل مشكلات همگان بود؛ كه اين امر، كاري بس دشوار است. او گاهي با زنان دانشگاهي همنشين ميشد؛ گاهي با زنان بيسواد همراهي میكرد، زماني با زنان ثروتمند، مجالست داشت و هنگامي ديگر با زنان فقير؛ گاهي با دختران و گاهي با پيرزنان هم نفس ميشد و كلاً با هر قشر و طبقهاي همراهي ميكرد و با هدايت و راهنماييهاي خود، به آنان شناخت و معرفت و نصيحت و توصيه ارائه ميداد. او با هر كس به اندازه سطح فكر و عقل و بينش خودش صحبت ميكرد. حاصل اين رفتار، اين بود كه آن زنان ـ با هر گونه سطح فكر و طبقه اجتماعي كه داشتند ـ شديداً شيفته و علاقمند او ميشدند و او را بسيار دوست ميداشتند.
تنها نگراني و دغدغهاي كه بنتالهدي را به خود مشغول ميكرد، دغدغهاي مقدس به نام دغدغه دين بود. او از تمام ناراحتيها و نگرانيهاي زندگي دنيايي، دست شسته بود. گويا همچون جدش، علي(علیه السلام) به دنيا گفته بود: «اي دنيا! از من دور شو». ایشان هيچ گاه فکر خود را صرف مسائل عادي از جمله مسئله ازدواج و بهرهبندی از زندگی دنیوی ـ كه براي دختران شهر و ديارش جزو كارها و مسائل اساسي و مهم به شمار میآمدند ـ نمیکرد. در زندگي او، تنها امر حائز اهميت، مسئله عقيده و دين بود و مسائل ديگر براي او حاشيهاي و در خدمت مسئله اول بودند.
يك روز آن مرحومه به من گفت: «بهترين مجلس عزادارياي كه در آن به قصد تقرب به خدا و فراگيري آموزهها و عبرتهاي نهضت امام حسين(علیه السلام) شركت كردم، مجلسي بود كه يكي از زنان فقير نجف برگزار كرده بود. مجلسي بسيار ساده و بيآلايش كه از زنان ثروتمند و اعياني و شيكپوش و شيفته مد و پز، در آن خبري نبود». وي ميگفت: «من در آن مجلس خشوع و خشيتي را احساس كردم كه تاكنون در هيچ مجلسي نظير آن را تجربه نكرده بودم و در آن حال و هواي ساده و صميمي و بيآلايش، با حالتي از دلشكستگي و انكسار بينظير، براي مصيبت حسين(علیه السلام) گريستم». آن مرحومه از اسراف و تجملگرائي برخي از زنان و دختران، به شدت دلگير و رنجيده خاطر ميشد؛ كه اين مطلب را گاه پنهان ميداشت و گاه با شيوههايي معقول و حكيمانه بروز ميداد. دلخوري او از اين بود كه اين گونه مسائل و اين چنين رفتارهاي تجملاتي، اين ذهنيت را در زنان حاضر در جلسه ايجاد ميكند كه زنان و دختران، افراد بيكاري هستند كه همّ و غمشان، پرداختن به مسائل كمارزش دنيوي، از قبيل لباس و گلدوزي و نقش و نگار و غيره است و هيچ توجهي به علم و انديشه و فرهنگ يا مسائل جامعه و انسانيت ندارند.
او باطني منزه از كينه، بغض، دشمني و عداوت داشت و دل پاكش، خالي از انواع پيچيدگي، فريب، نيرنگ، خودخواهي، تكبر و خود برتربينيها بود. در تمام مدت معاشرت با او، هيچگاه از او نشنيديم كه غيبت كسي را بکند و يا از كسي بدگویی کند و يا سؤال و خواستهاي را ـ كه يكي از شاگردانش مطرح میکرد ـ مورد تمسخر قرار دهد. زيباترين اخلاق و سجاياي او خالي بودن دلش از احساسات نامناسب بود. من در طي مدت نزديكي و همراهيام با او هيچ نشانهاي از حسادت به ديگران و آرزوي زوال نعمت آنان و انديشيدن به خودش را در او نيافتم. ایشان خير و سعادت و نيكي را براي همگان، آرزو و آن را از خدا برايشان طلب ميكرد.
اخلاق اسلامي والاي او در دل و جانم پيوسته زنده و درخشان است. پاكي روح و مبرّا بودن از هرگونه انحصارطلبي در كسب موفقيتها و فضايل و امتيازات و خوشنودي از دستيابي ديگران به امتيازات و منزلتهاي برتر، از ويژگيهاي آن انسان پاكسرشت و بيآلايش و زلال بود؛ كه حتي هنگامي كه يكهتاز عرصه نويسندگي اسلامي براي زنان در عراق شد و مدال افتخار اين ميدان را از آن خود كرد، از ارائه هيچ نوع كمك و همفكري به ديگر بانواني كه مايل به قلم زدن در اين زمينه بودند، دريغ نكرد. اگر كسي، كتاب تازه منتشر شده خود را به او اهدا ميكرد، بسیار خوشحال ميشد و او و نوشتههايش را به زنان ديگر معرفي میکرد و ضمن تحسین، آن را يك پيروزي براي او و حمايت از آن را آرماني اسلامي؛ يعني آرماني كه تمام عمر و جواني خود را صرف آن كرده بود محسوب ميكرد.
او بنا به مسئوليتهاي بزرگي كه برعهده داشت ـ از جمله مسئوليت هدايت و روشنگري ـ رفت و آمد زیادی ميان شهرهاي نجف، بغداد و ديگر شهرهاي مذهبي عراق، داشت. قلب او مالامال از عشق به اين مسئوليت بود و عشق به چيز ديگري در دلش پيدا نميشد. دائم در جنبوجوش بود؛ اما نه براي اغراض دنيوي و اهداف زميني؛ بلكه براي هدايت بشر، يا حمايت و پشتيباني از موضوع و مسئلهاي ديني يا كمك به نيازمندي يا ايجاد صلح و آشتي ميان ديگران يا نفوذ هدفدار در محافل و مجامع جامعه. تمام اقدامهاي او برنامهريزي شده بودند.
بنتالهدي، زني مقاوم و راسخ و با استقامت بود و طوفانِ حوادث زندگي نميتوانست او را از پاي درآورد. او با مقاومت زينبياش، در روزهاي رنج و ناملايمات، مرهمي بر زخمهاي ما و ساير زنان دردكشيده و رنجديده بود و درخشش لبخندهايش در تاريكي حوادث، جراحتهاي ما را التيام ميبخشيد و تسكين ميداد.
شهیده بنتالهدی، از تمام راهها و روشهاي حكيمانه براي نيل به هدف تربيتي خود بهره ميگرفت. خداوند نیز بصيرت و تدبيري را به او عطا كرده بود كه او را در تحقق هدف مورد نظرش با قدرت تمام، ياري ميداد. در اين باره نمونههاي زيادي وجود دارند كه من به ذكر يك مورد اكتفا ميكنم.
يكي از دانشجويان دختر كه با راه و روش اسلام بيگانه بود، گاهي وقتها با بنتالهدي ملاقات ميكرد و او هم ميكوشيد آن دانشجو را به پوشيدن حجاب متقاعد كند؛ اما او امتناع ميورزيد؛ زيرا از نظر او و جامعه آن روز، حجاب يعني پوشيدن چادر، و چادر هم عواقب و تبعات سنگيني در پي داشت، از جمله متهم شدن به ارتجاع و عقبماندگي از سوي دشمنان اسلام. شهيده بنت الهدي به او ميگفت: «مهم نيست كه چادر بپوشي. نكته مهم آن است كه بدنت را بپوشاني و بس. لذا با پوشيدن روسري و مانتو شروع كن و اين براي تو كافي است». بنتالهدي در زماني اين سخن را ميگفت كه هنوز مانتو به عنوان يك حجاب، مطرح و شناخته شده نبود. با راهنماييها و روشنگريهاي بنت الهدي، آن دختر دانشجو به راه راست هدايت شد و پس از آنكه ايمان در جان او عمق يافت، چادر را برگزيد و بعدها از لحاظ روحي و ايماني خيلي بهتر از گذشته و حتي بهتر از كساني شد كه از اول چادر ميپوشيدند.
بنتالهدي در برابر طوفان مصائب و رنجها و حوادث، با قلبي مقاوم و دلي راسخ و روحي صبور، ايستادگي و تحمل ميكرد. در جريان ارتحال دائياش، آيتالله العظمي شيخ مرتضي آلياسين، هر كس ميخواست تسليم شدن در برابر اراده خدا را در رفتار صاحب عزا ببيند، بايد به بنتالهدي مينگريست. در آن فضاي سراسر شيون و زاري، او نه تنها ناله و فغان نميكرد، كه به زنان فاميل و بستگان هم توصيه مينمود که ذكر «لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم» را تكرار كنند و خوشحال باشند كه سفره رحمت و خير و بركت پروردگار، در انتظار دائي بزرگوارش است.
آخرين ملاقات من با شهيده بنتالهدي، پيش از آن صورت گرفت که همچون جدشان ـ که در شعب ابيطالب محاصره شد ـ در محاصره قرار گيرند. اين ديدار، چند ماه پس از جدايي از همديگر به وقوع پيوست. من در فاصله اين چند ماه، عهدهدار مأموريتي در شهر ديگري بودم که او از آن اطلاع داشت. وقتي خبر بازداشت سيد محمدباقر صدر و موضعگيري بنتالهدي در جريان آن بازداشت به ما رسيد، صبحگاهان به اتفاق يكي از زنان مجاهد از آن شهر خارج شدم تا به ديدنبنت الهدي بروم. البته ما پيشبيني ميكرديم كه از سوي جنايتكاران رژيم ـ كه بيت شامخ صدر را منبع خطري عليه كيان خود ميپنداشتند ـ اذيت و آزار و تهديدي متوجه ما شود. حتي راننده ماشيني كه آن را كرايه كرده بوديم و از دوستداران شهيد صدر بود، موقع سوار شدن به ما گفت: «آيا وصيت نامهتان را نوشتهايد؟» پس از رسيدن به شهر نجف، به خاطر بيصبريام، سريعاً از يكي مغازههاي خواربار فروشي مجاور، از آخرين وضعيت آنجا پرسيدم. صاحب مغازه با ترس و مخفیانه گفت: «ديروز بحمدالله سيد آزاد شد». پس از آن به منزل سيد رفتيم. بنت الهدي و مادرش در آنجا بودند و ملاقاتي پر از محبت و عاطفه و اشتياق صورت گرفت. آن شهيده بسياري از اتفاقات و ماجراهايي را که بعدها براي آنها پيش آمد، پيشبيني ميكرد و عباراتي با اين مضامين را برايم اظهار داشت: «ما بايد عزممان را براي آينده جزم كنيم و مصائب را به جان بخريم و تحمل كنيم و بايستي انتظارِ اتفاق غيرمنتظره را داشته باشيم. من فكر نميكنم اينها از سر ما دست بردارند».
اين افتخار را هم پيدا كرديم كه به اتفاق بنت الهدي و مادرش، خدمت شهيد صدر برسيم. او با اخلاق كريمانه و تعامل و احترام پسنديدهاش و با سخناني كه بيان فرمود، روح و جانمان را سيراب كرد؛ به گونهاي كه آن دیدار، به عنوان بهترين رويداد و خاطره در ذهنمان نقش بست. او همچنين به هنگام ورود ما و موقع خداحافظي، به احترام ما از جاي برخاست تا با ادب سرشار و خصائص والايش، جايگاه زن در اسلام و اهميت احترام و تكريمي را كه او براي زن و نقش او در زندگي و جايگاهش در اجتماع قائل است، به نمايش بگذارد. اين تكريم و احترام در قسمتهايي از صحبتهاي وي با ما درباره نقش زنان مسلمان عراقي بر ضد طاغوتهاي بغداد و وظايف آنان در اين روند جهادي، به خوبي آشكار بود. چنانچه به من گفت: «از تو انتظار ميرود كه درباره زنان معتقد و متعهد در عراق مطلب بنويسي».
از جمله ويژگيهاي برجسته او، رازداري شديد نسبت به فعاليتها و مسائل مربوطه بود. او زبان خود را به دقت كنترل ميكرد تا مبادا از مسائلي كه به زيان حركت جهادي او يا فعاليتهاي برادرش، سيد صدر بود، صحبتي به ميان بيايد. در طي مدتي كه با بنتالهدی معاشرت داشتم، آن زن پرورش يافته با آموزههاي اسلام و در مدرسه فضايل متعالي، در نهايت احتياط و هوشياري بود. گوئي اين سخن خداوند كه «خذوا حذركم» (احتياط كنيد و آماده باشيد)2 را نصب العين خود قرار داده بود. او ميدانست كه اسرار مربوط به برادرش، توسط عناصر جاسوس بعثي شديداً پيگيري و رصد ميشود و لذا بنا به حكمت و بصيرت خود، نهايت استقامت و پايداري و احتياط و هوشياري را به خرج ميداد.
در یکی از جلسات، هنگامي كه میزبان داشت از مهمانان پذيرايي ميكرد، شهيده بنتالهدي با همان روش هميشگياش، يعني با تبسم و نرمي گفتار و ملايمت، رو به آن خانم كرد و گفت: «اي كاش اين وقتي را كه براي تهيه ساندويچ و كيك و چاي گذاشتهاي، فقط براي تهيه شربت و شکلات ميگذاشتي و بقيه وقت ارزشمند خود را براي تهيه موضوعي مفيد، صرف و آن را براي حاضران مطرح ميكردي تا وقتشان هدر نشود و با دستهای پر به خانههايشان باز ميگشتند».
اساساً تمام وقت او صرف كارهاي سودمند و امور مفيد ميشد و ميكوشيد وقت خود را با كارهاي مهم و مسائل بزرگ و باارزش و با تحصيل علم و تنوير عقول پر كند و البته اين مواظبت از وقت، همراه با شيفتگي خاصي به كسب معرفت بود. او حتي در آشپزخانه، كتاب و دفتر با خود داشت و در آنجا هم از مطالعه و نوشتن دست بر نميداشت و نميگذاشت يك دقيقه از وقتش به هدر رود. ميتوان گفت تمام وقت و فعاليت او در عبادت صادقانه، ياد خدا، تحصيل علم، گسترش هدايت و معرفت و تلاش فراوان براي انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا و در يك كلام، به جان خريدن تمام سختيها و مشتقتها به خاطر آرماني مقدس ـ كه همان آرمان اسلام بود ـ صرف ميشد. خدايش بيامرزد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
دغدغه ديني و فعاليت جهادي زود هنگام
با اینکه دختربچهها در سنين پايين، معمولاً فكر و خيالي جز سرگرم شدن با بازيهاي كودكانه ندارند، اما بنتالهدی ـ كه بسان غنچهاي تازه شكفته در زندگي بود ـ از اين گونه كارهاي كوچك و بيهوده و بيارزش، دوري ميكرد. گوئي كه در همان كودكي، حكمت و دانش به او الهام شده بود. وی در آغازين سالهاي فعاليت جهادياش، و در آن سن و سال پايين، عهدهدار تهيه يك روزنامه ديواري با مضامين اسلامي و فرهنگي بود. او، اين نشريه را به دست كساني ميرساند كه احساس ميكرد براي آنها مفيد و ضروري خواهد بود. بدين گونه «آمنه صدر»، دختر بچهاي كه در سايه علم و جهاد و دغدغههاي ديني پرورش يافته بود، در عنفوان سالهاي اوليه زندگي، گامهاي نخست فعاليت و تلاشي مقدس را برداشت و در حد توان و تلاش خود، با بصيرتي كه از آغاز همراه او بود و آن را از خانواده به ارث برده و از طريق شير مادر، نوشیده و از مائده خاندان صدر، تغذيه كرده بود، با در دست گرفتن پرچم اسلام، دعوت و تبليغ به سوي راه خدا را سرلوحه كار خويش قرار داد.
درك آگاهانه از تاريخ
تحقيق و بررسي مسائل تاريخ اسلام در كتاب او، «المرأة مع النبي في حياته و شريعته» (زن در زندگي و آيين پيامبر) به وضوح نمايان است. مطالب اين كتاب، بيانگر آن است كه بنت الهدي، اطلاع وسيعي از تاريخ اسلام داشته است و خواننده آن، پي ميبرد كه او با آگاهي و اقناعگري و اقتدار، به كتاب خانم دكتر بنتالشاطي به نام «دختران پيامبر» با بررسي دقيق، علمي و تخصصي پاسخ میدهد.
اديبي خلاق
شهيده بنت الهدي، حس ادبي بالايي داشت و از ذوق سرشار و روح شاعرانه بينظير و تخيلي گسترده، برخوردار بود، كه اين ويژگيها در نوشتهها و كتابهاي اسلامي هدفمند او به خوبي هويداست. شيوه داستانپردازي او، بهترين راهكار براي آشنا كردن زنان با مسئوليتهاي خود بود؛ به خصوص در آن مقطع زماني كه عرصه ادبي، عرصه تاخت و تاز دشمنان اسلام بود كه در صدد سوء استفاده از اين ميدان براي رسيدن به اهداف پليد خود بودند. بنت الهدي، اهميت اين عرصه و تأثير آن در خدمت به اسلام را به خوبي درك کرده بود. او به چشم خود ميديد كه كفرپيشگان و منحرفين، از طريق ادب، شعر، داستان و رمانِ بيمحتوا و مملو از مضامين غير اخلاقي و فرومايه، در زندگي اجتماعي مردم نفوذ كردهاند که در اثر اين نفوذ، كتابخانهها از اين گونه مطالب و كتابها، سخيف و فرومايه شدهاند و دخترانِ جوانِ سرگشته كه به دنبال يافتن كتاب براي مطالعه بودند، جز اين گونه كتابها، چيز ديگري در دسترس نداشتند و ذوق و تواناييشان هم در حدي نبود كه بتوانند از كتابهاي علما و انديشمندان مسلمان بهره برند؛ چون كتابهای علما و اندیشمندان مسلمان به شيوهاي دشوار نوشته شده بودند و براي اين سنين جذابيت نداشتند. پس بايد اين خلأ فكري و فرهنگي؛ يعني خلأ استفاده از ادبيات اسلامي هدفمند، كه بتواند جوانان را در خدمت آرمان اسلامي قرار دهد، پر ميشد. به فرموده علامه شرف الدين: «هدايت، گسترش نمييابد مگر از همان جايي كه گمراهي گسترش يافته است».
از اين رو مرحومه بنت الهدي اقدام به نوشتن داستانهاي هدفمند با اسلوبي جذاب و شفاف كرد و به گونهاي زيبا و خواندني به طرح مسائل اخلاقي در جامعه پرداخت كه خواننده با ذوق و شوق، تا آخر با او همراه شود. اين روش در كتاب «الفضيلة تنصر» (فضيلت پيروز است)، به خوبي مشهود است. او در اين اثر، توانسته است از بُعد عاطفي به درون زن نفوذ كند و با برانگيختن احساسات فضيلتگرايانه و خيرخواهانه، هدف مورد نظر را تحقق بخشد. خانم بنتالهدی با اسلوب زيباي ادبي به بررسي اشتباهات اجتماعي و آداب و رسوم و سنتهاي غلط رايج در جامعه ميپردازد و آسيبها و ضررهاي آنها را گاهي به شكل فكاهي و هيجاني و گاه به شكل عاطفي و غمبار تبيين ميكند. خواننده، اين روش را در كتابهاي داستاني او، «الخالة الضائعة» (خاله گمشده) و «ليتني لكنتُ اعلم؛ (اي كاش ميدانستم) به عينه مييابد. البته بايد گفت که داستانهاي بنت الهدي، براي زنان غير مذهبي هم جذابيت داشت؛ زيرا در اين داستانها در نماي اوليه آن، به طور صريح از تاريخ اسلام يا ايمان و تقواي مردان و زنان با ايمان سخني گفته نشده؛ بلكه صرفاً داستانهایي بودند درباره واقعيتهاي روزمره زندگي اجتماعي و مشكلات، موانع، سختيها و رنجهائي كه جامعه در آنها غرق شده بود.
تمرکز بر تربیت بانوان
ويژگي بارز ديگري كه زندگي علمي مجاهد شهيد، بنت الهدي را همچون خورشيدي درخشان، نورانی كرده و او و اهداف والايش را در دلها جاي داده و موجب تأثير عميق و مشهودي شده، اطلاعات گسترده او از علم اخلاق بود؛ علمي كه با آن تكامل يافت و با نورانيت آن، توانست ديگران را نيز تكامل بخشد. اين ويژگي در حيات وي، اهميت به سزايي داشت و او به عنوان يك زن مؤمن، متعهد، پيشتاز، هدايتگر و آموزنده، نيازمند چنين علمي بود. او آگاهي كاملي از اين علم داشت و خود را وقف اين امر مهم كرده بود؛ آن گونه كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ من مبعوث شدهام تا اخلاق نيكو را كامل كنم».
دغدغه بنتالهدي اين بود كه اخلاق را در شخصيت زن مسلمان ـ كه بدخواهان و دشمنان، او را بازيچه هوسهاي خود قرار داده و از راه راست منحرف كرده و به سوي بيراهههاي نامعلوم و پيچيده و ناهمواره كشيده بودند ـ تقويت كند؛ لذا بيشتر كتابها و سخنرانيهاي او، روي اين موضوع متمركز بودند. از آنجا كه سخنش برآمده از دل و در كمال صداقت و اخلاص بود، تأثيرگذار و دگرگونساز میشد. او با اين روش توانست نيمي از زنان مؤمن و مسلمان را در تمام سطوح، تربيت كند و پرورش دهد. از جمله خصلتهاي بارز وي، تواضع و فروتني بود كه هم نزد خدا و هم نزد مردم به او قدر و عظمت بخشيده و باعث محبوبيت عظيم وي در دلهاي زناني كه او را از نزديك ميشناختند، شده بود. خوشرويي سِحرانگيز او، ياريگر وي در برابر دشمنان بود و با آن ميتوانست زنان مخالف و معاند خود را نيز، جذب و دلهاي دوستداران و ارادتمندانش را شديداً به سوي خويشتن جلب كند. او در عين برخورداري از اين خوشرويي جذاب، باهيبت و باوقار بود. اين هيبت، همان هيبت ايمان بود كه خداوند، آن را به بندگان مجاهد و مخلص خود ميبخشد و خود، وعده كرده است كه بندگان جهادگرِ در راهش را به راههاي توفيق هدايت كند: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا».
نكته عجيب در مورد بنتالهدي اين بود که او با تمام قشرهاي جامعه، نشست و برخاست داشت و در صدد حل مشكلات همگان بود؛ كه اين امر، كاري بس دشوار است. او گاهي با زنان دانشگاهي همنشين ميشد؛ گاهي با زنان بيسواد همراهي میكرد، زماني با زنان ثروتمند، مجالست داشت و هنگامي ديگر با زنان فقير؛ گاهي با دختران و گاهي با پيرزنان هم نفس ميشد و كلاً با هر قشر و طبقهاي همراهي ميكرد و با هدايت و راهنماييهاي خود، به آنان شناخت و معرفت و نصيحت و توصيه ارائه ميداد. او با هر كس به اندازه سطح فكر و عقل و بينش خودش صحبت ميكرد. حاصل اين رفتار، اين بود كه آن زنان ـ با هر گونه سطح فكر و طبقه اجتماعي كه داشتند ـ شديداً شيفته و علاقمند او ميشدند و او را بسيار دوست ميداشتند.
بنت الهدي و دغدغه دین
تنها نگراني و دغدغهاي كه بنتالهدي را به خود مشغول ميكرد، دغدغهاي مقدس به نام دغدغه دين بود. او از تمام ناراحتيها و نگرانيهاي زندگي دنيايي، دست شسته بود. گويا همچون جدش، علي(علیه السلام) به دنيا گفته بود: «اي دنيا! از من دور شو». ایشان هيچ گاه فکر خود را صرف مسائل عادي از جمله مسئله ازدواج و بهرهبندی از زندگی دنیوی ـ كه براي دختران شهر و ديارش جزو كارها و مسائل اساسي و مهم به شمار میآمدند ـ نمیکرد. در زندگي او، تنها امر حائز اهميت، مسئله عقيده و دين بود و مسائل ديگر براي او حاشيهاي و در خدمت مسئله اول بودند.
روح زاهدانه
يك روز آن مرحومه به من گفت: «بهترين مجلس عزادارياي كه در آن به قصد تقرب به خدا و فراگيري آموزهها و عبرتهاي نهضت امام حسين(علیه السلام) شركت كردم، مجلسي بود كه يكي از زنان فقير نجف برگزار كرده بود. مجلسي بسيار ساده و بيآلايش كه از زنان ثروتمند و اعياني و شيكپوش و شيفته مد و پز، در آن خبري نبود». وي ميگفت: «من در آن مجلس خشوع و خشيتي را احساس كردم كه تاكنون در هيچ مجلسي نظير آن را تجربه نكرده بودم و در آن حال و هواي ساده و صميمي و بيآلايش، با حالتي از دلشكستگي و انكسار بينظير، براي مصيبت حسين(علیه السلام) گريستم». آن مرحومه از اسراف و تجملگرائي برخي از زنان و دختران، به شدت دلگير و رنجيده خاطر ميشد؛ كه اين مطلب را گاه پنهان ميداشت و گاه با شيوههايي معقول و حكيمانه بروز ميداد. دلخوري او از اين بود كه اين گونه مسائل و اين چنين رفتارهاي تجملاتي، اين ذهنيت را در زنان حاضر در جلسه ايجاد ميكند كه زنان و دختران، افراد بيكاري هستند كه همّ و غمشان، پرداختن به مسائل كمارزش دنيوي، از قبيل لباس و گلدوزي و نقش و نگار و غيره است و هيچ توجهي به علم و انديشه و فرهنگ يا مسائل جامعه و انسانيت ندارند.
صفای باطن
او باطني منزه از كينه، بغض، دشمني و عداوت داشت و دل پاكش، خالي از انواع پيچيدگي، فريب، نيرنگ، خودخواهي، تكبر و خود برتربينيها بود. در تمام مدت معاشرت با او، هيچگاه از او نشنيديم كه غيبت كسي را بکند و يا از كسي بدگویی کند و يا سؤال و خواستهاي را ـ كه يكي از شاگردانش مطرح میکرد ـ مورد تمسخر قرار دهد. زيباترين اخلاق و سجاياي او خالي بودن دلش از احساسات نامناسب بود. من در طي مدت نزديكي و همراهيام با او هيچ نشانهاي از حسادت به ديگران و آرزوي زوال نعمت آنان و انديشيدن به خودش را در او نيافتم. ایشان خير و سعادت و نيكي را براي همگان، آرزو و آن را از خدا برايشان طلب ميكرد.
اخلاق اسلامي والاي او در دل و جانم پيوسته زنده و درخشان است. پاكي روح و مبرّا بودن از هرگونه انحصارطلبي در كسب موفقيتها و فضايل و امتيازات و خوشنودي از دستيابي ديگران به امتيازات و منزلتهاي برتر، از ويژگيهاي آن انسان پاكسرشت و بيآلايش و زلال بود؛ كه حتي هنگامي كه يكهتاز عرصه نويسندگي اسلامي براي زنان در عراق شد و مدال افتخار اين ميدان را از آن خود كرد، از ارائه هيچ نوع كمك و همفكري به ديگر بانواني كه مايل به قلم زدن در اين زمينه بودند، دريغ نكرد. اگر كسي، كتاب تازه منتشر شده خود را به او اهدا ميكرد، بسیار خوشحال ميشد و او و نوشتههايش را به زنان ديگر معرفي میکرد و ضمن تحسین، آن را يك پيروزي براي او و حمايت از آن را آرماني اسلامي؛ يعني آرماني كه تمام عمر و جواني خود را صرف آن كرده بود محسوب ميكرد.
او بنا به مسئوليتهاي بزرگي كه برعهده داشت ـ از جمله مسئوليت هدايت و روشنگري ـ رفت و آمد زیادی ميان شهرهاي نجف، بغداد و ديگر شهرهاي مذهبي عراق، داشت. قلب او مالامال از عشق به اين مسئوليت بود و عشق به چيز ديگري در دلش پيدا نميشد. دائم در جنبوجوش بود؛ اما نه براي اغراض دنيوي و اهداف زميني؛ بلكه براي هدايت بشر، يا حمايت و پشتيباني از موضوع و مسئلهاي ديني يا كمك به نيازمندي يا ايجاد صلح و آشتي ميان ديگران يا نفوذ هدفدار در محافل و مجامع جامعه. تمام اقدامهاي او برنامهريزي شده بودند.
بنتالهدي، زني مقاوم و راسخ و با استقامت بود و طوفانِ حوادث زندگي نميتوانست او را از پاي درآورد. او با مقاومت زينبياش، در روزهاي رنج و ناملايمات، مرهمي بر زخمهاي ما و ساير زنان دردكشيده و رنجديده بود و درخشش لبخندهايش در تاريكي حوادث، جراحتهاي ما را التيام ميبخشيد و تسكين ميداد.
استفاده از راههاي حكيمانه
شهیده بنتالهدی، از تمام راهها و روشهاي حكيمانه براي نيل به هدف تربيتي خود بهره ميگرفت. خداوند نیز بصيرت و تدبيري را به او عطا كرده بود كه او را در تحقق هدف مورد نظرش با قدرت تمام، ياري ميداد. در اين باره نمونههاي زيادي وجود دارند كه من به ذكر يك مورد اكتفا ميكنم.
يكي از دانشجويان دختر كه با راه و روش اسلام بيگانه بود، گاهي وقتها با بنتالهدي ملاقات ميكرد و او هم ميكوشيد آن دانشجو را به پوشيدن حجاب متقاعد كند؛ اما او امتناع ميورزيد؛ زيرا از نظر او و جامعه آن روز، حجاب يعني پوشيدن چادر، و چادر هم عواقب و تبعات سنگيني در پي داشت، از جمله متهم شدن به ارتجاع و عقبماندگي از سوي دشمنان اسلام. شهيده بنت الهدي به او ميگفت: «مهم نيست كه چادر بپوشي. نكته مهم آن است كه بدنت را بپوشاني و بس. لذا با پوشيدن روسري و مانتو شروع كن و اين براي تو كافي است». بنتالهدي در زماني اين سخن را ميگفت كه هنوز مانتو به عنوان يك حجاب، مطرح و شناخته شده نبود. با راهنماييها و روشنگريهاي بنت الهدي، آن دختر دانشجو به راه راست هدايت شد و پس از آنكه ايمان در جان او عمق يافت، چادر را برگزيد و بعدها از لحاظ روحي و ايماني خيلي بهتر از گذشته و حتي بهتر از كساني شد كه از اول چادر ميپوشيدند.
تسليم در برابر مشيت الهی
بنتالهدي در برابر طوفان مصائب و رنجها و حوادث، با قلبي مقاوم و دلي راسخ و روحي صبور، ايستادگي و تحمل ميكرد. در جريان ارتحال دائياش، آيتالله العظمي شيخ مرتضي آلياسين، هر كس ميخواست تسليم شدن در برابر اراده خدا را در رفتار صاحب عزا ببيند، بايد به بنتالهدي مينگريست. در آن فضاي سراسر شيون و زاري، او نه تنها ناله و فغان نميكرد، كه به زنان فاميل و بستگان هم توصيه مينمود که ذكر «لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم» را تكرار كنند و خوشحال باشند كه سفره رحمت و خير و بركت پروردگار، در انتظار دائي بزرگوارش است.
آخرين ملاقات
آخرين ملاقات من با شهيده بنتالهدي، پيش از آن صورت گرفت که همچون جدشان ـ که در شعب ابيطالب محاصره شد ـ در محاصره قرار گيرند. اين ديدار، چند ماه پس از جدايي از همديگر به وقوع پيوست. من در فاصله اين چند ماه، عهدهدار مأموريتي در شهر ديگري بودم که او از آن اطلاع داشت. وقتي خبر بازداشت سيد محمدباقر صدر و موضعگيري بنتالهدي در جريان آن بازداشت به ما رسيد، صبحگاهان به اتفاق يكي از زنان مجاهد از آن شهر خارج شدم تا به ديدنبنت الهدي بروم. البته ما پيشبيني ميكرديم كه از سوي جنايتكاران رژيم ـ كه بيت شامخ صدر را منبع خطري عليه كيان خود ميپنداشتند ـ اذيت و آزار و تهديدي متوجه ما شود. حتي راننده ماشيني كه آن را كرايه كرده بوديم و از دوستداران شهيد صدر بود، موقع سوار شدن به ما گفت: «آيا وصيت نامهتان را نوشتهايد؟» پس از رسيدن به شهر نجف، به خاطر بيصبريام، سريعاً از يكي مغازههاي خواربار فروشي مجاور، از آخرين وضعيت آنجا پرسيدم. صاحب مغازه با ترس و مخفیانه گفت: «ديروز بحمدالله سيد آزاد شد». پس از آن به منزل سيد رفتيم. بنت الهدي و مادرش در آنجا بودند و ملاقاتي پر از محبت و عاطفه و اشتياق صورت گرفت. آن شهيده بسياري از اتفاقات و ماجراهايي را که بعدها براي آنها پيش آمد، پيشبيني ميكرد و عباراتي با اين مضامين را برايم اظهار داشت: «ما بايد عزممان را براي آينده جزم كنيم و مصائب را به جان بخريم و تحمل كنيم و بايستي انتظارِ اتفاق غيرمنتظره را داشته باشيم. من فكر نميكنم اينها از سر ما دست بردارند».
اين افتخار را هم پيدا كرديم كه به اتفاق بنت الهدي و مادرش، خدمت شهيد صدر برسيم. او با اخلاق كريمانه و تعامل و احترام پسنديدهاش و با سخناني كه بيان فرمود، روح و جانمان را سيراب كرد؛ به گونهاي كه آن دیدار، به عنوان بهترين رويداد و خاطره در ذهنمان نقش بست. او همچنين به هنگام ورود ما و موقع خداحافظي، به احترام ما از جاي برخاست تا با ادب سرشار و خصائص والايش، جايگاه زن در اسلام و اهميت احترام و تكريمي را كه او براي زن و نقش او در زندگي و جايگاهش در اجتماع قائل است، به نمايش بگذارد. اين تكريم و احترام در قسمتهايي از صحبتهاي وي با ما درباره نقش زنان مسلمان عراقي بر ضد طاغوتهاي بغداد و وظايف آنان در اين روند جهادي، به خوبي آشكار بود. چنانچه به من گفت: «از تو انتظار ميرود كه درباره زنان معتقد و متعهد در عراق مطلب بنويسي».
رازداری
از جمله ويژگيهاي برجسته او، رازداري شديد نسبت به فعاليتها و مسائل مربوطه بود. او زبان خود را به دقت كنترل ميكرد تا مبادا از مسائلي كه به زيان حركت جهادي او يا فعاليتهاي برادرش، سيد صدر بود، صحبتي به ميان بيايد. در طي مدتي كه با بنتالهدی معاشرت داشتم، آن زن پرورش يافته با آموزههاي اسلام و در مدرسه فضايل متعالي، در نهايت احتياط و هوشياري بود. گوئي اين سخن خداوند كه «خذوا حذركم» (احتياط كنيد و آماده باشيد)2 را نصب العين خود قرار داده بود. او ميدانست كه اسرار مربوط به برادرش، توسط عناصر جاسوس بعثي شديداً پيگيري و رصد ميشود و لذا بنا به حكمت و بصيرت خود، نهايت استقامت و پايداري و احتياط و هوشياري را به خرج ميداد.
استفاده بهينه از وقت
براي كارهاي مهم در فواصل زماني طولانی، جلساتي را برپا ميكرديم که هر بار، در خانه يكي از خواهران برگزار ميشد. به طور طبيعي، ميزبان جلسه، آمادگيهاي لازم را از قبل پيشبيني ميكرد و بر حسب سليقه و نگاهش به جلسه، وسايل پذيرايي از بانوان شركتكننده را نيز مهيا ميساخت.در یکی از جلسات، هنگامي كه میزبان داشت از مهمانان پذيرايي ميكرد، شهيده بنتالهدي با همان روش هميشگياش، يعني با تبسم و نرمي گفتار و ملايمت، رو به آن خانم كرد و گفت: «اي كاش اين وقتي را كه براي تهيه ساندويچ و كيك و چاي گذاشتهاي، فقط براي تهيه شربت و شکلات ميگذاشتي و بقيه وقت ارزشمند خود را براي تهيه موضوعي مفيد، صرف و آن را براي حاضران مطرح ميكردي تا وقتشان هدر نشود و با دستهای پر به خانههايشان باز ميگشتند».
اساساً تمام وقت او صرف كارهاي سودمند و امور مفيد ميشد و ميكوشيد وقت خود را با كارهاي مهم و مسائل بزرگ و باارزش و با تحصيل علم و تنوير عقول پر كند و البته اين مواظبت از وقت، همراه با شيفتگي خاصي به كسب معرفت بود. او حتي در آشپزخانه، كتاب و دفتر با خود داشت و در آنجا هم از مطالعه و نوشتن دست بر نميداشت و نميگذاشت يك دقيقه از وقتش به هدر رود. ميتوان گفت تمام وقت و فعاليت او در عبادت صادقانه، ياد خدا، تحصيل علم، گسترش هدايت و معرفت و تلاش فراوان براي انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا و در يك كلام، به جان خريدن تمام سختيها و مشتقتها به خاطر آرماني مقدس ـ كه همان آرمان اسلام بود ـ صرف ميشد. خدايش بيامرزد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
نظر شما