مقدمه
سخن از برقراري ارتباط وايجاد همبستگي ميان دو مفهوم است كه يكي چون «خاطره» گونه اي ادبي وديگري چون «دفاع مقدس» گونه اي سينمايي است . گرچه در نگاه نخست ، به منزلۀ ايجاد پيوند ميان دومقولۀ «ادبيات»و«سينما» آسان وسهل به نظر مي آيد ، اما نگاهي ژرف وبينشي عميق به اين دو مقوله و«ماهيت» آن ها ، ما را با دشواري و سختي – بر خلاف نگاه نخستين – مواجه وروبرو مي سازد . اين دشواري دشوارتر و اين سختي ، سخت تر نيز مي شود ، اگر مفهوم «تغيير» پذيري چون «مخاطب (Audience)»را به مفاهيم پيش گفته بيفزاييم واز« استفاده ورضا مندي Uses and)(Gratifications»او از «رسانه»اي چون «سينما» وگونه اي سينما يي چون «دفاع مقدس » با توجه به حضور «مستند گونۀ«خاطره » در آن سخن گوييم .
اين مقالۀتحليلي –پژوهشي ، باتوجه به چنين نگرشي ، قصد آن دارد تا به منزلۀ ديباچه اي كوتاه ، دريچه اي باريك رو به چهارچوب نظري برآمده از سه مفهوم «متغير» ادبيات وزير شاخۀ آن «خاطره» سينما وزير شاخۀ «دفاع مقدس» و مخاطب ورويكرد «استفاده ورضامندي » آن ، بگشايد تا از اين رهگذر ، راه بر «نقد»آنچه «هست»و«نگاه» به آنچه «بايد» گشوده وگشوده تر شود . اميد كه در اين سعي اندك وبيان مجمل ، چون روزن توانا به بازنمايي شعاعي از نور «مطلوب» باشيم ، ان شاءالله .

خاطره ؛ گونه اي ادبي
واژه خاطره از جمله واژگاني است كه بيان آن ، همواره شنونده را به قلمرو زماني در گذشته رهنمون مي سازد . اين واژه كه در نگاهي معنايي ، معناي متعدد ، ولي هم راستا چون «اموري كه بر شخص گذشته باشد وآثاري از آن در ذهن شخص مانده باشد» «گذشته هاي آدمي» ، «وقايع گذشته كه شخص آن را ديده يا شنيده است » و«ديده هاي گذشته يا شنيده هاي گذشته » (دهخدا 8191) را به ذهن متبادر مي سازد ، در عرصۀ ادبي از جمله گونه ها (genres) وقالبهاي نگارشي به شمار مي رود .«خاطره» يا به بياني بهتر «خاطره نويسي» كه «عمل ثبت خاطرات » است، از دير باز توجه بسياري از نويسندگان ، اديبان و حتي مردم «عادي» را به خود جلب كرده ؛ آن چنان كه تقريباً كمتر كسي را مي توان يافت كه «خاطره اي» را براي گفتن نداشته باشد . اما ، به راستي «خاطره» چيست؟ و «خاطره نويس » كيست ؟ چه ويژگي ها و شاخص هايي ، يك اثر منثور را «خاطره» مي سازد وآن را قالبي نگارشي چون : «گزارش» ، «مقاله» ، «تاريخ نگاشته» ، «زندگي نامه» ، «سفر نامه» و«داستان» نمي سازد ؟

پاسخ گويي به اين پرسشها يا پرسشهاي ديگر از اين دست ، كه به حقيقت «هويت» يك اثر يا يك گونه را بر ما آشكار مي سازند ، مارا در ادامه سخن ، با ضرورت گفتاري كوتاه دربارۀ «خاطره» و«خاطره نويس» مواجه وروبرو مي كند وآن را چون گام اول دربرابر ما جلوه گر مي سازد ، از اين رو ، ما نيز در آغاز سخن از «خاطره» ، خاطره«نويسي» وويزگي هاي آن سخن مي گوييم ودر اين راه ، با نگاهي كوتاه به كتاب «پيك قصه نويسي» ،كتاب اول ، با سخني گويا در اين باره آشنا تر مي شويم ؛ به ويژه آن جا كه مرلف محترم مي نويسد : «خاطره» از نقل حكايت گذشته هايي شكل مي گيرد كه به لحاظ برجستگي ،...برصفحۀ ذهن ودل فرد حك شده است .

خصوصيات خاطره
الف) جنبۀ شخصي دارد وممكن است نقل آن ، انگيزش هيچ حسي و خيالي را در ديگران در بر نداشته باشد ؛ در حالي كه گزارش ، مقاله، تاريخ نگاشته وديگر قالب ها ي نگارشي لزوماً بايد فايده اي براي ديگران داشته باشند . براين اساس ، خاطره اگر شخصي باشد ، قاعدتاً به ديگران نيز ارائه نمي شود ؛ ولي قالب هاي ديگر معمولاً براي ارائه شدن است كه به رشتۀ تحرير كشيده مي شوند . شنيدن خاطره ، البته گاه ديگران را نيز خوش مي آيد وتاثيري فكري يا حسي قابل توجه برآنان مي گذارد.

ب) خاطه ، حادثه يا حوادثي را به همان شكلي كه به وقوع پيوسته ، بدون جا به جا كردن صحنه ها وبه هم زدن تقدم و تاخر واقعي آن ها مي كند .

ج) در خاطره ، با حذف برخي صحنه ها ونيز بزرگ نمايي برخي ديگر ، روبه رو نيستيم ؛ به عبارتي در اين جا تخيل و قصه پردازي نقشي ندارد . در خاطره نويسي ، نويسنده براي بهتر جلوه دادن يك حاثه خاص ، به حذف حوادث ديگر نمي پردازد وحتي سعي ندارد تا با ياري تخيل ، حوادث فرعي را به گونه اي سازمان دهد تا با حادثه اي اصلي هم سو گرداند وحركتش را تسريع كنند وبرجستگي اش را فزوني بخشد .»
گذري كوتاه بر ويژگي هاي پيش گفته شدۀ «خاطره» كه در بر دارندل تفاوت وجدايي آن از ديگر قالب هاي نگارشي يا گونه هاي ادبي است ، ما را با نكاتي چند در بيان ويزگي هاي «رسانه» اي خاطره و خاطره نويسي آشنا مي سازد ؛ از جمله آن كه :

الف) بيان نگارش «خاطره» تجربه اي شخصي است . «شخصي »بودن اين تجربه به اين معناست كه يك خاطره، آن گاه مي تواند به منزلۀ يك «رسانه» به انتقال پيام خود دست يابد كه : گوينده يا نويسندۀ آن ، پلي ارتباطي ميان درون مايه هاي ذهني خود با انديشه و ذهن شنونده يا خواننده به وجود آورد. به ديگر سخن ، «فايده»ي خاطره براي شنونده يا خواننده آن همراه با توجه گوينده يا نويسنده به زمينه هاي انديشه اي وفرهنگي او ودر كنار آن ، «بازفرست»هاي احتمالي از سوي طرف مقابل مي تواند «خاطره» را كه در نخستين نگاه ، تجربه اي « فردي » و « شخصي » است ، به تجربه اي «گروهي » و« غير شخصي » تبديل كند .

ب) ويزگي اساسي «خاطره » آن گونه كه ديديم ، « عيني گرايي» آن است . اين ويژگي ، از جمله ويژگي هاي است كه در نگرش « رسانه اي» به خاطره، مي تواند چالش برانگيز باشد ؛ زيرا اگر «خاطره تجربه اي شخصي است » ودر نهايت « واگويۀ» فرد از تجربه اي «واقعي » و «مستند » در گذشته است ، ديگر «عيني گرايي» به مفهومي كه متن را كاملاً «واقعي » وبه «واقعيت » نزديك و نزديك تر سازد ، از معناي واقعي خود به دور مي شود ؛ از اين رو به نظر مي رسد با توجه به چنين سخني وبا آگاهي از اين كه «خاطره » نگرش فردي يا «فرد گرايانه» است ، «عيني گرايي» بايد معنا و تفسيري متناسب با اين سخن به خود گيرد وهم چنان كه گونۀ «مستند» ، «تفسيري خلاقانه از واقعيت » تعبير مي شود ، «عيني گرايي» در خاطره نويسي نيز « بيان فرد از واقعيت ، البته با ديدي سرشار از حسن نيت وبي طرفي ، بدون بر هم زدن تقدم وتأخر واقعي حوادث و رويدادها ، تا آنجا كه در توان فرد است »معنا شود .

ج) ديگر ويژگي «خاطره» ، كه بي ارتباط با ويژگي پيشين خاطره نيز نمي تواند باشد ، پرهيز از « تخيل » و « قصه پردازي » است . اين ويژگي نيز چون ويژگي پيشين ، «عيني گرايي» چالش بر انگيز است ؛ زيرا به نظر مي رسد تا اندازه اي بسيار « آرمان گرايانه » است ودر عمل، كمتر مي توان به آن وفادار ماند . هر فرد در بيان يا نگارش « خاطره » ؛ به طور معمول ، از خاستگاه هاي فرهنگي ، اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و حتي روان شناختي خود سخن مي گوييد واين سخن ، خود «واقعيتي» انكار ناپذير است ؛ از اين رو به نظر مي رسد در اينجا نيز چون « عيني گرايي » نيازمند باز تعريف و نگاهي ديگر مطابق با «واقعيت» موجود هستيم تا به تعريف يا ويژگي نزديكتر به آنچه موجود است ، دست يابيم ؛ به طور نمونه، مي توان در اين ويژگي ، خصوصيت ديگري چون «انصاف» و«اعتدال » در بيان سخن را در نظر گرفت و «توانايي»هاي فردي وويژگي هاي ديگر او را مشاهده كرد .

به طور كلي آنچه در اين قسمت در پي بيان آن هستيم ، ارائه تعريفي كوتاه از «خاطره» وتعبير گويا از خصوصيات آن است . از اين رو ، با ارائه تعريف نخستين وبيان ويژگي هاي آن ودر پي آن ، نقد گونه اي بر تعريف نخستين وويژگي اولين ، قصد دستيابي به اين مهم را داشته وداريم . با توجه به چنين نكته اي ، اينك گاه آن است كه در اندازۀ سعي و توان ، ما نيز تعريفي از اين گونۀ ادبي وبيان ويژگي هاي آن ارائه دهيم . اين تعريف وبيان كه بر جنبۀ «رسانه» اي وانتقال پيام وايجاد ارتباط استوار است ، مي تواند اين گونه در نظر گرفته شود : «خاطره» ، گفتار يا نوشتاري است از گذشتۀ زماني، كه به سبب جايگاه واهميت برخاسته از خاستگاه جامعه شناختي وروان شناختي فرد گوينده يا نويسنده ، در ذهن وانديشۀ او شكل مي گيرد وبرجسته مي شود .

ويژگي هاي خاطره
الف) تجربه اي «شخصي» است ، به اين معنا كه فرد گوينده يا نويسنده در مكان رويداد وزمان رخداد حضور دارد وآن را تجربه مي كند . «فايده» براي ديگران در خاطره، در درجۀ دوم اهميت قرار دارد وآنچه مهم است « نقل حادثه يا روايت رويداد» است . از اين روست كه «خاطره» به خودي خود نمي تواند توجه ديگران را به خود معطوف سازد واز عوامل ديگري چون عوامل محيطي ، فرهنگي ،و...تأثير مي گيرد .

ب) فرد در بيان يا نگارش «خاطره» تلاش بر آن دارد تا « رويداد ها » را با همان چگونگي اش بيان كند وتقدم وتأخر واقعي آن را ، البته با ديدگاه خود ، بر هم نزند. به بيان ديگر ، «خاطره » گو يا نويس، سعي مي كند از واقعيت بيروني « مستند» گونه سخن گوييد ؛ گرچه واژه « مستند» در نگاه مفهومي ، خود « تفسير خلاقانه از واقعيت است ».

ج) «خاطره» گويا نويس ، در بيان سخن خود ، از «تخيل » و « قصه پردازي » دوري مي گزيند يا سعي برآن دارد تا دوري گزيند ؛ البته، ويزگي هاي شخصيتي ، ناآگاهانه ، گاه اورا به «قصه پردازي » و «خيال بافي» يا حداقل ، بهره گيري از «تخيل » وا ميدارد ، كه اين نيز در بسياري از موارد ريشه در ويژگي هاي روان شناختي وجامعه شناختي او دارد . حذف پارۀ رويدادها يا گذر پرشتاب از كنار برخي رخداد ها از جملۀ اين آسيب ها ست كه گاه ناخودآگاه « موجود » را نمي توان « مطلوب » ناميد.

به بيان كلي ، آنچه در ميان اهميت بسيار دارد ، آن است كه ما در بيان و جستجوي پيوند ميان «خاطره» نويسي ورسانه اي چون « سينما » ضروري است تا به حد اكثر تعريف از ويژگي هاي مرتبط ومشترك ، به ويژه «رسانه اي « شده از ديدگاه «خاطره» نويسي دست يابيم تا امكان « تعامل» هر چه بيشتر فراهم آيد .

سينما ، رسانه اي فراموش شده
نگاهي كوتاه به پژوهش هاي صورت گرفته وگذري خلاصه وار برآرا وانديشه هاي ابراز شده ، به ويژه در سال هاي گذشته ، ما را بيش از هر زمان ، با جايگاه تهي وفقدان درك مناسب در كاوش وجستجوگري پديده هاي هنري ف آن هم در جايگاه رسانه اي مواجه مي سازد . از جمله پديده هاي هنري كه از اين آسيب جدي بركنار نمانده است ، مي توان به « سينما » اشاره كرد . سينما كه در بيشتر پژوهش ها وانديشه ها به منزلۀ « هنر صنعت » به شمار آمده است ، آن چنان است كه آن را بيشتر بايد « رسانۀ جمعي » نام نهاد . برقراري ارتباط با گروهي پر شمار وارائل پيام يكنواخت از سوي يك منبع واحد به سوي آنلن ، از جمله ويژگي هاي است كه سينما را در بيان انديشه ها وانتقال پيام ها « رسانۀ جمعي » ساخته است .اين ويژگي معقول ، كه دور كردن اين « رسانۀ جمعي » از عرصۀ نظريه سازي وپژوهش هاي درخور رسانه اي ، پيامدهاي تعب انگيز چون ريزش مخاطبان ، فقدان آينده نگري در توليد رسانه اي و...به همراه خويش آورده است ، ما را پيش از هميشه به توجه افزون تر بروجه « رسانه » اي سينما وا مي دارد . به ويزه آن كه امروزه در عرصۀ نظريۀ پردازي ارتباطات جمعي ، « سينما » به خودي خود مورد مطالعه قرار نمي گيرد ؛ بلكه چون منبعي « فرهنگ » ساز ذدر كنار رسانه هاي چون مطبوعات ، راديو ، تلويزيون و...به شمار مي آيد وآثار آن به صورت بين رسانه اي مورد بررسي قرار مي گيرد ؛ آن چنان كه « دنيس مك كوايل » (Denis Mc Quail) صاحب نظر علوم ارتباطي مي نويسد :

« سينما، نوعي مركزيت پيدا كرده است .با وجود اين كه تماشا گران مستقيم خود را از دست داده ، اما منبه تغذيۀ ساير رسانه ها شده وهمچون ذخيره اي فرهنگي عمل مي كند كه از سر چشمۀ آن ، كتاب ها ف كارتون هاي استريپ، ستاره ها و مجموعه هاي تلويزيوني وترانه هاي دم به دم ساخته شده وروانۀ بازار مي شود ؛ بنابراين ، اين كه سينما هم چون يك آفرينندۀ خلاق براي كل فرهنگ توده عمل مي كند ، برخلاف سال هاي طلايي سينما كه فيلم صرفاً تلفيقي از ساير رسانه ها بود.»

گونه هاي سينمايي ، به منزلۀ زير شاخه هاي رسانه اي «سينما» ، توانا به درك وارائۀ نشانه هايي آشكار از رفتارهاي فرهنگي بينندگان خود هستند ؛ چنان كه با اقبال يا عدم اقبال ، كاميابي يا فقدان كام يابي وموفقيت يا شكست آثار سينمايي با گونه هاي تعريف شده ، مي توانند نموداري از برايند آرا ، سلايق و علايق بينندگان اين آثار را به بهترين شكل ممكن نشان دهد . از اين منظر ، توجه به مفهوم « گونه » وباز شناسي ويژگي هاي رسانه اي ، ضرورتي دو چندان مي يابد وتوجه بيشتري را در بررسي ها وكاوش هاي پژوهشي در رسانه ها طلب مي كند . با توجه به چنين سخني ، « دنيس مك كوايل » در كتاب « درآمدي بر نظريۀ ارتباطات جمعي » (An Introduction to the theory of Mass communication ) خود به تعريف « گونه»ي رسانه اي دست زده ، مي نويسد .

« واژۀ گونه در كاربرد معمولي ، به معناي انواع يا اقسام چيزهاست ودر امور فرهنگي براي نخستين بار به نوعي نقاشي واقع گرا در قرن نوزدهم اطلاق مي شد ؛ اما هم اكنون در ادبيات ونظريۀ فيلم به معناي يك نوع يا طبقۀ ممتاز از فراورده هاي فرهنگي رواج عام يافته است .»

او در ادامه سخن ، به بيان ويژگي هاي گونه«genre» مي پردازد وبا مترادف دانستن مفهومي آن با « طبقه اي از محتوا» ويژگي هاي چون شاخصه هاي زير را از نگاه رسانه اي برمي شمرد :

- موجوديتي است كه كم وبيش توسط هر دو گروه توليد كننده (رسانه ها) مصرف كننده (مخاطبان) يكسان به رسميت شناخته مي شود .
- اين هويت يا (تعريف) به اهداف مورد نظر (مثلاً اطلاع رساني، سرگرمي يا زير مجموعه هايي از آن ها ) شكل ( طول، سرعت ، ساختار ، زبان وغيره) ومعنا ( تصديق واقعيت 9مربوط مي شود
- به مرور ايام جا افتاده واز قراردادهاي آشنا پيروي مي كند وگرايش به اين دارد كه اشكال فرهنگي را حفظ كند ؛ هر چند اين اشكال نيز در قالب گونه مي تواند دگرگون شود و تكامل يابد.
- يك گونۀ خاص ، همان طور كه از پيش هم معلوم است ، از يك ساختار روايي يا سلسلۀ اقدامات معين پيروي مي كند ومتكي بر مجموعه اي از تصاوير قابل پيش بيني است وبرداشت هاي مكرري از يك مضمون اصلي را تشكيل مي دهد .

گونه هاي سينمايي در سينماي امروز جهان ، در كنار آن كه با « طبقه اي از محتوا » مترادف در نظر گرفته مي شوند ، در خدمت سازماندهي توليد وبازاريابي براي فيلم هاي توليدي نيز درآمده اند؛آن چنان كه در سينماي غرب وبه ويژه سينماهاي هاليوود ، اين گونه طبق بندي ها به منزلۀ پلي ارتباطي در « تبيين » رابطۀ ميان صنعت فيلم سازي ، پديد آور اثر هنري ومتن اثر هنري درآمده است ومي كوشد با تلقي «بازار» گونه از مخاطب يا به بيان بهتر «بينندۀ» اثر، به شناسايي ، ارزيابي واغواي او به خريد كالاي در ظاهر فرهنگي باديدي « سودا گرا » يانه (هزينه- فايده) دست يابد تا از اين رهگدر ، همراه با به گردش درآوردن چرخ هاي صنعت معظم رسانه اي «بيننده را راهنمايي كند ودر ضمن او را با انتظارهاي خاصي عادت دهد دبا تكيه بر همان انتظارها ، فيلم هاي بيشتري در گونه هاي تعريف شده به او عرضه كند » .

تقسيم بندي آثار و طبقه بندي گونه ها در چنين راستايي قابل درك وارزيابي است ؛ زيرا طبق بندي فيلم ها بر اساس گونه هاي چون «جنايي» ، «علمي- تخيلي» ، «سينماي وحشت » ، « ملودرام» و« وسترن » با ويژگي ها وخصوصيات فضا سازي وتصوير پردازي منحصر به فرد خود ، همراه با آن موجب مي شود مخاطب ، يا به بياني بهتر « بيننده » به طور غريزي وناخودآگاه هدايت شود ، « توزيع فيلم ها را سامان مي دهد وبهره وري توليد را نيز بالا مي برد ».

البته آنچه در اين ميان ، يادآوري اش ضروري به نظر مي رسد ، آن است كه در مقوله اي چون طبق بندي وگونه شناسي آثار هنري با جنبه اي رسانه اي چون « سينما » به ويژه در سينماي امروز جهان ، تنها سخن گفتن از نقش آفريني هاي موسسه هاي رسانه اي وتوليد آثار رسانه اي ومخاطبان ، بينندگان ، يا به بياني بهتر جامعۀ مخاطبان ، كافي به نظر نمي رسد ؛ بلكه عاملي ديگر چون « دخالت دولت » نيز به همان اندازه اثر گذار و موثر در چنين مقوله اي است ؛ به بياني ديگر ، آنچه به منزلۀ گونۀ « محتوايي » از رسانه اي جمعي چون « سينما » بر پردۀ نقره اي يا در قاب جادويي مشاهده مي شود ، نشاني از تعامل سه عنصر خواست بيننده، خواست فيلم ساز و خواست موسسه هاي رسانه اي در كنش متقابل با يكديگر است . توليد فيلم هاي جاسوسي ضد شوروي سابق به منظور پراكندن واشاعۀ وحشت از « سرخ ها » در دوران جنگ سرد در آمريكا نمونه اي كوتاه و گويا از چنين تعامل و كنش متقابلي است ؛ زيرا با پاسخ گويي به دغدغه هاي دولت مردان ايالت متحده آمريكا در آن دوران به ارائۀ راهكاري مناسب در بيان ديدگاه هاي شخصي فيلم سازان مبني بر وجود اظطراب ووحشت در جامعه همراه با جلب توجه تماشا گر وايجاد ترسي « نهادينه « شده در او در نهايت به سود كلان مؤسسه هاي فيلم سازي و پشتيبان رسانه اي آنان منجر شد .

مخاطب ؛ حلقۀ گم شده
مخاطب (Audience) در هر فرايند ، فراگرد، ارتباطي به منزلۀ « منزلگاه نهايي » به شمار مي آيد . او كه در ساده ترين و گويا ترين تعريف ، « مجموعۀ خوانندگان ، شنوندگان و بينندگان رسانه ها » را معنا مي دهد ، آن چنان است كه در گذر زمان و پيشرفت فن آوري هاي دست ساز انساني ، از سادگي به پيچيدگي و از گويايي به ابهام در معنا و مفهوم رسيده است . نظريه هاي گوناگون ، تعاريف متنوع و مفهوم سازي هاي گسترده ، بهترين دليل و برترين نمونه در بيان اين سخن ودرستي آن است .

به راستي « مخاطب » كيست و چگونه پديد مي آيد ؟ آيا « مخاطب » برخاسته از جامعه است يا برآمده از رسانه؟ آيا رفتار او در برابر رسانه ها ، فعالانه است يا منفعلانه؟ زمينه هاي روان شناختي و جايگاه جامعه شناختي مخاطب چيست ودر رفتار او چه نقشي دارد ؟ رسانه ها ، در اين ميان چه كاركردي دارند و چگونه به برنامه ريزي و برنامه سازي دست مي زنند ؟ و...اين پرسشها و شمار بسيار پرسش هاي از اين دست ، كه پديد آورندۀ شاخه هاي مطالعاتي چون مخاطب شناسي و مخاطب پژوهي در رسانه هاست ، سبب ساز بروز راهبردها ، انديشه ها و رويكردهاي متفاوت وگوناگون در عرصۀ مخاطب شناسي شده است كه رويكرد استفاده ورضا مندي (Uses and Gratifications) از جمه آن هاست . اين رويكرد ارتباطي بر اين فرض بنيادين استوار است كه:

« براي آن كه هر پيام به طور بالقوه اثر گذار باشد ، بايد علت استفادۀ آن براي مخاطب روشن باشد .» به بيان ديگر در ديدگاه اين رويكرد « حتي پرقدرت ترين رسانه ها نيز نمي توانند بر فردي اثر گذارند كه بر مبناي ويژگي هاي اجتماعي و روان شناختي خود براي استفاده از آن دليلي نمي يابد .»

رويكرد استفاده و رضامندي با توجه به وضع امروزين جامعۀ انساني و با تأكيد بر فرض بنيادين خود ، بر اين نكتۀ اساسي اصرار مي ورزد كه:

« امروزه با توجه به تغييري كه در ديدگاه هاي شناخت مخاطب به وجود آمده است و مخاطب منفعل را به مخاطب فعال و انتخاب كنندۀ وسايل ارتباط جمعي تبديل كرده است ، وهمچنين با در نظر گرفتن رشد تكنولوژي رسانه اي (ظهور كانال هاي متعدد تاويزيوني ، راديويي ، ويديو ، ماهواره ، تله تكس و شبكه هاي جهاني اطلاع رساني و...) ونيز رقابت شديد بين رسانه هاي مختلف ، شناخت مخاطب به طور جامع ، بيش از هر زماني ديگر براي دست اندر كاران رسانه ها حياتي شده است .»

زيرا

« مخاطب فعال امروز رسانه ها ، بر مبناي نيازها ، انتظارات ، زمينه هاي جامعه شناختي وروان شناختي خود از رسانه ها ، استفاده ، يا به عبارتي ، رسانه را انتخاب مي كند ؛ بر همين مبنا ، رسانه بر او اثر مي گذارد ؛ به گونه اي كه زمينه ساز استفادۀ مجدد او از رسانه مي شود .»

« فعال » بودن مخاطب در اين رويكرد ، استفادۀ مخاطب از رسانه ها و رضامندي او از استفاده ، هرگز به صورت مفهومي « تغير ناپذير» جلوه گر نشده است ؛ بلكه در نظر گيري ابعاد مختلف براي « فعاليت » مخاطب ، مفهوم سازي براي استفادۀ « هدفمند» و« غير هدفمند » از رسانه ها ورضا مندي مورد نظر و حاصل شده از استفاده از رسانه ها دارد ؛ از اين روست كه ما در رويكرد استفاده ورضامندي ، با شاخص هايي چون « تعمدي بودن » 1، « انتخابي بودن » 2، « درگير شدن » 3و « سودمندي » 4در شناخت ابعاد فعال بودن مخاطب ، هدف مندي و غير هدفمندي و برآيند آن پيامد و ارزش در استفاده از رسانه ها وروي آوري و رو گرداني در رضا مندي مورد نظر5 و حاصل شده 6 از رسانه ها مواجه مي شويم .

همچنين ، به آن سبب كه اين رويكرد در زمينه هاي روان شناختي و جامعه شناختي مخاطبان ، ريشه دارد و عناصر اصلي خود را در لابه لاي عواملي چند ، چون « محيط اجتماعي و رواني مخاطب ، نياز ها و انگيزه هاي فرد براي برقراري ارتباط ، گزينه هاي عملي براي انتخاب رسانه ها، رفتار ارتباطي و پيامدها واثرات چنين رفتاري جستجو مي كند ، ما با فهرستي از نياز هاي انساني واجتماعي در بررسي رويكرد مخاطبان روبه رو مي شويم كه در نگاهي كوتاه ، عبارتند از ؛ تفريح و سرگرمي ، برانگيختگي و آرامش ، يادگيري و كسب اطلاع ، گذران وقت از روي عادت ، استفادۀ اجتماعي ، همدم يابي ، يافتن موضوعي براي صحبت با ديگران ، تحكيم هويت شخصي وارتقاي روحيۀ معنوي .

از سويي ديگر، رسانه ها در چنين رويكردي ، «اثر» گذاري وتأثير خويش را در استفاده و رضامندي مخاطبان پي مي گيرند غ به بياني ديگر ، رسانه ها با توجه به سلسله انگيزه هاي مخاطبان كه منجر به ايجاد نياز هاي گوناگون آنان مي شود و «استفاده» از رسانه ها را به منزلۀ برطرف سازي يك «نياز» جلوه گر مي سازد وبا آگاهي از دلايل روگرداني مخاطبان از برخي رسانه ها واولويت گذاري به برخي ديگر از رسانه ها در جامعه ، به برنامه ريزي وبرنامه سازي در راستاي تأثير گذاري هدف مند و بلند مدت و گاه پرورش گونه اي از مخاطبان عام و خاص دست مي زنند تا از اين رهگذر ، همراه با جلب نظر و جذب ديدگاه مخاطبان به هدايت ، ارشاد و گاه پرورش وتربيت آنان دست يابند .

انتخاب موضوع مناسب ، در نظر گيري امكانات در خور ، بهره گيري از قالب رسانه اي يا گونه اي برنامه اي ، اجراي شايسته با بهرمندي از عوامل حرفه اي و در كنار آن «پژوهش» و «ارزيابي » در سه مرحلۀ « پيش توليد » و «پس توليد » در رستاي پاسخ گويي به نيازها و اثر گذاري در شكل گيري نيازهاي جديد يا تغير نيازهاي پيشين همراه با در نظر گيري مؤلفه هاي روان شناختي و جامعه شناختي افراد جامعه در چنين راستايي قابل تأمل و انديشه است .

به طور كلي ، آنچه از گذري كوتاه بررويكرد «استفاده و رضامندي » قابل دريافت است و مي توان از آن به منزلۀ گزاره هاي اساسي در چنين رويكردي به مخاطبان نام برد ، در عبارت هايي چون عبارت هاي زير شايستۀ تأمل ودر خور انديشه است .

1- فعال بودن مخاطب بدين معناست كه هدف مخاطب ، تعيين كنندۀ بخش قابل ملاحظه اي از الگوي استفادۀ او از رسانه است ومخاطب در رفتار ارتباطي خود ، داراي انگيزه و هدف است ، اين امر حتي در مواقعي كه پيام گير اظهار مي دارد كه از رسانه ها صرفاً براي گذراندن اوقات يا احساس آرامش ويا رهايي از تنهايي استفاده مي كند نيز صادق است .

2- مخاطب تصميم مي گيرد كه رسانۀ خاصي را انتخاب واز آن استفاده كند تا نيازها و خواسته هاي ويژه اي را ارضا كند .

3- مخاطب در انتخاب رسانۀ خاص ، تحت نفوذ اثرات اجتماعي وزمينه هاي روان شناختي محيط خود است .

4- رسانه هاي جمعي براي جلب توجه ، انتخاب شدن ومورد استفاده قرار گرفتن با يكديگر رقابت مي كنند.

5- مخاطبان به خوبي قادرند دلايل خود را براي استفاده از يك رسانه ابراز دارند ؛ به عبارتي ، مردم به خوبي به علايق وانگيزه هاي شان آگاهند ويا حداقل در صورتي كه اين علايق وانگيزه ها را به آن ها ارائه كنيم ، مي توانند آن ها را باز شناسي كنند، در نتيجۀ داده ها ، بررسي هايي از اين دست ، اغلب از خود افراد مخاطب گردآوري مي شود .»

دفاع مقدس ؛ يك گونۀ بومي
دفاع مقدس ملت ايران در برابر هجوم فزون طلبانۀ رژيم بعث حاكم بر عراق به سركردگي صدام حسين وبه ياري و پشتيباني جهان غرب را –كه عرصه اي نابرابر از ستيزارزش ها وهنجارهاي پديدار شده در انقلاب اسلامي ايران با معاندان ، بدخواهان ودشمنان قسم خوردۀ آن را به وجود آورد – به حقيقت بايد حماسه اي جاودان در تاريخ اين ملت ناميد. هشت سال نبرد نابرابر كه سرانجامي جز شكست وناكامي براي دشمنان در پي نداشت ، آن چنان تأثيري از شعر، شور و شعور در عرصه هاي متفاوت اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي وفرهنگي پديد آورد كه به راحتي نمي توان از كنار آن و پيامدهاي ناشي از آن گذر كرد .

پديداري گونه هاي متفاوت ادبي و هنري چون شعر ، خاطره ، داستان ، نمايش ، فيلم ، عكس و...كه همگي با پسوند دفاع مقدس همراه بودند ، از جملۀ اين پيامدها در عرصۀ فرهنگي بود كه سينما و ادبيات دفاع مقدس از زمرۀ آنان به شمار مي روند.

سينماي دفاع مقدس به منزلۀ گونه اي از حقيقت بومي از آغازين روزهاي جنگ تحميلي تا به امروز ، حضوري فعال در صحنه داشته است . گرچه همچون هر گونه اي فراز وفرودهاي بسيار به خود ديده است ودوران ها و مراحلي گوناگون را در مسير شدن طي كرده است ؛ دوران ها ومراحلي چون حماسه سازي كه مصادف با سال هاي جنگ بود ؛ شكل گيري سينماي انتقادي وبازنگر ؛ فاصله گيري از سينماي دفاع مقدس و نزديك شدن به گونل سينماي انتقادي – اجتماعي از جمله اين دوران ها ومراحل در سال هاي حماسه ودوران پس از آن است كه رد پاي آن را در آثار فيلم سازاني شاخص در اين گونۀ بومي سينمايي چون ابراهيم حاتمي كيا ورسول ملاقلي پور مي توان مشاهده كرد ؛ نمونه هاي چون مهاجر(1369) ، از كرخه تا راين (1372) وآژانس شيشه اي (1377) در آثا سينمايي حاتمي كيا وافق (1367) ، خسوف (1371) و قارچ سمي (1380) در آثار سينمايي رسول ملا قلي پور ، از جمله اين دوران هاي تحول و مراحل تكوين در سينماي دفاع مقدس است .

ادبيات دفاع مقدس به منزلۀ گونه اي ديگر در عرصۀ اثر گذاري هاي فرهنگي حماسۀ ملي هم پا با سينما وشايد پيش تر از آن به پيدايي و بلوغ رسيد . شعر دفاع مقدس ، داستان نويسي ، خاطره گويي يا نويسي در دفاع مقدس و...كه نمونه هاي از آن را مي توان در آثار شاعران ، اديبان ونويسندگاني چون حميد سبزواري ، نصرالله مرداني ، دكتر سيد حسن حسيني ، علي رضا قزوه و ...به نظاره نشست ، از جملۀ اين آثار در ادبيات برآمده از دفاع مقدس وسال هاي حماسه است .

اما در اين ميان ، يادآوري نكته اي اساسي ودرخورتأمل ، ضروري به نظر مي رسد وآن تفاوت مفهومي ميان مفهوم گونه در جهان غرب وبه ازاي آن در جهان شرق وبه ويژه ايران است . در جهان غرب به آن سبب كه فرهنگ را صنعت مي پندارند والگوي توجه؛ نمايش را الگويي كارآمد در اين راه مي نگرند ، مخاطب چون بازاري بالقوه در نظر مي آيد كه فرهنگ وآثار فرهنگي چون كالايي در آن عرضه مي شود. از اين رهگذر است كه اغوا وگاه نيرنگ به مخاطب در راستاي جلب توجه وجذب ديدگاه او ضروري به نظر مي رسد تا اثر فرهنگي كه گاه فيلمي سينمايي يا متني ادبي است ، در بازارهاي ارتباطي به فروش رسد .

گونه و مفهوم آن در چنين ديدگاهي ، نه از براي محتوا كه از براي بازيابي توليد و توزيع معنا ومفهوم مي شود تا با در دست گيري بازار مخاطب ، چرخ هاي سرمايه داري به حركت وچرخش وادارد واز راه ارضاي او ، به اهدافي از پيش تعين شده در زير لايه هاي متن رسانه اي كه بر آمده از منافع سرمايه داران وگردانندگان رسانه هاست ، دست يابد . اما در جهان شرق به ويژه ايران ، به سبب ريشه هاي فرهنگي كهن وارزش مداري انساني اين گونه جوامع كه گاه ريشه اي ديني ومذهبي دارد . فرهنگ نه به منزلۀ صنعت ، كه يك ارزش هويت ساز در نظر مي آيد والگويي چون الگوي آييني كه مبتني بر درك متقابل وتعالي و ارتقاي معنوي مخاطب است ، كارآمد و مؤثر جلوه داده مي شود . از اين رهگذر ، ديگر اغواي مخاطب ونيرنگ زدن به او درراه جلب نظر و جذب توجه او، ناهنجاري و ضد ارزش تلقي مي شود واحترام به درك وهمبستگي و پيوند با مخاطب ، اصلي اساسي به شمار مي آيد . گونه ومفهوم آن در چنين نگرشي ، ديگر در مفاهيمي چون بازار يابي توليد و توزيع معنا نمي شود ؛ بلكه محتواي فرهنگي و مبتني بر ارزش اثر و ساختار متناسب با او، كه شايد كمتر مورد توجه است ، عاملي اساسي در اين طبق بندي وگونه سازي محسوب مي شود .

ازصفحه تا پرده ....
بررسي خاطره به منزلۀ گونه اي ادبي وگذري بر سينما به مثابه رسانه اي فراموش شده همراه با شناخت دفاع مقدس واثر گذاري هاي آن در عرصۀ گونه سازي هاي فرهنگي وهنري كه سينما وادبيات دفاع مقدس نموداري از آن است ، ما را در ادامۀ سخن ، متوجه پرسشي اساسي در نزديكي ودوري يا تشابه وتفاوت دو مقولۀ ادبيات وسينما مي كند واين پرسش را به ذهن مي رساند كه به راستي ، چه تفاوت يا تشابهي ميان ادبيات وسينما وجود دارد ؟ وخاطره وسينماي دفاع مقدس به منزلۀ زير مقوله هاي اين دو ، چه نقش وجايگاهي در ميان دارند ؟

پاسخ گويي به اين پرسش يا پرسش ها ، ما را در جايگاه كاوش گر در بررسي موضوع با گزاره هايي كوتاه وگويا در بيان تشابه وتفاوت اين دو مقوله مواجه مي كند ؛ گزاره هايي كه هريك با توجه به واژه ونما به عنوان واحد تحليل در بررسي ادبيات و سينما كارگشا و رهگشا خواهد بود ؛ گزاره هايي چون :

1- نيروي محرك اصلي در ادبيات ، زبان ولذا با واسطه است ؛ حال آن كه انگيزش فيلم ، تصوري وبدون واسطه است .

2- فيلم نيز مانند رمان نتيجه، اخطلاط عناصر گوناگوني است ودر آن مي توان عناصري از نمايش – صحنه پردازي ، گفتگو ، حالات وحركات ، از نقاشي ، ترتيب ، شكل ، قالب ، بافت ، رنگ ونور پردازي ؛ از فن شاعري ، نمادگرايي ، استعاره وساير كنايات ادبي ؛ از موسيقي ، آهنگ وهماهنگي ؛ واز قصه ، ساختار، روايت ، موضوع وشخصيت پردازي را يافت . به علاوه از آنجا كه رمان نسبت به فيلم سابقۀ طولاني تري دارد ، فيلم تا حد زيادي از تكنيك ها واكتشافات آن استفاده مي كند واين خود امتيازي مهم به حساب مي آيد
.
3-كلمه وتصوير از اين نظركه پديده هاي بصري هستند ، به هم شبيه اند ، هردوي آنها بايد با چشم ديده شوند .

4- فيلمساز ، در مقايسه با نويسنده مي تولند بر وسيله اي كه در اختيار اوست (فيلم) تسلط بيشتري داشته باشد ؛ زيرا فيلم، وسيله اي دقيق، ملموس وصريح است ؛ اما به رغم اين قدرت تكنيكي فوق العاده براي ترسيم واقعيت ، فيلمساز با تأكيد بر صراحت وروشني تصاوير ، بخشي از قدرت تلقين خود را از دست مي دهد .

5- فصل يا سكانس ، مانند بند يا پاراگراف ، بخش مشخصي از متن در ادبيات است كه مشخصۀ آن پيوستگي ، يگانگي وكامل بودن مطلب است .

6- فيلم تجربه اي جمعي وچند حسي است كه بر حضور ذهن تماشگر تكيه دارد حال آن كه ادبيات تجربه اي خصوصي وتك حسي است وبيشتر منتج به پاسخ وعكس العمل مي شود .

7- فيلم ورمان به اين اعتبار كه نظم وترتيبشان نوعاً خطي است ، مشابه اند . در رمان و حتي در فيلم غالباً مي توان حركت را متوالي توصيف كرد ؛ يعني رويدادها وصحنه ها در رابطۀ مستقيم با يكديگر تنظيم شده اند.

8- يكي از خصيصه هاي جالب فيلم ، فوريت آن است ؛ يعني بيننده احساس مي كند كه وقايع هم اينك در مقابل چشمانش رخ مي دهد . اگر چه اين فوريت ، بيننده را بيشتر درگير موضوع مي كند ، ولي مشكلات خاصي را نيز براي فيلمساز به وجود مي آورد كه اكثر اين مشكلات حول محور زمان دور مي زند .

9- از نظر تكنيكي ، سراسر فيلم در زمان حال است ، به اين معنا كه گذشته، حال، آينده، ويا خواب و خيال ها تماماً در حال حاضر اتفاق مي افتند. با اين وجود ، بيننده نيز چون خوانندۀ داستان روش فيلمساز را در ارائه زمان مي پذيرد ، وبه طوري كه كلريچ (Coleridge) اظهار مي كند : « با ميل ورغبت از ناباوري دست مي شويد.»

10- در فيلم ، نه تنها زمان ، بلكه مكان نيز به گونۀ ديگر ي به كار گرفته مي شود . غالباً خوانندۀ داستان از تجارب خويش براي باور كردن اظهارات نويسنده استفاده مي كند ؛ در صورتي كه دوربين فيلم برداري به طريقي متفاوت با چشم وذهن عمل مي كند و بينندۀ فيلم بسيار منفعل تر از خوانندۀ رمان است ؛ زيرا مفهوم بخشيدن به هر صحنه بر بر عهدۀ فيلم است .

11- فيلم داراي ماهيتي واقعي وملموس است ؛ در حالي رمان ، انتزاعي والقا كننده است . اين تفاوت بسيار مهم ، به اين معنا است كه در فيلم ، پرداختن به مسائل انتزاعي كار ، بسيار مشكل است .

12- تمايل دوربين به واقعي جلوه دادن ، مشكلات ديكري نيز ايجاد مي كند . بسياري از نويسندگان ، با موفقيت ، شخصيت هاي آفريده اند كه نماينده نوع بشرند . در هريك از اين داستان ها ، خصوصيات ظاهري شخصيت اصلي بسيار كم توصيف شده ، در نتيجۀ آن ، شخصيت به صورت شخصيتي عام ونمايندۀ نوع بشر درآمده است ؛ ولي دوربين اثري كاملاً متفاوت دارد ؛ به اين معنا كه بين هنر پيشه ونقش وي پيوند دائمي به وجود مي آورد .

13- فيلم ، تجربه اي چند بعدي است ؛ به اين معنا كه تصوير وصدا را با حركت تركيب مي كند . فيلمسازي كه بيش از اندازه كتابي باشد وبر گفتگو (ديالوگ) بيش از حد تكيه كند ، فيلمي (حراف) خواهد ساخت ؛ همچنين فيلمسازي كه زبان تصوير و حركت را نمي فهمد ، فيلم بي تحركي خواهد ساخت . اين امر ، خصوصاً هنگام تبديل نوشته به فيلم پيش مي آيد .

با توجه به چنين گزاره هايي كه در بردارندۀ نقاط مثبت ومشابه ونكات منفي و متفاوت ميان دو مقولۀ ادبيات وسينماست ، « استفان شارف » (Steffan Sharff) در كتاب «عناصر سينما» ( The Elements of Cinema) به جمع بندي نكات و نقاط پيش گفته شده دست مي زند و مي نويسد : «وووسينما هر گز نبايد و نشايد كه با واژگان ادبي به رقابت برخيزد . انديشه بصري وزبان سينما را بايد همچون نوعي ديگر از فعاليت عقلاني درك كرد .

سينما ، زنجيره اي از تأثيرهاي بصري است كه با رشتۀ پيوسته اي از بمباران هاي گرافيكي ، اتصال و جريان دارد . قواعد بياني اي كه حاكم بر انتقال انديشه از طريق اصطلاحات بصري – همان نحو سينمايي – است ، شباهتي به قواعدي كه براي سازماندهي انديشه در قالب تركيب هاي واژگاني به كار مي رود ، ندارد ؛ اين دو قالب از اساس با هم فرق دارند . وضوح وقدرت يك بيانۀ بصري ، به فهم ودانش فيلمساز بستگي دارد كه شكل پرمعنا را چنان در عناصر زيبايي شناسي سينمايي سازماندهي كند كه نتيجل آن جريان پويايي از داده هاي سينمايي باشد .» (شارف ، 1382 ، 8-7)

نتيجه گيري و چند پرسش
آنچه از نگارش اين مقالۀ تحليلي – پژوهشي در پي بيان بوديم ، ديباچه اي بر ايجاد پيوند ميان دو مقولۀ ادبيات و سينما ونمود هاي بارز آن در گونه هاي ادبي وسينمايي خاطره نويسي و سينماي دفاع مقدس با توجه به رويكرد استفاده ورضامندي (Uses and Gratifications) مخاطبان بود . در دست يابي به اين هدف ، ما سخن را با بررسي خاطره، به منزلل گونه اي ادبي آغاز كرديم وبه منظور شناخت آن به معرفي كوتاه وگويا از آن دست زديم ؛ گرچه در گام بعدي ، نقد و تحليل آن را سرلوحۀ كار خويش قرار داديم و با بررسي عيني گرايي و همه جانبه نگري در آن ، باز تعريفي ديگر را با توجه به زمينه هاي روان شناختي و جايگاه جامعه شناختي گوينده يا نويسندۀ خاطره مورد توجه قرار داديم .

نگاهي به سينما ، اين رسانۀ فراموش شده ، دومين گام در بررسي موضوع و دستيابي به هدف آن بود و با بررسي جنبۀ رسانه اي سينما ، ما در ادامۀ راه با مفهوم گونه در قالب رسانه اي آشنا شديم و يادآوري تفاوت مبنايي ميان گونه وپيدايش آن در جهان غرب و ما به ازاي آن در جهان شرق را خالي از فايده نديديم ؛ گرچه فاصلۀ بسيار مفهومي كه برخاسته از تفاوت دو جهان بيني ، كالايي و آييني بود ، توجه به چنين سخني رانه يك راهكار توصيفي ، كه يك ضرورت موضوعي ساخته بود .

گذري بر مفهوم مخاطب كه شايد حلقۀ گمشده اي در پيوند ميان زنجيرۀ توليد و توزيع باشد ، ديگر سخن مورد توجه در اين مقالۀ تحليلي – پژوهشي بود كه از رهگذر آن ، به طور خلاصه وار ، با رويكرد استفاده و رضا مندي (Uses and Gratifications) مخاطبان آشنا شديم وگستره اي از انگيزه هاي رسانه اي آنان در بررسي توجه ودلايل رو گرداني از رسانه ها وگونه هاي رسانه اي آنان از نظر گذرانديم . همچنين توجه به دفاع مقدس ، به منزلۀ گونه اي بومي ، ما را در روند بررسي ها به دو گونۀ بومي ادبيات وسينمايي دفاع مقدس رساند ومراحل تكوين و پيدايي آنان را ، به ويژه در سينماي دفاع مقدس ، در انديشۀ ما نشاند .

قسمت پاياني سخن ، به تفاوت ها و شباهت ها يا «واگرايي و هم گرايي» اذبيات وسينما دست زد ودر پي آن برآمد تا با اين بررسي ، از دوري و نزديكي اين دو مقولۀ ادبي و هنري با جنبۀ رسانه اي سخن گويد ؛ گرچه اين سخن گويي ما را در نهايت سخن به آنجا رسانيد كه دريافتيم ؛ ادبيات سينما و گونه هاي ادبي وسينمايي ، تا آن جا با هم شباهت دارند كه بخواهيم از ديدگاه دستور زباني يا صرفي به موضوع بنگريم ، وگرنه در ساختار و زيبايي شناسي تبديل اين دو موضوع به يكديگر ، به ويژه ادبيات و متن ادبي به سينما ومتن سينمايي ، حفظ جوهرۀ موضوع و جاري كردن آن در ساختارهاي تصويري وزيبايي شناسي متناسب با مقولۀ مورد بحث ، ضرورتي دو چندان دارد واثر ، به ويژه اثر سينمايي را با موفقيت در ساختار مواجه مي كند .

پايان بخش سخن ما، بازگشت به پرسشي اساسي است ؛ همان پرسشي كه اين مقالۀ تحليلي – پژوهشي در راستاي پاسخ گويي به آن ، البته در آغاز راه وبه منزلۀ ديباچۀ سخن به نگارش درآمد ؛ آن پرسش آن است كه : چگونه مي توان به حظور گونۀ ادبي خاطره نويسي در گونۀ سينمايي دفاع مقدس با توجه به رويكرد استفاده ورضامندي مخاطبان دست يافت ؟

گرچه پاسخ گويي به اين پرسش اساسي ، مجالي ديگر مي طلبد واز حوصلۀ اين مقاله كه تنها ديباچه اي بر اين پاسخ گويي است ، خارج است ، اما ياداوري نكاتي چند در پاسخ گويي مناسب به آن ضروري ومهم به نظر مي رسد . نكاتي چون : ما در حال حاضر ، در جامعه اي به سر مي بريم كه آن را جوانترين يا يكي از جوان ترين جوامع در عرصۀ گيتي به شمار مي آورند .

جوان بودن اين جامعه، كه پيامدهاي ويژه و گاه بحران زا ، بنا به ويژگي ها و خصوصيات گروه جوان ، به همراه دارد ، وظيف و رسالت رسانه ها را در جامعه در مقابله با آسيب ها ورفع چالش هاي در پيش رو كه گاه در بحران هاي هويتي وناهنجاري ها نمودار مي شود ، بيش از پيش سنگين و سنگين تر مي سازد . اين سخن ، به ويژه در جامعه اي ارزشي چون ايران كه پايبند به سلسله اصول وبنيان هاي دولتي وملي است ، از ضرورت بسيار برخوردار مي شود ودر اين ميان ، دفاع مقدس و گونه هاي ادبي وهنري برخاسته از آن ، به سبب بهره مندي از اين ارزشها ، جلوه اي دو چندان مي يابند . خاطره نويسي در بارۀ حماسه آفريني هاي پيشين با رويكرد امروزين وبهره گيري مخاطب پسند ، وبه ويژه جوان پسند ، از آن در عرصۀ سينماي دفاع مقدس از جمله راهكارهاي موجود در انتقال فرهنگ حماسه ومقابلۀ با آسيب ها وچالش هاي در پيش روست . سينماي دفاع مقدس گرچه در مسير پيدايي و تكوين ، تغيرات بسيار به خود ديده است ، اما تا كنون از نكته اي اساسي غفلت ورزيده است وآن ، نگارش فيلم نامه هاي مستند و هدف مند با توجه به فضاي بومي حامعه است . اين آسيب ، همواره اين سينما و سينما گران آن را در معرض دو سوي متضاد قرار داده است ؛ آن چنان كه گاه او را به افراط در سطحي نگري تقليدي از نمونه هاي غربي با رويكرد تجارتي وگاه به تفريط در گرفتاري برآمده از نگاهي كاملاً عرفاني وآسماني با رويكرد فرا انديشي كشانده است ودر نهايت ، به چيزي جز جلب نظر گروهي اندك وگريز بي شمار بسياري ديگر دست نيافته است ؛ از اين رو ما كمتر در عرصۀ اين سينما ، شاهد موفقيت فيلم سازاني چون ابراهيم حاتمي كيا وآثاري چون آژانس شيشه اي در جلب نظر وديدگاه تماشا گران ، وبه ويژه تماشاگران جوان هستيم كه اين پديده ريشه در سخني چون سخن بالا دارد . رسانه اي بودن پديده هاي هنري چون سينما ونقش آفريني هاي آنان در عرصۀ فرهنگي جامعه ، از جمله مسائلي است كه يا به بوتۀ فراموشي سپرده مي شود ويا كمتر به آن توجه مي شود . اين آسيب ، كه در پيامد خويش نظراتي چون انديشۀ هنر براي هنر را در پي مي آورد ، از جمله نكاتي است كه ضرورت توجه به آن ، بيش از هر زمان احساس مي شود وپژوهش در آن مفيد و ضروري به نظر مي آيد .

ونكته آخر آن كه ، خاطره نويسي برآمده از سال هاي دفاع مقدس به منزلۀ پشتوانه اي عظيم و گرانقدر ، مي تواند به تقويت ، رشد و شكوفايي گونۀ سينمايي دفاع مقدس بينجامد واگر ميان دستور زبان حاكم بر خاطره وفيلمسازي از اين دستور زبان تفاوت قائل شويم ونحو سينمايي را آن گونه كه «استفان شارف» در كتاب «عناصر سينما» به آن اشاره مي كند ، در اين تبديل در نظرگيريم ، همراه با آن كه مخاطب وبه ويژه مخاطب جوان را به فراموشي نسپاريم واو را چون موجودي نياز جو وانتخاب گر در برابر فيلم هاي سينمايي بنگريم .

با توجه به چنين نكاتي ، اينك گاه آن است كه با بررسي روند فيلمسازي در سينماي دفاع مقدس ودقت در پشتوانۀ پژوهشي وشواهد مستند در آن همراه با مخاطب شناسي در خور ، به ايجاد رابطه اي مثلثي ميان سه مقولۀ «خاطره نويسي ، فيلم سازي و مخاطب » بينديشيم واز رهگذر آن ، به پرسش هايي چون پرسش هاي زير پاسخ گوييم .

1- شخصيت اصلي در فيلم هاي سينمايي دفاع مقدس تا چه اندازه بر اساس پشتوانۀ نظري و مخاطب شناسي شايسته ، جلوه گر مي شود ؟

2- شخصيت هاي ضد محور در اين گونه فيلم ها تا چه اندازه همراه با شناسايي مقوله هاي برخوردار از پژوهش ، نمايان وتصوير سازي مي شوند ؟

3- مؤلفه هاي ساختاري در اين ميان چه نقشي بر عهده دارند ؟ آيا اندازۀ نما ، زاويۀ دوربين ، نوع عدسي ، حركت دوربين و...در اين ميان در بردارندۀ ارزش و هنجار مخصوص به خود هستند ؟

4- خاطره نويسي دفاع مقدس چه ويژگي هايي دارد؟ واين ويژگي ها تا چه اندازه سينمايي هستند ؟

5- آيا هر خاطره اي در عرصۀ دفاع مقدس به صرف درگيري ارزش ها ، خاطره است يا مستند ؟

منابع:

1- بورن اد «بعد فرهنگي ارتباطات براي توسعه »ترجمه مهر سيما فلسفي ،تهران ، مركز تحقيقات ، مطالعات وسنجش برنامه اي صدا وسيماي جمهوري اسلامي ايران ، چاپ اول، 1379
2- جينكز، ويليام، ادبيات فيلم «جايگاه سينما در علوم انساني »،ترجمۀ محمد تقي احمديان وشهلا حكيميان ، انتشارات سروش : چاپ سوم 1381
3- صافاريان، روبرت ،«ژانر،نگره وسينماي مخاطب »، فارابي (فصلنامۀ پژوهشي)، دورۀ سيزدهم ، شماره دوم، زمستان 1382
4- شارف، استفان، «عناصر سينما» ، ترجمۀ محمدشهبا وفريدون خامنه پور، انتشارات هرمس، چاپ دوم 1382
5- معيري نژاد ، هادي «سربرآوردن ققنوس» ، (نگرشي به سينماي دفاع مقدس ) ، سروش ،شمارۀ 1142، سال بيست وپنجم شنبه 29شهريور ماه 1382، ص 47.
6-نيكو، مينو، سعيديان ،ايما سركيسيان ، وازگن ، «رويكرد استفاده ورضامندي از رسانه ها »، پژوهش وسنجش ، شماره 11، سال چهارم ، 1376، ص 73-64.
7- intentionality
8-selectuity
9-Inuoluement
10-Utility
11-Gratification
12-Gratification obtained

منبع : كتاب گامي در راه علمي شدن خاطره نويسي دفاع مقدس؛ مقالات برگزيده اولين همايش علمي خاطره نويسي
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده