در سالروز شهادت شهید «کاظم حدادی پور» منتشر می شود؛
او در فتح «فاو و آزادسازي مهران» فعالانه شركت داشته است. در ميدان جنگ شركت مي كند و در اثر اصابت تركش خمپاره به گلويش زخمي شده حتي مقداري از ناي گلويش سوراخ مي شود و به پشت جبهه و به بيمارستان انتقال داده مي شود و پس از التيام زخم بلافاصله به ميدان نبرد ميرود و در عمليات «كربلاي هشت» در اثر اصابت حدود هیجده تركش به بدنش مجروح مي شود و مجدداً به بيمارستاني در بندر انزلي منتقل مي شود و پس از بهبود نسبي مجدداً به منطقه جنگ مي رود و در عمليات «نصر4» به آرزوي خويش كه نظر به وجه الله است نائل مي آيد.
گذر از هفت شهر عشق و رسیدن به وصال معبود در نصر 4

نوید شاهد البرز؛ شهيد «كاظم حدادپور» در سال 1345، در خانواده‌اي مومن و مذهبي در كرج به دنيا آمد. تا زمان شروع تحصيلات ابتدائي در سايه پدر و مادر خود تربيت شده و در مجالس و محافل اسلامي به خصوص در عزاداري سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) شركت داشته و با مكتب اسلام آشنا شد.

وی در سال 1351، براي تحصيلات ابتدائي وارد مدرسه شد و از همان بدو ورود به مدرسه توجه آموزگاران را به خود جلب کرد. چون داراي استعداد خوب و اخلاق حسنه بود همين طوري پيش مي رفت تا سال 1356، كه مبارزات ملت با رژيم ستمشاهي شروع و هر روز بر شدت آن افزوده مي شد.

كاظم هم از ديگر دوستانش در پخش و چسباندن اعلاميه‌ها و ساختن كوكتل مولوتوف پيشي مي گرفت و در تظاهرات شركت مي كرد و تا اينكه بر اثر شعار مرگ بر شاه با زبان دانش‌آموزان جاري مي شود. در ایام دانش آموزی او بود که يكي از آموزگاران به برادر كوچك كاظم به نام «كاوه حدادپور» اعتراض کرد و او را از دادن شعار مرگ بر شاه منع مي كند. كاظم با شنيدن اين موضوع به آموزگار مربوطه مراجعه نموده اظهار مي دارد شما نبايد جلوي شعار مرگ بر شاه را بگيري ما همگام با ملت هستيم و شعار مرگ بر شاه خواهيم گفت تا اينكه انقلاب به پيروزي رسيد.

كاظم سرو پا فعال بود و در هنر خطاطي و سرود نونهاران و آموزش رزمي نوجوانان بسيار كوشا بود حتي در يكي از مراسم سرود خاني كه در حضور مسئولان شهر كرج انجام شد. به جهت جالب و پرمحتوا بودن سرود گروهي كه زيرنظر كاظم بوده از محضر حضرت حجت الاسلام حاج آقا شريفي امام جمعه كرج هديه دريافت مي کند.

وی در بسيج فعاليت موثري داشته و فداكاري زياد مي نمود و براي اولين بار در سال 1360، در عمليات فتح‌المبين كه پيروزي شاياني نصيب رزمندگان اسلام گرديد به اتفاق پدرش براي كمك رساني به جبهه‌ها به زيارت رزمندگان رفت و در همانجا گلوله خمپاره در جمع ده نفري كه شهيد كاظم هم جزء آنان بود اصابت و سه نفر از رزمندگان شهيد شدند كاظم براي اولين بار مزه آتش و خون جنگ را حس نمود و شايد از همان لحظه تصميم گرفت به ياري رزمندگان برود و با كفار متجاوز بجنگد.

وی از سال 1361، پس از گذراندن دوره آموزشي رزمي و امدادگري در پادگان امام حسين (ع) براي مقابله با احزاب ضد انقلاب راهي كردستان شد.

او حدود يك سال در آنجا انجام وظيفه نمود و پس از مراجعت مدت كوتاهي در محل و در بسيج ناحيه یازده رجائي شهر مشغول خدمت بود و دوباره به جبهه رفته در اكثر عمليات و فتوحات شركت کرد.


او در فتح «فاو و آزادسازي مهران» فعالانه شركت داشته است و همچنين ماموريتهایي براي كسب اطلاع به داخل سپاه دشمن در خاك عراق داشته و چندين بار زخم هاي سطحي بر بدنش وارد آمد و به طور مستمر در رابطه با جنگ مشغول بوده و پايشان پيشنهاد مي شود كه مدتي در پادگان لشگر سيد الشهدا مسئوليت اموزش رزمي را عهده‌دار شود و وي قبول مي كند و قريب يك سال مشغول آموزش بوده تا اينكه در زمان عمليات كربلاي پنج احساس مي كند كه وجودش در منطقه لازم است لذا بي درنگ خود را به منطقه عمليات مي رساند و در ميدان جنگ شركت مي كند و در اثر اصابت تركش خمپاره به گلويش زخمي شده حتي مقداري از ناي گلويش سوراخ مي شود و به پشت جبهه و به بيمارستان انتقال داده مي شود و پس از التيام زخم بلافاصله به ميدان نبرد مي رود و در عمليات «كربلاي هشت» در اثر اصابت حدود هیجده تركش به بدنش مجروح مي شود و مجدداً به بيمارستاني در بندر انزلي منتقل مي شود و پس از بهبود نسبي مجدداً به منطقه جنگ مي رود و در تاریخ یازدهم تیر ماه 1366، در عمليات نصر چهار در منطقه بلنديهاي شهر «ماموت» عراق با لب عطشان به شهادت رسيد. تربت شهید در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.

به نقل از مادر شهید است که

او بسیار خويشتن دار بود و هيچگونه اظهار وجود نمي كرد و شايد راضي نباشد از ايثار و شجاعت وي صحبت شود. فقط به اين نكته اشاره مي کنم كه وقتی در مورد ادامه تحصیل و دانشگاه و درس صحبت كردم جواب داد: مادر تا چندي كه جنگ با كفار است مرا با دانشگاه و كار دنيا كاري نيست.
 از اوصاف اخلاقي كاظم باید بگویم او يك انسان وارسته و صالح و قانع و عارف و با تقوي بود. به طور نمونه اشاره مي شود كه آقاي رضاقلي مسئول تيم فوتبال هما با چشمان گريان و پر از اشك اظهار مي داشت شهيد «حدادپور» كسي را كه در ميدان ورزش لگد به پايش مي زد. كاظم با گذاشتن دست بر شانه‌اش و با لب خندان بايشان خسته
نباشيد مي گفت و كوچكترين ناراحتي از خود نشان نمي داد.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده