در سالروز شهادت شهید « عباس حشمی پور» منتشر می شود؛
مي دانم دلت برايم تنگ شده خوب اين نعمت الهي است من هم همين طور دلم براي تو و ليلا خيلي‌، خيلي تنگ شده ولي وقتي دزدي به اين بي‌شرفي مي‌آيد و مملكتي را به خون و آتش مي‌كشاند بايد جلويش ايستاد و پدرش را در آورد. خيلي خيلي خيلي دوستت دارم. ما ممکن است چند ساعت ديگر به جبهه براي حمله اعزام بشويم و خاك ميهن عزيزمان را از لوث وجود كفار بعثي پاك كنيم.
عاشقانه ای برای همسر از پشت خاکریزهای جبهه

نوید شاهد البرز؛ شهید گرانقدر «عباس حشمی پور» فرزند « بهرامعلی» و «بتول» در «چندار» چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و بعد از آن به عنوان کارگر کارخانه «رایکوتکنیک» مشغول به کار شد. در دوران دفاع مقدس برای دفاع از وطن و عزت ملت و هموطنانش و حفظ ارزش های اسلام و ایران اسلامی دلاورانه از خاک وطنش دفاع کرد. وی سرانجام در تاریخ نهم اردیبهشت 1361، شربت شهادت را نوشید و به دیدار جان آفرین شتافت. پیکر پاک او در گلزار شهدای «چندار» آرمیده است.

نامه هایی از شهید گرامی به یادگار مانده است که حکایت از لحظه های سخت نبرد و دوری از خانواده و جانفشانی در راه ایمان و میهن می باشد که خواندن متن این نامه ها در ادامه مطلب خالی از لطف نیست.

خدمت پدر و مادرم سلام عرض مي نمايم و اگر از حال پسرتان خواسته باشيد؛ خوب هستم و ناراحتي نيست ما هنوز جبهه نرفته‌ايم و پشت جبهه هستيم و اگر جبهه رفتيم شما را به وسيله نامه يا تلفن به كارخانه با اطلاع مي سازم ما فعلاٌ در يكي از پايگاههاي اعزام نيرو به جبهه نزديك اهواز هستيم و معلوم هم نيست ما را كي اعزام كنند و انشاءالله به زودي زود  لشگر صدام از مملكتمان رانده مي شود و ملت ما راحت مي شود و چهل و پنج  روز من بيشتر نمي مانم به فرمانده گفته‌ام و قبول كرده و اميدوارم كه به سلامت برگردم به همسايه‌ها و اقوام سلام برسانيد فعلاٌ ما آدرس نداريم نامه ندهيد همه بچه‌هاي چندار يك جا هستيم .

عباس حشمي‌پور ـ  چهاردهم فروردین ماه 1361


 ************

خدمت خانواده‌ام سلام عرض مي كنم؛ بعد از عرض سلام اميدوارم حالتان خوب باشد. باري اگر از احوال عباس خواسته باشيد الحمدالله خوب است و ملالي نيست. خواستم بگويم كه ما هنوز جبهه نرفته‌ايم و پشت جبهه هستيم و معلوم نيست ما را كجا ببرند و در اولين فرصت اگر جبهه رفتيم و آدرسمان معلوم شد، نامه يا تلفن مي زنم. مريم با ليلا چكار مي كني؟ آيا به فكر بابا هست؟ خودت هم كه الحمدالله خوب هستي؟ انشاءالله قرار است من چهل و پنج روز بيشتر نمانم و به فرمانده گفتم و قبول كرده است. همة بچه‌هاي چندار يك جا هستيم و همگي حالمان خوب است. مريم به همسايه‌ها و اقوام سلام برسان. ديگر حرفي ندارم خداحافظ .

چهاردهم فروردین ماه 1361

************

با نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان

خدمت همسر خوبم سلام بسيار بسيار گرمي را از سرزمين داغ خوزستان عرض مي نمايم و اگر از حال شوهرت خواسته باشي بحمدالله خوب است. مريم! مواظب خودت و گناه كردنت باش. مواظب باش سعي كن درست زندگي كني به فكر اين جنگ‌زدگان و روز قيامت باش و دختر خوبمان را خوب تربيت كن. با همسايه‌ها خوب باش كه اينها بزرگترين راه سعادت يك زن انقلابي است. من از آن روزي كه از خانه خارج شدم هنوز به جبهه نرفته و معلوم هم نيست به كدامين جبهه برويم و انشاءالله هر جا كه برويم با سلامتي به خانه برمي‌گرديم و هيچ گونه ناراحت نباش. هيچ فرق نمي‌كند تو هم جبهه هستي من هم جبهه هستم. وقتي كه براي رضاي خدا شد بگذار مردم هرچه مي خواهند بگويند به حرف نااميدانه مردم هيچ وقت گوش نكن و فقط براي رضاي خدا كار كن .

به مشهدي اسماعيل و خانواده‌اش سلام برسان به رضا و خانواده‌اش و تورج و خانواده‌اش وبه ميهن و پدر ومادرت سلام برسان و به ليلا «الله‌اكبر خميني رهبر ياد بده» و خيلي مواظبش باش و عوض من بوسش كن. مي دانم دلت برايم تنگ شده خوب اين نعمت الهي است من هم همين طور دلم براي تو و ليلا خيلي‌، خيلي تنگ شده ولي وقتي دزدي به اين بي‌شرفي مي‌آيد و مملكتي را به خون و آتش مي‌كشاند بايد جلويش ايستاد و پدرش را در آورد .خيلي خيلي خيلي دوستت دارم.

مريم جان! خدانگهدارت و نامه چون ما آدرس نداريم نده و وقتي آدرسمان معلوم شد نامه مي دهم بعد توهم نامه بده بايد خيلي خيلي زن انقلابي باشي تامن انشاءالله بيايم وبراي اسلام وبراي رضاي خدا زندگي كنيم . شوهرت عباس دوستت دارم . بیست و یکم فروردین ماه 1361 اهواز

**************

خدمت همسر عزيزم مريم سلام؛

بعد از عرض سلام اميدوارم كه حالتان خوب وخوش باشد. مريم من الحمداله خوب هستم و هنگامي كه اين نامه را مي‌نويسم ممكن است چند ساعت ديگر به جبهه براي حمله اعزام بشويم و خاك ميهن عزيزمان را از لوث وجود كفار بعثي پاك كنيم. دوتا نامه قبلاٌ فرستاده‌ام نمي‌دانم رسيده است يا نه؟ انشاءالله كه رسيده است و معلوم نيست مارا به كدامين جبهه ببرند وامكانش است به جبهه خونين‌شهر برويم. مريم جان! دلم براي تو خيلي تنگ شده ولی چه مي‌شود كرد. مسئله اسلام است بايد امر واجب كه دفاع از حريم اسلامي است بايد دفاع كرد كه ان شاءالله پيروزي با اسلام است. با ليلا خوب زندگي كنيد كه انشاءالله به زودي به اميد خدا سالم و سرافراز برمي گردم. اول امام بعد من حقير را دعا كن و از خدا بخواه كه براي هم زن و شوهر خوبي باشيم و براي اسلام خدمت كنيم تو رابه جان ليلا كه خيلي دوستش داري غصه نخور و هر كسي حرف ضدانقلابي مي زند جوابش را بده و از هيچ كس نترس به جز خدا اميدوارم وقتي برگشتم يك زن خوب اسلامي و باتقوا و دوري از هرگناه با هم زندگي كنيم. عوض من ليلا را ببوس به همه اقوام سلام برسان و ناراحت نباش يك روز تلفن زدم به كارخانه ولي محرم نبود و من به يكي از دوستانم سفارش كردم كه به داداشم بگوید.

دوستت دارم مريم جان ، ليلا جان خداحافظ .

عباس حشمي‌پور بیست و پنجم فروردین ماه 1361



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده