روایتی از عملیات «مسلم بن عقیل» به زبان شهید پاسدار«مرتضى چرامين»
پنجشنبه, ۳۰ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۶
...رزمنده ای که پایش به مین گیر کرده بود گریه می کرد و مى گفت: خدايا اگر اتفاقى بيفتد مسئول آن منم ما هم يك مقدار با او صحبت كرديم. در همين موقع ديديم يك‌سرى پرستو بلند شدند و سر و صدا راه انداختند كه در همين حال تيراندازى قطع شد و دوباره داخل ميدان مين رفتيم...

نویدشاهد البرز:

پرستویی که امداد غیبی بود...


شهید «مرتضی چرامین کیسمی» فرزند «غلامعلی و پروین» در سیزدهم فروردین 1360، در شهر تهران پا به دنیا نهاد. وی تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان ادامه داد و به عنوان رزمنده به منطقه سومار رفت و بعد از رشادت ها و شهامت ها در تاریخ سی ام شهریور ماه 1362، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

خاطرات عملیات «مسلم بن عقیل» از زبان « پاسدار شهيد مرتضى چرامين»:

خاطره اى كه مى خواهم بگويم از «عمليات مسلم بن عقيل» است . دو شب قبل از حمله، ما مقدارى از زمينهاى منطقه عملياتى را خنثى كرديم. وقتى شب عمليات فرارسيد ديديم كه نم نم باران مى آيد و بچه ها خيلى خوشحال بودند و مى گفتند الحمدالله مى توانيم پيشروى كنيم چون در اين محور عملياتى يك تپه اى است بنام تپه 343 و پيشمرگان عراقى كه يك عده كماندو بودند اينها روى اين تپه مستقر بودند. البته عراق اين برنامه را از قبل تهيه ديده بود كه اگر ايران قصد حمله داشت اينها درگير شوند تا نيروهاى عراقى آماده شوند و نگذارند نيروهاى اسلام پيشروى كنند .

خوشبختانه آن شب با معجزات الهى روبرو شديم يعنى هوا يك مقدار نم نم باران باريد و بعد هم هوا مه آلود و ابرى شد بطورى كه ديگر نمى شد در فاصله ده مترى كسى را ديد. تا اينكه ما بچه ها را از همين محور رد كرديم. من و يكى ديگر از برادران بنام «حسين سعادتى» كه بعد از عمليات شهيد شد، مسئول تخريب بوديم. بچه ها را آورديم تا آخرين ميدان مين كه قرار بود خنثى شود. در همين حين كه برادرانمان سعادتى داخل ميدان مين شد پايش به يك سيم تله منور گير كرد و مين منور روشن شد. بد شانسی آوردیم، گفتیم: عراقیها دخلمان را می آورند الان که منطقه را زیر رگبار گلوله بگیرند. سریع به عقب برگشتيم و از ميدان مين خارج شديم. رزمنده ای که پایش به مین گیر کرده بود گریه می کرد و مى گفت: خدايا اگر اتفاقى بيفتد مسئول آن منم ما هم يك مقدار با او صحبت كرديم. در همين موقع ديديم يك‌سرى پرستو بلند شدند و سر و صدا راه انداختند كه در همين حال تيراندازى قطع شد و دوباره داخل ميدان مين رفتيم.

طبق گفته اسيرى كه بعدا گرفتيم عراقيها فكر كرده بودند پرستوها خورده اند به سيم تله و اين مين منفجر شده است . اين يكى از امدادهاى غيبى و عنايات الهى بود كه بر ما گذشت كه چگونه خداوند فهم و شعور را از دشمن مى گيرد و به يارى رزمندگان مى آيد . بعدا در ادامه پيشروى موفق شديم تپه را به تصرف درآوريم و در آنجا مستقر شويم. تا اينكه صبح بعد از عمليات قرار بود از همان راهى كه آمده ايم برگرديم و راه را بازكنيم كه اگر خداى ناكرده برنامه عقب نشينى پيش آمد، برادران روى مين نروند. بعد همين كه سپيده شد به يكى از برادران گفتم: آماده شو تا برويم مين‌ها را خنثى كنيم. به محل رفتیم و دیدیم که نمی شود عبور کرد، عجیب بود. به او گفتم: مگر شب گذشته شما از اينجا پيشروى نكرديد گفت: چرا گفتم: شما مطمئن هستید که از اينجا بالاآمده ايد.

گفت: بله، گفتم : من شك دارم . گفت: چرا ؟ گفتم: اين مين‌ها را شما نگاه كن. ببين گفت: نه اين مين نيست. خلاصه رفتيم ديديم هشتاد مين بصورت تله كار گذاشته اند و در پيشروى بچه ها با اين مينها برخورد نكرده بودند و تازه متوجه شديم كه جز معجزه الهى چيز ديگرى نبوده است. بعد به خود بچه ها كه نشان داديم تعجب كرده بودند و همه رفته بودند و نماز شكر مى خواندند و مى گفتند: باز ما توانستيم يك امداد غيبى را در جبهه ها ببينيم .



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده