در سالروز شهادت «شهید طالب جباری»
برادرم واقعاً یک رزمنده تمام عیاربود. طالب در آخرین مرخصی که به خانه آمده بود اصلاً اخلاقش طور دیگری شده بود به طوری که همش به مادرم سفارش‌هایی می‌کرد مثل اینکه متوجه بود که این آخرین وداع است...
شهید «طالب عیاری» در کلام برادر؛ رزمنده ای تمام عیار

نویدشاهد البرز:

شهید«طالب جباری» فرزند «فتحعلی» در اول دیماه سال 1340، در شهر اردبیل چشم به جهان گشود. وی در زمان خدمت مقدس سربازی از طریق سپاه به جبهه اعزام شد و در تاریخ چهاردهم شهریور 1366، در منطقه سردشت به شهادت رسید و پیکر پاکش در امامزاده محمد به شهادت رسید.


«شهید طالب جباری درکلام برادر»

«شهید طالب جباری» در یکی از روستاهای استان اردبیل در روز اول دی ماه سال 1340، به دنیا آمد. ایشان در یک خانواده روستائی که شغلشان کشاورز بود، زندگی می‌کرد.

ولی از همان دوران کودکی بچه‌ای فهمیده و کوشا بود در کارهای کشاورزی و چراندن حیوانات به خانواده کمک می‌کرد. علاوه بر این به مدرسه هم می‌رفت متأسفانه چون در روستا زندگی می‌کردیم و مدرسه فقط ابتدائی بود و برای ادامه تحصیل باید به شهر می‌رفت به همین دلیل برادرم تا کلاس پنجم درس خواند ولی خیلی دلشان می‌خواست که ادامه تحصیل بدهد.

ایشان خیلی وقت شناس بود. غیر ممکن بود که قولی را بدهد و عمل نکنند یا نمازشان را سر وقت نخوانند علاوه بر این در مجالس بزرگان شرکت می کرد و دارای اخلاقی مذهبی بود.

گرایش مخصوصی به دین اسلام داشت، خلاصه از نظر اخلاقی و رفتار زبانزد دوست و آشنا بود.

ما در سال 1364، به تهران آمدیم و در گوهردشت به زندگی خود ادامه دادیم. در آن زمان بود که برادر بزرگتر از طالب به سربازی رفت و در پیرانشهر مشغول خدمت مقدس سربازی شد و این موضوع باعث شد تا طالب هم به جبهه برود و ایشان هم به دلیل علاقه و خدمت به کشورش به سربازی رفت .

پس از گذشت چند ماه نامه‌ای از وی دریافت کردیم که در نامه نوشته بود، در کردستان و در جبهه سردشت مشغول به پاسدار وظیفه هست. از این موضوع خوشحال شدیم. پس از گذشت چند ماه یکی و دو بار که به مرخصی آمد تا اینکه تقریباً دو ماه از او هیچ خبری نداشتیم و این موضوع باعث ناراحتی خانواده مخصوصاً پدر و مادرم بود و مادرم به دلیل بی‌صبری پدرم را به کردستان فرستاد، تا خبری از او بگیرد و خلاصه پدرم و طالب پس از چند روز به خانه برگشتند و ما خوشحال از این موضوع مشغول شادمانی بودیم. برادرم واقعاً یک رزمنده تمام عیاربود. طالب در آخرین مرخصی که به خانه آمده بود اصلاً اخلاقش طور دیگری شده بود به طوری که همش به مادرم سفارش‌هایی می‌کرد مثل اینکه متوجه بود که این آخرین وداع است وقتی مادرم گریه می‌کرد او ناراحت می‌شد و از مادر خواهش می‌کرد که ناراحت نباشد و گریه هم نکند .برادرم خیلی به حجاب تاکید داشت به طوری که خواهرانش را در کودکی مجبور به حجاب می‌نمود .

بله زندگی مانند آب روان است و چه آسان lمی گذرد، ما نتوانستیم خوب او را بشناسیم و از او قدردانی‌کنیم، وقتی ایشان به مرخصی می آمد، 24 ساعته در مسجد بود و این خوشحالی‌ها چیزی نپایيد که در تاریخ چهاردهم 1366، به مقام بلند شهادت نائل گشت و ما را با کوله باری از غم تنها گذاشت ولی ما افتخار می‌کنیم که چنین برادران شجاع و دلیر داشتیم.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده