برگی از خاطرات سردار شهید«محسن جهان تیغ»
کسی او را به این اسم نمی شناخت همه او را به دکتر می شناختند، چون به شهید چمران شباهت داشت که دوستش به او گفت: دکتر چه کسی می باشد،او هم گفت: هیچی، راضی هستم به رضای خدای متعال و آن روزی که می خواست ما را بفرستد.
نوید شاهد گلستان،  شهادت مرگی است، انتخاب شده، مرگی که انسان به سوی آن می‌رود نه آنکه به سوی انسان بیاید و اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه می‌گیرد.

ذ

از تولد تا شهادت

محسن جهانتیغ دومین فرزند علی در تاریخ سومین روز از مرداد ماه سال 1330 در شهر زابل به دنیا آمد. اوایل سال 1337 در روستای جهان تیغ (زادگاهش) به دبستان رفت و تا پایه ی ششم ابتدایی نظام قدیم درس خواند.

به علت خشکسالی به همراه خانواده اش به استان گلستان مهاجرت کردند و در روستای حاجی آباد شهرستان علی آباد اسکان گزیدند.

پدرش که شغل کشاورزی پیشه کرده بود، یک سال بعد درگذشت و عملاً مسئولیت خانواده به عهده محسن بود. او چندی بعد به همراه خانواده به روستای امیرآباد از توابع گرگان مهاجرت کردند.

محسن جهان تیغ بعد از مهاجرت به گرگان به مدت دو سال به عنوان راننده تراکتور مشغول به کار شد. به علت فشارهای سخت اقتصادی بر خانواده، بعد از آن به عنوان راننده بلدوزر در جاده گرگان- آق قلا کار کرد. قبل از انقلاب ازدواج کرده بود و حاصل ازدواجش نیز 5 فرزند پسر است.

محسن جهان تیغ دارای مهارت تعمیرکاری موتور اتومبیل درجه سه از صندوق کارآموزی زاهدان بود. از تاریخ یکم آبان 1361 تا شانزدهم آبان 62 نیز در واحد مهندسی رزمی قرارگاه کربلای جهاد مشغول به خدمت بود، به مدت یک هفته نیز در نیروی زمینی ارتش دوره ی رانندگی با گریدر را گذراند و در دوران دفاع هشت ساله از طریق جهاد سازندگی به جبهه رفت و در همان جا به عضویت سپاه درآمد و به مدت سه سال، یعنی تا زمان شهادت، در جبهه های حق علیه باطل حضوری فعال داشت. تاریخ شهادت بیستم تیر 1363 و محل شهادتش را شلمچه ذکر کرده اند.

وصیت نامه سردار شهید محسن جهان تیغ؛

در کلاسهای درس قرآن شرکت نمائید، انقلاب اسلامی و رهبرمان را دعا کنید. اگر من به شهادت رسیدم، بچه ها را به راه راست هدایت کنید، به فکر ملت مظلوم فلسطین باشید.

برگی از خاطرات سردار شهید محسن جهان تیغ آنچه که در پرونده فرهنگی شهید درج شده است:

به توصیف اشرف دوستی همسر گرامی سردار شهید محسن جهان تیغ

نزدیکهای پیروزی انقلاب بود که می دیدم، مدام از خانه بیرون می رود و وقتی از او پرسیدم که کجا می روی جوابی به من نداد که یکدفعه در وسایلش عکس امام خمینی(ره) را دیدم، به او گفتم: اینها چه چیزی می باشد به من گفت: تو کم کم متوجه این موضوع می شوی. و وقتیکه انقلاب پیروز شد، گفت: حالا متوجه شدی که چرا عکس امام در جیبم بود و بعد من متوجه شدم که علت این کارها برای چه بوده است

دیدار آخر همسرم؛

بعد از انقلاب، 6 ماهی در جهاد بود و بعد از آن به سپاه رفت و مدام به جبهه می رفت، تا اینکه پنجاه روز قبل از شهادتش به روستای آلوکلاته آمد و گفت: شما را می خواهم به منطقه ببرم و من با اینکه بچه کوچکی داشتم پذیرفتم که حدود 40 روز ما در آنجا زندگی کردیم و ایشان به خط مقدم جبهه می رفتند.

تصاویر فرزندان سردار شهید محسن جهان تیغ

ذ

و شبها به ما سر می زدند و هنگام بمباران چون پایگاه شهید بهشتی اهواز توسط نیروهای بعثی عراق مورد حمله قرار گرفته بود و همچنین بچه کوچکم مریض شد و ایشان برای ما بلیط گرفت و روز سه شنبه به گرگان آمدم و شب چهارشنبه به ما خبر دادند که ایشان به شهادت رسیده است.

در ادامه همسر شهید روایت می کند:

یکی از دوستانش برای ما تعریف می کرد که همان شبی که ایشان می خواست به شهادت برسد، و این را نیز بگویم که: ایشان در بین دوستانش به دکتر معروف بود و اگر تلفن می زدیم و می گفتیم با محسن جهان تیغ کار داریم، کسی او را به این اسم نمی شناخت همه او را به دکتر می شناختند، چون به شهید چمران شباهت داشت که دوستش به او گفت: دکتر چه کسی می باشد. او هم گفت: هیچی، راضی هستم به رضای خدای متعال و آن روزی که می خواست ما را بفرستد، بعد از اینکه نیروها را جا به جا کرد، بچه ها را داخل اهواز آنقدر دور داد تا ساعت 4 بعدازظهر که وقت حرکت بود که بچه ها را داخل قطار کرد و خودش از قطار پیاده شد.

آنقدر ایشان به وظیفه ای که بر عهده داشتند عمل می کردند و در این راه از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمی کرد و این خود برای ما درسی شد که در مقابل وظیفه ای که به عهده ما گذاشته شد، کوتاهی نکنیم و برای رسیدن به اهدافمان، از هیچ کوششی دریغ نکنیم.

خانم اشرف دوستی همسر گرامی سردار شهید محسن جهان تیغ؛

نحوه شهادت همسرم؛

دوستانش برای ما تعریف می کردند که: آخرهای شب بود که بچه ها به او گفتند: ما گرسنه هستیم و او هم به آنها کمپوت و هندوانه داد و به آنها آماده باش داد تا اینکه همه آنها به خط جلو مقدم رفتند ولی نیروهای آنها لو رفت و مورد هجوم نیروهای بعثی عراق قرار گرفتند و ایشان نیز از ناحیه سر و گردن مورد ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید و یک هفته در خود جبهه برایش مراسم گرفتند ولی به ما اطلاعی ندادند که ایشان به شهادت رسیده است.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره  هنری، اسناد و انتشارات
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده