سالروز ولادت شهید محمد آقاخانی
به مدت 8ماه درتعميرگاه جلال بيات بودم و بعد از 8 ماه بارديگر به جبهه رفته و در پادگان دوكوهه بودم. به مدت10 روز درپادگان ماندم و بعد از 20روز ما را به جبهه "گوش جغير" بردند كه عمليات خيبر شروع شد و ما هم نزديكي عمليات بوديم كه بعدازحمله خيبر ما را به پادگان آوردند كه آن لحظه يادم مي آيد كه مي گويم: خدايا بارديگرمي شود كه به جبهه بروم ...

زندگینامه دستنویس شهیدی از شلمچه؛ شهید محمد آقاخانی

نوید شاهد البرز:

شهید "محمد آقاخانی" در سال 1347در ساوه بدنیا آمد و تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در زمان جنگ تحمیلی به جبهه رفت و از طرف ارگان سپاه اعزام شد و در جبهه پیک گردان شلمچه بود . تا اینکه در تاریخ نوزدهم دی ماه شصت و پنج در شلمچه بدرجه رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بی بی سکینه به خاک سپرده شد.

وی در زندگینامه ای دستنوشت چنین می نویسد:

اينجانب محمدآقاخاني، نام پدر عباسعلي، به شماره شناسنامه 4241، تاريخ تولد درسال 1347در تهران متولد شدم ودرسنين كودكي تا6سالگي درتهران بوده ام و بعد به شهرك مردآباد آمده ام و درمرد آباد به دبستان فضيلت رفته و شروع به درس خواندن كردم و تا پنجم دردبستان فضيلت بودم. درسن 12سالگي به دبيرستان 12محرم رفتم و شروع به درس خواندن كردم و دركلاس اول راهنمائي رفوزه شدم و دربين كلاس كه نزديك عيدبود به جبهه رفتم و به مدت يك ماه دراهواز بودم و بعد از اينكه ازجبهه آمدم ديگر به تحصيل نپرداختم.

  به مدت  8ماه درتعميرگاه جلال بيات بودم و بعد از  8 ماه بارديگر به جبهه رفته و در پادگان دوكوهه بودم. به مدت10 روز درپادگان ماندم و بعد از 20روز ما را به جبهه "گوش جغير" بردند كه عمليات خيبر شروع شد و ما هم نزديكي عمليات بوديم كه بعدازحمله خيبر ما را به پادگان آوردند كه آن لحظه يادم مي آيد كه مي گويم: خدايا بارديگرمي شود كه به جبهه بروم .

بعد از اين كه ازجبهه آمدم به مدت 2ماه دركنار پدربزرگم ماندم و بعد به فني و حرفه اي شماره يك درذوب آهن رفتم و مشغول به كار ورق كاري شدم و يك مدت كاركردم. به استادكارم گفتم كه من را راهنمائي كنند كه من اسمم را براي تراشكاري بنويسم. استاد گفت كه هركاري ازدستم بربيايد، كوتاهي نمي كنم و در اين مدت بادوست بسيارخوبي به نام عليرضا حسن زاده دوست شدم كه يكي ازدوستان واقعي بود كه خيلي دل بسته بود. اين دوست مانند برادر بود براي من كه يكي ديگر ازاين دوستان به نام "مهدي معاد فروشان" بود كه خيلي به آنها وابسته بودم كه مي گفتم" خدايا! مرا از اين دوبرادر جدانكن و در سال 1362با يك معلم به نام "محمد صادقي" كه يك فرد انقلابي بچه مازنداران بود، آشنا شدم كه آن هم مانند يك برادر برای من بود. چندبار به مازندران رفتم و با آنها رفت و آمد داشتم.



زندگینامه کوتاه خودنوشت شهیدی از شلمچه؛ شهید محمد آقاخانی



زندگینامه کوتاه خودنوشت شهیدی از شلمچه؛ شهید محمد آقاخانی

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده