سالروز شهادت شهید پاسدار "حسین زندیه"
شهيد علي زنديه در بيست و يكم شهریور سال 1343 در تهران در يك خانواده مسلمان و زحمتكش متولد شد . از همان اوائل زندگيش هوشياري قابل توجهي داشت و از كنار مسائل به آساني نمي گذشت . و در مورد هر چيز كنجكاوي خاصي داشت در تاريخ 1350 وارد...

نوید شاهد البرز: چون شهابی که لحظه‏ ای بر آسمان بگذرد، سبکبال و سبکبار رفتند، تا ما زیستنی سربلند را تجربه کنیم. هنوز رد پوتین‏هایشان بر پیشانی ابرها پیداست. هنوز از نام سرخشان، آسمان آسمان پرنده می‏ ریزد و زمین را به پرواز می‏ خواند. نگاه دریایی‏شان، نهیبمان می‏ زند که نشستن، قانون تبار ما نیست به یادمان می‏ آورد که به رسم آفتاب، در رگ درختان حماسه، جاری باشیم. مسافران خورشید، کوچه‏ های خاکی را پشت سر گذاشتند و جاده‏های افلاک را نشانمان دادند. وجودشان با خمیازه‏های مردد، نسبتی نداشت؛ چرا که از نسل سپیده بودند. مسافران خورشید و روشنی، این‏چنین به بیداری‏مان خواندند. چون بارانی بهاری، دستمان را گرفتند و با پنجره‏ های آگاهی، آشتی‏مان دادند. به ایستادنمان توصیه کردند و با کاروان شقایق‏ها ناپدید شدند.

راهی که پیش روی ماست، ما مانده‏ ایم و دشواری وظیفه. ما مانده‏ ایم و راهی که مرد می‏ طلبد. به آیین زمستان تن نمی‏ دهیم که شکوفه‏ های خونین حماسه را از یاد نبرده ‏ایم. گوش به پیغام‏های آخرشان می‏ سپاریم و دل و جان به مسیر روشنشان. این کوچه‏ های راست قامت، با یادشان نفس می‏ کشند. لبخندهایمان تا ابد، وامدار چشم‏های آزاده‏ شان خواهد ماند. خواهیم ایستاد، خواهیم ایستاد در کوران تحریم و تهدید و تحمیل. سربلند خواهیم ماند و سرافرازی‏شان را به ثانیه‏ های پرفروغ ظهور، پیوند خواهیم زد. روباهان را خواهیم آموخت که بیشه شیران هیچ‏وقت خالی نمی‏ ماند. ای شاهدان پرآوازه! توفان‏های سهمگین توطئه، گام‏هایمان را سست نخواهد کرد. ایستاده‏ ایم و مسیر شکوهمندتان را محکم‏تر از همیشه گام می‏ زنیم.

اسلام را محافظت كنيد؛ زيرا كه با خون شهيدان بدست آمده و با خون نيز حفظ مي شود

"شهيد پاسدار علي زنديه" در بيست و يكم شهریور سال 1343 در تهران در يك خانواده مسلمان و زحمتكش متولد شد . از همان اوائل زندگيش هوشياري قابل توجهي داشت و از كنار مسائل به آساني نمي گذشت. در مورد هر چيز كنجكاوي خاصي داشت. در تاريخ 1350 وارد مدرسه شد و همراه با درس خواندن به يادگيري قرآن و كار در هيأت متوسلين به حضرت زهرا پرداخت و داراي خصوصيات اخلاقي ويژه و مثبت فراواني بود. در سال 1356 وارد دبيرستان گشت و در زمان انقلاب همراه با آحاد مردم به راهپيمايي و تظاهرات رفت. در سال 1357 به عضويت انجمن اسلامي دبيرستان در آمد و فعاليت هاي خود را در بسيج آغاز نمود و عضو فعال بسيج بود و سپس وارد جهاد دانشگاهي تهران شد و در كارهايي از جمله خطاطي و نشان دادن فيلم در مدارس و بيمارستان ها شركت کرد. سال 1361 تنها برادرش به شهادت رسيد و در همان سال وارد بسيج شده و در اعزام به جبهه شهرستان كرج از اين طريق حدود40 روز بعد از شهادت برادرش به جبهه راه يافت در تاريخ 23/10/61 براي اولين بار به جبهه غرب رفت و حدود 3 ماه در منطقه سنندج و اطراف آن بود. در عمليات والفجر مجروح شد و در منطقه مهران نيز شركت داشت در تاريخ 27/11/62 عضو رسمي سپاه شد و در عمليات هاي والفجر هشت و كربلاي پنج حاجي عمران شركت كرد در سال 63 با خواهر يكي از همسنگران ازدواج نمود و حاصل آن دو فرزند پسر شد. در تاريخ 66 در عمليات در جبهه جنگ مجروح شد و در تاريخ 8/1/67 در منطقه شاخ شمران از ناحيه سر و صورت مجروح شد و به درجه رفيع شهادت نائل گرديد .

شهيد علي زنديه يكي از بنيان گذاران حسينيه فاطمه زهرا بود و در ماه هاي محرم الحرام و رمضان مراسم نماز و دعاهاي توسل و دست هاي عزاداري اباعبدالله برپا ‌كرد .

شهيد در سال 1357 به عضويت انجمن اسلامي دبيرستان در آمد و فعاليت هاي خود را براي پيشبرد انقلاب اسلامي به شكل گسترده اي آغاز كرد و عضو افتخاري پايگاه بسيج محل شد .

همسر شهيد زهد و تقواي شهيد را بهترين خصوصيات ايشان عنوان مي كند و اين كه هيج وقت بدون وضو نبود و اين كه احترام ويژه اي به پدر و مادر مي گذاشتند .

فرازهايي از وصيت نامه شهید:

خدايا بر من منت نهادي كه يك بار ديگر در جبهه هاي نور عليه ظلمت ، جبهه هايي كه متعلق به خالصان و صالحان و پاكان است، كساني كه در دل شب با تو خلوت مي كنند و در همه كارها به تو توكل دارند، شركت دادی ، خدايا نمي دانم، چگونه سپاس اين همه نعمت كه از دوران طفوليت تا به حال به من دادي، به جا آورم .به خدا قسم كه اين انقلاب انفجار نور بود ، نور خدا در اين كشور جلوه گر شد، خدا درهاي رحمتش را بر روي اين امت گشود؛ هم قدر انقلاب و هم قدر نور خدا و هم قدر زحمتش و هم قدر امام را بدانيم. اين انقلاب، با خون به دست آمده و بايد با خون نگهداري شود . خدا سفره اي پهن نموده و كساني كه طالب پاك شدن و صالح شدن هستند را سر اين سفره دعوت نموده است .


از خاطرات همسر شهيد

ايشان به بار آخر اشاره مي كنند كه وقتي شهيد علي زنديه قصد رفتن به جبهه را داشت پسر كوچكم كه 9 ماهه بودند پاهاي پدرش را گرفتند شهيد از من خواست كه بچه را از او جدا كنم و مثل اين كه به فرزندم الهام شده بود به او گفتم اين بار نرو، به من گفتند: كه بايد به وظيفه ام عمل كنم ، چندين بار خواب برادر شهيدش را ديده بود كه مي گفت: اسلحه مرا بردار و با دشمنان بجنگد و او مي دانست كه شهيد خواهد شد و خيلي مشتاق شهادت بود .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده