فتح الله بغدادی:
فتح الله بغدادی هم از آن دسته جوان های کم سن و سال بود که وقتی جنگ آغاز شد درسهای ماندنی اش را از جبهه آموخت . سن و سالی نداشت . متولد 1346 هشتگرد بود و در مدرسه شهید زارعی نژاد تحصیل می کرد.

نوید شاهد البرز- جنگ که آغاز شد ، ایران یک پارچه غیرت بود . عشق به دین و وطن هم سن و سال را بر نمی تافت .

چه دانش آموزان و نوجوانان هایی که چون در جواهر به دیوار تاریخ انقلاب و هشت سال دفاع مقدس آویختند تا امروز ،اینجا ،هنوز ایران اسلامی باشد و هر بار که یاد خاطرات جنگ می افتی آسمان خاطراتت ستاره باران یاد ها و نام ها باشد.

فتح الله بغدادی فرزند قدرت الله هم از آن دسته جوان های کم سن و سال بود که وقتی جنگ آغاز شد درسهای ماندنی اش را از جبهه آموخت . سن و سالی نداشت . متولد 1346 هشتگرد بود و در مدرسه شهید زارعی نژاد تحصیل می کرد. و قتی تاج شهادت برسر می گذاشت 16 ساله بود و در جوار امامزاده محمد به خاک سپرده شد.

9 اسفند 1364 در عملیات خیبر و جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره شربت شهادت را نوشید . 7 ماه از دوران طلایی و پر نشاط نوجوانی را در جبهه گذراند و دوبار هم اعزام شد و در گردان علی اصغر خدمت می کرد.

شاید گفتن زندگی یک شهید آنهم جوانی دانش آموز با هزاران آرزو در چند خط کار ساده ای به نظر برسد اما ، اگر اهل دل باشی و دلت صاف باشد و نگاهت زلال ،نیم نگاهی به جوانهای پرشر و شور امروز و آنهمه تفریحات و سرگرمی ها و آرزوهای بزرگشان بیاندازی ، در می یابی که دل کندن و رفتن برای رسیدن به جایی که بازگشتی در کار نیست ،مرد می خواهد . فقط مرد. سن و سالش مهم نیست . باید از درون بزرگ شده باشی . حریم و حرمت بدانی ،ایثار و بزرگ منشی بدانی . خوشا به سعادت آنها که بر سر سفره هایی بزرگ می شوند که از خود گذشتن برای دیگران، برای ارزش هارا می آموزند. خوشا به سعادت پدران و مادرانی که حتی مرگ و فراغ فرزندان و پاره های تنشان ،مایه امید و سربلندیشان است .

فتح الله بغدادی دانش آموز بود اما مانند معلمها می اندیشید . وصیت نامه اش را که بخوانی حق می دهی که بگویم بزرگ مردی 16 ساله بود:

زمین خاکی برای انسان قفس است و سیه پوشیدن سزاوار عزای مولایم حسین (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود و سلام به ابراهیم زمان و نائب بر حق امام زمان ، بت شکن دوران ،امام خمینی و با درود و سلام بر شهدای اسلام از بدر تا خندق و از خندق تا والفجر وصیتنامه خود را آغاز می کنم .

در نامه این را می نویسم که خون در بدنم بجوش آمده و خود را در مقابل خداوند تنها ترین کس احساس می کنم. زمانی این نامه را می نویسم که بیش از پیش به نصرت و یاری نیازمندم. زمانی این را می نویسم که خود را گنهکار و او را بخشنده تر می بینم ،تنها او را امید می دانم و از او یاری می جویم و بس .

بار پروردگارا مرا در راهی که قدم نهاده ام یاری نما و توفیق شهادت را نصیبم گردان .


پروردگارا توفیق خدمتگزاری به اسلام و رزمندگان را نصیبم بگردان بار پروردگارا اگر در زمان ظهور مهدی (عج) بودم مرا از یاران او قرار بده بار پروردگارا بپذیر جان بی ارزشمم را چیز دیگر ی ندارم که به درگهت تقدیم نمایم.

بار پروردگارا ای کاش هزاران جان داشتم و فدای تو می کردم بار پروردگارا امام عزیزم را تا ظهور مهدی (عج) محفوظ بدار.

اما مادر عزیزم برایم دعا کن که بسیار محتاج دعا هستم . برای مرگم گریه و زاری مکنید که مرگ حق است و شهادت در راه خدا( معشوق )افتخاری است که نصیب هر کس نمی شود . سیه پوشیدن سزاوار مولایم حسین (ع) است که درس شهادت و آزادگی از آن بزرگوار آموخته ام .روز شهادتم را عزا مپندارید که مدتها انتظار چنین روزی را داشتم از دارائی دنیا هیچ چیز ندارم خدا را شکر.

مرا در جوار شهدای ینگی امام دفن کنید تا شاید به واسطه آنان آمرزیده شوم برادرانم نماز را از یاد نبرید و به دنبال سیر و سیاحت و مال دنیا نباشید .

این زمین خاکی برای انسان قفس است . اگر انسان می خواهد آزاده باشد باید به خدای خود بپیوندد. سعی کنید تا آنجا که می توانید به مستضعفین کمک کنید و فقط نوکر خود نباشید .

پدرم در شهادت من صبور باش و ناراحت نباش. باید افتخار کنی که فرزند شما به راه بد و گمراهی کشیده نشده و در راه خدا به شهادت رسیده است . برای دومین بار با مادرم به صحبت می پردازم . مادر جشن میلاد حضرت مهدی (عج) را هر سال برگزار کنید که این درخواست مهم من از شماست .

مادرم نقل و نباتی که می خواستی برای دامادی ام بر روی سرم بپاشی، بر روی میهمانان من که در جشن حضرت مهدی (عج) شرکت کرده اند بپاش .

پدرم و مادرم مرا حلال کنید که از شما امید و انتظار دارم .

(والسلام و علیکم )

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده