زمانشناس برجسته روزگار ما
سهشنبه, ۰۲ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۶
نوید شاهد: آوینی زمانشناس برجسته روزگار ما و از معدود اندیشمندان مسلمان معاصر بود كه به ماهیت تمدن جدید غرب و دنیای مدرن رسوخ كرد و آن را شناخت.
گفت و گو با مهدی نصیری
نوید شاهد: * اگر بخواهیم شهید آوینی را در یك جمله معرفی كنیم، جنابعالی چه تعریفی از ایشان دارید؟
آوینی زمانشناس برجسته روزگار ما و از معدود اندیشمندان مسلمان معاصر بود كه به ماهیت تمدن جدید غرب و دنیای مدرن رسوخ كرد و آن را شناخت.
* وجه تمایز سید مرتضی آوینی از روشنفكران دینی و سایر اندیشمندان مكتبی عصر حاضر چیست؟ به عبارت دیگر اساساً با چه تعریفی از روشنفكر دینی میتوان آوینی را به عنوان روشنفكر دینی پذیرفت؟
اگر نظر به معنای اصطلاحی و تاریخی روشنفكر داشته باشیم ( و نه صرفاً معنی تحتاللفظی ) اطلاق روشنفكر به شهید بزرگوار آوینی به هیچ وجه شایسته نیست و او خود اگر در میان ما بود، شاید از اطلاق هیچ صفتی برخود، به اندازه این واژه برنمیآشفت. چه او بین دینداری و روشنفكری تعارضی تمامعیار میدید و میگفت: "چه بسیار كسانی كه حكم را بر ظاهر لفظ روشنفكری میرانند و با غفلت از وضع تاریخی این كلمه و خاستگاه آن، معنای تحتاللفظی روشنفكر را مراد میكنند و بنابراین بسیار در شگفت میآیند كه چرا ما روشنفكری را با دینداری قابل جمع نمیدانیم." (1)
یكی از دغدغههای اساسی آوینی تبیین آشفتگی و اغتشاشی بود كه تمدن غرب و اتمسفر و ادبیات رسانهای بر زبان ما تحمیل كرده است. او این آشفتگی را منشأ بدفهمی بسیار در نزد افراد و حتی خواص اندیشمند میدید و از سهلانگاری در به كار بردن الفاظ (از جمله همین لفظ روشنفكر) شكوه داشت: "مفهوم این كلمه (روشنفكر) را جز با رجوع به سابقه تاریخیاش نمیتوان دریافت و در واقع برای پالایش زبان فارسی از این وضع آشفتهای كه ادبیات رسانهای بر آن تحمیل كرده است، چارهای جز این نیست كه در استفاده از كلمات، از سهلانگاری و ظاهرگرایی و اكنونزدگی پرهیز كنیم و دقتی آنسان كه شایسته است به خرج دهیم. آگاهی بر سابقه تاریخی كلمات از ضرورتهاست."(2)
اما درباره وجه تمایز آوینی با سایر اندیشمندان مكتبی عصر حاضر باید گفت، اغلب اندیشمندان مسلمان كنونی، از عنصر مهم زمانشناسی كه شرط سلامت ماندن در مقابل یورش و شبیخون شبههها و فتنههاست، بیبهره یا كمبهره و بلكه غالباً از زمانه و روزگار كنونی خویش شناختی واژگونه دارند. مگر نه این است كه پیشرفتهگی و متكامل بودن زمان كنونی نسبت به گذشتهها، فیالجمله اجماع وجود دارد و حداقل در ارتباط با نظامات مادی و معیشتی، این باور محكم وجود دارد كه زمانه ما عرصه پیشرفت و تعالی را درنوردیده و همچنان این مسیر ادامه دارد و منشأ این پیشرفت هم تمدن جدید غرب است؟!
و این چیزی جز زمانشناسی وارونه نیست؛ چرا كه زمانه كنونی در همه ابعاد دچار انحطاط و تباهی است، حتی در عرصه نظامات مادی و معیشتی.
آوینی از معدود اندیشمندان مسلمان معاصر است كه باطن این عصر را شناسایی و به اعماق و ابعاد بحرانی و منحط آن رسوخ كرده و روشنفكریهایی بس مغتنم ارایه كرد. آوینی برخلاف بسیاری از اندیشمندان صاحبنام مسلمان معاصر، خود را از سیطره اتمسفر رسانهای ، فكری و فرهنگی غرب و حاكمیت مقبولات و مشهورات بیمبنای زمانه، رهانیده و صاحب تفكر و اندیشهای اصیل و عاری از التقاط و امتزاج بود.
اگر شرط مقدماتی ایمان به خداوند را كفر به طاغوت بدانیم (و من یكفر بالطاغوت و ...) و شرط كمال كفرورزی را شناخت ماهیت و ابعاد كفر، باید اذعان كنیم كه متأسفانه در عرصه شناخت، برجستهترین مصداق طاغوت در زمانه كنونی كه چیزی جز تمدن الحادی و اومانیستی غرب (با همه وجود و ابعادش( نیست، به قحطالرجال دچاریم و به همین دلیل ایمان و تشرعمان آغشته به ناخالصیها و بدفهمیهای فراوان است و ردپای التقاطاندیشی را در همهجا میتوان یافت. اگر آوینی در میان ما بود، شاید بهتر از هر كس دیگر میتوانست با این التقاطاندیشی خفی مبارزه نموده و در بنبست و ظلمات فكری كنونی راهی بگشاید و چراغی برافروزد.
در هر صورت اندیشمندان و دانشپژوهان مسلمان ما اگر به زمانشناسی صحیح دست نیابند و به فهم عمیق غرب نایل نشوند و همچنان اسیر مشهورات رسانهای و ساخته و پرداخته كانونهای نظریهساز حافظ منافع نظام سلطه جهانی باشند، قافیه را باختهایم.
* هسته مركزی منظومه اندیشه نقادانه آوینی نسبت به غرب (اعم از فرهنگی، تمدن، اندیشه سیاسی و فلسفی غرب) چیست؟
آوینی جوهر اومانیستی و الحادی تمدن جدید و مدرنیته را دریافته بود و از سریان این جوهر در همه وجوه و ابعاد این تمدن " اعم از علم و تكنولوژی و هنر و معماری و نظامهای سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیهای گوناگون مدرن " پرده برمیداشت. او حكیمانه دریافته بود كه رنسانس، تداوم طبیعی و تكاملی اعصار پیشین تاریخی و تمدنهای سنتی نیست، بلكه با رنسانس، عهدی جدید و انسانی نو به وجود میآید كه بیش از هر عهد و دوره تاریخی، خودبنیاد و خداستیز و خداگریز است و با تمام قامت به مصاف غیب و الوهیت رفته است. آوینی این روح مادهزده و ملكوتستیز را در تمامی شئون وجوه غرب مدرن حاضر و فعال میدید. برای مثال میان اخلاق و ایمان غرب با علم و تكنولوژی آن تفكیك نمیكرد. او تكنولوژی جدید را حامل بار فرهنگی و ارزشی خاص خود میدید: "تكنولوژی، موجودیتی كاملاً فرهنگی دارد و هرچه به سوی خودكاری " اتوماسیون " بیشتر حركت كند، بیشتر و بیشتر از صورت ابزار خارج میشود و جز به استخدام فرهنگ غرب در نمیآید." (3)
"تكنولوژی مدرن علیرغم آنكه خود را نسبت به فرهنگهای مختلف بیطرف نشان میدهد، اما در باطن، فرهنگ واحدی را بر زندگی بشر تحمیل میكند كه تحمیل دیگر فرهنگها را نمیآورد و آن همین فرهنگ است كه اكنون بر سراسر جهان احاطه یافته است." (4)
آوینی این ادعا را كه ما تكنولوژی غرب را فارغ از فرهنگ آن اخذ میكنیم، توهمی محض میدانست: "این توهم كه ما ابزار را اخذ میكنیم و فرهنگ غرب را رها میكنیم، جز سرابی بیش نیست." (5)
* شهید آوینی پس از مطرح ساختن تقابل بین "فرهنگ و تمدن" به مثابه تقابل بین "انقلاب و استکبار" چیزی به عنوان فرهنگ غرب را اساساً نفی كرده و آن را چیزی جز روشها و ابزاری كه تمدن غرب به وجود آورده، نمیداند.
سپس پرسشی مطرح میسازد كه "آیا ما باید به متدولوژی و تكنولوژی عالم جدید پشت كنیم و هرچه را كه هست بدون گزینش دور بیندازیم؟" وی در پاسخ جواب منفی داده و مینویسد:"ما باید درصدد تسخیر روح و جوهر تمدن جدید برآییم، نه جسم آن" و بیش از این توضیحی نمیدهند. اگر امكان دارد این نكته را تشریح فرمایید:
آنجا كه ایشان غرب را فاقد فرهنگ دانسته و آن را یكسره روش و ابزار میبیند، ظاهراً از فرهنگ، معنایی متعالی مدنظر دارند و از منظر ایشان، بدیهی است كه ما در تمدن غرب با هیچگونه تعالی مواجه نیستیم و یكسره انحطاط است، اما آنجا كه میگوید: "این توهم كه ما ابزار را اخذ میكنیم و فرهنگ غرب را رها میكنیم، جز سرابی بیش نیست"، نظر به معنای عام و رایج فرهنگ دارد.
و اما در این مورد كه ایشان "پشت كردن به متدولوژی و تكنولوژی عالم جدید را رد میكنند" و اخذ نسبی آن را مجاز و بلكه لازم میدانند، برای بنده قابل فهم است. حقیر نیز اخذ وجوهی از تمدن جدید را از باب اضطرار، مجاز و لازم میدانم، اما این مطلب را كه ایشان سخن از تسخیر روح و جوهر تمدن جدید میگویند، نمیفهمم. یعنی نمیدانم كه آیا منظور ایشان تسخیر روح و جوهر تمدن جدید در حدی نسبی و از سر اضطرار است، یعنی اینكه ما به دلیل اضطراری كه در كاربرد ابزار و تكنولوژیهای جدید داریم، با تمهیداتی و به تعبیر ایشان با "معرفتی كافی و وافی" میتوانیم تا حدودی از آفات و آثار سوء این ابزار بركنار بمانیم و آنها را به حداقل برسانیم، اگر مقصود ایشان این مطلب باشد، بنده هم موافقم، اما اگر مقصود این است كه ما با تسخیر روح و جوهر تمدن جدید آن را استحاله میكنیم و تغییر ماهوی در آنها ایجاد میكنیم و یكسره به خدمت خود در میآوریم، بدون آفات و عواض سوء، پذیرش آن برای بنده ثقیل است و با برخی مبادی و مبانی فكری خود ایشان در تعارض میبینم.
* لطفاً نگاه شهید آوینی را نسبت به مقوله "توسعه" تبیین فرمایید.
یكی از اساسیترین پایههای مكتب توسعه، اعتقاد به نظریه سیر خطی پیشرفت تاریخ است. یعنی چون بشر از آغاز تدریجاً و مستمراً در حال رشد و پیشرفت بوده است و ادوار و اعصار حجر ، مفرغ و آهن را پشت سر گذاشته و اكنون به دوران ماشین و اتوماسیون رسیده است و این سیر باید همچنان ادامه پیدا كند، پس توسعه امری ضروری و اجتنابناپذیر است و غربیها همچون آغازگر عصر جدید بودهاند، پس توسعه یافته و به كمال رسیدهاند و باید الگو قرار گیرند.
شهید آوینی قبل از هر چیز واهی بودن نظریه سیر خطی پیشرفت تاریخ را توضیح میدهد و وجود اعصار تاریخی (حجر و مفرغ و ...) را كه متأسفانه اصلی مفروض و موضوع عام و خاص قرار گرفته است، انكار میكند و پرده از دروغ بودن تمدن و غیرالهی بودن این دیدگاه برمیدارد. آوینی انبیا را تمدنساز میداند و معتقد است تمدن با اولین انسان یعنی حضرت آدم آغاز میشود و در فاصله نه چندان دور به كمال خود میرسد.
با اثبات این نظر، ضرورت و مطلوبیت توسعه به مفهوم رایج و غربی آن، نفی میشود و بعد نوبت به حرفها و نقدهای دیگری میرسد كه در باب توسعه وجود دارد. اجمالاً اینكه از نظر ایشان توسعه نیز منبعث از جوهر الحادی و اومانیستی غرب است و به عنوان یك ایدئولوژی و مكتب در پی تسخیر همه جهان و به زیر سلطه كشاندن آن است: "توسعه هدف و غایت دنیای جدید است كه دیوانهوار به سمت آن پیش میرود و هرآنچه را كه بر سر راه این موكب قدر قدرت قرار دارد یا باید قربانی و نابود شود و یا به سلك بندگی درآید."(6)
* نوع نگاه شهید آوینی به مقوله "توسعه" در توسعه و مبانی تمدن غرب تا چه حد با نگاه شما به مقوله "تجدد" در اسلام و تجدد قرابت و همخوانی دارد. اگر دارد، مبنای این اشتراك را تبیین بفرمایید.
قرابت و همخوانی زیادی دارد. بنده از آثار و مطالب ایشان بهره زیادی بردهام. در كتاب "اسلام و تجدد" موضوع با تفصیل و جامعیت بیشتری مطرح شده است و به پارهای از نكات كه در آثار شهید آوینی اغلب به اجمال، اشاره شده و یا بعضاً نشده، پرداخته شده است. مثلاً شهید آوینی به این موضوع اشاره میكنند كه تاریخ تمدن حقیقی را باید بر اساس تاریخ انبیاء نگاشت و تحصیل كرد و من توضیحاتی در این باره در آثار ایشان ندیدهام؛ اما در كتاب "اسلام و تجدد" بنده بن تفصیل این دیدگاه را تشریح و مستدل كردهام.
در هر صورت فكر میكنم دیدگاههای مطرح شده در كنار "اسلام و تجدد" با دیدگاههای شهید آوینی در باب تمدن جدید، در جوهر و بسیاری از نتایج یكی است.
* سید مرتضی آوینی دموكراسی را یكی از تناقضهای موجود در تمدن غرب قلمداد كرده و آن را از جایگاه بهترین روش ممكن برای حكومت كردن در عصر حاضر پایین كشیده و تمام انواع حكومت استبدادی، سوسیالیستی و دموكراتیك را در اصل و ماهیت یكی میداند. ایشان به عنوان جایگزین واقعی كه در دنیای امروز امكان عملی شدن داشته باشد، چه تصویری را ترسیم میكند. مبنا و اساس این حكومت كه شهید آوینی با عنوان "حكومت ولایی" آن را از مكتب تشیع بازخوانی كرده چیست؟
همانگونه كه گفتم، آوینی جوهره اومانیستی و الحادی تمدن مدرن را در همه وجوه و شئون آن جاری و ساری میدید و دموكراسی هم از این امر مستثنی نیست و بلكه با گرفتن حق تشریع و حاكمیت از خداوند و احاله آن به انسان و مردم یكی از بارزترین ابعاد اومانیسم و الحاد به منصه ظهور میرسد. ضمن آنكه دموكراسی در مدعای خود هرگز صادق نبوده است، یعنی حكومت مردم بر مردم و یا حكومت اكثریت، یك فریب و دورغ بوده است و همیشه صاحبان نفوذ و سرمایه و تراستها و كارتلها به نام مردم، حكومت كردهاند.
و اما شیوه حكومتی مطلوب مورد نظر ایشان، قطعاً حكومت ولایی یعنی ولایت و حاكمیت فقیه جامعالشرایط است كه حكومت و تشریع و تقنین را از آن خداوند و شریعت میداند و مردم را به بیعت و حمایت فرامیخواند و حقوق آنان را " در صورت اجرای احكام و دستورات اسلامی " به صورت احسن تأمین مینماید.
پینوشتها:
01آغازی بر یك پایان، ص 7.
02همان، ص 71.
03همان، ص 46.
04همان، ص 54.
05همان، ص 48.
06سیری در آثار شهید آوینی، كتاب صبح، ص 48.
نظر شما