در آستانه سالروز آزادسازی شهر مهران
چهارشنبه, ۰۹ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۵
اينجانب بنده حقير علي خليلي درتاريخ 62/11/10 همراه برادران ديگري كه در طرح دو پنجم بودند عازم جبهه گرديديم ما را به تهران و سپس توسط قطار به پادگان حاج احمد متوسليان در دوكوهه بردند..

به گزارش نوید شاهد از کرج : شهيد رامين (علی) خليلي چنايي فرزند شعبان در سال 1344 در تهران بدنیا آمد، در سال 1351 به همراه خانواده از تهران به كرج نقل مكان نمودند و جهت كسب علم و دانش رفت و وارد مدرسه شد و شروع به تحصيل در همان محل سكونت خود كرد و تا كلاس سوم راهنمايي بيشتر به تحصيل خود ادامه نداد و چون علاقه زيادي به جبهه و جنگ داشت و در سال 1357 به عضويت سپاه در آمد و در جنگ تحمیلی عازم جبهه شد،در سال 1362 برادرش حسن در عمليات خيبر به شهادت رسيد و ايشان نيز در طول عضويت در سپاه مدت بسياري را در جبهه گذراند و آخــرين بار در تاريخ چهارم آذر ماه 64  به جبهه اعزام و بعد از حدود يك سال جنگيدن با دشمن سـرانجام در تاريخ نهم تیر ماه 65 در واحد اطلاعات و عمليات لشگر سيد الشهدا، در مهران و روز آغاز عملیات بزرگ کربلای 1  به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
شهید رامین (علی) خلیلی چنانی در خاطرات ارزشمندش، از حال و هوای جبهه و شهادت برادر بزرگوارش چنین ثبت میکند:

اينجانب بنده حقيرعلي خليلي درتاريخ 62/11/10 همراه برادران ديگري كه در طرح دو پنجم بودند عازم جبهه گرديديم ما را به تهران و سپس توسط قطار به پادگان حاج احمد متوسليان در دوكوهه بردند، ما آن شب را در مسجد انتظامات پادگان خوابيديم و ما را صبح تقسيم بندي كردند، من صبح برادران عليرضا آملي و روح الله باغستاني را ديدم يك جا افتاديم، در همان روز برادر جواد خاكباز از هم دوره هاي آموزشي را ديدم ايشان در تيپ سيد الشهداء معاون گردان بودند (بعد در جزيره مجنون عمليات خيبر شهيد شد) برادران دوره 30 را در پادگان ديدم بعد از چند روز ديگر برادران تيپ حبيب كرج به پشت پادگان دو كوهه آوردند پدرم نيز در گردان 4 همراه ديگر رفقا در تيپ حبيب بود و در حال حاضر در منزل ما فقط مادر و خواهرم بودند و من و حسن به تيپ حبيب پيش پدرمان و بچه هاي ديگر مي رفتيم و به آنجا سر مي زديم در تاريخ 62/12/3 ساعت 3 بعدازظهر سه شنبه ما را به طرف خط بردند و همان شب به عمليات والفجر شش خيبر ما را بردند.

اولين شب عمليات بود در گروهان يك ،حسن مسئول دسته 2 و من مسئول دسته 3 بودم و آن شب گردان ما به خط زد، برادرم حسن مجروح شد و ما خيلي پيشروي كرديم و بعد در موقع عقب نشيني برادرم حسن به جاي ماند و من پيش پدرم پشت خط برگشتم و ماجرا را برايش توضيح دادم ،چند روز بعدش به او گفتند كه پسرت شهيد شده جنازه اش را برده اند و پدرم رفت و ديد خبري نيست و بدون اينكه خانواده بويي ببرد برگشت و به خط آمد بعد از چند روز ديگر ما را در مرحله پنج عمليات خيبر بردند در اين دو حمله بسياري از برادران از جمله برادرم را از دست داديم و فرمانده گردان هم در مرحله دوم شهيد شد . در تاريخ 62/12/12 ما را به پادگان دو كوهه آوردند براي بازسازي نيروهاي قبلي را مرخصي دادند و گردان را از نيروهاي جديد بازسازي كردند و ما جزگردان بلال شديم، سپس ما را به سه راه جفير بردند و توسط هليكوپترها ما را به جزيره مجنون بردند، دو روز در جزيره جنوبي مجنون بوديم و چه بلاها و ماجراهايي برايمان گذشت البته اينها همه براي خدا بود انشاءالله كه خدا بپذيرد،درهمين محور ما هم سردار رشيد اسلام حاج همت به درجه رفيع شهادت نائل گرديدند.

...همراه پدرم از جزيره به دوكوهه رفتيم و بعد از انديمشك توسط قطار به تهران و بعد به كرج رفتيم و رويمان نمي شد كه به خانه برويم قبلاْ از انديمشك به ( لشت نشاء شمال ) تلفن زده بوديم و خلاصه دل را به دريا زديم و رفتيم خانه ديدم فاميلها زودتر از ما آمده بودند و ما وقتي از در بداخل خانه رفتيم تاديدند حسن برادرم با ما نيست همه گريه را شروع كردند از زن گرفته تا مردها ، خلاصه ما يادبودي در كرج و يادبودي در شمال گرفتيم خيلي مجلس محترم و پر جمعيتي بود بعد از  20روز و اندكي بنده دوباره با هزار زحمت ازخانه راه افتادم وبه دوكوهه آمدم، برادران از من خواستند كه درگردان حبيب يك گروهان را قبول كنم ومن دودل بودم تا اينكه به واحد ( الف _ ط ) رفتم..

حسن برادر من مي باشد كه پس از عمري زندگي با هم كه تنها برادرم بود در عمليات خيبركه ايشان وبنده هردو مسئول دسته بوديم كه او زخمي شده و در عقب نشيني كه صبح بود در منطقه بجاي ماند و با رفتن حسن برادر قهرمانم كمرم از قدرت افتاد و هنوز خبري از ايشان برايمان نرسيده. تاريخ(شهادت حسن ) 62/12/4 محل شهادت طلائيه .


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده