از كفش هاي پاره حاج ابراهيم همت تا مخارج زن و بچه
چهارشنبه, ۰۴ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: صبح با حسين جهانيان كه راننده حاج ابراهيم بود، گفتم: حسن آقا، من را ببر يك جفت كفش براي حاجي بخرم دلم طاقت نمي آورد كه آن كفشهاي سي كيلويي را پايش كند...
![](/attachment/1391/05/359862.jpg)
به گزارش خبرنگار نويد شاهد روايت خواندني از ساده زيستي شهيد محمد ابراهيم همت در ذيل عنوان مي شود:
رفتيم انديمشك، يك جفت كفش براي او خريديم360 تومان. كفش ها را در آوردم و گذاشتم جلوي ماشين و برگشتم، وقتي او را ديدم، مي خواست برود قرارگاه، به او گفتم:« من هم بياييم» گفت:«بيا.» به همراه راننده به سمت قرارگاه حركت كرديم.
در بين راه يك بچه بسيجي ايستاده بود كنار جاده، دست بلند كرد. ابراهيم به راننده اش گفت:«نگه دار» او را سوار كرد و از او پرسيد:«كجا مي روي؟» بسيجي گفت: « من از نيروهاي لشگر امام حسين ام. كفش هايم پاره شده، مي روم تا يك جفت كفش براي خودم تهيه كنم.» ابراهيم اول خواست كفش هاي خودش را از پا در بياورد و به او بدهد، ولي ديد كه خيلي ناجور است.
ناگهان به ياد كفش هايي كه من برايش خريده بودم، افتاد. آن ها را برداشت و به بسيجي گفت«بيا اين هم كفش. پايت كن ببين اندازه است.»
من يك نگاه به حسين كردم، حسين هم نگاهي به من كرد. بسيجي گفت:«پولش چقدر مي شود؟» ابراهيم گفت:«پول نمي خواهد براي صاحبش دعا كن.» گفت:«نه، من پايم نمي كنم.» ابراهيم گفت:« به تو گفتم پايت كن بگو چشم!» بسيجي گفت:« چشم!» كفش ها را پايش كرد، اندازه بود، تشكر كرد و گفت:«پس من را اينجا پياده كنيد ديگر.» پياده اش كرديم خداحافظي كرد و رفت.
وقتي پياده شد، ابراهيم گفت: من اگر مي خواستم اين كفش ها را پايم كنم، هم پولش را داشتم و هم مي توانستم بهترش را بگيرم. من تا اين ساعت كه اينجا هستم، هنوز از بسيج و سپاه لباس نگرفتم. لباس را از پول خودم و حقوق فرهنگي كه مي گيرم، تنم مي كنم. من يك حقوق فرهنگي مي گيرم، خرجي هم ندارم، يك مقداري لباس مي خرم و يك مقدارش را مي دهم به زن و بچه ام.
منبع: "خاطرات ناب (3)، صفحه 80، انتشارات قدر ولايت
انتهاي پيام/س/ع
نظر شما