جهادگري بي نظير...
شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۲۶
بعد از آنكه امام را به تركيه تبعيد كردند، فعاليت چشمگيري در ميان طلاب علوم ديني در قم به وجود آمد كه نگذارند آتش اين انقلاب خاموش شود. بيانيه مي دادند، اعلاميه مي دادند. مخصوصا در مسجد بالاسر، هر شب مجلس دعا برقرار بود. بعد از نماز آيت الله نجفي مرعشي مخصوصا وقتي كه زمستان بود و طلاب علوم ديني جمع مي شدند، دعاي فرج مي خواندند و مسلم بود كه در دعاي فرج يكي از خواسته هايي كه روي آن اصرار داشتند، برگشتن آيت الله خميني و برگرداندن حاج آقا مصطفي بود. در تشكيل اين مجالس شهيد منتظري نقش عمده اي داشت، سرتيپ بديعي، رئيس سازمان امنيت وقت، تلاش زيادي داشت كه از طريق بعضي از اهل علم اين جلسات را از هم بپاشد و رفقاي محمد خيلي تلاش مي كردند كه اين مجلس باشد و كساني هم كه در برپائي اين مجلس مؤثر بودند و كمك مي كردند، همين خدام آستانه مقدسه قم بودند. اينها از سيد ابوالفضل توليت الهام مي گرفتند و توليت مزاجش اين بود كه هميشه طرف مخالف دستگاه را مي گرفت و پول خرج مي كرد و امكاناتي داشت. دستگاه هم نمي توانست خيلي توليت را اذيت كند. البته اين اواخر توليت را هم به زندان بردند و تبعيد كردند، ولي هرچه تلاش مي كردند ، نمي توانستنداين مجلس را متلاشي كنند.
اين مجلس بعد از تبعيد امام در حدود يك سال دوام داشت و آقاي منتظري و امثال آقاي منتظري در اين مجلس رفت و آمد مي كردند و اين يك كانون هميشه داغ بود. اين مجلس از آن جهت اهميت داشت كه تمام افراد خارج از قم، مخصوصا شب هاي جمعه به زيارت حرم حضرت معصومه(س) مي آمدند و با يك وضع فوق العاده برخورد مي كردند. مثلا مردم از تهران، اصفهان از كاشان و از جاهاي دور و نزديك براي زيارت مي آمدند و نتيجتا بعد از زيارت به مسجد بالا سر مي امدند و اين مجلس تاثير عجيبي داشت. رژيم براي دستگيري افراد و از هم پاشيدن مجلس تلاش زيادي مي كرد و مردم از بس آمده بودند، دعاي فرج را از بر شده بودند. وحشت عجيب سازمان امنيت به خاطر مطرح شدن اسم امام و دعا براي سلامتي ايشان بود كه نام آقاي خميني را در دل ها زنده نگاه مي داشت. از اركان اين مجلس، شهيد محمد منتظري بودكه نقش مؤثري داشت. در انعقاد اين مجلس طلاب جوان ديگري نيز بودند كه با او همكاري مي كردند و فعاليت طلاب بيشتر نضج مي گرفت. مخصوصا وقتي كه طلاب ديدند مبارزاتشان به ثمر مي رسد.
با رفتن امام از بورسا به نجف، باز به يك شكل ديگري حركت در قم شروع شد كه فهميدند مثلا نشد آقاي خميني را مثل مرحوم جمال الدين اسدآبادي در تركيه بكشند و از بين ببرند، يعني زمان به ما نشان مي داد كه مبارزه بي ثمر نيست، ولو ضايعات داشت، ثمر هم داشت. يكي از جاهايي كه محمد منتظري نقش داشت، در تنظيم اعلاميه ها بود، البته محمد منتظري شكل هاي مختلف به خود مي گرفت، بعضي مواقع كت و شلوار مي پوشيد. طلبه جواني بود و اكثراً پالتوي كوتاهي مي پوشيد. غالبا عبا سر مي كشيد و طلاب جوان را تشويق مي كرد كه اعلاميه ها را شبانه به علما برسانند. شهيد منتظري شخصا اعلاميه هايي كه از طرف علماي مبارز به خصوص آيت الله منتظري تهيه مي شد، به خانه علما مي برد كه از آنها امضاء بگيرد. عبا را سرش مي كشيد و اعلاميه را مي آورد و پافشاري مي كرد كه زود امضا كنيد.
يادم هست كه شبي به خانه آمد و در حالي كه كه عبا را به سر كشيده بود آمد، از من امضاء گرفت كه سر آن اعلاميه عده زيادي از ما را گرفتند. او فعاليت عجيبي داشت. البته آن موقع ساواك هم به عمق فعاليت وي پي نبرده بود، اما كم كم پي برد و او را به جرم همان فعاليت هاي به اصطلاح خرابكارانه، پخش اعلاميه، كتاب، نوار گرفت. شهيد منتظري در نجف آباد هم اعلاميه پخش مي كرد و فعاليت داشت و احيانا بعضي مواقع در جلسات خصوصي سخنراني ولو به صورت مختصر مي كرد كه زيرزميني در تهران، در مشهد و در جاهاي ديگر تشكيل مي شد، اين فعاليت كم كم ساواك را متوجه كرد، لذا عده زيادي در زندان ها بودند، بازرگان با آيت الله طالقاني و سايرين و محمد هم بود و سر اينكه مي خواستند از آقاي محمد منتظري اقرار بگيرند. در زندان قزل قلعه، ايشان را لخت كردند و نشاندند روي بخاري. البته اين لخت كردنشان هم خيلي به صورت زننده بود كه در حضور پدرشان بود. محمد را لخت كردند و آيت الله منتظري را زدند. عرض كردم كه ايشان خيلي دوام داشت، يعني مي شود اين را گفت كه يكي از اسطوره هاي مقاومت محمد منتظري بود. او سه سال در زندان ماند با اينكه مكرر به او مي گفتند التزام بده كه بعد از اين كار سياسي نكني و از اين جور حرف ها نزني تا آزاد شويد، ولي او تسليم نشد و سه سال زندان را كشيد و از زندان دوباره به قم آمد. البته قم كانون انقلاب بود و طلاب با او آشنايي داشتند و كار مي كردند. ما از دور ناظر بوديم كه او يك درسي را در مسجد اعظم شروع كرد و عده اي از طلاب به درس كه درباره اقتصاد اسلامي بود، مي رفتند و اينكه اسلام اصلا درباره اقتصاد چه مي گويد؟ ثروت بايد چه جوري باشد؟ مسئله بانك، قرض ، ربا، خمس، زكات و ... چگونه است؟ مطالعاتي هم در زندان داشت و تكميل كرده بود كه به درد طلاب جوان مي خورد و طلاب هم علاقه زيادي به محمد داشتند. به ياد دارم كه قريب 100-150 شاگرد داشت. عرض كنم همين مسائل اسلام كه قرآن چه مي گويد؟ احاديث چه مي گويند؟ ائمه چه جوري بوده اند؟ حكومت اسلامي چگونه است، اين درس يك وحشت عجيبي در ساواك ايجاد كرد كه پليس قم و ساواك قم روي اين مجلس خيلي حساس بودند و شايد اين درس دو ماه بيشتر طول نكشيد كه آن را به هم زدند.
بعد از آن شهيد منتظري ديگر مخفي شد و مباشران را هم تغيير دادند حتي با آيت الله منتظري هم تماس نگرفت. من با آيت الله منتظري تماس گرفتم، ايشان گفت كه يك دفعه آن اوايل يك تلفني به من كرد. البته همه كوچه هاي قم تحت نظر بود، مخصوصا ماشين هائي كه بين قم و تهران رفت و آمد داشتند، زير نظر بودند. ساواك براي دستگيري محمد خيابان ها و كوچه ها و مخصوصا كوچه حاج زينل و كوچه هاي دور افتاده قم را تحت نظر داشت خلاصه نشد او را بگيرند. سه و چهار ماه بعد خبر محمد منتظري را از افغانستان شنيديم كه بعد از رفتن به آنجا رفقائي را براي خودش دست و پا كرده بود. خلاصه حركتش را از افغانستان و پاكستان به نجف كشاند و ما كم كم از او خبردار شديم. آقاي دعائي و عده اي از طلاب جوان در نجف بودند و محمد منتظري كه رفت، فعاليت و انسجام بيشتري به آنها داد. البته در مقابل اينها افرادي ديگر بودند كه مي خواستند اينها هيچ نقشي نداشته باشند. آن زمان كه اوضاع عراق مساعد بود، اينها توانستند نشرياتي را در آنجا چاپ كنند و كتاب هايي چون درس امام را درباره حكومت اسلامي چاپ كردند و كم كم راديوي روحانيت مبارز را تشكيل دادند.آقاي دعائي از جمله سخنرانان راديو بود، جلسه داشتند و با آقا مصطفي مشورت مي كردند. البته ساواك هم آنجا مامور داشت و بعدها كشف شد كه حتي در خود خانه امام، آن سيد مازندراني كه در نجف بود و در تلفنخانه آقا در پاريس نفوذ كرده بود، يكي از ايادي ساواك بود (با اسم رمز در نجف بود). الان فكر كنم خلع لباس شده باشد ولي اين جور روحانيون را بايد اعدام بكنند.
يكي از كارهاي ناجوري كه انجام گرفت آن دادگاه ويژه بود كه روحاني نماها را كه به مراتب بدتر از ساواك بودند و بايد اعدام مي شدند، به خلع لباس محكوم كردند. در هر حال در عراق تشكيلات خيلي وسيع شد و محمد منتظري براي رد گم كردن، مكرراً مسافرت هائي به سوريه كرد تا در آنجا پايگاهي را درست كند. در عراق بعثي ها عده اي از مبارزين را مي گرفتند و زنداني مي كردند تا مبارزين كم كم توانستند يك پايگاهي قوي در سوريه درست كنند و بعد در لبنان با سازمان آزادي بخش فلسطين ارتباط برقرار شد.
فعاليت هاي محمد منتظري بيشتر در رابطه با جنبش هاي آزادي بخش بود و بيشتر در كنار سازمان آزادي بخش فلسطين در لبنان و سوريه فعاليت مي كرد و در كشورهاي خليج افراد زيادي داشت. بعد از انقلاب در ايران مخصوصا با جبهه آزادي بخش فلسطين و با كليه جبهه هاي آزادي بخش مرتبط بود و غرض اين بود كه جنبه بين المللي اسلام را در مدنظر داشت و به اصطلاح امروزي انترناسيوناليستي بود.
محمد منتظري نقش عمده اي داشت كه با رفت و آمد مستقيم خودش به مناطق مختلف، مخصوصا به سوريه، لبنان و كشورهاي عربي، حركت فوق العاده اي را در بين مسلمانان ايجاد كرده بود. او قبل از آنكه به ايران بيايد، عده اي از طلاب علوم ديني را از نجف و از سوريه و از لبنان برداشت و به پاريس برد و در آنجا متحصن شدند.
نقش محمد را پس از اينكه به ايران برگشت نمي توان انكار كرد و خيلي چشمگير بود و دستگاه هم تقريبا زورش نمي رسيد، در تحصن دانشگاه يكي از كساني كه خيلي موثر بود، آقاي محمد منتظري بود.
محمد منتظري در دانشگاه هم خيلي تلاش مي كرد و سخنراني داشت و حركت ايجاد مي كرد تا اينكه كه امام آمد. محمد منتظري در اين دوران هم نقش مؤثري داشت، و از گردانندگان امور بود تا دولت موقت تشكيل شد.
محمد منتظري در مدرسه علوي شماره 1 پيش امام بود و كم كم كارها توسعه پيدا كرد و او به عده اي كارت داد تا پاسدار يا مثلا جزو كميته بشوند. و بعد كم كم عده اي ديگر براي تشكيل سپاه به پادگان ولي عصر رفتند و ما ديگر با ايشان تماس مستقيم نداشتيم. ما كارمان در دادگاه ها بود و آنها رفتند سراغ سپاه، البته آن موقع كارشكني ها را عليه محمد منتظري مي ديديم.
در مورد سفارت فلسطين
اينكه در ايران حتي دفتري داشته باشد تا چه رسد به سفارت، مخالفتشان علني بود تا بازرگان و دار و دسته اش روي كار بودند، ابراهيم يزدي مانع شد. محمد منتظري عده اي را جمع كرد كه قريب 400 نفر مي شدند. آنها در فرودگاه جمع شدند و مي خواستند به ليبي بروند، ولي بازرگان و ابراهيم يزدي مانع شدند. همچنان كه در گشودن دفتر سازمان آزادي بخش فلسطين در اهواز كارشكني كردند. محمد منتظري از دست خودي ها چه بلاهائي كه نكشيد. بازرگان مي گفت: «ما از دست اين بچه چي كه نكشيديم.» و صباغيان مكرر مي گفت: «آقاي منتظري كه ديوانه است، چون پدرش گفته ديوانه است.» اينها آدم هاي فرصت طلبي بودند.
محمد منتظري اين اواخر تقريبا داشت جا مي افتاد تا جائي كه امام ماموريتي را به او محول كردند تا در هيئت شايعه شكنجه كه از طرف بني صدر و دفتر هماهنگي درست شده بود، شركت كند.
محمد منتظري در بين دولت هاي اسلامي معروفيت داشت و يكي از چهره هاي شناخته شده بود و در انقلاب سهم بزرگي داشت و همان طور كه من را به اتحاد جماهير شوروي دعوت كردند، او را هم دعوت كردند. البته من وقتي مي خواستم بروم به او گفتم كه شما نمي خواهيد برويد. ايشان گفت: چون من تجاوز شوروي را در افغانستان مي بينم، رفتن من در وضع فعلي مناسب نيست و به من گفت اين رفتن شما خيلي مؤثر است، چون شما رك و راست حرف ها را مي زني و واقعا هم همين طوري بود.
او رفت و آمدي به دفتر حزب نداشت و شنيدم آن روز، كلاهي به خانه محمد منتظري تلفن كرد كه شما بايد اينجا باشيد، چون مسئله مهمي پيش آمده است. او با اينكه خبر نداشته رفته و آن فاجعه اتفاق افتاده است. خلاصه اينكه رفتن آقاي محمد منتظري و شهادتش فاجعه بزرگي بود و خوب اين جور افراد، اين اسطوره هاي مقاومت، صبر، استقامت و ايثار كم به دست مي آيند، دير به دست مي آيند.
محمد در مجلس هم كه بود، تنها نماينده نبود و هزاران كار مي كرد. تازه بعضي از اين نماينده ها در مجلس خوبند، اما مؤثر نيستند و محمد يكي از مؤثرترين ها بود كه حركت هاي انحرافي را تشخيص مي داد و مي ايستاد.
چقدر بايد كوشش كنيم كه يك نفر مثل محمد منتظري تربيت شود كه از اين بحران ها رد بشود، از ساواك آبديده بيرون بيايد، از زندان آبديده بيرون بيايد، از اعتصابات، از تحصن و از چنگال بعث عراق و ... سالم بيرون بيايد؟ اين جور افراد را واقعا ما نداريم و به خاطر اينكه حالا اينها شهيد شده اند و مي خواهيم روضه خواني كنيم، اين حرف را نمي زنيم. مي خواهيم بگوئيم كه ملت ما بداند چگونه افرادي داشتيم؟
بازرگان يا صباغيان و اينها در مورد محمد منتظري مي گفتند كه ديوانه است و همه جا او را مي كوبيدند. اين همان حركت آمريكا بود كه با دست اميرانتظام ها، با دست صباغيان مي خواستند اين جور اسطوره ها نباشند.
اين روزها مسايل روشن شده است. اميدواريم كه اين حركت ادامه پيدا كند تا اينكه آنهائي كه خائن به انقلابند و آنهائي كه خادم به انقلابند، تشخيص داده بشوند. شهيد منتظري يك چهره مشخصي بود از اول تا آخر راهش را تشخيص داده بود و خدمت خودش را انجام داد و رفت به طرف خدا. ما بايد بهره برداري كنيم. نسل جوان بايد در اطراف زندگي منتظري مطالعه كند كه چه حرمان ها كشيد، خارج رفت، فراري بود، مدت ها مسافرت هاي مخفي داشت، شكل هاي مخفي، گذرنامه هاي مختلف، اسم هاي مختلف همه اينها بود.
نظر شما