خانم كبري كي منش در ستاد نيروي زميني و همسرشان در بهداري نيروي دريايي مشغول به كار هستند.
در 31 فروردين 59 تنها دختر آنها به دنيا مي آيد و نامش را سميه مي گذارند.
سميه دو ماهه است كه پدر در 10 تيرماه به مأموريتي در جزاير تنب اعزام مي شود. در ابتدا خانم كي منش مخالفت مي كند؛ چرا كه كار كردن خارج از منزل و نگهداري از فرزند بدون حضور همسر دشوار مي شود. با وجود اصرارهاي ايشان، همسر به مأموريت مي رود و در 10 شهريور با سر و وضعي آشفته به خانه بازمي گردد. در آن زمان كه سميه به شدت مريض است، با حضور پدر جاني دوباره مي گيرد. بعد از 20 روز با حمله ارتش عراق باز وقت جدايي فرا مي رسد و اين بار نيز مخالفت ها سودي ندارد.
10 مهر ماه 59 همسر خانم كي منش درحالي كه با خنده خداحافظي مي كند، مي گويد كه دوست دارد وقتي باز مي گردد، دخترشان آنقدر بزرگ شود كه او را نشناسد.
اين ديدار آخرين ديدار آنها مي شود و همسر ايشان در آن عمليات شهيد و در كربلا دفن مي شود. هلال احمر وسايل شخصي ايشان كه شامل يك اوركت پاره، يك كيف با پول هايي كه ديگر اعتبار ندارد و يك ساعت مچي به خانواده ايشان تحويل مي دهد. ظاهراً ايشان اولين شهيد بهداري است و بعد از دو سال تقديرنامه اي از سوي رياست جمهوري به خانواده شان تقديم مي گردد.
در سال 1387 روزي خانم كي منش درحال مطالعه پرونده اي است كه متوجه برگه اي مربوط به يك سنگ قبر مي شود. بعد از بررسي متوجه مي شود آن سنگ مربوط به شهيدي است كه در سال 1369 به ايران آورده مي شود و دفن مي گردد، اما به جهت تاييد نشدن از سوي بنياد شهيد به خانوادۀ شهيد خبر نمي دهند.
خانم كي منش براي اينكه اين موضوع اثر بدي بر روحيه دخترش نگذارد، آن را عنوان نمي كند؛ تا اينكه سميه خواب پدرش را با عدد 4 مي بيند. با اشتياقي كه او از خود نشان مي دهد، پرونده به جريان مي افتد و در نهايت قبر شهيد در بهشت زهرا با رمز عدد 4 مكشوف مي شود. قطعه 44، رديف 84، شماره 24.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده