شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۶:۰۲

شهيد بروجردي و سپاه در گفت و شنود شاهد ياران با دكتر جواد منصوري نخستين فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

مجاهدي مخلص كه در كارش بسيار موفق بود ...

نخستين دفعاتي كه شهيد بروجردي را ديديد و اسم ايشان را شنيديد كي و كجا بود؟
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ما در مدرسة رفاه مشغول تدارك مقدمه تشكيل كميته مركزي كميته هاي انقلاب اسلامي بوديم كه قرار بود در سراسر كشور تشكيل شوند. بالطبع قرار بود كه اين كميته مركزي بر كليه كميته هاي مناطق كشور نظارت داشته باشد. آن جا من با شهيد بروجردي به عنوان يك فردي كه در مدرسه رفاه بيشتر در زمينة بحث انتظامات مدرسه و حفاظت از حضرت امام خميني(ره) و نيز بحث مربوط به ارتباطات مشغول فعاليت بود آشنا شدم. مضاف بر اين كه ما در كميته مركزي انقلاب اسلامي هم مدتي ايشان را مي ديديم. اما مهم تر از آن اين كه در جريان تأسيس سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي خب دوستان تشكيل دهندة سازمان از بنده هم دعوت كرده بودند كه شما هم بياييد و جزو مؤسسين سازمان باشيد؛ به دليل اين كه بنده قبلاً جزو حزب الله يا حزب ملل اسلامي بودم. به اضافه اين كه در آن مقطع بالاخره از كساني كه در كميته مركزي مشغول يا از مؤسسين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بودند به گروه هاي اسلامي رفتند و بنده نيز بعداً عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي شدم. خلاصه اين ها دعوت كردند كه بروم و در اولين جلسه اي كه آن جا بودم طبيعتاً آشنايي بيشتري با شهيد بروجردي پيدا كردم. اين آشنايي با آقاي محمد بروجردي در آن مقطع خيلي براي ما جالب بود...
از چه نظر؟
از لحاظ اين كه احساس كردم ايشان يك آدم بسيار منضبط و جدي و متعهدي است و آدمي است كه بر هدف و اعتقاداتش خيلي مصمم است و نظير اين گونه افراد را در گذشته كم ديده بوديم. در هر حال شخصيت ايشان برايم جالب بود. به خصوص بحث اخلاص اين آدم كه ديدم آدم بسيار مخلصي است و ديدم ادعاهايي را كه اين گونه افراد به طور معمول و نوعاً دارند او ندارد و انصافاً خيلي متواضع است.
شما اولين فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوديد؟
بله. زماني كه سپاه تشكيل شد با وجود نظراتي كه دوستان مطرح كردند بنده به عنوان اولين فرمانده اين نهاد خودجوش مردمي انتخاب شدم. در آن مقطع شهيد بروجردي در سازمان مجاهدين انقلاب و كميتة مركزي فعال بود كه در واقع با توصيه دوستانش به سپاه آمد و اولين مأموريت را به ايشان براي كردستان داديم. جالب است زماني كه ايشان شهيد شد نامه اي را كه به امضاي من براي مأموريت رفته بود از جيب شهيد پيدا كرده بودند. به هر حال ايشان به عنوان شروع اين راه طولاني و خطير به كردستان رفتند كه سرانجام نيز در اين راه مقدس به شهادت رسيدند.
جناب عالي تا چه زماني فرمانده سپاه بوديد؟
زمان تأسيس رسمي سپاه اول سال 1358 بود. بنده تا اسفندماه 1358 فرمانده سپاه بودم. از اسفندماه تا فروردين سال 1360 نيز به مدت چهارده ماه مسؤوليت بخش فرهنگي سپاه را داشتم كه خودم به همراه دوستان اين بخش را تأسيس و اداره كرده بودم. در اين مقطع سه نفر فرمانده سپاه شدند: آقايان عباس دوز دوزاني - ابوشريف (عباس آقا زماني) و مرتضي رضايي. در نهايت بنده در فروردين 1360 به دعوت و خواست شهيد رجايي از سپاه رفتم و معاون وزير امور خارجه شدم.
در آن مقطع دو سال (1358 تا 1360) با شهيد بروجردي چه رابطه اي داشتيد؟
شهيد بروجردي در ابتدا در بخش اطلاعات سپاه با آقاي محسن رضايي همكاري مي كرد و بعد به كردستان رفت. زماني كه من فرمانده سپاه بودم مرتباً مي آمد و گزارش فعاليت هايش را ارائه مي داد.
زماني هم كه مسؤول بخش فرهنگي سپاه بودم چندين بار ايشان آمدند و راجع به نيازهاي شان و نيروهايي كه براي مجموعه شان مورد نياز بود يا حتي امكاناتي كه لازم داشتند صحبت مي كردند و ما هم كمك شان مي كرديم. در دوره فرماندهي بنده در بخش هاي مربوط به انتشارات پوستر و كتاب و فيلم و كلية امكاناتي كه آن روزها در سپاه داشتيم به ايشان ياري مي رسانديم ولي طبيعتاً از زماني كه بنده مسؤول بخش فرهنگي سپاه شدم ارتباطم با شهيد بروجردي محدودتر شد. به دليل اين كه معمولاً ايشان بيشتر با شوراي فرماندهي سپاه مرتبط بود و كارش را هماهنگ مي كرد. ضمن اين كه بعداً در بخش فرهنگي ما مسؤولي را به كردستان فرستاديم كه زير نظر شهيد بروجردي كارها را انجام مي داد. گاهي هم كه آقاي بروجردي به تهران مي آمدند به بنده لطف داشتند و با هم در خصوص مسائل جاري صحبت مي كرديم.
ايشان هر چند وقت يك بار به تهران مي آمدند؟
معمولاً شهيد بروجردي هر بيست روز يا يك ماه از منطقه به تهران مي آمد و به دفتر من كه دفتر فرماندهي سپاه بود گزارشي از اوضاع منطقه مي داد و نظرات لازم را مي خواست. يكي از مسائلي كه ايشان نسبت به آن تأكيد مي كرد به كارگيري افرادي بود كه هم بيان و هم سواد خوبي داشته و هم قدرت تحمل سختي ها را داشته باشند. اعتقاد داشت كه اگر چنين عزيزاني به منطقه كردستان بيايند مي توانند وضعيت اين منطقه را تغيير دهند. به دليل اين كه در آن جا مردم خيلي به مطالب و كارهاي فرهنگي نياز دارند ايشان به دنبال افرادي مي گشت كه در كردستان توانايي كارهاي مردمي فرهنگي و عمراني را داشته باشند به طوري كه با كار اين افراد تغييري در زندگي مردم به وجود بيايد. چون معتقد بودند كه صرف صحبت كردن كافي نيست. حتي اگر حرف هاي خوبي هم بزنند اما در زندگي مردم تغييري به وجود نيايد طبيعتاً بعد از مدتي آن ها اعتماد و اعتقادشان سلب مي شود.
شهيد بروجردي به چه صورتي وارد كردستان شدند؟
ابتدا به صورت يك فرد ساده كه مي خواهد عضو سپاه كردستان شود ولي وقتي به آن جا مي رود با توجه به كارهايي كه مي كند و موفقيت هايي كه به دست مي آورد و همچنين نيازي كه در آن منطقه هست به تدريج ايشان در موقعيت فرماندهي قرار مي گيرد و بعدها به تدريج حتي به عنوان مسؤول كل منطقه معرفي مي شود. نكته اي كه حائز اهميت است ديد وسيع ايشان بود. يعني شهيد بروجردي در همان كردستان تنها به مسائل نظامي فكر نمي كرد بلكه به مسائل انساني و عمراني و ديني و اخلاقي هم خيلي توجه داشت و معتقد بود كه بالاخره بايد نفوذ كرد و انسان ها را تحت تأثير قرار داد... و بدين ترتيب بايد ذهنيت ها را تغيير دهيم.
يعني بيشتر معتقد به كار فرهنگي و انساني بود.
البته عبارت بيشتر و كمتر را نمي توان به كار برد. در واقع به نوعي چند بُعدي فكر مي كرد. بعضي ها فكر مي كنند وقتي مي گوييم فلاني به كار فرهنگي اعتقاد داشت يعني كار اطلاعاتي امنيتي نظامي و اعتقادي نمي كرد در حالي كه شهيد بروجردي اين چنين نبود. نمونه اش هم كاري است كه ايشان دركامياران كردند.
در كامياران چه كار كردند؟
در كامياران يك كار نظامي سطح بالايي انجام شد. بنده يادم است كه در شوراي امنيت ملي در آن زمان فردي مثل داريوش فروهر كه نماينده نخست وزير بازرگان در شوراي امنيت ملي بود خيلي عصباني شده بود كه مثلاً چرا ايشان كردها را عقب زده و ناديده گرفته؟ چرا كامياران را پس گرفته؟ منظورم اين است كه اگر شهيد بروجردي جايي كار نظامي يا فرهنگي لازم بود آن كار را قطعاً انجام مي داد. ضمناً به دليل آن اخلاق خوبي كه داشت خيلي از كردها جذب ايشان شده بودند و اين گونه بود كه تعبير زيباي "مسيح كردستان" به آقاي بروجردي اطلاق شد.
چه شد كه به ايشان لقب مسيح كردستان دادند؟
شايد براي خيلي از ما به عنوان درسي بزرگ است. به اين معنا كه ايشان چطور بايد رفتار كرده باشد كه بالاخره اين تعبير در شأن شان به كار برده شود و به زيبايي بر نام شهيد بروجردي بنشيند و تعبير درستي تلقي شود.
مسيح كردستان در آن جا چگونه عمل مي كردند؟
مي بينيم مسيح كردستان در طول مدتي كه در كردستان خدمت كرد هم براي ما در مركز به عنوان يك مشاور خيلي مهم و قابل اعتماد در زمينه كردستان بود و هم براي مردم كردستان يك فرد دلسوز و خدمتگزار بود. جالب اين است كه حتي ضد انقلاب هم از اين موقعيت ايشان خيلي ناراحت بود. علتش هم اين بود كه مي ديد دوام حضور ايشان در كردستان باعث جذب كردها به جمهوري اسلامي مي شود و به همين دليل بارها اين مسأله را مطرح مي كردند كه آقاي بروجردي بايد كارش را به يكي از كردهاي محلي بدهد و نبايد در اين جا يك فرد غير بومي مسؤوليت مثلاً امور امنيتي و انتظامي استان يا منطقه كردستان را داشته باشد. مسأله اين بود.
رابطه شما با شهيد بروجردي در آن دو سال آخر تا خرداد سال 1362 كه به شهادت رسيدند چگونه بود؟
خب بنده در وزارت خارجه بودم. شايد يك بار ايشان در اين فاصله به وزارت خارجه آمدند و صحبت هايي عادي كردند و گزارش هايي از كردستان برايم ارائه دادند. آن زمان بنده ديگر در سپاه مسؤوليتي نداشتم ولي يادم است آقاي بروجردي مي گفت زماني كه شما فرمانده سپاه بوديد پشتيباني بهتري از ما مي شد و به مسائل ما بهتر پاسخ مي دادند. يعني بنده خواسته هاي شان را پيگيري مي كردم و ايشان مي گفت الان سپاه مثل آن موقع نمي تواند به نيازهاي ما جواب بدهد كه البته گفتم احتمالاً گرفتاري هاي جنگ شديد شده و اين مضيقه ها به وجود آمده است.
راجع به مبارزات قبل از انقلاب ايشان بگوييد.
شهيد بروجردي عضو مؤثر و به نوعي مرتبط با آن هفت گروه اسلامي بودند. به علاوه در يكي دو تا از آن هفت گروه مانند صف و فجر اسلام نقشي پررنگ تر داشتند. البته زمان زيادي از آن سال ها گذشته و بنده ديگر در اين زمينه حضور ذهن ندارم.
راجع به همراه شدن و اتحاد آن هفت گروه در سال هاي بعد از انقلاب هم براي ما بگوييد.
در اواخر 1357 و اوايل 1358 ما براي انسجام و ادغام مجموعه نيروهاي پراكنده اي كه قبل از انقلاب فعال بودند تصميم گرفتيم كه تشكيلات جديدي به وجود بياوريم. با اين منظور دور همديگر نشستيم. حتي يك گروهي از اين مجموعه كه دور همديگر نشسته بودند كساني بودند كه قبل از پيروزي انقلاب چندين سال را در زندان به سر برده بودند لذا اسم شان "گروه زنداني ها" بود. بعداً قرار شد اين مجموعه نامي براي خود بگذارند كه دربارة انواع و اقسام نام ها بحث شد. از جمله قرار شد ما كلمه "مجاهدين" را نگذاريم كه در انحصار مجاهدين خلق بماند لذا اسم آن را گذاشتند "سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي". اين ها افراد بسيار سالم - معتقد - مؤمن و مخلصي بودند اما متأسفانه به تدريج بعضي از اين ها آرام آرام يك مسير متفاوتي را طي كردند و در نتيجه اين تشكل ديگر تشكل فروردين سال 1358 نبود كه شهيد بروجردي هم در آن عضو بود. تا اين كه در سال 1362 اين تشكيلات تقريباً منحل شد و بعد دوباره در سال هاي 1367 1368 يك قسمتي از اين مجموعه به صورت جداگانه احيا شد و آنان دور هم جمع شدند و دوباره اسم شان را همان سازمان مجاهدين انقلاب گذاشتند كه ديگر آن سازمان اوليه نبود. اصلاً مسير كاملاً متفاوتي با آن تشكيلات اوليه داشتند و كساني كه در آن تشكيلات بودند. در آن سازمان افرادي مثل آقاي محسن رضايي - شهيد بروجردي و شهيد صادق نوروزي حضور داشتند و آن مسير اوليه كاملاً مسيري متفاوت بود.
نقش شهيد بروجردي در آن تشكيلات اوليه كه سال 1362 منحل شد چه بود؟
ايشان فقط تا اوايل سال 1360 در سازمان بود. به خاطر اين كه حضرت امام خميني(ره) در يكي از صحبت هاي شان در همان اوايل سال 1360 فرمودند كه كادرهاي احزاب و گروه ها نبايد در نيروهاي مسلح باشند. لذا آقاي محسن رضايي و شهيد بروجردي از تشكيلات اين سازمان بيرون آمدند. يوسف فروتن كه رئيس روابط عمومي سپاه بود و از سازمان مجاهدين انقلاب آمده بود هم از سازمان بيرون آمد و اين ها ديگر از آن پس به طور كامل عضو سپاه شدند.
به نوعي شايد يكي از دلايلي كه اين ها تغيير مسير دادند خروج چنين نيروهايي از آن مجموعه بود. چون كه اين افراد نيروهاي قوي اي بودند.
شايد ولي در كل مسائل جديد و موضع گيري هاي جديدي به وجود آمد. همان طور كه شما مي دانيد مجمع روحانيون مبارز از سال 1363 كارشان را شروع مي كنند و رسماً در سال 1366 اعلام موجوديت مي كنند. يعني با اين جرياناتي كه به وجود آمد آرام آرام اين صف بندي ها نيز به وجود آمد.
در كل امروز اگر بخواهيد سيماي شهيد بروجردي را براي نسل امروز ترسيم كنيد ايشان را چگونه مي بينيد؟
بايد بگويم شهيد بروجردي يك مجاهد مخلص بود كه در كارش بسيار موفق بود و لذا خدا او را با شهادت از دنيا برد.
شهيد بروجردي يكي از فرماندهان بسيار با استعداد و خوش فكر سپاه بود و انصافاً شهادت ايشان براي سپاه قطعاً خسارتي بزرگ بود. براي اين كه ما ديديم كه چه نقش بزرگي را در كردستان ايفا كرد. البته بعدها شايد ديگران با استفاده از مشي شهيد بروجردي حركت هايي كردند ولي واقفيد كه هيچ كدام نتوانستند دقيقاً مشي شهيد بروجردي را پياده كنند. البته اين مسأله بسيار حائز اهميت است كه در تجليل از ايشان و احترام به شهادت شان در مورد اين بزرگوار صحبت شود و به نوعي نام و ياد عزيزشان حفظ گردد. خب كارهايي هم شده كه نمي دانم در حد ايشان بوده يا نبوده. اما آن چه مي توانم بگويم اين است كه خوشبختانه شهيد بروجردي هم دوستاني داشتند كه تعدادي از آن ها در زنده نگه داشتن نام شهيد بروجردي سعي لازم را كردند. مثلاً با چاپ عكس و جزاوت يا مزين كردن نام خيابان ها به اسم شهيد و نصب نام تابلوهايي بر ديوار و حتي اخيراً كتابي كه پسرش ـ حسين آقا ـ درباره ايشان چاپ كردند و كارهاي ديگري كه شده البته خوب است و در عين حال شايد ما اين گونه اشخاص را به گونه بيشتري بايد به نسل جوان مان معرفي كنيم. يعني به عنوان الگويي از جوانان اين كشور به جوانان خودمان معرفي كنيم. البته ما خوشبختانه امثال شهيد بروجردي ها را نه تنها در ايران بلكه در خارج از ايران هم به تدريج در جريانات سه دهة گذشته داشته ايم. اين عزيزان منشأ خدمات بزرگي بودند. امثال شهيد خرازي ها - شهيد باكري در داخل و بزرگاني چون عماد مغنيه و شهداي ديگر در خارج از كشور؛ اين ها تماماً نشان دهنده اين است كه يك فرهنگ - تفكر - انگيزه - روحيه و ايمان اسلامي در حال جوشش است كه اين گونه شخصيت ها را به تدريج در هر دوره اي به صحنه مي آورد و آثار و بركات خود را نشان مي دهد. درست است كه بعضي از آن ها ديرتر يا زودتر شهيد مي شوند ولي اثرات شان هميشه باقي مي ماند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده