وارثان علم، اعتقاد و مبارزه...
سهشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۸:۲۱
«تبارشناسي شهيد شاه آبادي» در گفت و شنود شاهد ياران با قاسم تبريزي پژوهشگر تاريخ معاصر
شهيد شاه آبادي از چنان پيشينه خانوادگي¬اي برخوردار بود كه قطعاً در تداوم آن مسير كه بزرگاني چون آيت الله شاه آبادي بزرگ، استاد حضرت امام، پرچمدار ان بودند بايستي به چنين شأن و جايگاهي در ميان ياران امام و شهداي انقلاب و دفاع مقدس مي¬رسيد. قاسم تبريزي، پژوهشگر تاريخ معاصر، با اين¬كه از مريدان و معاشران شهيد شاه آبادي به شمار مي¬رود، ترجيح داد تا اين مصاحبه را به تبارشناسي آن شهيد و شناخت پدر و پدربزرگ نامدار ايشان اختصاص دهد و مرور خاطراتش با شهيد را به فرصتي ديگر موكول كند.
اين گفت وشنود در دو بخش اجرا و تنظيم شده است: بخش نخست، پيرامون خاندان شاه آبادي است تا معلوم شود كه چنين شخصيت مبارزي در كدام خانواده و با چه تبار و خصوصياتي پرورش يافته است. در بخش دوم نيز با استناد به برخي اسناد منتشر شده از ساواك، در مورد خود شهيد سخن گفته مي¬شود.
عنايت به نحوة شروع و بسط مطالب و همچنين جمع بندي¬هاي پاياني در اين گفت و گو، به خوبي روشن خواهد كرد كه آقاي تبريزي، چه هوشمندانه، پيش از حضور ما در دفتر كارشان، خود را براي اين مهم آماده كرده بودند؛ دقت و ظرافتي كه به روشن¬گري در خصوص وجوه تازه¬اي از شخصيت و جايگاه شهيد شاه آبادي مي¬انجامد.
***
جناب تبريزي، حضرت امام در پيام¬شان به مناسبت شهادت شاگرد و يار و همراه برجسته¬اي چون شهيد شاه آبادي، ضمن به كار بردن تعبير مشهور «استادزاده» در خصوص آن بزرگوار مي¬فرمايند: «اين شهيد عزيز علاوه بر آ ن كه خود مجاهدي شريف و خدمت گزاري مخلص براي اسلام بود و در همين راه به لقاءالله پيوست، فرزند برومند شيخ بزرگوار ما بود كه حقّاً حق حيات روحاني به اين جانب داشت كه با دست و زبان از عهدة شكرش برنمي آيم.» و طبيعي است كه براي شناخت وجوه و دقايق ظريف شخصيت چنين عالم مبارز و اهل معرفتي كه خود و خاندانش اين¬چنين مورد عنايت و محبت حضرت امام(ره) قرار داشته¬اند، حتماً مي¬بايست به تبارشناسي ايشان پرداخت.
شهيد بزرگوار آقاي حاج شيخ مهدي شاه آبادي فرزند آيت الله العظمي حاج محمدعلي شاه آبادي است. پدر ايشان آيت الله شاه آبادي فيلسوف، فقيد، عارف و مرجع تقليد معاصر ما، در سال 1292 هجري قمري در اصفهان متولد شد. تحصيلات ابتدايي¬اش را در محضر پدرش مرحوم آيت الله العظمي حاج ميرزا محمد جواد اصفهاني مشهور به حسين آبادي به پايان رساند. پدر ايشان، يعني پدر بزرگ شهيد شاه آبادي، از علماي با نفوذ و برجسته اصفهان در دوران ناصرالدين شاه بود.
مرحوم آيت الله العظمي اصفهاني در اصفهان قائل به جاري شدن حدود اسلامي بود و امر به معروف و نهي از منكر را در مرحله عمل لازم مي¬دانست. لذا حاكم اصفهان به ناصرالدين شاه نامه¬اي مي¬نويسد كه ايشان مانعي بر سر راه ماست. ناصرالدين شاه دستور تبعيد معظمٌ له از اصفهان به تهران را صادر مي¬كند. وقتي كه ايشان به تهران مي¬آيند، در پايتخت هم به وظيفه شرعي خودش عمل مي¬كند و از جمله روزي شاهد بوده كه در همين محله سرچشمه يك نفر به اصطلاح ارمني مجلس عيش و نوش برپا كرده و مشروب سازي و مشروب فروشي دارد. وقتي چند بار نصحيت مي¬كند و او قبول نمي¬كند، سرانجام خودش روزي با همراهي مريدها از نماز جماعت كه مي¬آيند وارد منزل او مي¬شوند و دستور مي¬دهد تمام خمره¬هاي شراب را در چاه خالي كنند، ولي شيشه¬ها و خمره¬ها را نشكنند كه اين اتفاق باز هم هم مورد اعتراض شاه قرار مي¬گيرد.
ديگر اعضاي اين خانواده در چه كسوتي بودند؟
در خانواده مرحوم شاه آبادي، برادرش مرحوم آميرزا احمد بيدآبادي آدم بسيار بزرگي بود و دو برادر ديگرش هم از علماي بزرگ بود، يعني اين عزيزان به صورت خانوادگي و جمعي، خانوادة علم و معنويت و معارف بودند ـ كلاً از بين شش فرزند ذكور مرحوم آميرزا محمد جواد اصفهاني، سه نفرشان در سلك روحانيت و معمم و در حد مرجعيت بودند و اين خاندان از هر نظر خانوادة برجسته و بزرگي به شمار مي¬رفتند ـ آقاي شاه آبادي درسش را در اصفهان به پايان مي¬رساند. در تهران مدتي محضر مرحوم آميرزا ابوالحسن جلوه فيلسوف بزرگ را از نظر مي¬گذراند. بعد عازم نجف مي¬شود و در آن¬جا به درس آخوند خراساني و مدتي هم در سامراء به محضر درس مرحوم محمدتقي شيرازي مشهور به ميرزاي دوم وارد مي¬شود. ايشان فلسفه و عرفان و فقه و اصول را در حد يك انسان مدرس متفكر نظريه¬پرداز به پايان مي¬رساند. در عرفان عملي هم داراي سير و سلوك برجسته¬اي بوده. مرحوم آقاي شاه آبادي از نجف به اين دليل كه مادرش بيمار مي¬شود به تهران برمي¬گردد و در همين محلة شاه آباد شروع مي¬كند به تبليغ و فعاليت¬هاي مذهبي، در حالي كه برادرهاي ايشان در نجف و اصفهان از علماي برجسته بودند.
در تهران فعاليت¬هاي تبليغي¬اش را آغاز مي¬كند. هم در درس حضور دارد و هم در قضيه قرارداد ننگين 1919 در كنار علماي تهران عليه وثوق الدوله وارد مبارزه مي¬شود. قرارداد 1919 مشهور به قرارداد وثوق الدوله با انگلستان، كه ايران را تحت مستعمره انگليس قلمداد مي¬كند. ايشان در تهران فعاليت¬هاي گسترده¬اي را شروع مي¬كند كه كارهايش قابل توجه است. در اولين كاري كه انجام مي-دهد، براي تربيت كودكان و نوجوانان، منزل خود را كانون تربيت نوباوگان قرار مي¬دهد. البته در آن دوران آمريكايي¬ها، انگليسي¬ها و فرانسوي¬ها در ايران مدرسه داشتند و مدارس يك بخش ديگر كه همان جريانات غرب¬گرا بودند نيز فعال بودند. در برابر، جريانات و اشخاص برجستة مذهبي نيز عمدتاً در حد توان و امكانات¬ خود فعاليت¬هايي مي¬كردند؛ از جمله آقاي شاه آّبادي.
در زمينة فعاليت¬هاي اجتماعي، آقاي شاه آبادي بزرگ چه مي¬كردند؟
از جملة اين فعاليت¬ها تأسيس صندوق قرض الحسنه بود كه با همكاري بعضي از تجار متدين بازار و افراد معتمد و كساني كه يك امكاناتي براي¬شان وجود داشت آن را تشكيل مي¬دهند تا به مشكلات مردم رسيدگي كنند. اين صندوق¬ها توانستند در حد امكان و موقعيت خودشان به حل بخشي از مشكلات جاري جامعه كمك كنند. در حقيقت مي¬شود گفت اين را به عنوان يك حركت نو و بديع گرفت كه ايشان پديد آورنده¬اش بود. با تأسيس حوزه علميه قم كه به تعبير زيباي حضرت امام(ره): «تأسيس حوزه علميه قم در زمان مرحوم شيخ عبدالكريم حايري مساوي است با تأسيس جمهوري اسلامي در ايران» و اين فرمايش را امام خميني در ديوان شعرشان گفتند، با يك نگاه دقيق تاريخي به اهميت اين كار مي¬توان پي برد.
دوست داريم به اين نكتة تاريخي بيشتر بپردازيد.
خب، زمان ميرزاي شيرازي مرجعيت ما در نجف متمركز بود. قبل از آن مرحوم وحيد بهبهاني و بعداً شيخ مرتضي انصاري، ميرزاي شيرازي، آخوند خراساني، همه اين¬ها در آن¬جا بودند. از طرفي ديگر اقبال روحانيون هم به اين بود كه در نجف به اجتهاد برسند و حكم اجتهادشان را مراجع نجف بدهند. بعد از انقلاب مشروطه هم با توطئه¬ها و شگردها و شيطنت¬هاي جريان¬هاي ضد دين، حوزه-هاي علميه تقريباً داشت متروك مي¬شد. جوي شديد عليه دين و سلسلة جليلة روحانيت درست كرده بودند؛ خاصه رضاخان هم كه با كودتا و با هدف سر كار آمده بود. تعبيري مرحوم شيخ عبدالكريم حائري دارد كه مي¬فرمايد كه رضاخان پايش را روي گلوي اسلام گذاشته، ما در عين حال بايد در زير چكمه رضاخان اسلام را زنده نگه داريم. يا در مورد انگليس يك تعبيري دارد كه مي¬فرمايد انگلستان به دنبال نابودي اسلام است، ما بايد اسلام را نظام و سامان دهيم. لذا علي¬رغم همة اين مشكلات، درست در دوراني كه اجراي طرح¬هاي انگليس كه بعد از كودتاي ننگين 1299 در دستور كار قرار داشت و از جمله آن¬ها اسلام¬زدايي، دين¬زدايي و تغيير ساختار و سامان اجتماعي، سياسي و اقتصادي ما بود، علما حوزه علميه قم را تأسيس مي¬كنند.
چه ويژگي¬هايي اين حوزة علميه را بدين جايگاه رساند؟
تأسيس حوزه علميه¬اي كه هم داراي جايگاه و پايگاه قوي باشد، هم بتواند مثل نجف مدرسيني قوي داشته باشد و هم مجتهد صالح باسواد متناسب با مقتضيات زمان تربيت كند، كار ساده¬اي نيست. خب شيخ آمد به ميدان و اين كار را شروع كرد. از علماي مختلف دعوت كرد كه به حوزه علميه قم بيايند و براي تقويت اين حوزه فعاليت كنند. عده¬اي از مراجع و علماي تهران، اصفهان و تبريز و شهرهاي ديگر به قم مهاجرت كردند و در قم فعاليت¬هاي تدريسي¬شان را آغاز كردند. از جمله كساني كه در اين زمان آمد، بايد از حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي نام برد؛ به عنوان استاد اخلاق و چهرة برجسته¬اي كه در ايمان و علم زبانزد خاص و عام بود. و مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمدعلي شاه آبادي كه فيلسوف و عارف و عالم برجسته¬اي بود. آقاي شاه آبادي وقتي كه براي تدريس به قم مهاجرت مي¬كنند، حوزه درس¬شان را فقه، اصول و فلسفه قرار مي¬دهند. شاگردان بزرگي هم در مكتب ايشان تربيت مي¬شوند كه بايد گفت در شمار نوابغ عصر ما و مراجع تقليد و بزرگان بودند. مثل آيت الله العظمي مرعشي نجفي، آيت الله بهاءالديني، ملا علي همداني كه از علما و صلحاي بزرگ معاصر بود، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني، مرحوم آميرزا خليل كمره¬اي و آيت الله ميرزا هاشم آملي لاريجاني و عده¬اي ديگر از علمايي كه مثل پدر همسر امام، يعني مرحوم آيت الله آشيخ محمد ثقفي تهراني، همه چهره¬هايي كه در محضر آقاي شاه آبادي تربيت مي¬شوند چهره¬هاي برجسته¬اي هستند. اين نشان¬گر شخصيت علمي و عملي اين مدرس، عارف و فقيه ژرف ¬انديش است.
و در بين شاگردان آقاي شاه آبادي بزرگ، حضرت امام(ره) را مي¬توان به عنوان نمونه جامع¬تري برشمرد.
دقيقاً. نمونة بارزي كه توانسته تمامي مباني فكري و معنوي آقاي شاه آبادي را درك كند و هم در انديشه و هم در عمل ارائه بدهد. تعبيري از مرحوم شاه آبادي هست كه: «من اگر براي آقا روح الله پنج دقيقه درس دهم نمي¬گويد كم است، دو ساعت هم برايش درس دهم نمي¬گويد زياد است يا مثلاً بگويد شما اضافي صحبت كرديد. لذا بهترين شاگرد من است.» امام هم جمله¬اي داشتند و به حاج احمد آقا مي¬فرمودند كه: «وقتي ما به درس آقاي شاه آبادي مي¬رفتيم، هر بار حرف جديدي مي¬شنيديم. اگر صد سال هم آقاي شاه آبادي درس مي¬داد، من باز بر سر درس ايشان حاضر مي¬شدم و خودم را مقيد مي¬ديدم كه به درس¬شان بيايم.»
حضرت امام چه درس¬هايي را در محضر مرحوم شاه آبادي فراگرفتند؟
امام از جمله فلسفه را خوانده و در سنين 25، 26 سالگي به دنبال يك استاد عرفان عملي بودند. در بين هم¬درسي¬ها و هم¬مباحثه¬اي¬هاي امام، يكي از فرزندان برادر آقاي شاه آبادي به نام ميرزامحمدصادق با ايشان هم¬درس بود. امام روزي موضوع را مي¬گويند. ميرزامحمدصادق به امام مي¬گويد اين آقا مي-تواند به شما درس بدهد. در همان زمان آقاي شاه آبادي با آشيخ عبدالكريم حائري در مدرسة فيضيه مشغول صحبت بودند. امام صبر مي¬كنند تا صحبت آن¬ها تمام شود. وقتي كه حركت مي¬كنند به طرف منزل، به دنبال آقاي شاه آبادي مي¬روند و مي¬گويند من مي¬خواهم نزد شما درسي را بخوانم. ابتدا ايشان مي¬گويند نه، به همين كلاس¬ها كه داريم شما هم بيايد. چون آقاي شاه آبادي روزانه يازده درس در حوزه داشتند. امام مي¬گويند نه. بعد كه نزديك¬هاي منزل شاه آبادي مي¬رسند مي¬گويند كه حالا فلسفه قرار مي¬گذاريم و يك درس فلسفه¬اي مي¬دهيم. امام مي¬فرمايد فلسفه خوانده¬ام، عرفان بهتر است و با هم وارد خانه مرحوم شاه آبادي مي¬شوند. گويا پس از گفت¬وگو، آقاي شاه آبادي احساس مي¬كنند كه اين طلبه جوان ظرفيت و كشش مباحثي چون عرفان نظري و عملي را دارند. پس براي ايشان كلاس درس مي¬گذارند كه گاهي در اين كلاس،¬ دو يا سه يا چهار نفر بودند؛ بعداً امام تنها بودند. آقاي شاه آبادي در مقام علمي از چهره¬هاي برجسته بود، ولي معظمٌ له را نبايد فقط در فلسفه يا عرفان يا فقه يا معارف ديد؛ در مسائل سياسي هم شجاعت عجيبي داشت.
از نمونه¬هاي تاريخي موردي را در ذهن داريد؟
بله، به خصوص در دوران رضاخان و بعدتر محمدرضا، چون وفات ايشان سال 1328 اتفاق افتاد. قضاوت¬هايي كه برخي از بزرگان در مورد آقاي شاه آبادي كرده¬اند جالب است، از جمله ابتدا از شهيد آيت الله حاج شيخ مهدي شاه آبادي شروع مي¬كنم كه ايشان مي¬گفت وقتي كه رضاخان دستور داد كه هيچ روحاني¬اي نبايد به منبر برود، آقاي شاه آبادي وسط دو نماز مي¬ايستاد و براي مردم سخنراني مي¬كرد. بعضاً مأمورين شهرباني مي¬آمدند و براي ايشان مزاحمتي ايجاد مي¬كردند و ايشان با شجاعت و شهامت به كارش ادامه مي¬داد. يك روز رئيس شهرباني با كفش وارد مسجد مي¬شود، ايشان آن¬چنان محكم فرياد مي¬زند كه كفش¬ات را در بياور كه رئيس شهرباني از ترس برمي¬گردد. يعني جنمي داشته مثل مرحوم آيت الله العظمي حسين آبادي و اين¬ها خانوادگي آدم¬هايي با شجاعت و با شهامت و پاي¬بند به حفظ حريم¬هاي مذهبي و معنوي و اجراي حدود شرعي بودند.
از جمله شاگردان آيت الله شاه آبادي، آيت الله سيد احمد زنجاني در حد مرجعيت و مدرسين بزرگ بود كه از هم¬مباحثه¬اي¬هاي امام بود. ايشان در مورد آقاي شاه آبادي تعبير جالبي دارد، خاطره¬اي از آيت الله شاه آبادي نقل مي¬كند و مي¬گويد كه آقاي شاه آبادي گفت من شبي خواب ديدم كه در حياط خوابيده¬ام، ناگهان يك بچه¬اي از بالاي ديوار پايين مي¬افتد. من يك مرتبه از خواب پريدم تا آن بچه را نجات بدهم. وقتي كه از خواب بيدار شدم، ديدم يك بچه دارد توي آب¬ انبار مي¬افتد. سريع رفتم و آن بچه را كه از همين اهل خانواده¬مان بود نجات دادم. فرزند بزرگ آيت الله شاه آبادي، آيت الله محمد شاه آبادي مي¬گفت كه پدرم ـ آيت الله شاه آبادي بزرگ ـ براي اساتيد خودش احترام خاصي قائل بود. يعني علاوه بر اين¬كه به عنوان يك فقيه و مفسر و محدث براي آنان احترام قائل بود، يك احترام فوق العاده¬اي داشت به خصوص نسبت به آخوند خراساني كه علاقه وافري هم به ايشان داشت. وقتي كه شرح كتاب كفايه آخوند خراساني را مي¬داد، در به اصطلاح حواشي اين كتاب، زماني كه به اسم آيت الله آخوند خراساني مي¬رسد كلمة «روحي له الفداء» را به كار مي¬برد. خود حضرت امام خميني هم نسبت به شاه آبادي همين حالت را داشتند. امام هم در سر الصلوه و آداب الصلوه وكلاً آثارشان، هر موقع از مرحوم شاه آبادي ياد مي¬كنند، با عنوان «روحي له الفداه» از ايشان نام مي¬برند. و هميشه هم آقاي شاه آبادي مي¬گفت كه آقاي محمد كاظم آخوند خراساني تجسم عقل است. چون در محضر آخوند خراساني بيش از هزار نفر به درجة اجتهاد رسيدند ـ در طي دروسي كه مي¬داد ـ و خود آقاي شاه آبادي هم در علوم همين گونه بود.
ايشان در چه علومي زبان¬زد بودند؟
بر رياضيات، فلسفه، تفسير و عرفان تسلط داشت. بالاخص به زبان فرانسه نيز علاوه بر ادبيات عربي مسلط بود. باز در جايي همين آيت الله محمد شاه آبادي، فرزند آقاي شاه آبادي، مي¬گويد وقتي كه ايشان از عرفان و فقه و معارف صحبت مي¬كرد، آدم احساس مي¬كرد اين بزرگوار، فيلسوفي ژرف انديش، فقيهي جامع و عارفي واصل است، يعني به همه اين¬ها مسلط بود، به خصوص اين¬كه آيت الله محمد شاه آبادي خودش هم در عرفان و فلسفه صاحب نظر است. كتاب «رشحات البحار» پدرش را هم ترجمه كرده و شرح بر آن نوشته است.
مرحوم حاج احمد آقا از زبان امام خميني نقل ـ به مضمون ـ مي¬كند كه فرمودند: "من در مدرسه فيضيه آيت الله العظمي شاه آبادي را ملاقات و يك مسأله عرفاني را با ايشان مطرح كردم. شروع كردند به گفتن، وقتي كه توضيح دادند من فهميدم آقاي شاه آبادي اهل عرفان عملي هستند؛ يعني مرحله¬اي بالاتر از عرفان نظري. بعد به آقاي شاه آبادي گفتم مي¬خواهم بيايم در محضر شما درس بخوانم. بيشتر كه حرفم را بيان كردم، ايشان فكر كردند من فلسفه را مي¬گويم. گفتند كه خب، شما هم بياييد، من فلسفه هم به شما درس مي¬دهم. وقتي شنيدند مي¬خواهم عرفان عملي بياموزم، ابتدا يك مقدار امتناع كردند. بعد حاضر شدند كه شرح فصوص را براي ما درس بدهد. و شرح فصوصي كه را ايشان درس مي¬دادند و همواره هر چيزي را كه مي¬گفتند، احساس مي¬كردم متعلق به خودشان است. بعضي موارد را نقل قول مي¬كردند كه بعضي¬ها مي¬گويند اين طور. آن¬چه تحت عنوان «مي¬گويند اين طور» مي¬گفتند، يعني چيزي كه خودشان به آن رسيده و مطرح كرده بودند. مرحوم آيت الله آميرزا هاشم آملي(ره) كه ايشان هم مدتي به درس آقاي شاه آبادي رفته بود، نقل مي¬كند و مي¬گويد كه حضرت آيت الله العظمي ميرزا محمدعلي شاه آبادي، استاد ما، مردي فقيه، اصولي، فيلسوف و عارف بود. در قم مدت 5 سال ما در درس فلسفه و عرفان ايشان حاضر شديم."
از جمله شاگردان آقاي شاه آبادي در قم، مرحوم آسيد محمدرضا بهاءالديني بود كه به درس اسفار ايشان مي¬رفت. ايشان مي¬گويد وقتي ما به درس اسفار آيت الله شاه آبادي مي¬رفتيم، حضرت امام خميني را مي¬ديديم كه از اتاق عقبي مي¬آيند. معلوم بود كه يك كلاس خصوصي براي امام خميني دارند؛ عرفان عملي و عرفان نظري. براي ما هم اسفار مي¬گفتند. يعني كلاس خاص داشتند و خواص. و مرحوم آقاي شاه آبادي به امام درس فصوص مي¬دادند، ولي وقتي كه به ما درس مي¬دادند، درس اسفار ملاصدرا را در محضر ايشان مي¬خوانديم.
باز از كساني كه از آقاي شاه آبادي ياد مي¬كند، مرحوم آيت الله سيد مرتضي پسنديده برادر بزرگ حضرت امام است كه مي¬گويد امام مباحث عرفان را از آقاي شاه آبادي ياد گرفتند يا به تعبيري استاد عرفان حضرت امام آقاي شاه آبادي بودند.
استاد شهيد مطهري در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران وقتي كه از علما، فقها، عرفا و حكما نام مي¬برد، آقاي شاه آبادي را از جمله شخصيت¬هاي برجستة جهان اسلام در عصر حاضر معرفي مي¬كند. شهيد مطهري مي¬گويد كه آقاي شاه آبادي جامع معقول و منقول بود، يعني كسي بود كه هم در علوم عقلي، هم نقلي جامعيت داشت و در فلسفه و عرفان هم چهرة برجسته¬اي بود. به خصوص ايشان اشاره مي¬كند كه آقاي شاه آبادي به دليل اين¬كه به درس ميرزا ابوالحسن جلوه و ميرزا هاشم اشكوري كه دو تن از فلاسفه و عرفاي بزرگ ما هستند رفته بود، خودش در اين رشته عرفان و فلسفه هم جامع بود؛ مضافاً به اين¬كه ايشان به مقام مرجعيت هم رسيده بود.
استاد، به نظرم اگر بخواهيم قدري از شرايط دوران پيش از آقاي شاه آبادي را هم بگوييم بايد يك مقدار درباره مكتب اصفهان بحث كنيم.
دقيقاً، چون در اين مكاتب معاصر، يعني بعد از صفويه و بالاخص دوران قاجار، ما از مراكز حوزه-هاي علميه قوي¬مان يكي اصفهان بود. چهره¬هاي بزرگي در آن¬جا بودند امثال ميرزا جهانگير خان قشقايي، ميرزا محمد كاشي، ميرزا محمدتقي شفقي، و ما علماي بزرگي داشتيم. لذا در بين حوزه-هاي علمية ما، حوزه علميه اصفهان تقريباً تا اوان مشروطيت از مراكز بزرگ علمي كم نظير بود؛ قبل از اين¬كه قم رونق امروزي را پيدا كند.
اما از ويژگي¬هاي اين فيلسوف برجسته كه بايد به آن اشاره كرد، دوران تحصيل ايشان در نجف است. آقاي شاه آبادي بزرگ، بيش از هشت سال در محضر آيت الله آخوند خراساني و شريعت اصفهاني را درك مي¬كند.
امروز طرح اين موضوع، سه دستاورد يا ره¬آورد دارد. يكي نشان مي¬دهد كه علماي بزرگ ما با توجه به محدوديت امكانات مالي و فشاري كه احياناً از طريق مخالفين دين كه در ايران توسط عمال قاجار مثل قزل سلطان در اصفهان يا عمال انگليس در عراق و جاهاي ديگر بوده، براي درس خواندن تحمل تمام زحمات را مي¬كردند. هشت سال تمام، يك آدم با استعدادي مثل آقاي شاه آبادي در نجف، آن هم كسي كه محضر آخوند خراساني را ببيند و بتواند مفاهيم آن را درك كند، الگويي براي طلاب¬ ماست. دوم براي نسل جوان ما كه بايد بداند كه اسلام ما را ـ حالا از صدر اسلام تا دوران معاصر به كنار ـ ولي در طي اين 150 سال اخير، چه كساني با چه مشكلاتي هم نگه داشتند و حفظ كردند و هم نشر دادند و آن امانت را به ما سپردند، كه همة ما در حقيقت ميراث¬بر آن هستيم. مسألة سوم اين¬كه حوزة فرهنگ و تمدن اسلامي چقدر قوي بوده و علي¬رغم اين¬كه بسياري از اين¬ها مكتوب نشده يا احياناً آن مقدار هم كه مكتوب شده در كتاب¬هاي خطي يا در خانه¬ها يا در گوشة كتابخانه¬ها مانده و با وجود اين، باز هم تا اين حد پربار بوده و خروجي داشته است. لذا وقتي كه ما از آقاي شاه آبادي يا هر كدام از بزرگان صحبت مي¬كنيم مي¬خواهيم الگويي به خواص¬ و عامة جامعه¬مان بدهيم. بيان شخصيت آيت الله العظمي ميرزا محمدعلي شاه آبادي(ره) يا بيان شخصيت و مبارزات شهيد آيت الله حاج شيخ مهدي شاه آبادي، ارائه يك الگويي است كه يك انسان با نداشتن امكانات مالي و امكانات زندگي و آسايش، براي كسب علم متحمل چه زحماتي مي¬شدند و اين به انسان هم اميد مي¬دهد، هم به شخصيت پنهان و نبوغ و استعداد پنهان خودش پي مي¬برد و هم اين¬كه حفظ و نگهداري اسلام و فداكاري در راه اسلام تا كجا مي¬تواند باشد.
از مرحوم شاه آبادي بزرگ، چه آثاري به يادگار مانده است؟
از آقاي شاه آبادي بزرگ آثاري به جا مانده، مثل شذرات المعارف كه اين كتاب را ايشان بعد از جنگ جهاني دوم نوشته. در حقيقت يك مرام¬نامه و اساس¬نامه اسلامي است براي تشكل¬هاي اسلامي؛ چيزي كه ما از آن غافل هستيم. اصل شذرات المعارف هم چاپ شد. رشحات البحار هم كه درباره انسان و سير و سلوك انساني بيان شده به زبان عربي بوده، آيت الله حاج شيخ محمد شاه آبادي فرزند بزرگ آقاي شاه آبادي اين را ترجمه و شرح كردند كه اين كتاب بعد از انقلاب هم چاپ شد. مفتاح السعاده في احكام العباده در حقيقت رسالة عملية آقاي شاه آبادي است، يعني رساله فتاوي براي مقلدان. ايشان كتب ديگري هم نوشته بود كه گويا نسخه خطي آن¬ها در اختيار حضرت امام بود. ساواك در سال 1347 به كتابخانه امام دستبرد مي¬زند و تمام كتاب¬هاي ايشان كه بيش از ده هزار عنوان در قم بود، همه را مي¬برد و از جمله اين كتاب هم ناپديد مي¬شود و هنوز ما آن كتاب را نتوانسته¬ايم پيدا كنيم. اين¬كه مي¬گويم ما يعني هر كسي كه بعد از انقلاب تلاش كرده، نتوانسته اين كتاب را پيدا كند. قاعدتاً بايد جزوات ديگري هم باشد. يك مرحوم آقاي آشيخ علي اكبر غفاري داشتيم از محدثين و پژوهشگران رجال و حديث اسلامي بود و مؤسس مكتب الصدوق، من خدمت ايشان هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب رفته بودم، از آثار آقاي شاه آبادي مي¬خواستم، ايشان گفتند يك-سري جزوه¬ دارم كه در خانه¬ام هست، ولي به دليل كثرت كتاب¬هايم و محدوديت جا امكان دستيابي به آن¬ها نيست.
مشخص است كه مثلاً و به خصوص در دهه بيست كه آقاي شاه آبادي در مسجد جامع بازار صحبت مي¬كرده، برخي از صحبت¬ها و نوشته¬هايش چاپ مي¬شده، ولي در دسترس خواص بوده كه آن¬ها هم نياز است پيدا و چاپ شود. در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي هم يك مقدار دوستان تفحص كردند، هنوز چيزي از آثار آقاي شاه آبادي پيدا نكرده¬اند. در مورد آقاي شاه آبادي كتاب¬هايي نوشته شده، ولي بايد بگوييم كه هنوز در مورد ايشان نياز به تحقيقات بيشتري است. كتب فقهي ايشان مثل شرح كفايه و امثال دروسي هم كه در نجف و سامراء نوشتند، بايد در دسترس خواص فقها و حوزه-هاي علميه قرار بگيرد. همين¬طور بخشي از آثار عرفاني و فلسفي، كه به خصوص حضرت امام تحت تأثير همين مباني عرفاني در تفسير سورة حمد، اشاره مي¬كنند كه من گاهي كه مي¬رفتم خدمت آقاي شاه آبادي در منبرهاي عمومي¬شان، مي¬ديدم مباحث عرفان را مطرح مي¬كنند. روزي خدمت¬شان گفتم اين مباحث مناسب خواص است. امام ـ نقل به مضمون ـ فرمودند كه: " ايشان در مسجد جامع بازار نماز مي¬خوانده و بحث مي¬كرده و مي¬ديدم بحث¬هاي عالي عرفاني را براي مردم مي¬گويند." بعد فرمودند بگذاريد مردم با عرفان آشنا شوند. خب اگر ما امروز هم مباني عرفاني و مباني فلسفي¬مان را بتوانيم در سطوح ميانه و عالي جامعه به صورت درس بگوييم و امثال آيت الله جوادي آملي درس بدهند، بسيار خوب ومفيد است. اگر مباحثي را كه امثال امام خميني، حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي يا ملا محسن فيض كاشاني در عرفان مطرح مي¬كردند، بتوانيم به متن جامعه¬مان ببريم، هم جلوي اين عرفان¬هاي كاذب غربي را مي¬توانيم بگيريم و هم نسل جوان را كه فطرت پاك الهي دارند و جوياي آرمان و حقيقت¬اند، مي¬توانيم از اين راه هدايت كنيم.
عرفان شرقي هند و تبت هم كه بيش از يك دهه است در اين¬جا بيداد مي¬كند.
آن هم در واقع از غرب مي¬آيد و آن¬جا در بسته¬بندي خاصي به وجود مي¬آيد كه روشي استعماري است. يك مرتبه هست كه مي¬بينيم رادا كريشنا يا مهاتما گاندي حرف مي¬زنند و بالاخره ما يك خرده اشتباهات¬شان را مي¬فهميم، ولي آن چيزي كه الان به نام عرفان بودايي و هندي يا كنفسيوسي مي¬آيد، اين توسط بعضي كارشناس¬هاي غربي با اهداف استعماري نوعي آميخته با روان¬شناسي و جامعه¬شناسي روز است؛ لذا جذابيت نويي دارد. جوان احساس مي¬كند حرف نويي را مي¬فهمد. اين نه جزو مكتب بودا، نه مكتب كنفسيوس و نه مذاهب هندي است. ما قبلاً هم داشتيم، در ملل و نحل هم شما نگاه كنيد خيلي از اين¬ها را نقالي هم كرده¬اند. لذا آثار آقاي شاه آبادي مثل همين كتاب-هايي كه اخيراً من يكي را ديدم با عنوان فطرت عشق كه هنوز كاملاً آن را نخوانده¬ام ـ شرحي كه آيت الله فاضل گلپايگاني براساس انديشه¬هاي آيت الله العظمي شاه آبادي نوشته ـ كتاب خوبي است. رشحات المعارف با ادبيات جديد همين آقاي فاضل گلپايگاني منتشر شده. چند كتابي هم كه درباره آقاي شاه آبادي همين اواخر منتشر شده، يكي عارف كامل است كه بنياد علوم و معارف اسلامي دانش پژوهان، زير نظر نوادة ايشان حجت الاسلام سعيد شاه آبادي منتشر كرده و كتاب خوبي است در ترسيم شخصيت معظمٌ له. كتاب استاد زاده كه اين يكي هم توسط حوزه علميه آقاي شاه آبادي در دوران حجت الاسلام سعيد شاه آبادي ـ در زماني كه در حوزه بودند ـ منتشر شده نيز كتاب خوبي است. «استادزاده» در بيان زندگي و مبارزات شهيد شاه آبادي و هم در مورد آقاي شاه آبادي بزرگ است. در كتاب حكماي بعد از ملاصدرا نوشته آقاي دكتر صدوقي سها هم در مورد آقاي شاه آبادي مطالب خوبي در آن داريم. در همين مورد در كتاب¬هاي آقاي مطهري نقل قول¬هايي داريم. در خدمات متقابل اسلام و ايران يك فصل داريم و در كتب رجال هم عمدتاً در جايگاه يكي از رجال فلسفه عرفان، فقه و اصول در كنار مراجع، حكما، فلاسفه و عرفا از آقاي شاه آبادي نام مي¬برد. ولي هنوز ما بايد بگوييم يك كتابي كه جامعيت داشته باشد و شخصيت ايشان را بيان كند، متأسفانه نداريم كه اين بر عهدة رجال نويسان¬مان است تا به اين مهم بپردازند. من در دايره المعارف تشيّع هم نگاه كردم، متأسفانه مديريت علمي دايره المعارف غفلت كرده شرح حال ايشان را نياورده، كه اميدواريم دايره المعارف بزرگ اسلامي اين مهم را به عهده بگيرد و به صورت گسترده¬تري از اين بزرگوار بنويسد.
از احوال فرزندان آيت الله العظمي شاه آبادي بگوييد كه بيشتر آن¬ها مدارج علمي و معرفتي را به خوبي طي كردند.
در دامان و خانواده آقاي شاه آبادي فرزنداني پرورش پيدا كردند. ايشان هفده فرزند از چهار همسر داشتند شامل آقايان نورالله، محمد، نصرالله، محمدجواد، حسين، حسن، روح الله، مهدي، عبدالله و عباس، و هفت نفر ديگر هم دختر هستند. فرزندان¬شان اكثراً به دليل جايگاه و شخصيت علمي پدر هر كدام داراي مقامات علمي و معنوي بودند. اما در بين فرزندان آيت الله العظمي شاه آبادي در خصوص شهيد آيت الله حاج آقا مهدي شاه آبادي بيشتر مي¬توان گفت يك چهره سياسي و انقلابي بود، يعني برجسته¬ترين ويژگي شهيد شاه آبادي مبارزات سياسي ايشان بود؛ آن هم تحت رهبري حضرت امام خميني(ره). چون ايشان از شاگردان حضرت امام بود و در زمان تحصيل در درس¬هاي فقه و اصول امام حاضر مي¬شد كه منتهي شد به دوران نهضت امام خميني و سرنوشت ايشان اين¬گونه رقم خورد كه مانند بسياري از معاصرين ـ مثل آيت الله مهدوي كني، آيت الله هاشمي رفسنجاني و حضرت آيت الله خامنه¬اي و بسياري از بزرگان¬مان ـ در شمار ياران امام قرار گرفتند.
ويژگي¬هايي را كه مي¬شود از شهيد شاه آبادي برشمرد، يك بخشي مكتوب نشده است ـ به دليل كارهاي پنهاني كه ايشان و امثال ايشان انجام مي¬دادند ـ كه امري عادي هم بود تا كسي مطلع نشود. بالاخره استبداد زمان پهلوي حاكم بود و ضرورت كارهاي پنهان آن¬گونه ايجاب مي¬كرد. خب شهيد با گروه فجر اسلام همكاري مي¬كرد يا به تعبيري بگوييم بچه¬هاي فجر اسلام با ايشان در ارتباط بودند و از راهنمايي¬هاي¬شان استفاده مي¬كردند.
ابتدا قبل از شرح رابطة شهيد با گروه فجر اسلام، بفرماييد از ميان چيزهايي كه مكتوب بوده، براي ما در اين مدت كه از شهادت ايشان مي¬گذرد ـ 25 سال يا ربع قرن ـ چه
بخش¬ها يا چيزهايي از آن آشكار و روشن شده و در دسترس عموم قرار گرفته است؟
خب، طبعاً يك بخش¬هايي محصول مصاحبه¬ها يا خاطرات شخصيت¬ها است. در خاطرات هر كدام از علماي معاصر كه در متن مبارزه بودند، مي¬بينيم كه در مورد مسأله شهيد شاه آبادي يك صحبت-هايي كرده¬اند. مثل آقاي مهدوي كني، شهيد حجت الاسلام آقاي محلاتي و بسياري ديگر. شهيد محلاتي خاطرات¬شان را در اوايل انقلاب گفته بودند و مركز اسناد تاريخي چاپ كرده بود.
ببينيد، در تهران روحانيون ما سه نوع ارتباط با هم داشتند. يك ارتباط، ارتباط دوران طلبگي بود كه بعضي¬هاي¬شان با يكديگر هم¬مباحثه¬اي يا هم¬درس بودند يا پدرشان استاد اين بود و بالعكس، و از نوجواني در حوزه علميه در كنار هم بودند و ارتباط علمي داشتند. دوم ارتباط منطقه¬اي تبليغي داشتند. مثلاً فرض كنيد آقاي شاه آبادي در تهران با برخي از روحانيون تهران بود، در منطقه شميران با شميراني¬ها مرتبط بود. با آقاي ملكي يا كساني كه سن¬شان چند سال بالاتر يا كمتر از اين¬ها بود يا هم¬سن بودند. سوم ارتباط تشكيلاتي و مبارزاتي مثل جامعه روحانيت مبارز يا جلساتي كه هشت ـ نه نفر روحاني در تهران به طور مستمر با هم بودند. اين سومي هم از ويژگي¬هاي¬شان بود. روحانيان در هر كدام از اين ارتباطات يك نوع فعاليت¬هاي تبليغي و ديني داشتند، يك نوع هماهنگي و همراهي داشتند، مثل امروز نبود كه همه آزادانه كار كنند و شكل امروزي داشته باشند؛ تحت حكومت يك رژيم ضد ديني ظالم و ستمگر در زير پنجه¬هاي ساواك و چشم¬هاي پنهان ساواك فعاليت مي¬كردند. لذا شهيد شاه آبادي، شهيد محلاتي، آيت الله امامي كاشاني، هر كدام از اين¬ها كه پرونده ساواك¬شان را نگاه مي¬كنيد، مي¬بينيد ارتباطات بينابيني بوده. برخي از پرونده¬هاي شخصي مثلاً پرونده آيت الله مهدوي كني منتشر شده، آيت الله انواري منتشر شده، مشخص است كه مثلاً آيت الله مهدوي كني يا آيت الله انواري با يك¬سري از روحانيون مرتبط بوده¬اند. علاوه بر اين، جامعه روحانيت تهران تا قبل از انقلاب يك تشكل پنهاني بوده و برنامه¬هايش روي نظم و انضباط در مسير نهضت امام خميني قرار داشته و روحانيون كمابيش با آن اشتراكاتي دارند.
و تقريباً هر كدام از اعضاي جامعه روحانيت كه به امر مبارزه پرداختند، در حدي كه كار مشترك بوده، دوستان شهيد شرح آن را بيان كرده¬اند.
خب، يكي از كارهاي مشترك اين¬ها، حضور و همكاري در جامعه روحانيت مبارز تهران بود. جامعه روحانيت تهران مؤسسين¬اش مثل آيت الله امامي كاشاني، حجت الاسلام آشيخ علي اصغر مرواريد، همه به نوعي كارشان زماني با شهيد شاه آبادي گره خورده است. اين گره خوردن مسائل و هر حركتي كه در جامعه روحانيت تهران پديد مي¬آمد و انجام شد، يك بخش¬اش و يك عضو اصلي¬ فعالش شهيد آيت الله شاه آبادي بوده است، لذا اگر بخواهيم كارنامه شهيد را بگوييم اين نكته را حتماً بايد مطرح ¬كنيم.
موضوع دوم اين¬كه ايشان به عنوان يك واعظ در منابر حضور داشتند و سخنراني مي¬كردند. اكنون كتابي در دست تأليف، تكميل و انتشار است كه تا به حال سه جلدش درآمده، تحت عنوان «نقش مساجد در انقلاب اسلامي يا مساجد پايگاه¬هاي انقلاب اسلامي». از ميان مساجد، كتاب¬هاي مربوط به مسجد جليلي به امامت آيت الله مهدوي كني، مسجد هدايت به امامت مرحوم آيت الله سيد محمود طالقاني(ره) و يك مسجد ديگر هم منتشر شده و به زودي به مسجدي كه آيت الله شهيد شاه آبادي در آن حضور داشت مي¬رسد. اين كار را مركز اسناد تاريخي براي وزرات اطلاعات انجام مي-دهد. آن¬ها به خوبي دارند آن بخش از ناگفته¬هاي تاريخ را مطرح مي¬كنند. اين¬ها چيزهايي كه يا افراد مشاهداتي داشتند مثل آيت الله امامي كاشاني و امثال اين¬ها يا اسناد ساواك و مأمورين رژيم گزارش كردند. مواردي هم داريم كه شهيد شاه آبادي با افراد بودند، مثلاً در گروه فجر اسلام ايشان با آقايان محسن كنگرلو، سيد احمد هوايي، سيد محمدرضا دربندي و داوود احمدي كه از مؤسسين و فعالان اين گروه بودند همكاري مي¬كردند؛ هم در كمك مالي به آن¬ها و هم در پخش اعلاميه¬ها.
فجر اسلام چگونه گروهي بود و چه خاستگاهي داشت؟
فجر اسلام يك تشكيلاتي بود كه در سال¬هاي 1355 با هدف نشر انديشه¬هاي امام و پخش اعلاميه-هاي معظمٌ له تأسيس شد. خب، با انحرافي كه ديگر در سازمان مجاهدين خلق علني شده بود، سازمان مجاهدين به طرف كمونيسم رفت و جريانات معارض هم پراكندگي¬هايي داشتند و اعضاي فجر اسلام با هدف تكيه بر روش و خط مشي امام شروع به نشر اعلاميه¬ها و بيانيه¬هاي امام در راستاي نهضت كردند.
يعني دقيقاً يك سال بعد از التقاط پيدا كردن سازمان كه در سال 1354 اتفاق افتاده بود.
بله. بچه¬هاي فجر اسلام از حضرت آيت الله العظمي حاج آقا مجتبي تهراني، شهيد آيت الله حاج شيخ مهدي شاه آبادي و برخي از علماي تهران كمك مالي مي¬گرفتند. مكان¬شان در بازار بود، حجم كار آن¬ها بالا بود و پيچيدگي و به اصطلاح حفظ اسرارشان هم خيلي عالي بود. آن¬ها اعلاميه¬ها را در كارتن¬ها يا كيسه گوني به همراه بارهاي بازار به شهرستان¬ها مي¬فرستادند، يا در تهران در كارتن¬هاي تخم مرغ و اين¬ها مي¬گذاشتند، لذا ساواك نمي¬توانست ردي از آن¬ها پيدا كند. يكي از مراكز پخش اعلاميه در ميدان خراسان مغازه آقاي علي اكبر صالحي بود. ايشان از خوبان و معتمدين اين محله بودند. آن¬ها پخش مي¬كردند، ساواك هم احساس مي¬كرد جعبه¬هاي تخم مرغ، همين طور مي¬آيند و مي¬روند! لذا به هيچ چيز دست پيدا نكردند. و اين بود تا پيروزي انقلاب و فجر اسلام در حقيقت نقش خيلي برجسته و بالايي داشت و توانست خدمات زيادي به جامعه بكند. فجر اسلام بخشي از اين فعاليت¬ها را مرهون كمك¬هاي شهيد شاه آبادي است.
در دوران پهلوي، به خصوص سال¬هاي بعد از نهضت امام، به قول امروزي¬ها بچه¬ها هسته¬هاي منفصلي داشتند. به هم متصل نبودند، همديگر را نمي¬شناختند و اين به لحاظ حفظ جان و موقعيت افراد لازم بود. مثلاً فرض كنيد ممكن بود يك شخص با پنج تا جريان همكاري كند، ولي هيچ¬كدام ندانند كه اين با ديگران هم كار مي¬كند. يعني اين¬كه كار شهيد شاه آبادي را نبايد منحصر به فجر اسلام بدانيم، فقط يكي از كارهايش همكاري با اين گروه بود. مسلماً با جامعه روحانيت تهران كار مي-كرد، به علاوه يك جامعه روحانيت شميران هم داشتيم، به مديريت و رهبري حجت الاسلام حاج شيخ مصطفي ملكي تجريشي ـ پدر همين دكتر عباس ملكي ـ كه اوايل انقلاب رحلت كردند و شهيد با آن¬ها هم كار مي¬كرد. با ديگران هم كار مي¬كرد. يا با آقاي هاشمي رفسنجاني جلسه¬اي در تهران بود با عده¬اي از روحانيوني كه برخي از آن¬ها عضو جامعه روحانيت نبودند، هفته¬اي يك جلسه داشتند كه بعدها ساواك متوجه مي¬شود و يك نفوذي مي¬فرستد. گزارش¬هايي را از آن¬جا مي¬گيرد و بعداً هم تعطيلش مي¬كند. در بين كتاب¬هاي مركز اسناد انقلاب اسلامي كه منتشر شده، يك جلد كتاب در مورد شهيد شاه آبادي است كه محتوي افزون بر پانصد صفحه اسناد ساواك است. اين حاكي از حضور فعال ايشان است. يكم نقش آفريني¬اش در حوزه مبارزه است. دوم ارتباط گسترده با روحانيت، حوز¬ه¬هاي علميه و مساجد است. سوم ارتباط با مبارزين و مخالفين رژيم در بازار و فجر اسلام و اين¬ها، كه نهايتاً منجر به چند بار دستگيري و يك بار هم تبعيد ايشان مي¬شود.
وقتي اين اسناد را از نظر مي¬گذرانيد، به عنوان يك محقق، چه نكاتي براي شما چشمگير است؟
در بين اين اسناد، من چند تا را انتخاب كرده¬ام كه متعلق به سال¬هاي 1355 است و به اصطلاح دوره تبعيد ايشان را در بر مي¬گيرد و بد نيست آن¬ها را با هم مرور كنيم:
[در سند 13 آذر 1355 ساواك اعلام مي¬كند كه درباره «سيد مهدي» شاه آبادي فرزند محمدعلي كه اشتباه نوشته شده است.]
سند 13/9/ 1355 درباره: سيد مهدي شاه آبادي فرزند محمدعلي
نامبرده بالا يكي از وعاظ افراطي و اخلالگر است كه تحريكات و اقداماتي در زمينه ضديت مردم با يكديگر معمول داشته و فعاليت¬هايي در جهت خلاف مصالح مملكتي و اخلال در نظم عمومي انجام و رويه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال مي¬نمايد. به نحوي كه وجود يادشده در منطقه تهران موجبات برهم خوردن نظم و آرامش عمومي را فراهم مي¬سازد [يعني نقش ايشان آن¬قدر برجسته است كه سال 1355 ساواك تا اين حد ارزيابي مي¬كند. در ادامه مي¬آيد اين تشخيص و تصميم ساواك براي حل موضوع مي¬گويد كه] با ارسال خلاصه¬اي از سوابق او [يعني سوابقي كه شهيد از سال 1341 و آغاز نهضت امام دارد] به پيوست خواهشمند است دستور فرماييد نسبت به تشكيل كميسيون امنيت اجتماعي و طرح موضوع و سوابق يادشده نسبت به طرد وي [طرد اين¬جا به معناي تبعيد تلقي مي¬شود. هر جا كه ساواك بحث طرد را مي¬گويد يعني منظور تبعيد كردن ايشان است.] اقدام قانوني به عمل آورده و از نتيجه اين سازمان را آگاه سازند.
رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور. ارتشبد نصيري از طرف مدير كل اداره سوم. ثابتي. [پرويز ثابتي كه مدير كل اداره سوم ساواك و خودش هم از بهائي¬هاي فعال بود.]
گيرندگان:
1- وزارت دادگستري به منظور آگاهي و اقدام قانوني.
2- تيمسار فرماندهي ژاندارمري كشور (ركن 2 ـ دايره اطلاعات) جهت آگاهي و اقدام قانوني.
3- تيمسار رياست شهرباني كشور به منظور آگاهي و اقدام قانوني.
رياست سازمان اطلاعات و امنيت تهران (20 ه 12) بازگشت به شماره 24261/ 20 ه 12 ـ 13/9/1355 خواهشمند است دستور فرماييد ضمن شركت در كميسيون مزبور ترتيبي داده شود كه فرد مورد بحث به حداكثر مدت (سه سال) به اقامت اجباري به شهر بانه ـ استان كردستان محكوم و از نتيجه اين اداره كل را آگاه سازند. ضمناً خلاصه سابقه يادشده جهت طرح در كميسيون مذكور به پيوست ايفاد گردد.
منصوري در جلسه مذكور شركت نتيجه گزارش شود 15/9
احتراماً به استحضار مي¬رساند
تاريخ 15/9/1355 دعوتي از فرمانداري نرسيده است به فرموده كميسيون مزبور شركت و چگونگي گزارش خواهد شد. منصوري 15/9/1355
آقاي پورنيك
[بعد رونوشتي هم براي دادگستري و شهرباني مي¬برد كه كميسيوني تشكيل مي¬شود و در كميسيون فوق ايشان را تبعيد مي¬كنند به سه سال اقامت اجباري در بانه در استان كردستان، كه ايشان را به آن¬جا مي¬فرستند و زندگي عادي را آن¬جا آغاز مي¬كند و ديگر وارد مبارزات نمي¬شود.]
اما اخبار بعدي كه مأمور ساواك در كردستان براي ساواك تهران مي¬فرستد مي¬گويد كه نامبرده بالا اين مربوط به 14/12/ 1355 است يعني اواخر سال 1355
[وقتي ايشان را به بانه كردستان تبعيد كردند، بعد از دو ماه گزارشي به ساواك تهران مي¬رسد]
سند 14/12/1355 مهدي شاه آبادي،
نامبرده بالا با شخص اول مملكت و همچنين ساير مقامات دولت مخالف بوده و آنان را ظالم و ستمگر قلمداد مي¬كند و اظهار مي¬دارد كه امام جمعه بانه كار بدي مي¬كند كه در هر جمعه براي شخص اول مملكت (شاه) دعا مي¬خواند. وي اظهار مي¬دارد كه سازمان امنيت از عمل تفسير قرآن توسط وي جلوگيري نموده. [يعني مشخص است كه ايشان در بانه كلاس تفسير قرآن براي جوانان دارد.]
نظريه شنبه: خبر صحت دارد يادشده از نحوه عمل مروجين مذهبي بانه سخت ناراحت مي¬باشد.
نظريه يك¬شنبه: با توجه به سوابق و و نحوه تمايلات مهدي شاه آبادي خبر به احتمال زياد صحت دارد. كوروش
نظريه دوشنبه: در مأموريت است.
نظريه 12 ه.ب: خبر به احتمال زياد صحت دارد.
نظريه سه¬شنبه: نظريه يك¬شنبه تأييد مي¬گردد. پايدار
نظريه چهارشنبه: نظريه يك¬شنبه تأييد مي¬گردد. افسر
[باز روز بعد يك گزارش تكميلي مي¬رسد كه يكي از عوامل ساواك در بانه رفته به اصطلاح شاه آبادي را ببيند]
سند 18/12/ 1355 ديدار از مهدي شاه آبادي
در مورخه 15/12/1355 شخصي به نام مهناج [گويا نام صحيح اين شخص منهاج بوده كه در اسناد ساواك به اشتباه مهناج ثبت شده] به ديدار آقاي شاه آبادي به بانه وارد و در مورخه 18/12/1355 بانه را ترك نموده است.
نظريه شنبه: خبر صحت دارد مشخصات نامبرده عبارت بوده از سن حدود / 25 الي 27 سال قد متوسط، ريش مشكي بلند توپي، داراي لهجه مشهدي.
نظريه يك¬شنبه: خبر صحت دارد مشخصات دقيق نامبرده عبارت است از محمد نخعي مشهور به مهناج فرزند محمدحسين اهل و ساكن مشهد دارنده شناسنامه شماره 68067 ضمناً يادشده نسبت خويشاوندي با شاه آبادي ندارد و به ظاهر منظور ديدار بوده. كوروش
نظريه دوشنبه: نظريه يك¬شنبه مورد تأييد است. رهنورد
نظريه 12 ه.ب: خبر صحت دارد.
نظريه سه¬شنبه: صحت خبر تأييد مي¬گردد. پايدار
نظريه چهارشنبه: خبر صحت دارد. افسر
سند 27/11/1355 مهدي شاه آبادي
نامبرده براي خواندن نماز به اكثر مساجد بانه مي¬رود [يعني معلوم است كه ايشان سعي مي¬كند در شهر بانه ارتباطش را با مردم گسترده كند. در حالي كه به تبعيد و سه سال هم محكوم شده] و تا كنون دو بار براي آشنايي و ملاقات با خليفه قاسمي رئيس دراويش فرقه قادريه بانه با ملاكريم رسولي پيش¬نماز مسجد ملاكريم(1) تماس گرفته است [يعني نه تنها با علماي اهل سنت كه با دراويش هم ارتباط برقرار كرده]
در واقع شهيد شاه آبادي قدرت برقراري ارتباط با تمامي توده¬ها و قشرهاي مردم را داشته است.
بله.
نظريه شنبه: خبر صحت دارد نامبرده بالا قصد نفوذ در بين روحانيون منطقه بانه را دارد و در اوايل ورود به شهر اقدام به تعليم قرآن به برخي از نوجوانان بانه مي¬نمود كه سپس به كارش ادامه نداد ضمناً يادشده تعدادي جزوه ديني در اختيار داشت كه مقداري از آن را به كتابخانه شهر و تعداد ديگر را بين جوانان توزيع ¬نمود. [ اين نكته مهم است. يعني در حقيقت ايشان با علماي شهر ارتباط دارد. به مساجد مي¬رود. با دروايش مرتبط است. براي جوانان كلاس قرآن گذاشته. به جوانان جزوه و نشريه مي¬دهد و برخي از نشريات و كتاب و جزوات را به كتابخانه¬هاي مساجد هم ارائه مي¬دهد. بعد در تكميلش مي¬گويد] نظريه يك¬شنبه: با توجه به دسترسي شنبه خبر صحت دارد ضمناً از جزوات مندرج در نظريه شنبه در كتابخانه شهر موجود مي¬باشد. كوروش [ يعني چيزي كه فرستاده الآن در كتابخانه شهر وجود دارد.] نظريه دوشنبه: خبر صحت دارد هر گونه خبر واصله در مورد شاه آبادي به موقع به استحضار خواهد رسيد. رهنورد نظريه 12 ه. ب: خبر فوق صحت دارد. نظريه سه¬شنبه: خبر صحيح به نظر مي¬رسد جزوات مزبور همان جزوات منتشره توسط انجمن¬هاي مذهبي قم باشد كه اخيراً توسط خانواده سوژه براي او راسال و مراتب به استحضار رسيده است. پايدار نظريه چهارشنبه: نظريه سه¬شنبه تأييد مي¬گردد. افسر. [ يعني خانواده شهيد شاه آبادي براي ايشان از تهران و قم كتاب مي¬فرستادند تا ايشان بتواند در اختيار ديگران قرار بدهد.]
توضيحات:
(1) شهيد عبدالكريم رسولي در سال 1295 شمسي در خانواده¬اي فقير و تنگدست در روستاي درله گريز از توابع شهرستان بانه ديد به جهان گشود. در 7 سالگي براي فراگيري قرآن به مسجد همان روستا رفت و در مدت 7 ماه موفق به فراگيري و ختم قرآن گرديد. والدين او كه به استعداد و علاقه او واقف شدند، او را به تحصيل علوم ديني تشويق كردند. لذا در سن 8 سالگي در زير نظر روحاني روستا به يادگيري مسايل ديني پرداخت و سپس براي ادامه تحصيل و فراگيري علوم مختلف به روستاهاي ديگري مانند «آرمرده» و «كاني¬بند»، و همچنين به شهرهاي «بانه» و «سليمانيه عراق» سفر نمود و از عالمان اهل سنت اين مناطق بهره برد و بعد از چند سال موفق به اخذ درجه گواهي افتاء گرديد. وي سپس براي اقامه جماعت و تبليغ به روستاهاي دور و نزديك مهاجرت نمود و همزمان به تربيت طلاب علوم ديني پرداخت. سپس به شهر بانه مهاجرت كرد و امامت جماعت مسجدي را عهده¬دار شد كه بعدها به اسم خود ايشان نام¬گذاري گرديد.
وي قبل از پيروزي انقلاب شكوه¬مند اسلامي، در اكثر راهپيمايي¬ها و تظاهرات مردم بانه شركت مي-جست و نفرت و انزجار خويش را از رژيم ستم¬شاهي و عوامل آن¬ها ابراز مي¬نمود. او همچنين با شهيد آيت الله حاج شيخ مهدي شاه آبادي در زمستان سال 1355 به بانه تبعيد شدند. روابط دوستانه و صميمانه¬اي داشت و به تذكرات مأمورين رژيم مبني بر عدم ارتباط با روحانيون تبعيدي وقعي نمي¬نهاد.
پس از پيروزي انقلاب نيز به طور قطع از نظام جمهوري اسلامي ايران پشتيباني نمود و عليه منافقيني كه با عنوان دروغين حمايت از مردم كرد در مقابل نظام اسلامي ايستادند مقاومت كرده و با اتخاذ مواضعي صريح و شفاف، از انقلاب و امام(ره) حمايت كرد و بالاخره در راهپيمايي پرشور 15 خرداد سال 1363 بر اثر بمباران وحشيانه و غيرانساني رژيم بعث عراق به همراه جمع كثيري از مردم شهيدپرور بانه شربت شهادت نوشيد.
[يك گزارش ديگر هم در مورد تبعيد ايشان مطرح است كه به اصطلاح سازمان اطلاعات و امنيت كشور كميسيون حفظ امنيت اجتماعي تهران تشكيل جلسه داد و ايشان را به عنوان فردي اخلاگر تبعيد كرده.]
سند 21/9/1355 صورت جلسه
با وصول نامه شماره 10806/ م ـ 12/9/2535 وزارت كشور منظم به فتوكپي نامه شماره 65490/312 ـ 13/9/1355 سازمان اطلاعات و امنيت كشور كميسيون حفظ امنيت اجتماعي تهران در ساعت 10 صبح روز شنبه 20/9/2535 در دفتر كار آقاي صوفي فرماندار تهران با حضور امضاءكنندگان زير تشكيل گرديد. بدواً نامه شماره 10806/ م ـ 12/9/2535 وزارت كشور و خلاصه سوابق آقاي سيد مهدي شاه آبادي فرزند محمدعلي مطرح گرديد. كميسيون با توجه به توضيحات آقاي احمدعلي منصوري پيرامون علل و جهات درخواست اقامت اجباري نامبرده مبني بر اين¬كه يكي از وعاظ افراطي و اخلالگر است و تحريكات و اقداماتي در زمينه ضديت مردم با يكديگر معمول داشته و فعاليت¬هايي در جهت خلاف مصالح مملكتي و اخلال در نظم عمومي انجام و رويه نادرست خود را نيز همچنان دنبال مي¬نمايد به نحوي كه وجود اين شخص در منطقه تهران موجبات برهم خوردن نظم و آرامش عمومي را فراهم مي¬سازد و عمليات ديگر كميسيون آقاي سيد مهدي شاه آبادي را با رعايت شق الف از ماده 2 لايحه قانوني حفظ امنيت اجتماعي مصوب خرداد 1336 و اصلاحات بعدي دلايل ابرازي را جهت اجراي مجازات اقامت اجباري كافي دانستند ضمناً كميسيون به تقاضاي نماينده نخست وزير در مورد رعايت حداكثر مجازات مذكور در ماده 3 اصلاحي قانون حفظ امنيت اجتماعي ناظر بر ماده 16 قانون كيفر عمومي تصويب كرد كه به علت اهميت موضوع و اوضاع و احوال كه عمليات اين شخص در اخلال نظم امنيت اجتماع دارد بلافاصله مجازات اجرا گردد در مورد ميزان مجازات مذكور در ماده 3 اصلاحيه قانون مزبور و مواد دوم و سوم قانون حفظ امنيت اجتماعي مصوب بهمن ماه 1342 به اتفاق آراء آقاي سيد مهدي شاه آبادي را به مدت سه سال اقامت اجباري در مركز شهرستان بانه از توابع استان كردستان محكوم مي¬نمايد و مقرر مي¬دارد در اجراي ماده 3 و 4 قانون حفظ امنيت اجتماعي پس از تأييد جناب آقاي استاندار استان مركزي تصميمات كميسيون فوراً به محكوم ابلاغ و به موقع اجرا گزارده شود.
جلسه در ساعت 12 خاتمه يافت.
ايرج صوفي فرماندار تهران
برومند حميدي معاون دادسراي تهران
احمدعلي منصوري نماينده نخست وزير
سرهنگ حشمت الله قره گوزلو نماينده پليس تهران
عطاءالله ارشادي نماينده دادگاه شهرستان
سرگرد نادر ابريشمي نماينده ژاندارمري مركز
در همان تبعيد كه انسان از خانواده دور است و به نوعي در محروميت به سر مي¬برد، چون فشار ساواك بالاي سر اوست، عوامل رژيم دور و برش هستند، بعضي افراد به دليل تازه وارد بودن ممكن است حرف¬هايي را متوجه نشوند، نامه¬اي براي فرزندش حجت الاسلام سعيد شاه آبادي مي¬فرستد. در اين نامه به نكات عجيبي آدم مي¬رسد. اين نامه باز هم نشان¬گر ژرف نگري، دقت كامل، پايداري و مقاومت در مسيري كه انتخاب كرده است و به نوعي دارد از راه دور به فرزندش درس دين¬داري، استقامت و پايداري مي¬دهد كه مبادا در اراده و روحية خانواده يا فرزندان تزلزلي پيش بيايد:
نور چشم عزيزم سعيد
روي ماه تو و برادرانت و خواهر مهربانت را مي¬بوسم و همواره از خداوند متعال خواستارم تا درخشش نور توحيدي را در رخسارتان برتر و بيشتر بنگرم از خداوند متعال مسألت دارم تا يكايك شما را در راه حق ثابت قدم [ يك پدر مي¬ترسد و مثلاً مي¬گويد مواظب باشيد دستگير نشويد و اين درست خلاف آن است] و به هر گونه خير و نيكي موفق¬تان فرمايد اكنون كه شما همانند من كه دچار اين-گونه شكنجه شده¬ايد [ دوري از پدر ] خداي را سپاسگزار باشيد كه در راه اهداف عاليه اسلام و انجام وظيفه و به ثمر رسيدن خواسته¬هاي جامعه توحيدي رسول اكرم چنين رنجي را پر طاقت مي-پذيريد. [ مي¬گويد نه تنها ناراحت نباشيد كه شكنجه و اذيت مي¬شوم بلكه برويد شكر خدا را بكنيد كه شاه اين لياقت و شخصيت را، اين ظرفيت و اين موقعيت را داده كه براي اهداف اسلام اين كارها را بكنيم.] آري خداوند بشارتش را مخصوص كساني نموده است كه در اين رويدادهاي طاقت¬فرسا و اين¬گونه مصيبت¬ها صبر و شكيبايي را از دست نداده و براي رضاي حق پايداري مي¬كنند گرچه خود اذعان دارم كه پدر خوبي براي شما نبودم [ متعارف است كه پدر بايد به بچه¬هايش برسد] زيرا نه تنها هم¬بازي شما بودم بلكه اسباب¬بازي شما بودم و اكنون كه در آتش فراق-تان مي¬سوزم جريمه گذشته را مي¬پردازم. باري اكنون كه حدود ساعت ده صبح روز چهارشنبه است و ديگر نتوانستم مطالعه كنم [ معلوم است قبلش مشغول مطالعه و كاري بوده] بي¬اختيار دست روي كاغذ گذاردم و اكنون هيچ پناهي جز حضرت حق جل و علا نمي¬بينم و انما اشكو بثي و حزني الي الله و اعلم من الله مالاتعلمون آري آنان كه در دوران قدرت¬هاي پوشالي و ضد انساني خود به من و همه كساني كه به خاطر حق و به حق سخن گفته¬اند ستم روا مي¬دارند هرگز از خشم پروردگار در امان نيستند خشمي كه همه دودمان¬شان را همانند بني اميه خواهد سوخت گرچه آن زمان به دست مختارها ولي اين اوان كه انتظار ظهور و فرج ولي الله اعظم امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به نهايت رسيده اميد است به دست انسان¬هاي شايسته¬تري كه لياقت ركاب آن حضرت را دارا باشند انجام پذيرد. من از خداوند بزرگ چنين روزي را هر چه زودتر آرزو و مسألت دارم. در اين ايام كه مكرر به خود وعده ديدارتان را مي¬دادم با محروميت از آن دچار تأثر بيشتري مي¬شدم و هميشه آرزو مي-نمودم اي كاش لااقل يك نفر از شما ولو چند ساعت مي¬آمديد البته هرگز رنج شما را نمي¬خواهم ولي فكر مي¬كنم كه اگر مسعود و نسرين مي¬توانستند تا من اين¬جا هستم نزد من باشند در پاره¬اي از رنج¬ها شريك من بودند در عين حال حاضر نيستم براي من بيشتر از اين صدمه بخورند از درگاه احديت براي همه شماها خير و سعادت مي¬طلبم از طرف من خدمت والده مادرجون سلام رسانيده دست ايشان را ببوس و سلام گرم مرا به مامان جون برسان [چون مادر شهيد شاه آبادي منزل اين¬ها زندگي مي¬كرده]. [از اين¬جا ديگر سفارش به فرزند بزرگ خانه است] سعيد جان از خدا مي¬خواهم كه وجود تو و برادران و خواهرت آرام¬بخش روحيات مادر باشد زيرا ايشان به آرامش سخت نيازمند است از هيچ¬گونه فداكاري فروگذار نكنيد اكنون كه وضع شما به حالت خاصي در آمده سخت بكوشيد تا برترين انسان¬ها باشيد كه تنها شادي من همين است مطمئن باش كسي بيشتر از لطف خداوند بهره¬مند است كه مفيدتر به حال انسان¬ها باشد شما نيز بكوشيد تا براي شايسته¬ترين انسان-ها بي¬نهايت مفيد باشيد [اين¬جا به ويژگي¬اش اشاره مي¬كند] و اين درس بزرگ را كه از مكتب روحي به شما عرضه مي¬كنم [مي¬گويد حرف من نيست اين حرف خداست اين آيات قرآن است اين روش پيامبر(ص) و ائمه(ع) است] در خانه كوچك خود تمرين كنيد به اميد شكوفاتر شدن وجود پرارج شماها فرزندانم از پيشگاه حضرت رب جل و علا توفيق و سعادت هر چه بيشتر را خواهانم از قول من خدمت مستطاب حجت الاسلام آقاي آقا بزرگ و خانم¬ جان و آقا دايي¬ها و خاله جان¬ها و عمه جان و همه و همه سلام ابلاغ كن و باز از مامان جان خواهش كن كه همه نورديدگان را ببوسند والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
خب، اين مجموعه نشان مي¬دهد كه يك انسان به اصطلاح مبارز و برجسته، در خفا هم همان چهره¬اي را دارد كه در متن جامعه دارد. معمولاً در حالت عادي و عاطفي،¬ يك پدر بايد به پسرش بگويد تو ديگر وارد سياست نشو، برو دنبال زندگي¬ات. گاهي ممكن است يك سياست¬مدار به مردم يك چيزي بگويد، به فرزندش چيزي ديگر يا حتي واقعاً ممكن است احساس كند اگر بچه¬اش وارد سياست نشود بهتر است، ولي اين¬جا شهيد شاه آبادي دارد تشويق مي¬كند كه ثابت و استوار باشيد. ايشان نه تنها يك لحظه از مبارزه پشيمان نيست، كه افتخار مي¬كند كه برويد شكر خدا را بكنيد كه بر شما منت گذاشته و به ما اين سعادت را عطا كرده تا در راه دين¬اش مبارزه كنيم. اين از چه چيزي برمي¬خيزد؟ يك: خانواده¬اي بزرگ، دو: آقاي شاه آبادي فرزند يك عارف، فيلسوف، فقيه و مرجع تقليد برجسته است. سه: آدمي خودساخته است؛ در مكتب استادي مثل امام خميني. چهار: مبارزه و جهاد في سبيل الله جزو شخصيت علمي و عملي ايشان است. پنج: يقين دارد كه وقايع رژيم پهلوي عين وقايع دورة بني اميه است ـ اين¬جا اشاره مي¬كند به بني اميه ـ و معتقد است كه تا اين رژيم هست نمي¬شود اسلام را تبليغ كرد. موضوع آخرش هم اين¬كه اميد به پيروزي دارد. حالا اين پيروزي به دست افراد شايسته¬اي از متن جامعه يا به دست آقا امام زمان(عج) محقق خواهد شد. خب، اين افكار و رفتار باز هم براي طلاب و روحانيون ما الگوست. براي عامه جامعه ما هم نمونه يك روحاني و انساني است كه در راه خدا همه زحمات و مشقات را كشيده، زندان رفته، اذيت و آزار شده، شكنجه شده، رنج تبعيد را هم به جان پذيرفته، ولي احساس خسران نمي¬كند، چون مي¬داند كه دارد با خدا معامله مي¬كند.
از اين¬ مجموعه اسناد و اين برداشت¬ها چه استفاده¬هاي تاريخي¬اي مي¬توان كرد؟
مي¬توانيم درس¬هاي فراواني را فرابگيريم. انساني كه اولاً مباني عقيدتي، آرمان¬ها و ايده¬آل¬هايش را برگرفته از وحي و آموزه¬هاي دين مبين اسلام قرار دهد و مسير پيش رو را به درستي بشناسد و ثانياً براي خودش الگو داشته باشد، مي¬فهمد كه زندگي¬اش را چگونه و از كجا شروع كند. ببينيد، آيت الله العظمي شاه آبادي بزرگ پدري آن¬گونه مبارز دارد كه در برابر ناصرالدين شاه قاجار مي¬ايستد. تبعيد مي¬شود از اصفهان به تهران، ولي محكم مي¬ايستد و احساس ترس نمي¬كند. اساتيدي مثل ميرزا ابوالحسن جلوه، آخوند خراساني دارد. آرماني دارد كه به قول شهيد مطهري جامع منقول و معقول است. اين آدم تا آخر عمر در راه مبارزه است. در امر تدريس تا روزي يازده عنوان را درس مي¬داده است. يك كسي كه استاد دانشگاه، معلم يا مدرس باشد مي¬فهمد كه چقدر سخت است كه اين آدم روزي يازده عنوان درس در قم داشته و هيچ¬گونه كسر شأنش نيست كه با وجود آن مقام فلسفي و عرفاني و مرجعيت در بازار تهران براي كسبه صحبت كند و درس عرفان بگويد. يعني در حقيقت زندگي و تمام هستي¬اش را در راه خدا و دين گذاشته بوده. خب، در اين خانواده، كسي چون شهيد شاه آبادي به دنيا مي¬آيد كه او هم استادي مثل امام خميني دارد.
بزرگ¬مردي كه پدرش استاد حضرت امام بوده، امام نيز استاد خودش بوده، پدرش هم خود، فرزند چونان پدرِ والامقامي بوده است.
يك آدمي با اين خصوصيات كه همه زندگي¬اش مبارزه و علم و كسب علم است، در سخت¬ترين شرايط كه از فرزندان جدا مي¬شود، از مادر جدا مي¬شود، به تبعيد مي¬رود آن هم در منطقه¬اي گمنام، به فرزندش درس مي¬دهد كه سعيد جان مواظب باش. خدا بر تو منت گذاشته كه در اين خانواده هستي. خدا بر تو منت گذاشته كه پدرت اين گونه است و تو هم بايد همين¬طور مقاوم، صبور، شكيبا باشي و با خدا معامله كني.
ببينيد، اين همان درس تاريخي است كه ما مي¬گوييم. در اسلام و در قرآن مجيد شما مي¬بينيد وقتي كه قصص قرآن مطرح مي¬شود، چه احسن القصص كه قصه حضرت يوسف را در بر دارد و چه قصه حضرت ابراهيم و حضرت موسي ـ عليهم السلام ـ براي چيست؛ براي اين¬كه انسان الگو و سرمشق داشته باشد. آيات قرآن نيز آرمان¬هايش همين¬هاست. يك انسان مسلمان با آيات قرآن و زندگي پيامبران(ع) مي¬تواند خود را بسازد كه قرآن در رأس¬شان از زندگي پيامبر اعظم(ص) به عنوان اسوه حسنه نام مي¬برد. در روزگار ما نيز طلاب¬، روشنفكران¬ و جوانان¬¬مان، اگر آرمان¬هاي¬شان را منطبق با فطرت عدالت¬خواهي، علم¬جويي، عقل¬جويي، دين¬داري، سير و سلوك علمي و عملي در مسير حق انتخاب كنند و چنين الگوهايي داشته باشند، ان شاء الله هر كدام در آن چارچوب¬ها به سعادت و كمال خواهند رسيد.
نظر شما